شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


نبض زمانه


نبض زمانه
در سال های اخیر که درگیر و دار اهدای جوایز ادبی هر کسی به طریقی به این جریان نزدیک می شود، کسی جایزه یی را بنا می نهد و دیگری مورد تقدیر قرار می گیرد و نهایتاً عده یی هم این حرکت ها را پوشش می دهند، کسی به فکر از میان رفتن جایزه های شعر نیست. البته قصه از آن جا شروع شد که در ابتدا شعر در بحران فرو رفت. حالا عده یی هم هستند که می گویند بحرانی در جریان شعر امروز وجود ندارد. حال و احوال شعر در روزگار گذشته در سرزمین ما همیشه چنین بوده است و سرانجام شعر توانسته راه سالم خود را از سنگلاخ عوامل پیچیده و مختلف طی کرده و به میان مردم راه پیدا کند. اما فکر می کنم حتی اگر تمام تاریخ تحولات شعر ایران هم سرنوشتی چنین را شهادت دهد، از وجه بحرانی آن نمی کاهد. حالا زمانی هم بوده که شعر توانسته به هر دلیلی در میان مردم به سرعت پخش شود. استثنایی مانند دهه چهل.
اتفاقات قضا و قدری در کنار هم در زمان و مکانی درست با اشخاصی حرفه یی درهم آمیختند تا حماسه یی ساخته شود به نام شعر دهه چهل اما باقی اوقات همواره راه بسیار پرپیچ و خم بوده. حتی زمانی را هم داشته ایم که به گواه تاریخ ادبیات مان پیش از مشروطه شعر تقریباً تکرار تجربه های گذشته بوده و هیچ اتفاقی را طی چند دهه تجربه نمی کند. اما روزگار ما هم در نوع خود بی نظیر است. تیراژ کتاب های شعر پایین تر از کتاب های داستان اند. ناشران معتبر اصلاً دفتر شعر چاپ نمی کنند یا اگر هم دست به این کار بزنند سعی دارند سراغ شاعرانی بروند که اسم و رسمی دارند و چاپ دفترشان شکست تجاری کمتری را تحمیل می کند. مردم هم که چنان درگیر روزمرگی و دغدغه های معیشتی هستند که اصلاً رغبتی به انجام فعل «خواندن» ندارند.
در این میان اما هر ساله شاهد چاپ دفترهای شعری هستیم که دست به دست گاه می گردد و کسی به شکلی تصادفی به دستش می رسد و گاه در آن درنگی کرده و کمی بعد از روی کتاب و حرکت انجام گرفته همه می گذرند. فراموش می شود. فراموش می کنیم و البته یکی دو ناشر هم در این حوزه فعال هستند اما این حضور، جریان های شعری را در تمام نقاط ایران پوشش نمی دهد. شاعران شهرستانی شب های شعر برگزار می کنند. میان شان بحث کلامی و نظری درمی گیرد، اما کسی از متن این جلسات، خبری تهیه نمی کند. اصلاً چرا راه دور برویم. همین جلسات خانه شاعران، و همین شب های شعر تهران هم جلسات شان بازتابی در مطبوعات ندارد.
شعر ظاهراً باید کارکرد شخصی و خصوصی پیدا کند. حتی جایی از نویسنده یی که شعرهای خوبی سروده بود پرسیدم چرا کتابی چاپ نمی کنی؟ در جواب گفت آخر چهره موجهی که در این سال ها پیدا کرده ام را خراب می کند. کنجکاو شدم. منظورش را نمی فهمیدم و بعد سربسته از تصور عامه و خواص از شاعران گفت. و اینکه شاعران چنان مساله دار شده اند، در این سال ها که گویی فقط من از آن بی خبر بودم. او واضح سخن می گفت و من به سختی در می یافتم. بعدها چیزی شبیه همین نظریه را از دهان خیلی های دیگر هم شنیدم. شاید به همین دلایل است که نه مطبوعات صفحه شعر دارند نه مجله ها. البته هستند نشریات تخصصی شعر که به شکل حجیم و وزین منتشر می شوند و شاید خود این نوع ارائه سدی شده باشد برای رفتن شعر به میان مردم. شاید هم اصلاً جای شعر در این روزگار در همین نوع نشریه هاست. به هر حال جوایز ادبی در این سال ها بیشتر به معنای پرداختن به ادبیات داستانی بوده است. چرا که شعر نه در مطبوعات، نه نزد ناشران و نه میان مردم جایی ندارد.
مردم اگر هم اهلیتی در فعل «خواندن» یافته اند، بیشتر به آسان خوانی و پخته خواری تمایل دارند. پس در این میان است که می بینیم جوایز شعر یکی یکی محو می شوند. هر یک زمانی در افقی کوتاه درخشیدند و بعد حوادث و حواشی چندان زیاد شد که داوران و اهالی شعر عطای آن را به لقایش بخشیدند و چنین بدنه اصلی جریان شعر دهه های اخیر روز به روز نحیف تر شد. البته کلاه مان را هم که قاضی کنیم، می بینیم در اثر همین رویکردها بوده که امروز شعرمان با وجود کمیت بالا، کیفیت اش افت کرده است یا تجربه های نافرجام، فرم گرایی صرف و زبان بازی های رایج که در ادبیات داستانی هم رگه هایی از آن دیده می شود به شکل جدی تر در کار شاعران جوان رخنه کرد و همین باعث شد امروز چنین است که هست. در این مقال فقط قصد طرح قضیه یی را دارم که جای آن خالی است و مملکت حافظ و سعدی و فردوسی در آن همه بی توجه به تاریخ پشت سر، بدون شعر به راحتی به زندگی خود ادامه می دهند. در این روزگار نه کسی پیشقدم می شود که جایزه را در حوزه شعر بنا نهد و نه کسی شایسته جایزه گرفتن است. اوضاع امن و امان است. عده یی برای دل خود شعر می گویند، برای کسانی شبیه خود می خوانند، گاهی کتابی چاپ می کنند و افرادی از همین گروه در بهترین حالت برای آن مطلبی می نویسند. کسی جای خالی جریانی را حس نمی کند. نبض روزگار ما چنین می تپد.
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید