سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


ابعادی از قسمت های ساده و پیچیده وجود ما


ابعادی از قسمت های ساده و پیچیده وجود ما
در این داستان چهار شخصیت خیالی ترسیم شده اند.
موش ها: «اسنیف» و «اسکوری» و آدم کوچولوها، «هم» و «هاو». این چهار شخصیت برای نشان دادن قسمت های ساده و پیچیده درون ما، بدون توجه به سن، نژاد یا ملیت، در نظر گرفته شده اند.
ما، گاهی اوقات ممکن است مثل ا سنیف عمل کنیم، که تغییرات را زود بو می کشد; یا مثل اسکوری که به سرعت وارد عمل می شود.
گاه مانند «هم» می شویم، که با انکار تغییرات در برابر آنها می ایستد، چرا که می ترسد به طرف چیزی بدتر کشیده شود. یا مثل «هاو» که یاد می گیرد وقتی شرایط او را به طرف چیز بهتری راهنمایی می کند، خود را با آن تغییر وفق دهد.
● داستانی در پس پرده:
بسیار مشتاقم که داستانی را برای شما بازگو کنم که در پس داستان «چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟» وجود دارد، چرا که این کتاب در حال حاضر چاپ شده و در دسترس همه قرار دارد تا آن را بخوانیم و از آن لذت ببریم و در استفاده از آن با دیگران سهیم شویم.
این داستانی است که من مدت ها پیش از آن کتاب «مدیر یک دقیقه ای» را به همراه اسپنسر جانسون بنویسم، آن را از زبان او شنیده و انتظار چاپ آن را داشتم. با خود می اندیشیدم که این داستان چه قدر زیباست و تا چه حد می تواند سودمند باشد.
«چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟» داستانی است درباره تغییراتی که در یک هزار تو (ماز) رخ می دهد. جایی که چهار شخصیت جالب در جست و جوی پنیر هستند. پنیر استعاره برای آنچه که ما می خواهیم در زندگی داشته باشیم.و اعم از یک شغل، یک رابطه، پول، خانه ای بزرگ، آزادی، سلا متی، آگاهی، آرامش روحی یا حتی ورزشی مانند دو یا بازی گلف.
هر یک از ما در مورد پنیر خود نظر خاصی داریم و در پی آن هستیم. زیرا معتقدیم اگر آن را به دست آوریم راضی می شویم.
اغلب به آن دل بسته ایم و اگر آن را از دست بدهیم یا کسی آن را از ما بگیرد ضربه تکان دهنده ای به ما وارد میآید.
در این داستان، «هزارتو» نشانه جایی است که شما در آن برای رسیدن به اهداف خود وقت می گذرانید; این می تواند سازمانی باشد که در آن کار می کنید، اجتماعی باشد که در آن زندگی می کنید، یا رابطه هایی که در زندگی با دیگران دارید.
من داستان پنیر را که شما درصدد خواندن آن هستید در سراسر دنیا بارها در سخنرانی هایم گفته ام و به کرات از افراد شنیده ام که چه تاثیری در زندگی آنها داشته است. می خواهید باور کنید یا نه، این داستان کوچک تاکنون باعث نجات بسیاری از شغل ها، ازدواج و زندگی ها شده است.
یکی از این مثال های واقعی متعلق به «چارلی جونز»، گوینده برجسته تلویزیونی ان. بی .سی است. او اعلا م داشت که شنیدن داستان «چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟» موجب نجات حرفه او شده است. ئ او گوینده ای منحصر به فرد است. اما اصولی که او آموخت می تواند برای هر کسی مورد استفاده باشد این است آنچه که اتفاق افتاد. چارلی دربازی های المپیک گذشته توانسته بود به خوبی از پس مسوولیت گزارش مسابقات دو و میدانی برآید.
وقتی رئیسش به او گفت از گزارشگری این مسابقات معزول شده و برای المپیک های بعدی اورا به بخش شنا و غواصی انتقال داده است، غافلگیر و ناراحت و به این علت که به خوبی با این ورزش ها آشنا نبود مستاصل شد.
او احساس می کرد از او قدردانی نشده و از این موضوع عصبانی بود. می گفت: احساس می کردم این عمل منصفانه نیست وعصبانیت رفته رفته روی هر کاری که انجام می دادم تاثیرمی گذاشت.
بعدها او داستان «چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟» را شنید. می گفت که پس از شنیدن آن به خودش خندیده و طرز فکر و روش خود را دربرخورد با این موضوع تغییر داده است او پی برد که رئیس اش فقط «پنیر او را جابه جا کرده»، بنابراین، خودش را با آن شرایط هماهنگ کرد. دو ورزش جدید را یاد گرفت و در این جریان فهمید که انجام دادن کاری جدید به او احساس جوانی بخشیده است. چندی نگذشت که رئیس به وضع و انرژی جدید او پی برد و به زودی کارهای بهتری به او محول کرد.
از آن پس موفقیت های بزرگتری به دست آورد، تا جایی که به عنوان یکی از مشهورترین مجریان فوتبال در تالا ر گزارشگران فوتبال، بخشی را به او اختصاص دادند.
این تنها نمونه ای است از آنچه من تا به حال از تاثیر این داستان بر زندگی کاری و عشقی افراد شنیده ام.
من آن قدر به قدرت این کتاب معتقدم که یک نسخه قبل از چاپ و انتشار آن را به بیشتر از دویست نفر که با شرکت ما کار می کنند دادم، چرا؟ زیرا شرکت کنت بلا نچارد، همچون هر شرکت بزرگ دیگر، تنها به موفقیت های فعلی اش فکر نمی کند و می خواهد همواره خود را در صحنه رقابت و موفقیت حفظ کند.
● پنیر ما دائما در حال جابه جا شدن است
برخلا ف گذشته که ما دنبال کارمندانی مسوول و وفادار بودیم، امروزه به دنبال اشخاصی می گردیم که با انعطاف ونو اندیش باشند.
با این حال همان طور که می دانید، زندگی در محیطی که دائما در حال تغییر است می تواند پر از فشار عصبی باشد مگر این که افراد دید خود را نسبت به تغییر عوض کنند وبهتر بتوانند آن را درک نمایند.
● بخش های مختلف کتاب:
کاملا مشهو بود افرادی که بنا به توصیه من این کتاب را خواندند رفته رفته از انرژی های منفی رها شدند. یکی یکی از هر بخشی راه شان را کج کرده آمدند که به خاطر کتاب از من تشکر کنند آن ها اظهار داشتند که این کتاب برایشان بسیار مفید بوده است و به آنها این توانایی را داده تا تغییرات در حال وقوع در شرکت را از دیدگاهی جدید بنگرند.
باور کنید خواندن این قصه کوتاه، وقت زیادی نمی خواهد اما اثرش می تواند عمیق باشد.
شما همانطور که صفحات را ورق می زنید در این کتاب به سه بخش بر می خورید.
۱) بخش اول: یک گردهمایی است
چند هم کلاسی قدیمی سعی می کنند درباره نحوه برخورد خود با تغییراتی که در زندگی شان اتفاق افتاده صحبت کنند.
۲) بخش دوم: داستانی است به نام «چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد؟»
این قسمت مرکز یا قلب کتاب است. در این داستان می بینید که وقتی موش ها با تغییر روبه رو می شوند بهتر عمل می کنند، برای این که آنها همه چیز را ساده می گیرند. در حالی که ذهنیت پیچیده آدم کوچولوها و احساسات بشری شان همه چیز را پیچیده می کند.
دلیل این امر باهوش بودن موش ها نیست. همه می دانیم که انسان باهوش تر از موش است. که موش ها و آدم کوچولوها نمایانگر قسمت های ساده و پیچیده وجود ما هستند و می توانید ببینید که انجام دادن کارهای ساده در هنگام وقوع تغییرات، تا چه حد موثر خواهد بود.
۳) بخش سوم: یک مباحثه است
اشخاص درباره آنچه که از این داستان دستگیرشان شده و این که چه طور تصمیم دارند آن را در کار یا زندگی شان به کار ببرند، بحث می کنند، بعضی از خوانندگان این کتاب به خواندن قسمت اصلی کتاب اکتفا کرده و وارد قسمت مذاکره آن نشدند.
اما عده ای دیگر از خواندن «مباحثه» لذت بردند، چرا که این قسمت ذهنیت آنها را در مورد این مساله که چگونه ممکن است آنچه را که یاد گرفته اند در زندگی خود به کار گیرند، برانگیخت. در هر صورت امیدوارم شما هم مثل من، پس از هر بار خواندن کتاب نکته ای جدید و مفید در آن بیابید و این امر به شما کمک کند تا تغییرات را با موفقیت پشت سر بگذارید.
«حال موفقیت در هر چه می خواهد باشد.»
امیدوارم شما از آنچه که کشف می کنید لذت ببرید و به یاد داشته باشید که «با پنیر جابه جا شوید.»
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید