سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

چرا رویا می بینیم


چرا رویا می بینیم
«چرا رویا می بینیم؟» یا «فایده رویابینی چیست؟» پرسش هایی آسان اند اما پاسخ به آنها دشوار است. صادقانه ترین پاسخ آن است كه هنوز كاركرد یا كاركردهای رویابینی را نمی دانیم. این عدم آگاهی نباید چندان هم شگفت انگیز باشد، چون برخلاف بسیاری از نظریه ها هنوز هم به طور كامل فایده خواب را نمی دانیم علاوه بر آنكه از كاركردهای خواب REM (خواب با حركات سریع چشم كه بیشترین رویاپردازی در این مرحله رخ می دهد) اطلاعی نداریم. مطالعه علمی این دو حالت زیست شناختی آسان تر از پدیده نسبتاً مبهم رویابینی است.
موضع برخی دانشمندان آن است كه شاید رویابینی اصلاً كاركردی نداشته باشد. آنها گمان می كنند خواب و در خلال آن خواب REM، تنها كاركردهایی زیست شناختی دارند (اگرچه به طور كامل ثابت نشده است) و اینكه رویابینی تنها پدیده ای است همه گیر و فعالیتی ذهنی كه در خلال خواب REM رخ می دهد. به باور من این مفیدترین روش برای مطالعه رویابینی نیست. آیا قانع كننده است كه «تفكر» كاركردی ندارد و تنها نوعی فعالیت ذهنی است كه در حالت بیداری مغز رخ می دهد، و تنها یك پدیده همه گیر؟
بنابراین سعی می كنم دیدگاه رایجی را درباره رویابینی و كاركردهای احتمالی اش تشریح كنم كه توسط من و بسیاری از همكاران گسترش یافته و آن را «نظریه معاصر رویابینی» می نامیم. ایده اصلی از این قرار است: الگوهای رفتاری جابه جا می شوند و پیوسته روابطی در مغزهای ما ساخته و واسازی می شوند كه مبنای جسمانی اذهان ما را شكل می دهند. در ایجاد روابطی كه در نهایت آنها را با عنوان كاركرد ذهنی تجربه می كنیم، پیوستگی كاملی وجود دارد. در یك انتهای زنجیره، فعالیت متمركز بیداری قرار گرفته مثل وقتی كه یك كار ورزشی می كنیم. در اینجا كاركرد ذهنی تمركز یافته، زنجیروار و محدود است. زمانی كه ما از بیداری با حواس جمع به بیداری آزادانه تری وارد می شویم - خیال پردازی و سرانجام رویابینی - فعالیت مغزی تمركز كمتری می یابد و آزادتر، كلی تر و خیالی تر می شود. رویابینی انتهای این زنجیره است، حالتی كه در آن پیوندها را آزادتر می گذاریم.
برخی ایجاد آزادانه روابط را یك فرآیند تصادفی می دانند كه در آن رویاها از اساس بی معنا هستند. بنابر نظریه معاصر رویابینی، این فرایند تصادفی نیست و در عوض با احساسات رویابین هدایت می شود. وقتی یك احساس روشن و صریح وجود دارد رویاها معمولاً بسیار ساده اند. بنابراین كسانی كه آسیبی را از سر گذرانده اند، مثل فرار از ساختمانی در حریق یا حمله یا تعرض، اغلب رویایی شبیه به آن دارند. «توی ساحل بودم و با یك موج به دریا كشیده شدم» این مورد یك نمونه است. مشخص است كه رویای رویابین ربط چندانی به رخداد واقعی آسیب زایش ندارد اما در عوض احساسش را تصویر می كند: «من ترسیده ام، من سراسیمه ام.» زمانی كه حالت احساسی مبهم تر است یا وقتی كه چندین احساس یا نگرانی در یك زمان وجود دارند، رویا پیچیده تر می شود. آمارهایی كه داریم نشان می دهند چنین رویاهای پرتنشی پس از آسیب، رایج تر و شدیدتر می شوند. در واقع به نظر می رسد شدت تصویر اصلی رویا، معیار سنجشی برای احساس تحریك شده رویابین است.
بنابراین نظریه رویابینی، در كل رویا را ایجاد روابطی آشكار می داند كه با احساسات هدایت می شود. اما آیا این فقط چیزی است كه در مغز ما روی می دهد یا اینكه هدفی هم دارد؟ اثبات كاركرد همیشه دشوار بوده است، اما نظریه رویابینی كاركردی را پیشنهاد می كند كه بر مبنای مطالعه تعداد كثیری از افراد، پس از رویدادی آسیب زا یا پرتنش قرار گرفته است. كسی كه تازه از آتش نجات یافته ممكن است برای مدتی رویای آتشی حقیقی را ببیند، و بعد هم رویایی درباره اینكه با موج به دریا كشیده می شود. رویاها در هفته های بعد هم به تدریج تصویر موج و آتش را با دیگر تجربه های آسیب زا و دشواری كه فرد در گذشته داشته، ربط می دهند و پس از آن رویاها به تدریج به حالت طبیعی خود بازمی گردند.
به نظر می رسد رویا به نحوی مصالح جدید ذهنی اش را «به هم ربط می دهد» یا «به هم می بافد» كه شاید كاركرد احتمالی اش هم همین باشد. در احساسی آنی، ایجاد این ارتباط و پیوند دادن چیزها با هم، تحریك یا اختلال احساسی را كاهش می دهد. در دوره ای طولانی تر هم این موارد آسیب زا با بخش های دیگر سیستم های حافظه پیوند می یابند به نحوی كه دیگر خیلی شدید و منحصر به فرد نیستند. دفعه بعد هم كه چیز مشابه یا تقریباً مشابهی رخ دهد، پیوندها همچنان حاضرند و آن رویداد دیگر چندان آسیب زا نیست. چنین كاركردی ممكن است برای نیاكان ما مهمتر بوده چون احتمالاً آسیب را بیشتر و پیوسته تر از حالت كنونی ما تحمل می كرده اند. (حداقل نسبت به آنهایی كه در دنیای صنعتی امروز زندگی می كنند.)
بنابراین ما كاركرد ممكن (و نه الزاماً اثبات شده) رویا را بافتن مصالح جدیدش به سیستم حافظه می دانیم به نحوی كه هم تحریك احساسی را كاهش دهد و هم با نقش سازگاركننده اش، در رویدادهایی پرتنش یا آسیب زا ما را یاری كند.
www.sciam.com,Jul.۱۲.۲۰۰۶
ارنست هارتمن
ترجمه: الهیار امیری
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید