جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا
چند روش برای کشتن یک عکاس خبری
عرصه رسانههای خبری جهان بستری است گشوده بر تصویر جهان و در این بین خبرنگاران و عکاسان خبری دارای نقش ویژهای میباشند که کمتر بدان پرداخته شده است. خبرنگار عکاس در این بین سهم بیشتری را به خود اختصاص میدهد. او فاعل کنشگری است که در سایهروشنهای رویدادها قرار میگیرد. سخنی نمیگوید و به کار خود میپردازد. ولی زمانی نیز باید سخن گفتن هرچند گزیده را آغاز نمود. در اواسط زمستان امسال برای چند ساعتی میهمان آلفرد یعقوبزاده عکاس برجسته آژانس عکس سیپا Sipa بودیم. بدون تردید از معتبرترین عکاسان خبری جهان بهویژه در حوزه جنگ و مناقشات جهانی است.
تجربههای یعقوبزاده گستره وسیعی از رویدادهای جهانی را شامل میشود. انقلاب ایران، جنگ تحمیلی، ۱۳ سال تهیه خبر و عکس از فلسطین، حضور در مناطق بحرانی چون سومالی، اتیوپی، افغانستان، تاجیکستان، ارمنستان، کوبا، مکزیک، هند، پاکستان، ترکیه، عراق، روسیه و چچن. از وی دو کتاب در زمینه جنگ ایران و عراق و مناقشات فلسطین به چاپ رسیده است. یعقوبزاده حضور فعالی در رقابتهای جهانی عکاسی دارد که آخرین نمونه آن حضورش در رقابتهای عکس پرپینیون فرانسه بود. وی همچنین عضو هیات داوران مسابقه ورلدپرس میباشد. یعقوبزاده برنده جایزه اول world press و مسابقات باشگاه مطبوعات، برنده جایزه بهترین عکس NPPA از آمریکا، جشنواره جهانی ژورنالیسم و جایزه رقابتهای فوجی اروپا نیز هست. وی بجز تمرکز بر وضعیت کنونی بشر و جنگهای خونین به موضوعاتی چون فرهنگ، آیینهای مذهبی، مراسم قومی و همچنین صنعت مد و طراحی لباس میپردازد. عکسهای وی در اکثر مجلات معتبر جهان مثل نیوزویک، تایم، پاریماچ، Geo ، Elle ، Vogue و اشترن به چاپ میرسد. این گفتوگوی فشرده حول محورهای چندگانه مسائل امنیتی حرفه خبرنگاری و عکاسی جنگ، آسیبهای جانی، لطمات روحی، برخورد و واکنشهای فرهنگی با خبرنگاران، چرخیده است. هدفگذاری اصلی این نشست به تصویر کشیدن بخش کوچکی از حقایق این حوزه بااهمیت در جهان رسانهها بود تا خوانندگان با این حرفه بیشتر آشنا شوند.
▪ چه عاملی شما را وادار میسازد که از جنگها و مناقشات جهانی عکاسی کنید. آیا این سفارش آژانسهای خبری است؟ آیا سابقه و تجربه شما باعث میشود که دوباره به این مناطق بازگردید؟ یا خودتان علاقهمند و داوطلب هستید؟
ـ بیشتر به سابقه مربوط میشود. من عکاسی را از انقلاب ایران آغاز کردم. خود انقلاب نوعی جنگ است. در عکاسی ژورنالیستی همیشه یک اتفاق تو را وادار میکند که عکاسی را شروع کنی. بعد از انقلاب هم جنگ تحمیلی آغاز شد و به جبههها رفتم. هیچ گزینه دیگری نداشتم. بعد از سه سال کار در جبهه عازم فرانسه شدم. در آنجا عکاس فراوان است و به خارجیها به راحتی کار نمیدهند. گزینه دیگر این بود که مقوله جنگ را ادامه دهم به همین دلیل به لبنان رفتم.
▪ چه سالی بود؟
ـ اواخر ۱۹۸۳. قبل از لبنان هم دو هفته در السالوادور و نیکاراگوآ بودم. سه سال در لبنان زندگی کردم. تجربه جنگ تحمیلی باعث شد که راحتتر در لبنان کار کنم.
▪ در لبنان عکاس آزاد )Free lance( بودید؟
ـ من در ایران برای آژانس گاما کار کرده بودم. اما یکسری مشکلات مالی با گاما پیدا کردم. چون خارجی بودم حداقل پول را به من میدادند که کافی نبود. برای سیگما هم کار میکردم ولی در همان حال با آژانس عکس سیپا هم همکاری داشتم.
▪ بعد از لبنان ...؟
ـ در ۱۹۸۵ به افغانستان رفتم. کار کردن در آنجا به علت آشنایی با آداب و رسوم و زبان فارسی آسانتر بود. بعد هم به فلسطین رفتم چون در لبنان با رهبران و مبارزان فلسطینی آشنا شده بودم. حتی با عدهای از فلسطینیان که به تبعید و مهاجرت میرفتند در یک کشتی هم سفر بودم. ۱۹۸۷ انتفاضه اول فلسطین شروع شد که از آن زمان تا به حال چندین بار به فلسطین رفتم.
▪ شما در زمان فروپاشی بلوک شرق در اروپا بودید؟
ـ بله ۱۹۸۹ آغاز ماجراها بود. تابستان آن سال در رومانی بودم. یک سال بعد جنگ یوگسلاوی شروع شد که سه جنگ آنجا را عکاسی کردم.
▪ حضور در این تعداد جنگ خیلی توانفرساست. به نظر خودتان چه عواملی باعث شد که شما جان سالم به در ببرید؟
ـ مقداری بستگی به شانس داشت. در جنگ ایران و عراق خیلی از اطرافیانم کشته میشدند و من هم عکس میگرفتم. در لبنان هم همینطور بود. اما مقداری هم به رعایت مسائل امنیتی مربوط میشود. مثلا نباید ناگهان پرید وسط یک خیابان. مسابقه فوتبال که نیست. درگیری است. شناخت محیط، اصوات توپ و خمپاره خیلی مهم است. در آن سالها استفاده از جلیقه محافظ و کلاه ایمنی زیاد مرسوم نبود.
▪ شما در لبنان مجروح شدید...
ـ بله، دو بار. یک بار زمان درگیری بخشی از ارتش لبنان که مسیحی بودند با مسلمانان، که در آنجا ترکش خوردم.
▪ در کدام شهر؟
ـ بیروت. جنگ داخلی تمامعیاری بود. بعد از زخمی شدن و اصابت ترکش به پایم به کار ادامه دادم. شب در هتل درد شدت گرفت و صبح با مراجعه به بیمارستان ترکش را درآوردند و مجددا کار را شروع کردم.
▪ بار دوم کجا مجروح شدید؟
ـ این بار در فلسطین بین دو گروه درگیری به وجود آمده بود. در صبرا و شتیلا که جنگ شدیدی بود. یک فاجعه کامل.
▪ ارتباط شما با طرفین درگیری چگونه بود؟ بهطور مثال آیا مبارزین فلسطینی شما را به عنوان عکاس یک آژانس خارجی میپذیرفتند؟
ـ بله. آنان با دوربین و خبرنگاران آشنایی داشتند. اما اولین اقدام در چنین مناطقی این است که خودت را به مسوولان معرفی کنی.
▪ آیا میگفتید که ایرانی هستید؟
ـ نه. من ملیت و مذهبام را به کسی نمیگویم. دلیلی ندارد. چون خود دوربین یک نشانه است که هویت مرا مشخص میکند. البته این تجربه است. در جایی گفتهام که ایرانی هستم. خواستند مرا بکشند جایی دیگر اما استقبال کردند. خود خبرنگار بودن مهم است. مردم عادی در شرایط بحرانی و جنگی با خبرنگاران راحت برخورد میکنند. چون مشکلاتی دارند و مایل هستند خبرنگاران حرفها و موقعیت آنها را به جهان منتقل کنند.
▪ در بوسنی و هرزگوین خبرنگاران را مستقیما مورد هدف قرار میدادند. آیا این خبر درست است؟
ـ بله. صربها تیراندازی مستقیم میکردند. چندین بار پیش آمده بود. زمان فروپاشی و باز شدن دروازه براندنبورگ آلمان شرقی از رادیو شنیدم رومانی شلوغ شده. به رومانی رسیدم وقتی فهمیدند ایرانی هستم نزدیک بود مرا اعدام کنند. میگفتند شما ایرانیها به چاوشسکو کمک کردهاید.
▪ بله. چند روز قبل از سرنگونی دولتش میهمان ایران بوده.
ـ به همین دلیل مرتب میگفتند منتظر اعدام باش. بالاخره یکی از نگهبانان فهمید که خبرنگار هستم و حدود ساعت ۳ بعد از نصف شب مرا فراری داد.
▪ در افغانستان وضع بهتر بود؟
ـ در افغانستان دو بار توسط گروه بن لادن دستگیر شدم که خوشبختانه مجاهدین افغان میانجیگری کردند. تعدادشان هم از طرفداران بن لادن زیادتر بود. در جلالآباد هم گیر همین بن لادن و القاعده افتادم. اما در اکثر مناطق جنگی مردم به خبرنگار احترام میگذارند. تو هم باید ثابت کنی که بیطرف هستی و تنها یک شاهد و در کار مردم دخالت نمیکنی.
▪ اما هر فرهنگ و مردم هر جغرافیا دارای واکنشهای مختلفی هستند...
ـ بله. مثلا در سومالی مردم خیلی خشن رفتار میکنند. هم باید از خودت مراقبت کنی هم از لوازمات چون سریع دزدیده میشود. رفتار خبرنگار در هر منطقه باید متناسب با همان جغرافیا باشد.
▪ بعضی از خبرنگاران جنگ پس از مدتی به این نتیجه میرسند که پوشش خبری دادن به این مناقشات و فجایع بیفایده است و این پرسش را مطرح میکنند که آیا خبررسانی تاثیری در حل مناقشات دارد یا نه. مثلا شما از یک نسلکشی گزارشهایی به جهان ارسال میکنید اما باز هم شاهد نسلکشی هستیم. اول سارایوو، بعد نسلکشی در عراق بعد روآندا حالا هم غزه در فلسطین و دارفور در آفریقا. در این شرایط یک حالت افسردگی برای خبرنگار پیش میآید. این وضعیت برای شما هم اتفاق افتاده؟
ـ گزارشهای خبری چیزی را عوض نمیکند. اما حداقل مردم، مثلا فرانسویها را با رویدادهای سایر نقاط جهان آشنا میکند. در موضوع کردستان عراق با همین گزارشها توانستیم پول زیادی جمع کنیم. ایو سن لوران طراح مد فرانسوی آن زمان حدود ۲۰ هزار یورو به کردستان کمک کرد. با گزارشهای خبری نمیتوان جنگ را تمام کرد اما میتوان مفید بود. میشود بدین وسیله به دولتها فشار آورد. همین خبرها درباره دارفور اگر کمکی نمیکند بالاخره باعث میشود دربارهاش حرف زده شود.
▪ یعنی تا به حال ناامید و افسرده نشدهاید؟
ـ نه به خودم اجازه نمیدهم که بگویم چرا اینگونه است. نمیتوانم خودم را محکوم کنم که چرا جنگ تمام نمیشود. اما یک مساله دیگر ثبت تاریخ است. ما جمعآوریکننده خاطرات ساکنان کره زمین هستیم. نمیتوانیم دنیا را عوض کنیم اما سعی میکنیم به تغییرات کمک کنیم.
▪ عکسهای شما مرتبا در مجلاتی چون لوفیگارو و پاری ماچ چاپ میشود اگر بعد از عکسی که شما از مناطق بحرانی گرفتهاید که مثلا فاجعهای را نشان میدهد، یک تبلیغ از فلان طراح لباس یا فلان عطر معروف قرار بگیرد این تضاد، شما را ناراحت میکند؟ بسیاری از سردبیران مجلات فرانسوی معتقد هستند که نباید قبل یا بعد از عکسهای تکاندهنده از تبلیغات استفاده کرد.
ـ بعضی مواقع آن کمپانی سفارشدهنده یک عکس تبلیغاتی، تاکید میکند که قبل و بعد از آگهیاش عکسهای فجیع و تکاندهنده نگذارند چون مخاطب آگهی، زده میشود. مجله هم مجبور است این را عمل کند چون مسائل اقتصادی در میان است. اگر آن آگهی بنز یا بیامو نباشد به من هم پول نمیدهند.
▪ شما ترجیح میدهید هنگام کار تنها باشید یا گروهی کار کنید؟
ـ دوست دارم تنها کار کنم. چون کار گروهی تمرکزم را برهم میزند. معلوم نیست همکار من چقدر تجربه داشته باشد. اما بعضی مواقع کار گروهی بهتر است چون اگر زخمی شوی همکاران کمکات میکنند.
▪ چقدر به آسیبدیدگان کمک و امدادرسانی میکنید؟
ـ بستگی به شرایط دارد. اگر تنها باشم و صدمهدیدگان هم احتیاج به کمک داشته باشند حتما کمک میکنم.
▪ و اگر صحنههای خوب را از دست بدهید؟
ـ مهم نیست. چندین بار این مساله پیش آمده که به زخمی ما کمک کردم.
▪ در کجا؟
ـ در لبنان، سومالی، ایران و ارمنستان. اگر افراد دیگری حضور داشته باشند به آنان واگذار میکنم. بالاخره من هم انسان هستم و بچه دارم.
▪ شما خبرنگاری احساساتی هستند؟
ـ بعضی مواقع خیلی احساساتی میشوم و برخی وقتها هم جلوی خودم را میگیرم. مثلا در اتاق عمل جراحی شکل از هم گسیخته صورت یک بیمار مقدار زیاد خونریزی، ناراحتکننده است. اما در جنگ فضا به گونهای دیگر است. تو مشغول کار هستی و به این چیزها فکر نمیکنی. ولی بعد از خارج شدن از منطقه جنگی سوالاتی برایت به وجود میآید.
▪ شما بهطور محتاطانه به مرکز یک واقعه نزدیک میشوید یا ناگهان به سوژه یورش میبرید؟ مثلا در یک انفجار ساختمان یا یک بمبگذاری. چون در بسیاری از موارد بمب اول تلهای است برای اینکه مردم جمع شوند و پس از ازدحام بمب دوم که قویتر است منفجر میشود؟
ـ کاملا بستگی به موقعیت دارد. در این موارد قانون خاصی نداریم. در چچن میان یک درگیری شدید قرار گرفتم. همه خبرنگاران در یک زیرزمین نشسته بودند چهرههایشان خیلی مرا غمگین کرد. از ساختمان خارج شدم. خیابانها مملو از جسدهایی بود که از چند روز پیش کسی به سراغشان نیامده بود. ناگهان بمباران شروع شد. من به طرف محل اصابت بمب دویدم که عکس بگیرم در همان حین ترکش خوردم. در لبنان هم در یک محله حضور داشتم که پس از یک بمباران حدود بیست کشته بر زمین مانده بود.
منطقه کاملا شلوغ شد و دومین بمب منفجر شد. درست میگویی یک تله بود. به ناخودآگاه حس کردم که باید محل را ترک کنم. آنجا خیلی شانس آوردم.
▪ شما سه بار مجروح شدید. دوبار در لبنان و یکبار در چچن. چرا در حین کار از جلیقه ضدگلوله استفاده نمیکنید؟
ـ تا چند سال پیش جلیقهها یک تکه بود و نمیتوانستی به جلو خم شوی. قبل از رفتن به چچن یک جلیقه روسی قیمت کردم هزار دلار بود. به علت تعطیلات آخر هفته آژانس سیپا نمیتوانست پول اضافی برایم بفرستد و نتوانستم آن را بخرم اما چند روز قبلاش در آلمان یک کامپیوتر جیبی خریده بودم آن را در کیف کمریام گذاشتم زمان درگیری همین کامپیوتر مرا نجات داد. ترکش خورده بود به باطری کامپیوتر و سرعتاش کم شده بود.
▪ الان چطور؟ از جلیقه و کلاه ایمنی استفاده میکنید؟
ـ جلیقه نمیتوانم! از کلاههای پکلسی گلاس فشرده استفاده میکنم. اما دو تا جلیقه دارم.
▪ در کجای جهان بیشترین خطر جانی- امنیتی را حس کردید؟
ـ از لحاظ امنیتی آفریقا خیلی ترسناک است. به خودشان رحم نمیکنند چه برسد به خارجی سفیدپوست. وقتی میخواهند ساعت مچی شما را بدزدند اول مچ دست را قطع میکنند بعد ساعت را میبرند. اما در خاورمیانه افغانستان، لبنان پاکستان مردم مهربانتر هستند!
▪ در کل چند بار به پاکستان رفتید؟
ـ از بدو ورود بینظیر بوتو در ۱۹۸۶. وقتی از تبعید برگشت. در زمان ضیاالحق بود. بعد هم که بینظیر به قدرت رسید و پس از آن نواز شریف.
▪ رابطه شما با بینظیر چگونه بود؟
ـ یک ارتباط صمیمی براساس اعتماد و احترام متقابل. بهطور کامل رابطه بینظیر با خبرنگاران خوب بود چون سیاستمدار خوبی بود.
▪ شما در زمان ترور بینظیر بوتو در پاکستان بودید؟
ـ در ترور اول که نافرجام ماند حضور داشتم اما بار دوم نبودم.
▪ در ترور اول عکاسی هم کردید؟
ـ بله صبح روز بعد رفتم سراغ بینظیر یک هفته بعد هم یک قرار ملاقات با او داشتم. برای تهیه گزارشی برای مجله Elle که در فرانسه چاپ میشود این مجله مخصوص زنان است. گزارش من شامل عکس و یک مصاحبه بود. بعد آمدم ایران و مجله Vogue پاریس هم سفارش کار دیگری را درباره بینظیر به من داد که متاسفانه ترور دوم اتفاق افتاد. در آن روز به من ویزا ندادند روز بعد هم که ویزا آماده شد مراسم تدفین بوتو تمام شده بود.
چند وقت پیش هم از کف دست بینظیر عکس گرفتم تا به یک کفبین نشان دهم اما فرصت نشد...
▪ در چنین مواقعی که تروری صورت میگیرد مقامات امنیتی تمام مداخل ورودی را میبندد. طرز عمل شما در این مواقع چگونه است؟
ـهر کشوری ویژگیهای خود را دارد. زمان جنگ در افغانستان از مرز پاکستان وارد شدم دوبار هم با چادر زنانه رفتم داخل افغانستان. اما در زمان طالبان این کارها را نکردم چون بر طبق قوانین طالبان عکاسی ممنوع بود. اصلا خبررسانی ممنوع بود. من در این موارد اصلا ریسک نمیکنم. کار دزدکی و مخفیانه به درد من نمیخورد چون حرفهای نیست. یک فرقی هست بین شجاعت و حماقت.
مثلا ساختمانهای دولتی و مراکز حساس به درد من نمیخورند. چون ایجاد خطر میکند.
▪ پس نتیجه میگیریم که خبرنگار باید سیاست، جامعه و فرهنگ محیط را تاحدودی بشناسد؟
ـ بله باید یک شناخت حداقلی وجود داشته باشد.
▪ شما گزارشهای اجتماعی زیبایی از پاکستان تهیه کردهاید...
ـ یک گزارش مفصل برای مجله Geo کار کردم. از بلوچستان تا سوات هندوکش و پیشاور و وزیرستان. صنعت، طبیعت، جامعه و...
▪ رابطه مردم در زمان تهیه عکس با شما چگونه بود؟ در سرزمینهای اسلامی برخی مواقع اگر از یک زن عکس گرفته شود دردسرهایی گریبان عکاس را میگیرد؟
ـ اگر مخالفتی بشود و بگویند عکس نگیر نمیگیرم.
▪ وقتی مردم به عکاس اعتراض میکنند بهترین واکنش را چه میدانید؟
ـ بستگی به شرایط دارد. اما بهترین راه این است که بدون بحث سریعا محل را ترک کنید نباید مردم را تحریک کرد به ویژه وقتی تنها هستی.
▪ بخش دیگری از سوالات من درباره فلسطین است. شما در فلسطین گروگان بودید؟
ـ بله فقط یک روز.
▪ لطفا ماجرا را شرح دهید.
ـ اسرائیل یکی از مبارزین برجسته فلسطینی را متهم کرده بود که وزیر توریسم (گردشگری) اسرائیل را ترور کرده. دولت خودگردان هم که در منطقه اَریحا Jericho زندان داشت این مبارز را دستگیر و به زندان منتقل کرد. دولت فلسطین گفته بود که این متهم را تحویل اسرائیلیها نمیدهیم. زندان اریحا تحت مراقبت و پوشش سربازان سازمان ملل متحد بود که آمریکایی و انگلیسی بودند. یک روز اسرائیلیها به زندان حمله میکنند و این مبارز فلسطینی را میدزدند.
▪ شما آن زمان کجا بودید؟
ـ در شهر غزه. من آن زمان با خبرنگار مجله Elle مشغول تهیه گزارشی درباره زنان حماس بودیم. حماس آن زمان تازه قدرت را در انتخابات به دست آورده بود و در مجلس نماینده داشت. چند پلیس فلسطینی با مراجعه به هتل هشدار دادند که امکان درگیری وجود دارد.
من با یکی از دوستانم که عضو جبهه آزادیبخش بود تماس گرفتم. وی توصیه کرد همکار من که زن بود از هتل بیرون نیاید.
▪ چرا؟
ـ چون کارولین موهایش طلایی و چشمانش آبی است. غزه کاملا ناآرام بود. در بیرون هتل کنار ساحل چند نقابدار را دیدم وقتی به هتل برگشتم ناگهان چند نفر مرا دستگیر کردند و بعد هم چند خارجی دیگر را.
▪ در واقع شما را گروگانگرفتند تا اسرائیل آن مبارز فلسطینی را آزاد کند؟
ـ بله. وقتی ما را بیرون آوردند پلیس فلسطین با گروگانگیران درگیر شد. یکی از مبارزین کشته و یکی هم زخمی شد. ما را بردند به نزدیکیهای شهر رفح حوالی مرز مصر. با مبارزین صحبت کردم و گفتم شما اشتباه کردید چون من به سهم خود خیلی به مردم فلسطین کمک کردم. سپس ما را انتقال دادند به یک بیمارستان و خبرنگاران را جمع کردند که از ما تصویر بگیرند.
▪ خبرنگاران شما را شناختند؟
ـ بله. همه آمدند روبوسی کردند. یک نفر از دوستان من که در جنبش آزادیبخش بود زنگ زد به یکی از گروگانگیرها و گفت: <گوشی را بده آلفرد> او تعجب کرده بود که من با فلسطینیها اینقدر دوست هستم و آدرس دقیق کوچههای غزه را میدهم. بعد از آن ما را بردند نزد رئیس عملیات. آن مسوول از گروگانگیران پرسید: <اینها کی هستند؟! چرا رفتی ایرانی و فرانسویها را گروگان گرفتی؟ من به تو گفتم برو هتل پاسپورتها را نگاه کن آمریکاییها و انگلیسیها را بگیر و بیاور.>
▪ آن فرانسویها چهکاره بودند؟
ـ از پزشکان بدون مرز بودند. فرمانده فلسطینی میگفت؛ ایرانیها مرتب به ما کمک میکنند فرانسویها هم همینطور. یکی دیگر از رهبران جنبش که مدتها پیش در کشتی مهاجران فلسطینی با من همسفر بود وقتی فهمید مرا گروگان گرفتند خیلی عصبانی شد و عذرخواهی کرد.
▪ پس چرا همان لحظه آزاد نشدید؟
ـ نمیتوانستند بهسرعت ما را آزاد کنند چون بعد اسرائیلیها میگفتند که فلسطینیها ترسیدند. چارهای نبود باید تحمل میکردیم. اما حالت گروگان نداشتیم. مذاکرات پلیس، ابومازون و حماس هم آغاز شده بود.
▪ پس گروگانگیری شیرینی بود!
ـ بله من با اکثر گروههای مقاومت در ارتباط هستم. اما کارولین همکارم خیلی ترسیده بود و مجبور بودم بچهداری هم بکنم( !خنده)
▪ گویا شما فلسطینیان را خیلی دوست دارید؟
ـ بله انسانهای شریفی هستند. زن عموی خودم فلسطینی است. مبارزاتشان را همواره پیگیری میکنم و نگران حالشان هستم. یکی از دوستان صمیمی من که عضو حماس بود در یک عملیات استشهادی شهید شد که نه من میدانستم و نه پدر، مادرش.
▪ در طول انتفاضه و قبل از آن عملکرد رسانههای غربی را چگونه ارزیابی میکنید؟ منظورم رسانههای معتبری چون فرانسپرس، آسوشیتدپرس، رویترز و غیره است.
ـ رسانهها و مطبوعات کار خودشان را در این زمینه به نحو خوبی انجام داده و میدهند. یعنی واقعیت خوب منعکس میشود. اما در نظام رسانهای جهان صهیونیستها هم هستند که قدرتشان زیاد است و میتوانند خبرها را تحریف کنند. ولی این کارها موقتی است. آیا فاجعه صبرا و شتیلا را میتوان سانسور کرد؟ در تحلیلها میتوانند از اسرائیل جانبداری کنند اما در خبررسانی کسی حرفشان را قبول نمیکند.
▪ در برخی موارد مقامات اسرائیلی عکسهای خبری را تقلبی مینامند...
ـ بله. در انتفاضه دوم یک خانواده شامل پدر، مادر و فرزندشان کشته شدند. پاری ماچ عکس این کودک چندماهه مرده را روی جلد کار کرد. صهیونیستهای فرانسوی اعتراض کردند که این عکس ساختگی است و پدر بچه را کشته. آن هفته ۳۰ درصد از فروش پاری ماچ کم شد. بعد مدیریت مجله دو عکاس را جهت تحقیق به فلسطین فرستاد.
▪ آن زمان شما در فلسطین بودید؟
ـ بله. عکاس این عکس از دوستان من است. جالب این بود که یهودی است. من در راما... بودم که یکی از این دو خبرنگار حقیقتیاب را با گلوله میزنند. هنوز هم تحقیقات بر روی این حادثه ادامه دارد. من هم از سوی وزارت امور خارجه فرانسه و پلیس جهت شهادت و توضیح احضار شدم.
▪ لوران ون در استاک عکاس گاما همچنین حادثهای برایش پیش آمد. تحقیقات درباره او هم ادامه دارد...
ـ بله. لوران پایش مجروح شد. دقیقا در همان منطقهای که خبرنگار فرانسوی گلوله خورد.
▪ آیا اینگونه تحقیقات نتیجهای هم دارد؟
ـ خیر. تنها در یک مورد نتیجه داد و آن هم یکی از خبرنگاران زن AP بود که به شدت مجروح شد. به نحوی که دیگر نمیتواند باردار شود. همین یک مورد بود که اسرائیلیها مخارج معالجه او را متقبل شدند.
▪ لوران ون در استاک را مطمئنا خود اسرائیلیها زدند.
ـ ارتش اسرائیل از این حجم خبررسانی خسته شده بود به همین دلیل دستور داد که سربازان اسرائیلی خبرنگاران را هدف قرار دهند. ۹۵ درصد خبرنگاران و عکاسان طرفدار فلسطینیان هستند.
▪ چرا توجه بنیادهایی چون ورلدپرس و پولیتزر بیشتر معطوف به عکسهای جنگی، خشونتها و بدبختیهای جهان است؟ و جرا خبرنگاران عکاس جنگ اینقدر مهم هستند؟
ـ خیلی واضح است. چون خبرهای مربوط به جنگ یا نقض حقوق بشر ارزش تاریخی و اسنادی دارد. ارزشهای انسانی مهم است. یک سند تصویری از جنایاتی مثل نسلکشی از عروسی یک خواننده یا یک شاهزاده بسیار مهمتر است. عروسی یا میهمانی جنبه تاریخی و اسنادی ندارد. عکاسی از یک قتلعام نمونهای است از اشتباهات انسانها که باید درسعبرت آینده شود. اما سوال دوم درباره اهمیت عکاسان جنگ، عکاسان جنگ مشهور هستند چون زحمت زیادی میکشند و به استقبال انواع خطرات میروند. هر کسی نمیتواند وارد جنگ شود. در نهایت هم همین عکاسان خبری مشهور فراموش میشوند.
▪ قصد ندارید کتابی درباره آثار خودتان در ایران چاپ کنید؟
ـ الان خیلی زود است.
▪ حدود سی سال تجربه عکاسی جهانی دارید باز هم زود است؟
ـ هنوز مشغول کشف کردن هستم.
▪ به آرزوهایتان رسیدهاید؟
ـ نمیدانم. اعتباری را در این چند سال کسب کردهام. مطبوعات جهان مرا میشناسند و میراثی از عکس برای آینده باقی خواهم گذاشت.
▪ وضعیت اطلاعرسانی و عکاسی خبری در ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟
ـ استعدادهای زیادی در ایران است. میتوانند خلاق باشند. اما مطبوعات که محل اصلی کار عکاس خبری است این رشته را جدی نمیگیرند. مطبوعات باید زیاد از عکس استفاده کنند. زندگی عکاس به لحاظ اقتصادی وابسته به مطبوعات است. در ایران فضای زیادی در اختیار عکس قرار نمیدهند. نهایتا از روی اینترنت یکسری عکس کپی میکنند البته بدون اجازه.
▪ پس بستر مناسبی برای عکاسی خبری وجود ندارد.
ـ بله. بعد هم باید یک رقابت سالم به وجود آید که سردبیران عکس مجلات بین چندین عکاس بالاخره یکی را انتخاب کنند. در حال حاضر شخصی وجود ندارد که در مطبوعات این داوری روزانه را انجام دهد. از طرف دیگر بازاریابی عکس هم در ایران وجود ندارد.
▪ بهترین توصیه شما به عکاسان چیست؟
ـ سبک و شیوه خودشان را پیدا کنند. پراکنده کار نکنند. هرز نروند. اگر مداوم کار کنند بالاخره به خواسته خود میرسند.
▪ متشکرم. خیلی خسته شدید.
ـ نه خوب بود. حالا باید دید بعد از چاپ چه از آب درمیآید
علیرضا امیرحاجبی
منبع : روزنامه اعتماد ملی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران اسرائیل غزه روسیه مجلس شورای اسلامی نیکا شاکرمی روز معلم معلمان رهبر انقلاب مجلس بابک زنجانی دولت
هلال احمر یسنا آتش سوزی قوه قضاییه پلیس تهران بارش باران سیل شهرداری تهران آموزش و پرورش فضای مجازی سازمان هواشناسی
حقوق بازنشستگان بانک مرکزی قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار بازار خودرو خودرو دلار سایپا ایران خودرو کارگران تورم
سریال تلویزیون نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی عفاف و حجاب سینما سینمای ایران دفاع مقدس موسیقی
رژیم صهیونیستی آمریکا جنگ غزه فلسطین حماس اوکراین چین نوار غزه ترکیه انگلیس ایالات متحده آمریکا یمن
استقلال فوتبال علی خطیر پرسپولیس سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر ایران تراکتور لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ
هوش مصنوعی تلفن همراه گوگل اپل آیفون همراه اول تبلیغات اینستاگرام ناسا
فشار خون کبد چرب بیمه بیماری قلبی کاهش وزن دیابت داروخانه