چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


جهان سوم و ثبات کاذب


جهان سوم و ثبات کاذب
بسیاری از کشورهای موسوم به جهان سوم برخوردار از یک ویژگی متمایز می‌باشند. این خصلت منحصربه‌فرد همانا وجود «ثبات کاذب» است. ثبات در شکل طبیعی و اندام‌وار آن برخاسته از عملکرد کارآمد نهادها، اجتماعی بودن ارزش‌ها و از سوی دیگر، خشنودی اکثریت شهروندان از شرایط اجتماعی و قابل تحمل بودن وضعیت فردی و اجتماعی برای اقلیت ناخشنود است. در چنین فضایی اکثریت سعی در کارآمدتر کردن و بهبود می‌نماید و اقلیت از فرصت و ظرفیت‌های در اختیار حداکثر بهره‌برداری را می‌کند که به دگرگونی توفیق حاصل کند.
ثبات ارگانیک به ضرورت مدنی بودن آن، برای شهروندان و ساختار قدرت این چارچوب را به وجود می‌آورد که اولا نسبت به موقعیت و وضعیت خود احساس ناامنی نداشته باشد و در ثانی از قابلیت برنامه‌ریزی و پیش‌بینی برخوردار بگردد. در بطن چنین شرایطی است که امکان خلاقیت، تحول، توسعه و در تحلیل نهایی ارتقای کیفی در تمامی جنبه‌های حیات اجتماعی فرصت تجلی می‌یابد، بدین‌روی است که در این جوامع هراسی از تغییرات خشونت‌آمیز و دغدغه‌ مالی و جانی نیست. در هر چارچوبی که ذهنیت ناامنی وجود نداشته باشد به ضرورت عناصر و عوامل غیرذاتی، چشم‌انداز آینده روشن و به‌تبع آن خوشبینی حاکم می‌شود. در کشورهای جهان سوم وضعیت متفاوت است. ثبات در بسیاری از این جوامع وجود دارد، اما این برای همگان روشن است که چه میزان وسیعی شکنندگی در برابر می‌باشد. به لحاظ ناکارآمدی ساختار، غیرپویا بودن ارزش‌ها، عدم اعتقاد به الزام برای پاسخگویی در رابطه با مسوولیت‌ها و وظایف محول‌شده به توده‌ها و صاحبان قدرت به وسیله آنان، جامعه به‌تدریج به این نتیجه می‌رسد که کلام فاقد اعتبار و بی‌معنی است.
در جوامع جهان سوم صحبت از این است که اکثریت مردم «سیاست‌زده» هستند و یا به عبارت دیگر غیرسیاسی می‌باشند. از مهم‌ترین شاخص‌های تصویرگر این واقعیت عدم توجه به مسائل روز، بی‌علاقگی به مطالعه مطبوعات، بی‌توجهی به رسانه‌های الکترونیکی و عدم مشارکت آگاهانه و جهت‌دار در فرآیندهای سیاسی است. جامعه در ظاهر طی‌طریق می‌کند و همه چیز به نظر آرام می‌آید. توده‌ها درگیر زندگی روزانه هستند و صاحبان قدرت هم تصمیمات خود را به اجرا درمی‌آورند. ثباتی که این‌گونه حیات یافته است به شدت غیرواقعی و به وضوح فراوان آبستن درهم‌فروریختگی است. آنچه در نظر گرفته نمی‌شود این مهم است که ثباتی از این دست که کاذب می‌باشد به شدت برخوردار از این استعداد است که خشونت را توجیه کند.
رابطه‌ای مستقیم بین کاهش گفتمان سیاسی و به عبارتی تقلیل حضور فعال یا حداقل نظارت مسوولیت محور به کیفیت حیات اجتماعی در تمامی ابعاد آن و افزایش آمادگی برای حضور فعال و همه‌گیر در اقدامات خشونت‌آمیز یا حمایت از ذهنیت‌ها و فعالیت‌‌های غیرمدنی وجود دارد. در جوامعی که نهادها و ساختارها کارکرد ویژه خود را انجام نمی‌دهند یا اینکه برخلاف آنچه مدون و قانونی است به انجام می‌رسانند و ارزش‌ها از کمترین تناسبی با واقعیات برخاسته‌ از فعالیت‌های کلیت اقتصادی برخوردار هستند، ظرفیت‌های خشونت‌سازی و استعدادهای تخریبی مردم و ساختار قدرت به‌طور همزمان، هرچند با شدت‌های متفاوت افزایش می‌یابد. مردم به قوانین جامعه احترام نمی‌گذارند، احساس مسوولیت مدنی به حداقل کاهش می‌یابد، سرمایه اجتماعی به قهقهرا می‌رود، فساد در تمامی ارکان جامعه به واضح‌ترین و آشکارترین شکل بدون هیچ‌گونه شرمساری مدنی و قباحت اجتماعی و فردی به جلوه‌نمایی می‌پردازد و مهم‌تر از همه اینکه اکثر قریب به اتفاق گره‌های اخلاقی، ارزشی، اعتقادی، سازمانی و هنجاری بین تشکیلات حکومتی و چارچوب‌های اجتماعی که مردم در بطن آن طی طریق می‌کنند، از بین می‌رود.
توده‌ها احساس تعلق به کلیت اجتماعی در شکل مستقر آن نمی‌کنند و حکومت هم برای تداوم خود نیازی به تعامل با بدنه اجتماع نمی‌یابد. گفتمان چه در قالب مدنی و چه در چارچوب رابطه بین حکومت و مردم به مفهوم تعاملی و متقابل آن احساس نمی‌شود. توده‌ها بی‌علاقه به وضع موجود می‌باشند و صاحبان قدرت اعتباری در وضع موجود نمی‌یابند. توده‌ها خود را ناتوان از حیات بخشیدن به تحولات مورد نیاز می‌یابند و ساختار حکومت هم خود را فاقد اعتبار هنجاری و کارآمدی نهادی برای جهت‌دهی متفاوت به فرآیندها، سیاست‌ها و رفتارها می‌بیند. در بطن حضور همزمان این دو واقعیت است که ثبات کاذب شکل می‌گیرد که به مفهوم عدم قطعیت به لحاظ حاکمیت ارزش‌های غیرمدنی در ذهنیت توده‌ها و قدرتمندان است.
دکتر حسین دهشیار
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید