یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

تاثیر دوگانگی ذهن و عین از تعاریف جدید جوهر


تاثیر دوگانگی ذهن و عین از تعاریف جدید جوهر
ما پیشاپیش با تصور رایج از جوهر; تصور یک شیئی خاص برخورد کرده ایم: این توپ بیلیارد خاص، این درخت در حیاط و گوش چپ شما. جوهرها می توانند از جوهرها به وجود آیند. این توپ بیلیارد، این درخت و گوش شما به انحای خاصی از اجزایی ساخته می شوند و این اجزا خودشان جوهرها به حساب می آیند.
به گزارش مهر جوهرهای ساده از جوهرهای مرکب می توانند متمایز شوند. جوهرهای مرکب جوهرهای ساده را به عنوان اجزای خود همراه دارند. برعکس جوهرهای ساده و بسیط واجد اجزایی نیستند. این مدعای آخری البته محتاج تعدیل است. یک جوهر بسیط نمی تواند اجزایی داشته باشد که خود این اجزا جوهر و اجزای بنیادین جوهری هستند. با این همه یک جوهر ساده ممکن است واجد اجزای مکانی یا زمانی غیرجوهری باشد. به طور مثال فرض کنید که مربع یک جوهر ساده است. از این رو این ]مریع[ واجد نیمه فوقانی و نیمه زیرین است. اگر هر ضلع این مربع چهار سانتیمتر باشد آنگاه سطح این مربع ۱۶ منطقه متمایز را در بر می گیرد که هریک، یک سانتیمتر مربع مساحت دارد. با این همه اگر این مربع ساده و بسیط باشد از این گونه سطوح تشکیل نشده که مانند تشکیل ساعت از دنده ها، فنرها و یک صفحه باشد. دنده ها، فنرها و صفحه ها می توانند موجود باشند اما ساعتی موجود نباشد در حالی که این سطوح مکانی مستقل از مربع امکان وجود داشتن را ندارد.
در مورد ترکیب چه؟ نسبت ترکیب میان جوهرها برقرار است. چندین جوهر یک جوهر مرکب را به وجود می آورند یا در بر می گیرند و این هنگامی است که آنها به صورت مناسبی گردهم آیند. آنچه یک گردآوری مناسب را به وجود می آورد به ویژگی این مجموعه بستگی دارد. سلولهایی که گوش چپ شما را می سازند به صورت فشرده ای گردهم آمده اند و حدود و ثغور کم و بیش مشخصی را واجدند.
اینگونه نیست که هرمجموعه ای از جوهرها، جوهری را به وجود آورند. جوهرهای مرکب، مجموعه هایی از جوهرها هستند که به صورت مناسبی سامان می یابند و این جایی است که اصل سامان دهنده از سرشت جوهر مورد بحث نشات می گیرد. اصل سامان دهنده الوارها که یک قایق چوبی را به وجود می آورد از اصل سامان دهنده ای که سلول هایی را در زمانی مشخص گردهم می آورد تا گوش چپ تان را به وجود آورد متمایز است.
هنگامی که پرسیدیم آیا این قایق از چیزی جز مجموعه ای از الوارها تشکیل شده یا نه ما می پرسیم که آیا این قایق و این الوارها هم سانند یا نه؟ بنابراین تصور این همانی که بدان نظر می شود تصور همانندی است. اینکه الف با ب همانند است در این معنا مانند این است که الف و ب اجزای یکسانی به شمار می روند. این تصور از این همانی یعنی این همانی دقیق از تصور محاوره ای ضعیف تر متمایز است. ممکن است بگوییم دو لباس هم سانند و این بدان معنا نیست که این لباسها یکی اند و ما یک لباس را می بینیم بلکه بدان معنا است که آنها دقیقا شبیه یکدیگرند.
بنابراین در هنگام صحبت از این همانی من باید این همانی و هم سانی دقیق را مدنظر داشته باشم. در مواردی که معنای ضعیف تر مدنظر است من باید از شباهت یا شباهت دقیق سخن بگویم. تصور وابستگی، یا وابستگی مابعدالطبیعی، تصور وجود امری است که کاملا نیازمند وجود شیئی دیگر است. یک الف از جهت مابعدالطبیعی هنگامی به ب وابسته است که الف نتواند بدون ب وجود داشته باشد. وابستگی مابعدالطبیعی از وابستگی علی متمایز است. شما بدون اکسیژن نمی توانستید وجود داشته باشید و بنابراین وجود شما به وجود اکسیژن متکی است. این وابستگی در اینجا علی است و مابعدالطبیعی نیست.
شما ممکن است در غیاب اکسیژن و برای یک دور کوتاه به وجود آمده باشید. این نوع وابستگی را با وابستگی مابعدالطبیعی یک کل (به طور مثال قایق چوبی) به اجزایش در یک زمان مفروض مقایسه کنید. با وجود این ما می توانیم این قایق را با وجود اجزای تعویض اجزای جزیی در طول زمان مانا در نظر بگیریم و نمی توانیم این قایق را در زمانی که هیچ یک از این اجزا وجود ندارند مانا در نظر بگیریم.
با مجهز شدن به این واژگان می توانیم ببینیم چگونه یک دوآلیسم جوهرها به اشاره به دوآلیسم نوع دکارتی نیاز ندارد. اجازه بدهید اینگونه فرض کنیم که این قایق جوهری متمایز از مجموعه ای از الوارها است که در زمانی مفروض آن را می سازند. این قایق در آن زمان از جهت مابعدالطبیعی به مجموعه ای از الوارها متکی است. علاوه بر این، هرچند این قایق مجموعه ای از الوارهای قابل تمیز است یک جوهر غیرمادی به شمار نمی رود. در واقع در هر زمانی مفروض، آن قایق شامل تعدادی کیفیات و مجموعه ای از الوارهاست که آن را می سازند. این قایق و مجموعه الوارها، جرم مشابهی دارند، جهت های مکانی مشابهی دارند و منطقه زمانی مکانی مشابهی را در بر می گیرند.
خب فرض کنید که این موضوع را تا ارتباط اذهان و ابدان بسط دهیم. فرض کنیم اذهان یا به پیروی از دکارت خودها به عنوان جوهری به شکل متمایز در نظر گرفته می شوند اما به جوهرهای مادی که در آنها تجسد می یابند وابسته هستند. بنابراین این خودهای مفروض می توانند کیفیات مادی رایج چون: جرم، شکل و موقعیت مکانی را به دست آورند. با توجه به این نکته است که این خودها با خودهای دکارتی متفاوت هستند.
دیدگاهی از این نوع به وضوح توسط ای.جی.لووی مطرح می شود. لووی میان خودها و بدنهای آنها به گونه ای تمایز قایل می شود که ما میان قایق و مجموعه الوارهایی که آن را می سازند تمایز قایل می شویم. یک خود واجد بدن به عنوان یک جوهر مادی پیچیده است که به جهت وجود داشتن به آن جوهر مادی متکی است. هنگامی که شما خودتان را تعریف می کنید آن را به عنوان جوهری تعریف می کنید که به یک بدن متکی است. اما با آن هم سان و همانند نیست. شما نمی توانید با هیچ قسمت از بدنتان هم سان باشید (به طول مثال با مغزتان). در این مورد شباهت با قایق محو می شود هرچند که این خود در کیفیاتی با آن خود مشترک است آنگونه که قایق که از اجزایش ساخته شده و در لحظه خاصی از مجموعه ای از الوارها به وجود آمده از بدن یا اجزای بدن ساخته نشده است.
ابدان و خودها شرایط مانای بسیار متفاوتی را واجدند. از این رو شما با بدنهایتان هم سان نیستید. به طور مثال تاملات مشابهی به این نتیجه منتهی می شوند که شما با هیچ بخشی از بدن تان به طور مثال با مغزتان هم سان نیستید. بدن شما جوهر زیست شناسانه غیرمرکبی است که از جوهرهای مرکب پیچیده ای به عنوان اجزای آن تشکیل می شود. مغز شما یکی از این اجزای بنیادین است. مغز شما می توانست وجود داشته باشد اما شما وجود نداشته باشید. علاوه بر این شما قد و وزن خاصی دارید و این ها جزو بدن تان و نه جزو مغز و هیچ عضو دیگر بدن تان محسوب نمی شوند.
منبع : روزنامه مردم سالاری


همچنین مشاهده کنید