چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


غرور و تعصب مروری جامعه شناختی


غرور و تعصب مروری جامعه شناختی
جین اوستین را دیگر همه می شناسند. اما برای فمنیست ها شناخته شده تر است. او با انکه در اوایل قرن نوزدهم می نوشت اما صدا فمنیست ها و زنان قرن بیست و یکم است. رمان غرور و تعصب او و دیگر رمان هایش بصورت فیلم های سینمایی بلند و موضوع نقدهای جامعه شناختی و زیباشناختی متعدد بوده است. نمی شود دنیای زمان را بدون جین استین و آثارش شناخت. هرچه زمان می گذرد نیاز ما به استین بیشتر می شود. این راز ماندگاری اثار اوست. او تصویر زن و معشوق زمینی و انسان زمینی را برای ما ترسیم کرد. مهدی فاتحی در اینجا متن کوتاه ولی عمیقی درباره اوستین و رمان غرور و تعصب او نوشته است.
● تأملی بر جهان فکری جین آستین در رمان غرور و تعصب
جین آستین به سال ۱۷۷۵ به دنیا آمد و در ۱۸۱۷ درگذشت. او در زمانی می‌زیسته که هنوز بخش عمده‌ای از بزرگان ادبیات و فلسفه که سرنوشت جهان را تعین بخشیدند پا به عرصة وجود نگذاشته بودند. هنوز طبقة اشراف و اصیل‌زادگان قدرت و اعتبار داشتند و نویسندگانی که خارج از عرف جامعه می‌نوشتند محکوم به فنا بودند. مکتب رمانتیسم تازه پا گرفته بود و نحله‌هایی از آن در اشعار شاعران انگلیسی‌زبان دیده می‌شد. سال‌ها بعد از مرگ آستین، در ۱۸۳۰، ویکتور هوگو در فرانسه جنبش ادبی رمانتیسم را معرفی کرد. در آن دوره، تفکر دربارة زنان حتی در نوشته‌های بزرگان ادب آن زمان ِانگلستان با ترس و اضطراب همراه بود (ویلیام بلیک: زیبایی ِ زن کار خداست ولی شر و بدی زادة ارادة زنان است.) حتی، به گفتة رضا سیدحسینی در مکتب‌های ادبی، سال‌ها پس از آن زنان در آثار نویسندگانی مثل دیکنز هنوز با تردید و وحشت نمایانده می‌شدند.
در همان سال‌ها (اواخر قرن هجدهم)، آستین چند رمان نوشت و خود را به‌عنوان استثنایی بر این قاعده نشان داد، استثنایی که بعدها خود تبدیل به قاعده شد. جین آستین قدرت کم‌نظیری در خلق شخصیت‌های زنده و موقعیت‌های ناب داشت، موقعیت‌هایی که هویت شخصیت‌ها را با شیوایی تمام نمایان می‌کرد.
غرور و تعصب معروف‌ترین رمان جین آستین است که آن را در ۱۷۹۶، یعنی در ۲۱ سالگی، نوشت. چاپ این اثر، که ابتدا «تصورات نخستین» نام داشت، حدود ۱۷ سال به تأخیر افتاد تا آنکه پدر جین آستین آن را با عنوان غرور و تعصب به ناشری سپرد و در ۱۸۱۳ با نامی مستعار (یک خانم) به چاپ رسید. اما کتاب چنان شهرت و محبوبیتی پیدا کرد که در دوران حیات جین آستین سه بار تجدید چاپ شد. عقل و احساس، منسفیلد پارک، اِما، و ترغیب از دیگر آثار آستین است. اما آستین بیشتر از همه همین رمان غرور و تعصب را دوست داشت و آن را فرزند دلبند خود می‌دانست. امروز این رمان یکی از شاخص‌ترین رمان‌های کلاسیک تاریخ ادبیات جهان به‌حساب می‌آید.
آستین راوی زندگی است. خوشی‌ها و رنج‌ها، کاستی‌ها و ملال‌ها همه در رمان‌های او رنگ و بوی زندگی دارند. او از واقعیت‌های پیرامون خود برای ساختن شخصیت‌ها و نشان دادن جامعه و تفکر زمانه‌اش نهایت استفاده را کرده است. الیزابت به‌نوعی شخصیت اول رمان محسوب می‌شود، و داستان، با وجود تکیة نویسنده بر دانای کل، بیشتر از پس ذهن او روایت می‌شود. او بیست‌ساله است، درست همسن آستین هنگامی که غرور و تعصب را می‌نوشت، و تا حد زیادی نشان از خلق‌وخو و عقاید نویسنده دارد. الیزابت به ‌نوعی نمایندة شخصیت خود آستین در داستان است، شخصیتی که برخلاف عرف و فرهنگ غالب جامعه قدم برمی ‌دارد.
جامعه‌ای که آستین به تصویر می‌کشد جامعه‌ای روستایی است. شهرها هنوز حضور پررنگی در رمان ندارند و آدم‌های شهری و مشکلاتِ روابط شهری در آن دیده نمی‌شوند. این جامعه هنوز با طبیعت پیوندی محکم دارد و به همین دلیل طبیعت را هم به صورت فیزیکی و هم عرفی در رمان مشاهده می‌کنیم.
در رمان‌های قرن هجدهم، غالباً با موقعیت‌هایی آکنده از رمانتیسم و سانتی‌مانتالیسم مواجه می‌شویم، و با حکایت قهرمانی باهوش و زیبا که همة تلاشش برای گذشتن از موانع و رسیدن به کسی است که او را محبوب یا چارة کار خود می‌داند. اما غرور و تعصب به این علت هنوز تازگی خود را حفظ کرده و همچنان از خواندن آن لذت می‌بریم که رمانی معاصر است. صفت «معاصر» را نمی‌توانیم به همة متونی که امروز نوشته می‌شود نسبت دهیم. در زمانه‌ای که شخصیت‌های ادبیات همه سیاه و سفید بودند، آستین شخصیتی چندبعدی خلق کرد و با تعهد و تسلط بر واقعیت‌های جامعه‌ای که در آن می‌زیست، تاریخ را به شیوایی به تصویر کشید و موقعیت نازل فرهنگی آدم‌های جامعة آن دوره را نشان داد که زنانش در پی شکار شوهر و مردانش در جست‌‌وجوی زنانی فرمانبردار و متعهد به سنن اشرافی بودند. بعضی فصل‌های رمان (مثل فصل ۱۱ از بخش اول) معاصر بودن و توانایی نویسنده را در ایجاد موقعیت‌های ناب، و کندوکاو در احوال شخصیت‌هایش بدون هیچ اظهار فضلی نشان می‌دهد.
غرور و تعصب هرچند سرشار از احساساتِ لطیف است، رمانی عاشقانه و سانتی‌مانتال نیست. در این رمان، عشق به معنای کاملاً زمینی خود رسیده است. آستین عشق را مفهومی می‌داند که در روندی اجتماعی به‌وجود می‌آید و به انجام می‌رسد، و گاه سرنوشت شومی در انتظار آن است. شاید بتوان گفت که در رمان او عشق یک ارتباط مفید اجتماعی است.
هیچ‌یک از شخصیت‌های این رمان را نمی‌توان کاملاً پاک و منزه دانست، همة شخصیت‌ها نقاط ضعف و قوتی دارند که، در طول حوادث رمان، و موقعیت‌هایی که به‌وجود می‌آید، بیشتر با آنها آشنا می‌شویم.
الیزابت، یکی از پنج دختر خانوادة بنت، آرام و صبور است و در مقایسه با دیگر خواهرانش کمتر دغدغة ازدواج دارد یا کمتر آن را عیان می‌کند. درعین‌حال، مغرور است و اندکی هم لجباز. خیلی زود و راحت به قضاوت دیگران می‌نشیند و، براساس همین برآیند ذهنی، رفتارش را با دیگران ـ بخصوص با مردان ـ تغییر می‌دهد.
«مردها در برابر صخره و کوه چه ارزشی دارند؟ اوه! چه ساعت‌های پرهیجانی را سپری خواهیم کرد! وقتی برگردیم، مثل مسافرهای دیگر نخواهیم بود که نمی‌توانند هیچ چیز را درست توضیح بدهند. ما خواهیم دانست که کجا رفته‌ایم... یادمان خواهد بود که چه چیزها دیده‌ایم. دریاچه‌ها، کوه‌ها، رودخانه‌ها، در خیال ما مخلوط نمی‌شوند...»
(جین آستین، غرور و تعصب، ترجمة رضا رضایی، تهران: نشر نی، ۱۳۸۵، ص ۱۸۵)
الیزابت، برخلاف خواهرانش، هر مردی را جدی نمی‌گیرد، هرچند او را تحسین و ستایش کند. او معتقد است:
«زن‌ها خیال می‌کنند تحسین و ستایش معنایی بیش از تحسین و ستایش دارد.»
(همان، ص ۱۶۴)
جین دختر بزرگ خانواده است، سنش از بیست گذشته و سریعاً به همدم و شوهر نیاز دارد. به دنیا ساده‌لوحانه می‌نگرد و مهربان است. از کسی کینه‌ای به دل نمی‌گیرد، و همیشه امیدوار است که همه چیز درست شود. لیدیا، دختر کوچک خانواده، پرانرژی است. رفتاری بی‌پروا دارد و هیچ مصلحتی را در نظر نمی‌گیرد. می‌خواهد هرطور شده شوهر کند، حتی به قیمت ریختن آبروی خانواده. درعین‌حال، خوش‌سروزبان و از بقیة دخترها زرنگ‌تر است. خانم بنت، مادر خانواده، وراج است. منتهای آرزویش شوهر دادن دخترانش است. به ازدواج دخترانش افتخار می‌کند و تمام وقتش به حرف زدن دربارة در و همسایه و مردان خانواده‌های دیگر می‌گذرد و اینکه چگونه آنها را به دخترانش علاقه‌مند کند. زنی است زاییدة سنتی که در آن زندگی می‌کند و تمام زندگی‌اش را صرف پایدار ماندن آن می‌کند.
این زنان به آدم‌های اطراف ما بسیار نزدیک‌اند و ما یا یکی از آنهاییم یا با یکی از آنها زندگی می‌کنیم. این زنان در خانواده‌ای نه‌چندان اشرافی پرورش یافته‌اند و با مردان با تعامل‌ و تقابل‌ و سوء‌تفاهم‌ برخورد می‌کنند، و در نهایت پس از طی فراز و نشیب‌هایی شرایط ازدواجشان فراهم می‌شود. هیچ‌کدام قهرمان داستان نیستند و، مثل خود ما، هیچ‌کدام بی‌نقص نیستند. به قول الیزابت (هنگامی که از ازدواج دوستش شارلوت با خواستگار سابق خود عصبانی است):
«تعداد آدم‌هایی که من واقعاً دوست‌شان داشته باشم زیاد نیست، تعداد کسانی که نظر خوبی دربارةشان دارم از آن هم کمتر است. من هرچه بیشتر دنیا را می‌شناسم از آن ناراضی‌تر می‌شوم. هر روز که می‌گذرد بیشتر معتقد می‌شوم که آدم‌ها شخصیت ناپایداری دارند و نمی‌شود روی ظواهر لیاقت یا فهم و شعورشان حساب کرد...»
(همان، ص ۱۶۳)
رمان با جملة شیوایی شروع می‌شود که بیان‌کنندة یکی از درونمایه‌های داستان است: «صغیر و کبیر فرض‌شان این است که مرد مجرد پول‌وپله‌دار قاعدتاً زن می‌خواهد.» (صفحه ۱۱) و آرام آرام ما را وارد ماجرایی می‌کند که دیگر نمی‌توانیم رهایش کنیم. در همسایگی خانوادة بنت، دو مرد جوان و ثروتمند ساکن می‌شوند به نام‌های بینگلی و دارسی. بینگلی شیفتة جین می‌‌شود، اما به علت پایین بودن سطح زندگی و فرهنگ خانوادة بنت، به‌ویژه رفتارهای خاله‌‌زنکی مادر خانواده، دارسی او را از ازدواج با جین منع می‌‌کند. الیزابت که از برخورد مغرورانة دارسی دلخور است، پس از آنکه درمی‌‌یابد دارسی حق و حقوق افسر جوانی به نام ویکهام را پایمال کرده است، پیش‌داوری‌هایش علیه او شدت می‌‌گیرد، لیدیا از خانه فرار می‌کند و...
در فراز و نشیب غرور و تعصب، با این شخصیت‌ها درگیر می‌شویم، تجربه می‌کنیم و زندگی می‌کنیم. آستین از همان ابتدا در روایتش آن‌قدر ماجرا، خرده‌روایت و گره ایجاد می‌کند که از خود می‌پرسیم چگونه می‌خواهد رمان را به پایان برساند. با این شرایط، از دل وضعیت‌های ایجادشده مفاهیمی بیرون می‌آید که عامل شناسایی شخصیت‌ها و ماجراهای آنان می‌شود. این وضعیت‌ها به هریک از شخصیت‌ها لحن و زبان داستانی خاصی می‌بخشد و آنها را در همان بستر شخصیت و وضعیت اجتماعی‌شان باقی می‌گذارد. در واقع در چنین بستری نه هیچ‌کدام از شخصیت‌ها متحول می‌شوند، نه سرکشی می‌کنند و نه در مقابل حوادث از سر ِ سرکشی منفعل می‌شوند، بلکه از مسیر دیگری به همان هدف اولیة خود می‌رسند.
بحث‌های الیزابت با دارسی بر سر مسائل اجتماعی،‌ ایستادگی در مقابل لیدی کاترین در خصوص سنن اجتماعی و اشرافی و یادگیری نوازندگی،‌ امتناع از ازدواج با کالینز به‌رغم اصرار مادر، پافشاری در مورد شرکت نکردن خواهر کوچک‌ترش در جشنی که نهایتاً به رسوایی ‌او ‌می‌انجامد، همگی نمودهای رفتاری شخصیت متفاوت الیزابت است. در تمام این موقعیت‌ها، جسور و بی‌‌پرواست و نهایتاً زمانی پاسخ عشق دارسی را می‌دهد که درمی‌یابد قضاوتش دربارة او مبتنی بر منابع نادرست بوده و ازدواجشان، که با وجود مخالفت‌های لیدی کاترین انجام می‌شود، نمونه‌ای دیگر از سنت‌‌شکنی جامعة طبقاتی آن زمان انگلستان است. جین آستین نیز با روی آوردن به نوشتن داستان و رمان درواقع به‌‌نوعی در همین مسیر قرار گرفته است،‌ با این تفاوت که، برخلاف قهرمانان داستانش، در طول عمر ۴۲ سالة خود هرگز ازدواج نکرد و تا وقتی مادر و خواهرش در قید حیات بودند، با آنها زندگی کرد.
مردان رمان ـ از آقای بنت (پدر الیزابت) گرفته که از بقیه معقول‌تر و موجه‌تر به‌نظر می‌آید، تا کالینز که کاریکاتوری به تمام معناست، و بینگلی ِ وابسته، و دارسی، شخصیت مغرور و محوری داستان ـ همه به قوانین و سنن جامعه پایبندند و از همین دریچه به زنان می‌نگرند. به‌نظر آنان، زن ایده‌آل، سوای جذابیت چهره، اندام و اصیل‌زادگی، باید از هنر سخنوری و رقص نیز در حد کمال بهره‌مند باشد. درحالی‌که زنان بیش از آنکه به ظاهر مرد بیندیشند، به رفتار و اخلاق او اهمیت می‌دهند. نکته‌های ظریف رمان غرور و تعصب خواننده را به سوی این مفهوم هدایت می‌کند که دنیای کوچک آستین براساس اصول بزرگ و بااهمیتی پی‌‌ریزی شده است.
غرور و تعصب نه‌تنها در زمان خود بلکه تا به امروز جزء رمان‌های پرفروش بوده است، رمانی است که توصیه شده قبل از مردن حتماً باید آن را خواند. محبوبیت غرور و تعصب به حوزة هنرهای نمایشی نیز راه یافته و ۱۵ اجرای تئاتری داشته است. چندین اقتباس تلویزیونی نیز از آن شده که آخرین آنها در ۱۹۹۵ در شبکة بی‌بی‌سی بود، و چند اقتباس سینمایی که اولین آنها به‌کارگردانی رابرت ز. لئونارد بود، براساس فیلمنامه‌ای از آلدوس هاکسلی و جین مورفین، و با شرکت لارنس الیویه و گریر گارسون (محصول ۱۹۴۰)، و دومی به‌کارگردانی اندرو بلک (محصول ۲۰۰۲) که نسخه‌ای مدرن‌تر و جوان‌پسندانه و البته کم‌ارزش‌تر محسوب می‌شود. اما جدیدترین نسخة سینمایی این رمان‌ اثر جو رایت (محصول ۲۰۰۵ ) است که اولین کار بلند سینمایی این کارگردان محسوب می‌شود و البته در همین اولین گام موفقیت‌های زیادی، ازجمله چند جایزة اسکار، را نصیبش کرده است.
غرور و تعصب نخستین بار در ۱۳۳۶ به همین نام به همت شمس‌الملوک مصاحب به فارسی ترجمه و منتشر شد. بعد از گذشت سال‌ها، ضرورت ترجمة دوبارة آن احساس می‌شد و رضا رضایی، مترجم باسابقه، با نثر شیوای خود جان دوباره‌ای به این اثر بخشید. ترجمة حاضر بر اساس چاپ اول رمان در ۱۸۱۳ و با نگاهی به چاپ دوم آن انجام شده است. رضا رضایی، مترجم رمان‌های غرور و تعصب، و عقل و احساس، که به‌تازگی منسفیلد پارک را نیز ترجمه و روانة بازار کتاب کرده است، قصد دارد سایر آثار این نویسندة کلاسیک را هم به فارسی برگرداند، آثاری چون اِما، نورثنگر ابی، و ترغیب که با چاپ آنها مجموعة کامل آثار جین آستین به زبان فارسی موجود خواهد بود.
نوشته شده توسط نعمت‌الله فاضلی
منبع : فرهنگ‌شناسی


همچنین مشاهده کنید