شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

و امشب


و امشب
با تکرار هر ضربه تو تکرار می شوی
با زخمه هر مضراب بر ساز پیر
زمزمه ات در گوش می پیچد و آن قلب همیشگی را برایت به تپش می اندازد
و آن زندان ویران شده ای که هنوز پا بر جاست
و مهتاب هر شب نگاهی بر در اتاقش می اندازد
و او سخت دلگیر و خاموش است

صدای هر ضربه
صدای پای کوبان شبانه
حاکی از مرگ دیگری است
شیونهای آشنای شبانه
نوید شکنجه ای دیگر
و او سخت خاموش است

صدای بسته شدن در...
پیام تمام شدن روز است و آغاز شبی دل آشوب
در نیمه های شب
صدای سم ِ اسبان
بعد ، سکوتی وهم انگیز؛ که می گوید امشب نیز تمام شد.

زندان هنوز پا بر جاست
سقفهایش چنان شکافهای عمیقی برداشته است!!
نه از فرسودگی!
این شکاف لرزه های پای آنان است و
شکاف قلبِ من.
شکاف بی مهری و آزردگی است
شکافی بس بزرگ،
شکافی در دل زمین

شب هنگام که می رسد،
ضربه ها همان ضربه هاست
پای کوبان هنوز پا می کوبند
شیونها با همان سوز همیشگی همراه اند
ولی امشب،شبی دیگر است
صدای آن ساز قدیمی دیگر در آن زندان ویران نیست
هنوز شبی مهتابی است
قطره ای خونین از آسمان چکید
حلقه دار لرزید
صبحگاهان خروسها خواندند و چه دردناک آن کلاغ پر زد و رفت!
در پشت همان ویران شده زندان...
جنازه ای طعمه سَگان پیر گشته بود!!

- دیگر او نبود!!!!!!!
منبع : دو هفته نامه الکتریکی شرقیان