سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

بازگشت آشوب


بازگشت آشوب
● تحولات پیچیده افغانستان در چند ماه اخیر
روزی نیست كه خبر از درگیری های شدید نظامی ، ترور عملیات انتحاری ، بمب گذاری و كشته و زخمی شدن ده ها تن در مناطق مختلف افغانستان در رسانه های مختلف خبری جهان نباشد . كارشناسان افغانستان در بیان این حقیقت كه افغانستان به دوران آشوب بازگشته است ، تردیدی كه به خود راه نمی دهند و همزمان با نامعلوم بودن آینده تحولات افغانستان اظهار نگرانی می كنند . شرایط حاكم بر افغانستان را نمی توان به سادگی تحلیل كرد . زیرا مؤلفه ها و متغیرهای متعددی در شكل دادن به شرایط حاضر نقش دارند . مؤلفه ها و متغیرهایی كه از شرایط داخلی ، منطقه ای و بین المللی تأثیر می گیرند و با تحولات آن ها تغییر می كنند . بنابراین به نظر نمی رسد بتوان تمامی زوایای پیچیده شرایط كنونی افغانستان را توضیح داد .
اما می توان از طریق یافتن پاسخ چهار سؤالتا حدودی شرایط كنونی حاكم بر افغانستان را به تصویر كشید .
● سؤال اول : آیا آمریكا كه پس از حادثه ۱۱ سپتامبر تحت عنوان جنگ با ترور به افغانستان لشكركشی نمود ، در نیل به اهداف خود موفق بوده است ؟
آمریكا و نیروهای ائتلافش در سال ۲۰۰۱ تحت عنوان جنگ با ترور به افغانستان حمله كردند اگر از اهداف پیمان آنان فعلاً صرف نظر كنیم آنان سه هدف برای عملیات خود اعلام داشتند :
۱) نابودی القاعده
۲) نابودی طالبان
۳) از بین بردن مواد مخدر در افغانستان .
واقعیت امر آن است كه آمریكا و متحدینش در هیچ یك از اهداف سه گانه اعلامی موفق نبوده اند و شرایط موجود ، شكست آمریكا را نشان می دهد . القاعده نه تنها از بین نرفته بلكه موفق شده دامنه عملیات تروریستی خود را تا قلب اروپا گسترش دهد و عراق را به مركز آموزش نیروهای خود تبدیل كند . رهبران اصلی القاعده از طریق نوارهای ویدئویی و اینترنت با هسته های عملیاتی خود در ارتباط هستند و این توانایی را برای خود حفظ كرده اند كه از طریق شبكه های خبری بین المللی مانند الجزیره و العربیه هر زمان كه اراده كنند ، تحلیل ها و نظرات خود درباره مسائل مورد توجه شان را به اطلاع افكار عمومی جهان برسانند و دیدگاه های خود را تبلیغ كنند . اگر از شایعه اخیر فوت بن لادن ناشی از بیماری حصبه كه به تأیید سرویس های اطلاعاتی نرسیده است صرف نظر كنیم ، باید بگوییم كه امریكا در به دست آوردن بن لادن و دیگر رهبران اصلی القاعده در پنج سال گذشته شكست خورده است .
در خصوص هدف دوم آمریكا در افغانستان مبنی بر شكست دادن و نابودی طالبان باید گفت كه شكست آمریكا در رسیدن به این هدف به مراتب سخت تر است . طالبان نه تنها شكست نخورده بلكه با ظهور مجدد و پر قدرت خود ، شرایط سختی را پیش روی آمریكا قرار داده اند . به گونه ای كه جورج بوش رئیس جمهوری آمریكا مجبور می شود در مراسم پنجمین سالگرد حادثه ۱۱ افغانستان اعتراف كرده و اعلام كند كه جنگ هنوز پایان نیافته ، ولی او اجازه نخواهد داد كه طالبان اداره افغانستان را به دست گیرند .
واقعیت های موجود درباره قدرت طالبان ، فراتر از تصورات آقای بوش است . به گونه ای كه امروز آنان موفق شده اند عملاً شاهراه ارتباطی كابل به قندهار یعنی ارتباط پایتخت به جنوب كشور را قطع كنند و عملاً آن را از استفاده خارج كنند . طالبان عملیات خود را نه فقط در شرق و جنوب گسترش داده اند بلكه شمال و غرب و كابل نیز به حوزه عملیاتی آنان افزوده شده است .
سر گرد ما یك میز و سرگرد سندی جب ، دو تن از افسران عالی رتبه آكادمی نظامی آمریكا پس از سفر تحقیقاتی خود به افغانستان و ملاقات و مذاكره با رئیس جمهور ، وزیر دفاع ، وزیر كشور و رئیس ستاد ارتش افغانستان و فرماندهان نظامی آمریكا در این كشور ارزیابی خود از شرایط طالبان اظهار می دارند ؛
سطح جنگ ها بالا رفته است . سه سال قبل طالبان در گروه های كوچك ۲۵ نفری عملیات می كردند .
سال گذشته گروه های آنان به ۱۰۰ نفر و زیادتر از آن رسیده و امسال طالبان در گروه های بالاتر از ۴۰۰ نفر دست به عملیات می زنند . طالبان سلاح خوب دارند ، در بمب سازی مهارت پیدا كرده اند ، وسایل مخابراتی بسیار پیشرفته ای دارند و در میان كسانی كه در افغانستان در عملیات انتحاری شركت می كنند ، افغان ها هم حضور دارند . تكنیك های جنگی عملیات پنهان و دقت در تیراندازی طالبان ، بهتر از گذشته شده است . تاكتیك عملیاتی آنان دقیق و تهاجمی است و پایگاه های مصون در پاكستان دارند از مواد مخدر و منابع خارجی برای آنان پول می رسد و روش های تبلیغاتی بسیار مؤثری دارند . طالبان ساختار تشكیلاتی خود را بازسازی نموده اند . آنان مردم را می ترسانند و كارهای بازسازی را مختل می كنند . آنها در نظر دارند مناطقی را به تصرف خود در آوردند و نیروهای ناتو و آمریكا را منزوی سازند .
البته درباره استراتژی طالبان كه دو افسر یاد شده آن را منزوی ساختن آمریكا و ناتو از طریق تصرف مناطق اعلام می كنند نظریه دیگری هم وجود دارد این نظریه معتقد است هدف استراتژیك طالبان ، تصرف مناطق و ایستادگی در آن ها نیست ، بلكه تلاش آنان بر خسته كردن و اضمحلال نیروهای خارجی در طول زمان است . به عبارتی دیگر طالبان جنگ در زمان را به جنگ در زمین ترجیح می دهند . آنان تجربه تاریخی سقوط رژیم كمونیستی را پیش روی خود دارند و می دانند كه چگونه با خروج نیروهای شوروی رژیم وابسته به آن سقو ط كرد . طالبان معتقدند كه با خروج نیروهای آمریكایی و متحدینش رژیم كابل به راحتی سقوط خواهد كرد . بنابر این ، تصرف مناطقی از افغانستان ، عملیاتی تاكتیكی برای وارد ساختن ضربه به نیروهای اشغالگر است .
شورشیان ، مناطقی از افغانستان را به تصرف در می آورند و با آغاز عملیات هوایی ، منطقه را ترك می كنند و با ورود نیروهای زمینی مجدداً وارد صحنه می شوند . آن ها ابتدا در عملیات پارتیزانی و بعد از طریق عملیات انتحاری ، آمار تلفات نیروهای آمریكایی را بالا می برند .
در این جا با توجه به یك نكته ضروری است ، هر چند كه گفته می شود درگیری های كنونی بین طالبان و نیروهای آمریكایی و ناتو است ، ولی واقعیت آن است كه جبهه مقابل آمریكا و ناتو منحصر به طالبان نیست ، بلكه طیف گسترده ای را تشكیل می دهد . در این جبهه طالبان نبردهای رزمی القاعده از كشورها و سرزمین های مختلف نیروهای حزب اسلامی حكمتیار ، نیروهای مولوی یونس خالص برخی نیروهای محلی با وابستگی های قومی و بالاخره نیروهای مسلح وابسته به شبكه های قاچاق مواد مخدر حضور دارند .
در برخی از نوشته ها اصطلاح طالبان جدید برای دسته های اخیر طالبان استفاده می شود و تفاوتی كه برای آنان قائل هستند ، این است كه گروه های جدید طالبان در اهداف خود اجرای شریعت را اولویت اعلام نمی كنند . بلكه هدف اول خود را آزاد سازی افغانستان از اشغال خارجی اعلام می دارند و در تبلیغات خودشان بر ناسیونالیسم افغانی بیشتر تأكید می كنند و بالاخره در انتخاب سوژه های مورد نظر برای ترور نیز آن ها را از بین مقامات روحانی یا سیاسی پشتون نزدیك به حكومت انتخاب می كنند و به شخصیت های سایر اقوام فعلاً كاری ندارند ، هر چند كه داخل حكومت باشند . این نوع هدف گذاری برای عملیات تروریستی جنگ روانی شدیدی را در افغانستان به زیان افراد نزدیك به حكومت موجب شده است . زیرا آنان معتقدند ستون و پایه دوم حكومت ، حضور پشتون ها در حكومت است و با خروج پشتون ها حكومت فرو می ریزد .
و بالاخره در مورد هدف سوم تهاجم به افغانستان كه از بین بردن كشت خشخاش و تولید مواد مخدر در این كشور اعلام شده بود ، با وضوح و شفافیت بیشتری می توان به شكست در رسیدن به هدف صحبت كرد . نیروهای خارجی و دولت كنونی افغانستان نه تنها در كاهش تولید مواد مخدر موفقیتی نداشته اند بلكه كشت و تجارت مواد مخدر به مراتب افزایش داشته است ، به گونه ای كه بنابر آمار رسمی اعلام شده از جانب مقامات مسؤول سازمان ملل متحد ، در سال جاری برداشت تریاك از مزارع كشت خشخاش به رقم بی سابقه ۶۱۰۰ تن خواهد رسید كه ۴۰ درصد نسبت به سال گذشته و ۵۰۰ درصد نسبت به سال آغاز تهاجم به افغانستان ، افزایش دارد .
گزارش سازمان ملل كه متكی است بر جمع آوری اطلاعات ماهواره ای مربوط به مزارع كشت خشخاش ، نشان دهنده این واقعیت است كه مزارع كشت خشخاش در دو سال گذشته از ۳۲۳ هزار هكتار به ۴۰۸ هزار هكتار افزایش یافته است . با توجه به این كه افغانستان در حال حاضر ۹۰ درصد مواد مخدر مصرفی جهان را تولید می كند و این مواد تولید شده به بازارهای مصرف خواهد رسید ، می توان تصور كرد كه در این مسیر چه اتفاقاتی به وقوع خواهد پیوست .● سؤال دوم : دلایل شكست آمریكا و متحدینش در افغانستان چیست ؟
دلایل بسیاری را می توان برای علت این شكست ها برشمرد . اما دلایلی كه بارنت روبین عنصر شورای روابط خارجی آمریكا و از كارشناسان مشهور افغانستان ذكر می كند ، شایان توجه است . وی در مقاله خود در واشنگتن پست كه پس از حادثه درگیری های شهر كابل به دنبال تصادف خودرو سربازان آمریكایی با شهروندان افغانی به نگارش در آورد ، سه دلیل را برای شكل گیری شرایط كنونی ذكر می كند ؛
۱) عملكرد خود سرانه نیروهای خارجی و پاسخگو نبودن آنان در قبال رفتارهای خود
۲) چگونگی هزینه های انجام شده برای بازسازی افغانستان
۳) ناكار آمدی و نادانی نیروهای امنیتی دولتی
روبین در توضیح دلایل فوق بر این نكته تأكید می كند كه وقتی نیروهای آمریكایی یا نیروهای ائتلاف ، مرتكب خلاف می شوند و در عملیات خود شهروندان عادی را كشته یا زخمی می سازند ، این صحنه ها از دید مردم افغانستان پنهان نمی ماند و از آن جا كه مقامات قضایی افغانستان ، پنهان نمی ماند و از آنجا كه مقامات قضایی افغانستان قادر به محاكمه متخلفین نیستند ، لذا این موضوع به شدت در غرور افغانی ها تأثیر منفی گذاشته است . از طرف دیگر ، وقتی مرد عدم توانایی نیروهای امریكایی را در مقابله با طالبان و بستن مراكز فعالیت آنان در پاكستان مشاهده می كنند ، نمی توانند نسبت به وضعیت موجود بی تفاوت باشند .
روبین در ادامه مقاله خود می نویسد : مردم افغانستان وقتی می شنوند كه چگونه میلیاردها دلار در عمل یا در نظر به نام بازسازی افغانستان در نظر گرفته می شود ، ولی این پول ها در زندگی عادی آن ها تأثیر نگذاشته و به حساب های شخصی عده ای اضافه می شود نمی توانند شعارهای بازسازی را در راستای منافع خود ببینند . سرانجام آن كه ناكارآمدی دستگاه های دولتی و فساد شدید اداری باعث گردیده تا شرایط موجود به شكلی شود كه می توان ادعا كرد افغانستان به سمت آشوب و تشنج می رود .
● سؤال سوم : دلایل قدرت گیری طالبان در چیست ؟
شاید بتوان با توجه به پاسخ های سؤال های اول و دوم به سادگی سؤال سوم را پاسخ داد . اما به غیر از موارد یاد شده كه به اشتباهات طرف مقابل طالبان باز می گردد ، باید گفت كه طالبان به جهت توجه به شرایط اجتماعی افغانستان ، موفق شده اعتماد اقشاری از جامعه افغانی را به سمت خود جلب كند . امروز مردم افغانستان به خصوص ساكنین جنوب و شرق كشور به این نتیجه رسیده اند كه حضور نیروهای خارجی نه تنها برای آنها رفاه و سعادت به ارمغان نیاورده بلكه امنیتی را هم كه در دوره طالبان داشتند از دست داده اند .
مردم افغانستان در دوره طالبان از مجازات دزدها ، غارتگران و متجاوزین به نوامیس مردم احساس امنیت می كردند ، اما با ورود نیروهای امریكایی و موتلفین ، نه تنها دزدها و غارتگران و متجاوزین مجدداً موجب سلب آرامش مردم افغانستان شدند بلكه خود این نیروها بر ناامنی ها افزودند . برای مردم عادی افغانستان ، این كه گروه های جنگی آمریكایی مرتب روستاها و مناطق مسكونی آنان را در جستجوی نیروی القاعده و طالبان بكاوند و جوانان آنان را مورد بازسازی قرار دهند و بالاخره زنان را بازرسی بدنی كنند ، قابل تحمل نیست .
توجه به این نكته بسیار حائز اهمیت است كه امنیت ، مهم ترین نیاز مردم عادی افغانستان است . وقتی مردم عادی افغانستان می بینند كه حضور نیروهای خارجی موجب افزایش دزدی ، غارت و تجاوز شده به گونه ای كه نمی توانند حتی از روستای خود به شهر به راحتی سفر كنند ، به یاد دوران طالبان می افتند كه حداقل ، آنان از دزدی تجاوز به ناموسشان مصون بودند .
طالبان با توجه به شناختی كه از جامعه افغانی و اعتقادات قومی و سنتی آنان دارند ، با تبلیغات گسترده ای امنیت و آزادی به ارمغان آورده نیروهای اشغالگر را به استهزا می گیرند . طالبان در بعد تبلیغاتی موفق شده است احساسات دینی را در مقابل شعارهای دموكراتیك و احساسات قومی و ملی را در مقابل اشغالگری بسیج كند .
حكومت افغانستان ، دستگاه های اطلاعاتی و ارتش پاكستان را متهم به حمایت از طالبان می كند و اعلام می دارد كه طالبان مراكز آموزشی اعتقادی و نظامی خود را در پاكستان مستقر كرده است . هر چند دولت پاكستان در ابتدا این اتهامات را رد می كرد اما در سفر اخیر آقای پرویز مشرف به كابل ، ایشان به صراحت اعلام داشت كه طالبان در خاك پاكستان مراكز آموزشی خود را مستقر كرده اند و وی آماده است تا با افغانستان برای از بین بردن این پایگاه ها همكاری كند .
به نظر نمی رسد اعتراف صریح پرویز مشرف به حضور طالبان در خاك پاكستان ناشی از اشتباه یا فشار سیاسی باشد . با توجه به شناختی كه از توانمندی های سیاسی مقامات پاكستانی وجود دارد ، مطمئناً آنان در مقابل این اعتراف و آمادگی شان برای همكاری در مقابله با طالبان ، امتیازات قابل توجهی را از افغانستان طلب خواهند نمود كه شاید حل و فصل مسائل مربوط به خط دیوارند ، یكی از آن امتیازات باشد .
پاكستان حتی در دوران حاكمیت طالبان علی رغم تلاش هایی كه داشت ، موفق نگردید موافقت دولت افغانستان را در به رسمیت شناختن خط دیوراند به عنوان مرز دو كشور به دست آورد . احتمال می رود این بار با طرح یك دیپلماسی معما گونه بتواند به اهداف خود برسد .
