یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مراد و الگوی من چگونه است؟


مراد و الگوی من چگونه است؟
در پاسخ به این سئوال، یک‌بار دیگر به الگوئی که برگزیده‌ام، نگاه کرده و خود را با او مقایسه می‌کنم. به واکنش‌ها و عکس‌العمل‌هایش در برخورد با مسائل دقت می‌کنم تا رفتار پسندیده و برازنده‌اش را در هر لحظه، الگوی خود قرار دهم. او با کلامش به من درس می‌دهد، با نگاهش با من حرف می‌زند، زندگی‌اش سرمشقِ زیبائی است که باید بارها و بارها از روی آن نوشت. هر حرکتش و هر پیامش، درسی است که جز با گوش جان نمی‌توان شنید.
الگوی من، مراد من است که هر لحظه به من خط و جهت می‌دهد و سمت و سوی زندگی را تعیین می‌کند. او خود، توضیح‌المسائلی است که در جزئی‌ترین امور می‌توان به نظر کارشناسانه‌اش رجوع کرد. من تنها با پیروی از او قادر خواهم بود با سریع‌ترین و کم‌ خطرترین شیوه‌ٔ ممکن، هدف‌هایم را تحقق بخشم.
الگوی من، هر اتفاق زندگی‌اش معجزه‌ای است که او با آگاهی و نگرشی زیبا، آنها را خلق کرده و این‌چنین است که به سطح بالاتری از هستی قدم گذاشته و تحولی عمیق در راستای هماهنگی و هم‌سرائی بیشتر با کائنات در خود پدیدار ساخته است.
الگوی من، آن آزادهٔ وارسته‌ای است که وقتی پیامدی دارد، نه مرید و سرسپرده می‌طلبد و نه عاشق و دلباخته می‌خواهد. او نمونهٔ مجسم انسان زیبای دیگر است که همهٔ بعدهای وجودش به‌سوی کمال، رشد یافته و خودارزیابی و خودممیزی، او را از حساب‌رسی غیر، بی‌نیاز ساخته است. او بزرگی است که از مقام تقلید به مقام تحقیق رسیده، از روزمرگی‌ها رسته، در اعماق درون خویش فرورفته و از میوهٔ درخت دانائی خورده و از زلال گوارای چشمهٔ بینائی نوشیده، هرچه به قلهٔ کمال نزدیک‌تر شده، حساس‌تر و دقیق‌تر شده و آن حرف‌ها، نگاه‌ها، حرکت‌ها و صحنه‌هائی که هیچ‌کس به آنها توجه نمی‌کند، او را بر می‌انگیخته و به فکر فرو برده است. او به محبوب خود وفادار است و همواره او را جستجو می‌کند.
آری، من از آن الگوئی سرمشق می‌گیرم که سراسر زندگی‌اش حرکت است و آگاهی و تمام هستی‌اش انگیزه است و پویائی. اوست که به اندیشه‌ام جهت می‌دهد و مرکبِ سرنوشتم را به‌سوی مقصد می‌راند. من خویشتن خویش را در او دیده‌ام و کتاب هویت و شخصیتم را از روی سرمشقی که به من داده، نوشته و تألیف کرده‌ام.
الگوی من، آن متفکری است که انسانیت، دغدغهٔ اوست و هر دم، صلای بازگشت به خویش و رهائی از سرسپردگی و از خودبیگانگی سر می‌دهد. من مقلّد آن الگویم که خون شعر و شعور و حیات در رگ‌های خشک زندگی تزریق می‌کند و میراث‌دار پاکان و شهیدانی است که در راه عزت، سربلندی، اقتدار، اعتلای فرهنگ، هویت، والاترین ارزش‌ها و زیباترین آرمان‌های انسانی، جان باختند.
آری، این است آن نمونهٔ والائی که بشریت به آن محتاج است و باید برای رهائی و وارستگی خویش برگزیند. یک‌بار دیگر از خودت بپرس که الگو و ایده‌آل تو، چگونه است؟ این سئوال، تو را متوجه کسانی می‌کند که آنان را سرمشق زندگی‌ات کرده‌ای. ممکن است در زندگی‌ات هدف‌های زیادی داشته باشی، به‌عنوان نمونه بخواهی ثروتمند شوی، در بهترین رشتهٔ دانشگاه قبول شوی، به بهترین شغل مورد نظرت برسی، در معنویت رشد کنی و طریق کمال پیش گیری، به شهرت و قدرت برسی و به علم و دانش، این بزرگ‌ترین سلاحی که قدرت می‌آورد، مجهز شوی.
ممکن است بخواهی ده‌ها کتاب بنویسی یا ترجمه کنی و به آن‌چه سال‌هاست در حد یک ایده و آرمان در ذهن داشته‌ای و گُل آرزوئی بوده که در قلبت کاشته‌ای، جامهٔ عمل بپوشانی. بخواهی به موفقیت‌های بین‌المللی برسی و حرفی برای گفتن داشته باشی و مشتاق آن باشی که زیباترین موهبت‌های زندگی‌ات را با آنانی که دوستت دارند و دوستشان داری، سهیم شوی. حال، اگر گوش جانت را باز کنی و پیام مرادت را بشنوی، اگر قلبت را از کینه و کدورت، زشتی و نفرت، پاک کنی و دریچه‌هایش را به روی آفتاب حقیقت که از خورشید، روی حبیبت می‌تابد، باز کنی، اگر مغزت را بشوئی و ذهنت را بپالائی و به آن‌چه از جانب دوست می‌رسد، توجه کنی، خواهی توانست بی‌اندک تردید، به هر آن‌چه خواسته‌ای دست یابی!
منبع : مجله شادکامی و موفقیت


همچنین مشاهده کنید