یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

عقل و وحی در نظر علامه طباطبایی(ره)


عقل و وحی در نظر علامه طباطبایی(ره)
در باب عقل سخن گفتن از سویی سخن گفتن در باب جهان متجدد و تفكر متأخر اروپاییان است و از سوی دیگر وارسی مسأله ای كهنه در جهان تفكر ایرانی - اسلامی؛ مسأله ای كه مستمراً فیلسوف و متفكر مسلمان را در برهه های مختلف تاریخ به موضع گیری و بیان دیدگاه در این باب سوق داده است، چه تبیین این مسأله برای فیلسوف مسلمان كه به جز عقل، عهدی با دین الهی دارد، امری اصیل به نظر می رسد.
بی شك امروز به واسطه مواجهه نظری میان تفكر اسلامی و اندیشه های جهان متجدد، مسأله عقل و بررسی چیستی آن و نسبت آن با ما ونیز با تمدن غربی، اهمیتی مضاعف یافته است. در پی آنیم تا بحث درباب «عقل» را در این ستون به نحو منظم دنبال نماییم.
آنچه در پی می آید بیانی از موضع مرحوم علامه طباطبایی(ره) در باب نسبت عقل و دین است.
گروه اندیشه
«فلسفه اسلامی» از یك طرف به علت فلسفه بودنش باید در چارچوب عقل و استدلال گام نهد و از سویی دیگر به جهت اسلامی بودنش باید چارچوب هایی دیگر را نیز رعایت كند. در اندیشه اسلامی عقل و دین هر دو به عنوان راه های كسب معرفت معرفی شده اند كه از یك مقطع به بعد شهود نیز به این مجموعه افزون شد و جای خود را در فلسفه نیز بازكرد.
در نحله های مختلف فلسفی در جهان، رقبای دیگری از جمله حس و تجربه نیز برای عقل شمرده شده است. لیكن در فلسفه اسلامی كمتر دیده شده كه از این دو به عنوان رقبای عقل یاد كنند. هرچنددر بسیاری موارد حس و تجربه به عنوان ابزاری برای ساخته شدن دستگاه عقلانی انسان شمرده شده اند و یافته های آنها به رسمیت شناخته شده اند.
مطابق قول مشهود تمام جریان های فلسفی در عالم اسلام را می توان به سه قسم كلی تقسیم كرد: حكمت مشاء، حكمت اشراق و حكمت متعالیه.
علامه طباطبایی از فیلسوفان معاصر اسلامی، فیلسوفی نوصدرایی محسوب می شود كه ابعاد تفكر ایشان و ظرفیت های فلسفی بیاناتشان عمدتاً ناشناخته مانده است. بسیاری وی را فیلسوف بزرگ آینده اندیشه اسلامی می دانند و او را هم سرنوشت با صدرای شیرازی می شمرند كه افكارش ده ها سال بعد به وسیله حاج ملاهادی سبزواری به صورت فلسفه ای تشخص یافته به صحنه آورده شد. وی مانند بسیاری از متفكران عالم اسلام دیدگاهی مشخص در باب نسبت میان عقل و دین دارد.
علامه در بیانات خود در قسمت های مختلف میان عقل به طور كلی با دلیل عقلی، همچنین حقیقت نقل و كتاب با ظاهر آن و دلیل نقلی تفاوت قائل شده اند. با توجه به این مسأله اگر منظور از عقل و نقل، عقل به طور كلی و مطلق و حقیقت نقل و در واقع حقیقت كتاب باشد، نه تنها هیچ تعارض و اختلافی بین آنها نیست، بلكه هر یك دیگری را پذیرفته و تأیید كرده است چرا كه هر دو اموری واقعی هستند و تعارض میان دو امر واقعی متصور نیست.(۱) از یك طرف قرآن در جایگاه های مختلف تفكر را امضا كرده است، بلكه همگان را به آن ترغیب و حتی امر نموده است و ازطرفی دیگر عقل هم با قبول نبوت، وحی را جزو دلایل عقلی قرار داده است.(۲) ایشان در كتاب شیعه خود تصریح دارند كه شیعه معتقد است حجج معتبر كه می توان به آن اعتماد كرد سه چیز است: كتاب، سنت قطعیه و عقل صریح(۳). ایشان حتی در جایی دیگر به گونه ای دیگر بیان داشته اند كه بین روش پیشنهادی انبیا كه همان دین است و طریق استدلال منطقی فرقی نیست و تنها تفاوت در منبع آنهاست و پیامبر برای اینكه بتواند حقیقت وحی را در سطح درك و فهم مردم بیان كند از روش استدلالی استفاده می كند و حتی هدف دین را تجهیز مردم به نیروی فطری برهان دانسته است.(۴)