پاكستان با اعلام این كه طالبان در منطقه ای در مرز پاكستان با افغانستان حضور دارد و حاضر است برای از بین بردن آنان همكاری كند ، افغانستان را بر سر دو راهی قرار می دهد . اگر افغانستان بپذیرد كه آن منطقه خاك پاكستان است ، حاكمیت آن منطقه را برای پاكستان به رسمیت شناخته است . اگر هم بگوید آن جا متعلق با پاكستان نیست ، ادعای خود را در خصوص حضور طالبان در خاك پاكستان منكر شده است .
● سؤال چهارم : چشم انداز و آینده تحولات كنونی چگونه است ؟
پاسخ به این سؤال ، خود نیازمند مقاله مفصلی است اما اشاره به این مورد ضروری است كه در حال حاضر با جا به جایی فرماندهی نیروهای خارجی در افغانستان از امریكا به ناتو ، تحول خاصی در افغانستان در حال شكل گیری است .
ناتو ابتدا در قالب رهبری نیروهای حافظ امنیت كه بر اساس مصوبه شورای امنیت ، مسئولیت برقراری امنیت در كابل و حمایت از شكل گیری ساختارهای دولت افغانستان را بر عهده داشت وارد افغانستان گردید . درمرحله بعد و در زمان انتخابات ریاست جمهوری افغانستان نیز با افزایش نیروهای خود مسئولیت برقراری امنیت در نقاط مختلف افغانستان را عهده دار شد و از پایان ماه جولای مسئولیت های آمریكا را در جنگ با ترور بر عهده گرفت . بالاخره هم با امضای قرار داد همكاری استراتژیك با افغانستان ، مسئولیت اصلی جنگ با شورشیان و طالبان را قبول كرد .
برخی تصور می كنند كه ناتو با قبول مسئولیت های آمریكا در افغانستان به كمك آمریكا آمده تا این كشور را از شكست در مقابل طالبان نجات دهد ، اما نیروهای امریكایی عملاً پس از سپردن فرماندهی عملیات به ناتو نه تنها از افغانستان خارج نشدند بلكه نیروهای خود را تقویت كرده اند .
بنابراین به نظر می رسد امریكا احتمالاً اهداف پنهان دیگری را در منطقه دنبال می كند كه با توجه به خصومت های این كشور با جمهوری اسلامی ایران ضروری است ، تحركات مستقل امریكا در افغانستان مورد توجه مقامات كشورمان قرار گیرد .
از طرف دیگر با توجه به تعریفی كه ناتو از تحول خود به عنوان یك سازمان امنیتی با مسئولیت های جهانی دارد و با توجه به برنامه های ناتو در گسترش به شرق گفت و گوهای مدیترانه و ابتكار استانبول كه گسترش به جنوب را شامل می شود ، به نظر می رسد ناتو پس از فروپاشی شوروی و اطمینان از عدم احیای مجدد شوروی ، حضور در مناطق استراتژیك كشورهای اسلامی را در دستور كار خود قرار داده است . بنابراین ، حضور ناتو در افغانستان را نباید یك اتفاق ساده و یا صرفاً سیاستی در حمایت از آمریكا دانست بلكه باید آن را در راستای اهداف استراتژیك این سازمان دانست . در واقع با توجه به این كه ناتو با افغانستان پیمان استراتژیك منعقد می سازد ، ضرورت دارد كه تحولات مربوط به چگونگی حضور ناتو در افغانستان با دقت بیشتری مورد مطالعه قرار گیرد .
با توجه به شرایط منطقه و اهداف استراتژیك ناتو و ظرفیت های موجود در جبهه طالبان به نظر نمی رسد در كوتاه مدت نتیجه ای مشخص از درگیری های موجود به دست آید و همه چیز در یك فاصله زمانی بلند مدت مشخص می گردد . ولی باید گفت كه نتیجه هرچه باشد ، باید به دقت مورد توجه مقامات امنیتی كشورمان قرار گیرد ، زیرا هر دو سناریوی شكست یا پیروزی طالبان یا ناتو ، در امنیت ملی كشورمان تأثیر گذار است .
منبع : مرکز اطلاع رسانی خانواده شمیم


همچنین مشاهده کنید