جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سربازان و فرماندهان


سربازان و فرماندهان
ترسیم خط سیر سیاست خارجی معمولا از عوامل مختلفی نشأت می‌گیرد که از سمت‌گیری افکار عمومی تا اوضاع اقتصادی و از تعاریف پیشین هیات حاکمه تا ملاحظات سیاسی پهنا و گستره دارد. یکی از این عوامل در رابطه با تعیین و تدوین سیاست خارجی قدرت‌های بزرگ بی‌شک «فضای تاریخی» در رقابت‌های جهانی است. لاجرم مقایسه مدل‌های رفتاری در پدیده‌هایی چون جنگ‌ها شایسته تدقیق در فضای تاریخی تحقق آنها هم است.
نزاع آمریکا در ویتنام و عراق به منزله دو رفتار خشونت‌طلبانه این کشور بسیاری را ترغیب می‌کند تا از در مقایسه درآیند و گویی که تکاملی را نظاره می‌کنند، به دفاع از نقش برتر نظامیان در تصمیم‌سازی برای عراق در برابر برجستگی نقش‌آفرینی سیاستمردان در ویتنام برخیزند. این افراد البته توجه ندارند که ساخت روانی وقوع دو جنگ در شرایط بسیار متفاوت، دو انگیزه،دو کارکرد و درنتیجه دو فرجام کاملا متفاوت را نیز نمایندگی می‌کند. واقعیت آن است جنگ ویتنام برعکس جنگ عراق نه قرار بود جنگی نظامی و تمام عیار باشد و نه بنا بود سنگ بنای یک فاجعه را بنیان نهد.
اگر در سال ۲۰۰۳ عراق خود را در شرایطی دید که وزیر خارجه آمریکا بی‌پرده از جنگ حتمی سخن می‌گفت، در عوض ویتنام شمالی در برابر آمریکای بی‌میل جنگ، اختیار عمل فزون‌تری داشت. تاجایی که ویت کنگ‌ها بیش از آمریکایی‌ها به جنگ پای می‌فشردند.
لیندون جانسون در طی رقابت‌های انتخاباتی ۱۹۶۴ گفت: «ما عازم ویتنام شمالی و بمباران آن نیستیم... بیشتر می‌خواهم پیرامون تبعات نزاع جوانان آمریکایی با ۷۰۰ میلیون چینی بیندیشم». هراس آمریکا از این بود که خطر نشر کمونیسم در جنوب شرق آسیا، تئوری دومینوی آیزنهاور را واقعیت بخشد؛به شکلی که متحدان آمریکا یکی از پس دیگری در معرض ابتلای کمونیسم قرار گیرند و اگر این اتفاق می‌افتاد همه آسیا یا طعمه چین می‌شد یا شوروی که البته در نتیجه فرقی نداشت.
نظریه‌ای که البته بعدها ثابت شد با مبالغه آمیخته بود. نه تنها لفاظی‌های شوروی و آمریکا سرتاسر اروپا را پر کرده بود بلکه برخاستن حریف قدر قدرتی چون چین بر خوف دل دو ابرقدرت نیز می‌افزود. اینگونه بود که پرزیدنت جانسون در بدو امر به گسیل ۴۰۰ «مشاور نظامی» به ویتنام جنوبی بسنده کرد تا هم نظم را در آسیای جنوب خاوری برقرار سازد و هم از فروریزی نظم جهانی بپرهیزد.
اگر معمای جنگ عراق با ملاحظه روحیه نومحافظه کاری و استقرار نظام نوین جهانی به سادگی حل می‌شود،چیستان جنگ ویتنام اما کاملا پیچیده‌تر است. یکی از اسباب جنگ این بود که ژاپن حاضر به ایفای نقش ژاندارم منطقه از ناحیه آمریکا نشد. پس این آمریکا بود که باید مقابل دو غول کمونیستی ژاندارم منافع خود می‌شد. دلیل دیگر اینکه آمریکا به جنگی پا نهاده بود که حمایت عموم آمریکایی‌ها را به دنبال نداشت و این یعنی غافلگیری افکار عمومی که خوشایند هیچ دولتمرد و سیاستمداری در عصر فرمانروایی دموکراسی‌ها نیست. پنهان‌کاری تا جایی پیش رفت که افشای حمله سری آمریکا به کامبوج دانشجویان آمریکایی را به کوچه و خیابان کشید و اینچنین بود که مرغ افکار عمومی از قفس پرید تا چندی بعد بر سقف هتل واترگیت بنشیند.
به همین ترتیب اگر بحران‌هایی نظیر بحران اقتصادی و کسری تراز تجاری آمریکا را در کنار دخالت آمریکا در دومینیکن و حمله شوروی به چکسلواکی و رقابت‌های حزبی و قتل برادران کندی را هم بیفزاییم روشن می‌شود که چرا رهبری نظامی آمریکا در ویتنام به کلی دست نظامیان نیفتاد؛نظامیانی که یکبار با فرماندهی جنگ کره در۱۹۵۰ نشان دادند که در ترکاندن بمب خبری ابایی از ترکاندن بمب اتمی در یک نبرد کوچک هم ندارند چه رسد به افروختن تنور جنگ سوم جهانی. در شروع جنگ عراق اما نه از بحران اقتصادی نشانی مانده بود و نه از تهدید ابرقدرت‌ها نشانه‌ای. آمریکا بحران سیاسی نداشت. جهان بحران نظامی نداشت. ملتی در معرض کمونیسم نبود و رئیس جمهوری به تروری تهدید نشده بود. با این وجود، آنطور که می‌گویند فرماندهی جنگ عراق به تمامی دست نظامیان هم نیست. طرح افزایش ۳۰ هزار نفری نیروهای نظامی در عراق را به ژنرال پترائوس نسبت داده‌اند و شاید مهم‌ترین عاملی که فرماندهی نظامیان را در عراق به ذهن متبادر می‌کند. این در حالی است که واشنگتن‌پست ماه گذشته در سرمقاله‌ای با تیتر «جنگیدن برای امید» فاش کرد که راس‌المبدا طرح افزایش نیروها کسی نبوده است جز استفان هادلی این مشاور خجالتی امنیت ملی.
از سویی اگر ریچارد نیکسون از نظامیان بیم آن داشت که موجب بزرگنمایی عملیات آمریکا در برابر چشمان شوروی شوند، اگر فرماندهان ویتنام به محکمه کشانده شدند تا سبب دستورات ناکام خود را پاسخ دهند، در عوض سربازان آمریکایی ابوغریب هم ندای چکش عدل را به گوش شنیدند و پاره‌ای ایشان به زندان افتادند.
اما از محبوبیت ژنرال‌ها و سربازان در هیچ یک از جنگ‌ها کاسته نشد. چه؛بازخواست و نمایش مسوولیت‌پذیری یک چیز است و سقط محبوبیت و مشروعیت چیز دیگر. ممکن است نظامیان و غیرنظامیان پشت میزی بنشینند که پیش روی آن مجری قانون و مدعی‌العموم نشسته باشد و شاید مجبور شوند علت تصمیمات خود را توضیح دهند که این خود یکی از نمادهای دموکراسی قانون سالار است؛ چنانکه نیکسون و رامسفلد با زیرپاگذاشتن قوانین با استعفا مجازات شدند یا سربازان خاطی ویتنام و عراق که سرانجام شرنگ تلخ قانون سالاری را نوشیدند اما هنوز سناتور جان مک کین سنگ سال‌ها اسارت در ویتنام را به سینه می‌کوبد و از جان بر کفانی که در جنگ عراق جان باختند و اکنون بر پلاکاردها تصویر بسته‌اند، با احترام یاد می‌شود.
عصر نظامیان سواره را جا گذاشته‌ایم. ارزش نظامیان در جامعه‌ای که با دموکراسی خو گرفته در این است که پیاده باشند نه سواره چنانکه دیروز در ویتنام و امروز در عراق و افغانستان هستند. این بخشی از فضای تاریخی عصر دموکراتیک ماست.
دیاکو حسینی
منبع : روزنامه کارگزاران