و اما اگر منظور از عقل و نقل، دلیل عقلی و دلیل نقلی (یا به عبارتی ظاهر نقل و الفاظ كتاب) باشد تعارض میان آنها ممكن است . ایشان برای رفع این تعارض، پیشنهاد خاص داده اند و دلیل آن را هم بیان كرده اند. ایشان دلیل نقلی و ظاهر نقل را ظنّی و دلیل عقلی را قطعی الدلاله معرفی كرده اند و بیان داشته اند كه ظن هیچگاه نمی تواند در مقابل تعیین مقاومت كند. بنابراین در صورت بروز تعارض میان این دو بایدبه عقل اعتماد و ظاهر نقل را تأویل كرد و حتی تصریح كرده اند كه در صورتی كه تأویل امكان نداشت باید آن ظاهر را رد كرد(۵) به جز در مسائل فقهی كه اساساً در فقه پی بردن به احكام قطعی عقل همیشه امكان پذیر نیست. (كه البته رد كردن ظاهر در مورد روایاتی است كه منسوب به ائمه (ع) است و احتمال جعلی بودن آنها هست ولی در مورد ظواهر كتاب، با توجه به آنچه قبلاً هم آمده و به طور كلی با توجه به آرای علامه، احتمال بروز تعارض با وجود امكان تأویل اصلاً وجود ندارد.) ایشان می فرمایند اگر برهان بر چیزی اقامه شد عقل باید آن را بپذیرد و البته عقل نیز بین یك مقدمه و مقدمه دیگرش تفاوتی نمی گذارد.(۶)
علامه ضمن ابراز شگفتی از قول اخباری ها در مورد ابطال حكم عقل پس از قبول توحید و نبوت و امامت و همچنین قول دیگر ایشان در مورد مشروط بودن حكم عقل به پذیرش شرع این اقوال را مردود دانسته و فرموده اند، این حكم مستلزم ابطال مقدمه پس از به دست آوردن نتیجه و اثبات همان نتیجه است كه به هیچ وجه صحیح نیست. ایشان حتی قول به مورد اول را برحسب ابطال توحید و نبوت و امامت و سایر معارف دینیه می دانند و قول به مورد دوم را تبعیت عقل در حكمش از عقل دانسته اند كه فسادش بیشتر است.(۷)
هرچند علامه در این بحث بهای زیادی به عقل و دلایل عقلی می دهند با این حال كسانی را كه توانایی غور در ابحاث عمیق عقلی و استدلالی را ندارند به شدت از این كار منع می كنند و آنان را سفارش به اكتفا به ظاهر می كنند.(۸)
بنابراین در مجموع به نظر می رسد هرچند علامه گاهی نیز قرآن را به عنوان محور اصلی تفكر و یا بازگشت حجیت عقل صریح را به حجیت كتاب بیان داشته اند، با همردیف قرار دادن ظواهر دینی، حجت عقلی و درك معنوی و معرفی آنها به عنوان سه راه درك مقاصد دینی، از این جهت تا اندازه ای مشایی جلوه كرده اند، چرا كه به عقل به عنوان یك راه شناخت به طور مستقل بها داده اند و از آنجا كه سروكار ما بیش از همه با ظواهر و الفاظ آیات و روایات می باشد و بنابراین عرضه تأویل و تفسیرها بر عقل ضروری است، اعتباری بیش از دیگر طرق برای راه استدلالی قائل شده اند. در حالی كه در فلسفه ملاصدرا دیدیم كه مسأله كاملاً به این صورت نیست. شاید با نگاهی به كتب فلسفی علامه مانند نهایهٔ الحكمهٔ و بدایهٔ الحكمه نیز بتوان به این مسأله پی برد. این دو كتاب فلسفی علامه به جهت به كار نبردن آیات و روایات و همچنین عدم استفاده از عباراتی همچون حكمت عرشی و... از این نظر شباهتی به كتاب اسفار ملاصدرا ندارد. در واقع صدرالمتألهین با تأكید بر چنین مطالبی در آثار مختلف خود، سعی دارد به طرق مختلف مخلوط و مخروج بودن این سه امر (ظواهر دینی، حجت عقلی و درك معنوی) و وابستگی هر یك به دو امر دیگر برای رسیدن به مقصد عالی مقصود خود را نشان دهد در حالی كه در آثار علامه اصراری بر این مسأله دیده نمی شود هرچند كه این سه را، سه طریق برای رسیدن به یك مقصد می داند و به همین جهت تعارض حقیقی میان آنها را نمی پذیرد.
فاطمه مشرقی
پی نوشت ها:
۱- «شیعه». طباطبایی محمدحسین، ص۵۰
۲- «دفتر عقل». كدیور محسن، ص۱۰۶
۳- «شیعه». طباطبایی محمدحسین، صص ۴۸-۴۷
۴- بررسی های اسلامی. ج،۳ صص۲۰۴-۲۰۲
۵- «بحارالانوار». مجلسی محمدباقر، ج،۲ تعلیقه ص۵۲
۶- همان، ج،۱ تعلیقه ص۱۰۴
۷- «بحارالانوار» مجلسی محمدباقر، ج،۲ ص۳۱۴
۸- همان ، ج،۱ ص۱۰۴
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید