دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

تخریب یا فروپاشی؟


تخریب یا فروپاشی؟
همانقدر که هیچگاه همه پیروزیها نشانه حقانیت نیستند، به همان اندازه هم شکستها نمی تواند دلیلی بر عدم حقانیت باشند.
سراسر تاریخ بشری مشحون از ناکامی ها و شکست‌ها بوده است. نظام های ناعادلانه، یکی دیگری را جایگزین شده است. رنج و عذاب بشریت، همیشه بیش از موفقیت‌ها و کامیابی‌های آن بوده است. هر گاه، در دوره ای از تاریخ، انسان‌ها گامی بسوی ترقی و تعالی برداشته اند، غاصبان قدرت و ثروت، راه را بر آنان سد نموده و از حرکت بازداشته اند.
زمانی انسان، انسان را به بردگی گرفت، زمانی دیگر، صاحبان بردگان، زمین‌ها را نیز دراختیار گرفتند و نام رعیت بر بردگان نهادند. به دیگر زمان، مالکان برده و زمین، ابزاری را هم که رعیت در روی زمین با آن کار می کرد، به چنگ خویش در آورد و کارگرش نامیدند. همه این تحولات برای ممانعت از دستیابی همهه انسان‌ها به وسایل معاش صورت گرفت. آغاز تقسیم جامعه بشری به طبقات اجتماعی، شروعی بود بر شوربختی ها و فاجعه بشریت. و همه این‌ها، پیروزی بود برای گروه کوچکی از انسان‌ها و شکستی بود برای توده های میلیونی انسان.
بازهم، بخاطر دقایقی که صرف خواندن این سطور خواهید کرد، سپاسگزارم. در این‌جا، صحبت کوتاهی خواهم داشت در مورد کلمات «تخریب»، «فروپاشی» و«فروریختن». امیدوارم مورد توجه قرار گـیرد.
از آن روی این سه اصطلاح «تخریب»، «فروپاشی» و«فروریختن» را برگزیده ام که، بعد از شکست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و تخریب دیوار برلین، در طول تقریبا دو دهه اخیر، آن‌ها را بشدت رایج کردند و بسیاری از قلم بدستان، اغلب بدون توجه به معانی و مضمون این کلمات، گاه و بیگاه، آن‌ها را در نوشته های خود بکار می برند.
کم و بیش می دانیم که، سراسر تاریخ بشریت جهان را شکست‌های بزرگی همراهی کرده است. از شکست امپراطوری‌های بزرگ، تجزیه کشورهای وسیع، نمونه ها بسیار است. تمام تاریخ ادیان و مذاهب را نیز شکست‌ها تشکیل می دهند... ولی، هیچ یک از شکست‌های بزرگ تاریخ، با کلمات فروپاشی و فروریختن تعریف نشدند و به اندازه شکست شوروی هم مورد بی مهری قرار نگرفتند، بویژه که این شکست، شکستی برای یک یا چند ملت و کشور نبود. این، شکستی بود که فاجعه هولناکی را برای کل بشریت در پی آورد.
قوم یهود، چهل سال در آوارگی بسر برد. عیسی مسیح مصلوب شد. درمذهب شیعه، امام علی به قتل رسید و امام حسین در جنگ شکست خورد و خود ویارانش کشته شدند، اما، هیچیک از این شکست‌ها، نه تنها مورد تقـبیه و انتقاد قرار نگرفت، حتی، باعث گسترش عرصه اعتقاد به ایده های قربانیان نیز گردید. این شکست‌ها را هم «فروپاشی» و «فروریختن» نام نگذاشتند.
گروهی از تحلیل گران، باصطلاح ”خشونتهای“ دوره آغازین ساختمان سوسیالیسم را که در مقایسه با دیگر نظام‌های اجتماعی- اقتصادی رقم قابل توجهی را تشکـیل نمی دهد، دلیل تخریب سوسیالیسم و شوروی و دیوار برلین ارزیابی نموده و آن را با «فروپاشی» و «فروریختن» توضیح می دهند. البته، این را می توان درک کرد که، محافل معینی با گزینش چنین کلماتی، کار را ساده و راه را کوتاه می کنند و خود را از تفکر وتعمق برای توضیح پدیده ها و حوادث بی نیاز می سازند. مثلا، امروز، با نسبت دادن حوادث خشن و خونینی که در اینجا و آنجا اتفاق می افتد، به«تروریستها» و«القاعده»، بسادگی از پی کاوی آن حوادث می گریزند. ادیان آسمانی نیز با بکارگیری همین شیوه برخورد، تحت بهانه «خواست و ارده خدا چنین است»، از تعریف و تبیین مسائل جدی می گریزند...در هر حال، این ارزیابی ها، به دو دلیل ساده، کاملا نادرست است.
ـ اولاً؛ اگر بطور کلی، خشونت باعث فروپاشی نظام‌ها می شدند، در این صورت، هیچ یک از نظام‌های اجتماعی و اقتصادی اصولا نباید، پدید می آمدند. همانطور که، نظام‌های برده داری، فئودالی و بویژه سرمایه داری به عنوان خشن ترین و بی رحمانه ترین نطام اجتماعی – اقتصادی که امروز هم روزانه هزاران نفر قربانی می گیرد، با شیرینی و دسته های گل در جامعه ظهور نیافتند. مثلا، همین کشور ایالات متحده آمریکا، سرکرده نظام سرمایه داری جهانی را در نظر بگیرید. برای تشکیل این کشور، ١٢ میلیون جمعیت بومی، در طول ٣٠٠ سال، به ٢٦٠هزار نفر تقلیل داده شد. یعنی، با رشد جمعیتی معکوس. و یا تمام مخالفان این کشور را بدون اشتثناء از بین بردند. فقط ، حزب «پلنگان سیاه» آمریکا را بخاطر آورید! آنها را تا آخرین نفر، نابود کردند. با این حساب، تصور کنید چقدر انسان، قربانی خشونتها شده است. با این همه، آمریکا هنوز پا برجاست. نمونه دیگر، اگر خشونت باعث فروپاشی می شد، اصولا، شاهان پهلوی، نیم قرن بر ایران حکمرانی نمی کردند و حاکمیت نظام کنونی نیز در همان ماه‌های اول زیر و رو می شد. پینوشه ها هم بدون جزا نمی مردند. برای جلوگیری از اطاله کلام، لزومی برای ارائه نمونه های بیشتر نیست. این ارزیابی در رابطه با شوروی بویژه، صدق نمی کند. چرا که، حتی در صورت صحت ادعای مدعیان، رهبران شوروی چهل سال (بعد از مرگ استالین در سال ١٩۵٣تا سال ١٩٩٣) وقت داشتند تا باصطلاح”زخم‌های خشونت‌های دوره آغازین ساختن سوسیالیسم “ را التیام بخشند ولی، چنین نشد!
ـ ثانیا؛ برخی ها، علاوه بر ”دلیل“ فوق، بی کفایتی و نادرستی نظام اجتماعی – اقتصادی سوسیالیستی را بهانه ای برای تعریف «فروپاشی» و «فروریختن» می شناسند. این ادعا هم حتی در صورت صحت، به همان دلیل که، نظام‌های تا کنونی، بگواهی تاریخ، با تمام بی کـفایتی و هم نواقص خود، قرن‌ها دوام آوردند، نادرست است. امروز، هیچ انسان عاقلی نمی تواند بر کمال و کـفایت سرمایه داری که، فقر، گرسنگی، بیکاری، برده داری مدرن بخش عظیمی از دستاوردهای آن محسوب می شود، صحه گذارد.
هیچیک از نظامی اجتماعی- اقتصادی، از جمله سرمایه داری، براساس نسخه از پیش آماده و امتحان شده ای بر جامعه تسلط نیافتند و طبیعتا، برای تثبیت خود، بر خلاف نظام سوسیالیستی، نه حداقل، بلکه، حداکثر قربانی را هم گرفتند و همانطور که می بینیم، سرمایه داری، علیرغم، مدرنیزه کردن سیستمهای برده داری و فئودالی، هنوز هم با گستاخی، به حیات خویش ادامه می دهد.
معمولا، همه انسان‌ها (منهای درصد اندک و استثنائی)، حس همدردی با شکست خورده، روحیه کمک به ضعیف را، به نسبتهای معینی در ضمیر خود دارد و هر جا که امکان بروز یابد، حتما خود را نشان می‌دهد. بسیار گمان که، تمام قصص دینی و مذهبی با در نظر گرفتن همین روانشناسی اجتماعی، با هدف تحریک احساسات انسانها، به سبک فاجعه ترتیب داده شده است. اما، این نوع احساس همدردی نسبت به شوروی شکست خورده، بسیار ضعیف بود. چرا؟ حتما در اینجا، حلقه گم شده ای وجود دارد که حتی، بسیاری از دوستان نظام سوسیالیستی نیز، با سراسیمگی و دست – پاچگی، به جبهه مقابل روی آورده و به مدح آن‌چه که تا همین دیروز نقد می کردند، پرداختند. آن حلقه گم شده کدام است؟
واقعیت این است که، اتحاد شوروی، در رأس همه دستاوردهای خرد و کلان خود، علیرغم گذر از فراز ونشیب‌های تند، برای اولین بار در تاریخ بشری، زمین، کارخانجات تولیدی و ابزار تولید را از دست فرد خارج کرد و در اختیار جمع قرار داد. به فرمانروائی برده داران، خوانین و صاحبان سرمایه خاتمه داد و استثمار انسان از انسان را از میان برداشت.
آن «حلقه گم شده» درهمین نکته نهفته است که علاوه بر تبلیغات مداوم امپریالیسم و ارتجاع برعلیه سوسیالیسم، غریزه طبیعی انسانها، یعنی، میل به مالکـیت و در اختیار گرفتن، تلاش برای تملک و ارتزاق از قبل کار دیگری(استثمار)، یکی دیگر از مهمترین عواملی است که موجب این بی مهری ها گردید.
نه شوروی فروپاشید و نه دیوار عریض و طویل برلین فروریخت. چگونه می توان دیوار برلین را که، انسان‌ها، با بیل و کلنگ، بولدوزر و لودر، تراکتور و غیره در برابر چشمان میلیاردها انسان تخریب کردند، با فرو ریختن توضیح داد؟ اتحاد شوروی را هم همین طور.
اتحاد شوروی، سوسیالیسم و دیوار برلین را انسان‌های دارای فکر، اندیشه و جهان بینی دیگر، در دوره تاریخی معین، در شرایط مشخص، ساخته بودند و گروهی دیگر، دارای فکر، اندیشه و جهان بینی متفاوت با سازندگان آن‌ها، در شرایطی متفاوت با شرایط ساختن آن‌ها، در اوایل دهه پایانی قرن گذشته، تخریب کردند. این است واقعیت امر. حال، موضع گیری هر یک از ما، چه در جبهه سازندگان جای بگیریم و چه در صف تخریب کـنندگان، تغییری در ماهیت حوادث تاریخی بوجود نمی آورد و تنها، اسباب زحمت نسل‌های امروز و فردا را فراهم می کـند.
تفاوت مفهوم و محتوای کلمات «تخریب» و «فروپاشی» و «فروریختن» بر کسی پوشیده نیست. حادثه ای به بزرگی تخریب سوسیالیسم را نمی توان به این راحتی، با برگزیدن راه ”ساده و کوتاه“ توضیح داد. بنابراین، نیازی به توضیح بیشتر در این باره نیست و فقط ، توجه همه قلم بدستان و تحلیلگران واقع بین را به این موضوع جلب می کنم که، کاربرد کلماتی که بیانگر واقعیات نیستند، شایسته و برازنده نیست و کمکی به شناخت و تبیین واقعیات نمی کند. یک تحلیل‌گر واقع بین، باید هر حادثه ای را، صرفنظر از حقانیت و یا عدم حقانیت آن، آنچنان که هست، بیان دارد. این استدلال، هم در رابطه با اتحاد شوروی و سوسیالیسم و هم در رابطه با دیوار برلین، کاملا صدق می کند. صرفظر از حقانیت و یا عدم حقانیت شوروی و دیوار برلین، حادثه بزرگ تاریخی تخریب آنها، واقعیتی است که میلیاردها انسان، از طریق رسانه های تصویری و صدها هزار نفر به چشم خویش شاهد آن بودند. نه شوروی فروپاشید و نه دیوار برلین فروریخت. هر دو، بدست انسان ساخته شده بود و هر دو بدست انسان تخریب گردید.
فرق است میان فروپاشی و فروریختن و تخریب. بلی، اتحاد شوروی و دیوار برلین تخریب شدند. حال، عملی درست و ناگزیر بود یا نادرست و قابل گریز و علل و دلایل آن چه بود، کاری است محتاج تحقیق، بررسی و تـفحص. و پس آن‌گه، می توان در مورد درستی و یا نادرستی آن قضاوت کرد. کاربرد اصطلاحات «فروپاشی » و «فروریختن»، که سیاستمداران، تئوریسین‌ها، مروجان و مبلغان امپریالیسم و سرمایه داری رایج کردند، گویای واقعیت نیست. هدف آن‌ها از کاربرد این کلمات، گریز از مسئولیت و کتمان واقعیت است ولی، هدف واقع گرایان چیست؟
ا. م. شیزلی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه