یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


اشیایی در آینه


اشیایی در آینه
هشدار: <اشیایی که در این آینه می‌بینید ممکن است نزدیک‌تر از آنی باشند که به نظر می‌رسند>(!ژان بودریار) بدون تردید ما یک ملت تاریخی هستیم، بدین معنا که وقایع فراوان تاریخی در این جغرافیا به وقوع پیوسته ‌است. ما هم به لحاظ کمی (تعدد وقایع) و هم به لحاظ کیفی (تأثیرگذاری آن بر عمق و فرآیندهای تحولا‌تی جامعه) و همچنین به لحاظ تقویمی (پیشینه و قدمت تاریخی جامعه ایران) جزو جوامع و کشورهای خاص هستیم.
پیوند و گره این وقایع تاریخی با امروز ما صرفاً یک گره تاریخی نیست، چرا که وقایع وقتی بعد تاریخی به خود می‌گیرند حدود و ثغور تأثیرگذاری آنها نیز بعد تاریخی خواهد داشت. از اینگونه وقایع و زمان‌ها در نوع خود فراوان می‌توان یافت. این زمان‌ها صرفاً زمانی در بین زمان‌ها نیستند بلکه همه زمان‌های قبل و بعد خود را در بر می‌گیرند به نوعی که تاریخ، جغرافیا، جامعه، فرهنگ و... به دو گونه تقسیم می‌شوند، آنچه که ماقبل آن است و هر آنچه که مابعد آن است! شاید کسانی که در متن اینگونه وقایع هستند خود نیز به خوبی نمی‌پندارند چه اتفاقی درحال روی دادن است و این شکافی که در زمان و تاریخ و جامعه به وجود می‌آید چه عمق و گستره‌ای به خود می‌گیرد. این یک نگاه <دوآلیستی> به تاریخ و تحولا‌ت آن نیست بلکه بازیابی قطعه قطعه‌های تاریخ است در جغرافیا، فرهنگ و سیاست امروز یک جامعه.
رویکردهای عمده‌ای که در بررسی تحولا‌ت تاریخ معاصر وجود دارد در این چند دسته قابل تقسیم‌بندی هستند:
۱) رویکرد <تاریخ گرایانه:> این رویکرد واقعه را در متن تاریخی خود مورد بررسی واکاوی قرار می‌دهد. این رویکرد هنجاری نیست و به دنبال یافتن هنجارها نمی‌باشد، بلکه به دنبال <خود واقعیت> است البته <خود واقعیتی> که تودرتوی تاریخی به خود گرفته. در این رویکرد با واقعه همدردی نمی‌شود، فاصله‌ای بین ما و واقعه وجود دارد که همان تاریخ است. البته همواره اینگونه نیست که رویکرد تاریخی ناب وجود داشته باشد، چه بسا ممکن است ترکیبی از این رویکرد با رویکرد هنجاری را داشته باشیم. آنگاه بین ما و آن واقعه خطوط مواصلا‌تی وجود دارد که همان هنجارها هستند. ‌
۲) رویکرد <رفتارگرایانه:> این رویکرد واقعه را در <قبل و بعد> نمی‌بیند. حادثه و پدیده را در شرایط اتمسفری نمی‌کاود بلکه رفتار مجزا را می‌طلبد. این رویکرد سطح پدیده را به نازل‌ترین شکل آن تنزل می‌دهد. یک رفتار در شرایط روانی، معرفتی، اجتماعی و اقتصادی خاص خود شکل می‌گیرد. در این رویکرد همان نمود رفتار که عینی‌ترین سطح پدیده است مورد توجه قرار می‌گیرد. ‌
۳) رویکرد <هنجارگرایانه:> در این رویکرد این ما هستیم که خود را به تاریخ و واقعه نزدیک می‌کنیم یا به عبارتی تحمیل می‌کنیم. برخلا‌ف رویکرد تاریخی که این واقعه و تاریخ بود که خود را به ما تحمیل می‌کرد، در این رویکرد فضای ذهنی و ارزشی ماست که خود را به واقعه نزدیک می‌کند و سعی می‌کند از واقعه، شناسه‌ها و کدهای مورد نیاز خود را بازیابی کند.
۴) رویکرد <متنی:> در این رویکرد واقعه مانند یک متن است که باید خوانده شود و فهمیده شود. شما فیلمی را که توسط آلفرد هیچکاک چند دهه پیش ساخته شده می‌بینید، به طور قطع کارگردان در شرایط ذهنی ـ معرفتی ـ اجتماعی و... خاص خود آن فیلم را خلق کرده است و شاید تمامی آن شرایط الا‌ن وجود نداشته باشد و یا تغییر یافته باشد. اما شما امروز به عنوان بیننده پس از چند دهه که آن فیلم را می‌بینید به واقع آن را دوباره کارگردانی می‌کنید یعنی آن فیلم به مثابه یک متن توسط شما دوباره بازخوانی و شاید تألیف شود. در این رویکرد وفاداری ما به آن متن به‌اندازه وفاداری و تعهد تاریخی است که اصل متن به هم نخورد اما فهم ما از آن واقعه لزوماً در چارچوب تاریخی و رفتاری خود واقعه باقی نخواهد ماند، بلکه در چارچوب یک خلق و بازآفرینی مجدد است.
▪ بگذارید نوشتار را با یک اشاره داستانی ادامه دهیم:
نمی‌دانم در دوران مدرسه این تجربه را داشتید که معلم، شما را برای درس جواب دادن به پای تابلو فرا می‌خواند شما هم مضطرب و با پای لرزان و کتاب به دست به کنار تابلو می‌روید. نگاهی مضطربانه و البته ملتمسانه به مقابل و به سمت رفقا و دانش‌آموزان همکلا‌سی می‌اندازید، به این معنا که اگر شد با اشاره یا به کلا‌می یا به نجوایی به شما برسانند. معلم سوال اول را می‌پرسد شما چون دانش‌آموز تنبل نبودید و چیزهایی در حافظه داشتید دست و پا شکسته و نرم و آهسته جواب می‌دهید.
معلم به سراغ سوال دوم می‌رود شما مثل این ماشین‌هایی که دیگر سوخت‌شان در حال اتمام شدن است (البته قبل از دوران کارت سوخت.) ‌اندک‌اندک به من من کردن می‌افتید و نگاه به دوستان و رفقای همکلا‌سی می‌اندازید از آنجایی که هر جور باشد در مرام رفاقتی، لوطی‌هایی هستند که خودشان را به آب و آتش بیندازند تا به رفیق در مخمصه افتاده‌شان کمکی کنند از ته کلا‌س کلمات از طرف چند نفر به سوی شما رها می‌شود اما تا به شما برسد اصواتی بیش نخواهند بود!
مثلا‌ً اگر جواب درست سوال معلم قوم <آمارد> بوده است، شما بنا به صوت ناقص که به گوش‌تان خورد بلا‌فاصله با عجله و با‌اندکی ذوق جواب می‌دهید قوم <ماد.> بله این تجربه ممکن است برای همه ما در دوران مدرسه اتفاق افتاده باشد واقعیت این است که چه بخواهیم و چه نخواهیم و چه بپسندیم و چه نپسندیم جامعه ما، سال‌های متمادی است که دچار چنین وضعیتی شده است که شرح آن رفت. ‌ جامعه‌ای که در شکست از جنگ با روسیه به فکر بازنگری در خود افتاد و در این بازنگری به این پی برد که باید به علوم دقیقه دست یابد و دارالفنون تأسیس کرد. جامعه از همان آغازین ورود خود به دوران جدید به کلماتی که از اطراف می‌آمد به دقت گوش نمی‌داد یا آن کلمات به طور ناقص به گوشش می‌رسید و در اینجا همان ناقص رسیده‌ها می‌شد مانیفست برای ما. آن کلمات زایش درونی ما نبود از بیرون هم که گرفتیم خوب نگرفتیم، در اینجا مجال ورود به بحث موضوعی نیست وگرنه فراوان می‌توان گفت، کدامین مفهوم در غرب در بستر چه تحولا‌ت نظری اجتماعی و تاریخی شکل گرفت، ولی آن مفهوم در کشور، بدون آن بستر نظری، بدون آن تحولا‌ت اجتماعی و تاریخی ناگهان در یک خواست نخبه‌گرایانه بالفور تبدیل به یک نهاد شد (مانند پارلمان ـ مطبوعات ـ تفکیک قوا و....) قطعاً این نوشتار بر آن نیست که بگوید ما باید دکمه توقف را بزنیم تا تمامی این بسترها و تحولا‌ت فراهم گردد، تا آن محصولا‌ت به‌دست آید این نه ممکن است و نه مطلوب. قصه آن است که بگوییم از چه راهی تاکنون آمده‌ایم، چگونه آمده‌ایم و کجا هستیم و در ادامه نخواهیم گفت چه باید بکنیم.
مشکل ما این نیست که نمی‌دانیم چه بکنیم، مشکل ما این است نمی‌دانیم کجا هستیم. فارغ از نگاه خوب یا بد به این موضوع که غرب در یک سیر طبیعی روند تطور خود را طی کرده و می‌کند، اینکه به کجا می‌رود نمی‌دانم، همانگونه که نمی‌دانیم خودمان به کجا می‌رویم. ولی کودکی که در آن سرزمین متولد شد به طور طبیعی نطفه آن بسته شد و به طور طبیعی متولد شد و مسیر رشد خود را طی نمود، اینکه این کودک آدم بدی شده یا آدم خوبی موضوع بحث این نوشتار نیست، قصه آن است که بگویم سیر شکل‌گیری همه ابعاد آن جامعه طبیعی بوده است، تحولا‌ت جامعه ما به شکلی است که مثل قطعات پازلی می‌مانند که نمی‌دانم چرا کنار هم جور چیده نمی‌شود؟!
شما تصور کنید بیش از یکصد سال پیش که وقایع مشروطیت در این سرزمین اتفاق افتاد، تیپ‌لوژی جامعه آن روز ایران به نوعی بود که امروز است! به لحاظ سطح‌بندی طبقات اجتماعی (جایگاه طبقه متوسط در جامعه امروز)، به لحاظ جنسیتی، به لحاظ شاخص‌های فرهنگی و... در این صورت سرنوشت مشروطیت چگونه رقم می‌خورد؟ آیا شایسته یک ملتی بود امیرکبیر آن دوران با میجی در ژاپن هم عصر باشند اما مشروطیت به سرانجام دیکتاتوری رضاخانی پایان یابد. ‌ واقعیت این است که اگر مسامحتاً تئوری <ژری دبره> را بپذیریم که <موتور کوچک باید موتور بزرگ را روشن کند>، نخبگان جامعه ایران هیچگاه در دوره‌های پیشین نتوانستند به عنوان موتور کوچک، موتور بزرگ (جامعه) را روشن کنند، فلذا یا تحولا‌ت به نتیجه نمی‌رسید یا ناقص‌الخلقه متولد می‌شد، بگذریم از نقدهای جدی که به آن موتور کوچک نیز وارد است. ‌ و اما امروز این موتور بزرگ (جامعه) هم به لحاظ کیفی، هم به لحاظ کمّی تفاوت‌های بسیاری را با دوره‌های پیشین داشته است.
بعد از انقلا‌ب در حوزه‌های گوناگون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تحولا‌ت ژرفی اتفاق افتاده است. شاخص‌های توسعه‌یافتگی در این حوزه‌ها قابل مقایسه با دوره‌های پیشین نیست در دوره‌های پیشین اگر ایراد و نکته‌ای بر موتور بزرگ وارد بود، اکنون به شکلی می‌توان به موتور کوچک ایراد وارد کرد. نخبگان باید توجه داشته باشند که به مسائل جامعه ایران باید واقع‌بینانه بنگرند البته این نکته باید تذکر داده شود منظور از نخبگان در این نوشتار هم نخبگان ابزاری هستند و هم نخبگان فکری. ‌
امروز هر نوع نگاه افراطی چه در وضعیت پراتیک آن و چه در وضعیت تئوریک برای ما مناسب نیست، شرایط بین‌المللی در وضعیت بی‌هژمونی به‌سر می‌برد، اگرچه آمریکا هژمونی برتر جهانی است اما پروژه عراق چنان لطمه‌ای به نومحافظه‌کاران وارد کرده است، که این هژمونی به احتمال زیاد کارکرد سخت‌افزاری خود را برای مدتی نخواهد داشت.
در داخل نیز به نوعی در یک وضعیت بی‌گفتمانی یا بهتر بگویم نبود هژمونی گفتمانی به‌سر می‌بریم، بدین معنا که علی‌رغم حضور و وجود چندین گفتمان در سپهر فکری سیاسی - اجتماعی و سبک زندگی جامعه ایرانی ولی هیچ گفتمان هژمونی ندارد. ‌ نبود هژمونی گفتمانی فارغ ازمناسب یا نامناسب بودن آن اقتضائات خاص خودش را دارد، در چنین شرایطی رادیکالیزه شدن جامعه مناسبات گفتمانی جامعه را از تعامل منطقی خارج کرده و وضعیتی را به وجود می‌آورد که خروجی آن به مانند تجربه‌های پیشین یا منجر به نتیجه‌ای نخواهد شد یا موجود ناقص‌الخلقه‌ای را به وجود خواهد آورد و این یعنی اینکه <در به همان پاشنه خواهد چرخید که صد سال گذشته نیز چرخید> ضمن اینکه باید توجه نمود مناسبات جهانی طوری شکل گرفته است که با توجه به تحرکات واگرایانه و انگیزه‌های برون‌مرزی به خطر افتادن تمامیت ارضی نیز می‌تواند در شرایط حاضر دغدغه‌ای جدی باشد. باید به جمله آغازین این نوشتار برگردیم که از کتاب <آمریکا> ژان بودریار نقل شده بود:
هشدار: <اشیایی که در این آینه می‌بینید ممکن است نزدیک‌تر از آنی باشند که به نظر می‌رسند! به واقع تاریخ و پدیده‌ها آینه‌ای هستند که ما خود را در آن می‌بینیم و شاید نزدیکتر از آنی باشند که به نظر می‌رسند>!
[محمد جباری]
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید