شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


در پی کشف معنای هستی


در پی کشف معنای هستی
● خلاصه
یونس- شخصیت اصلی- دانشجوی دکتری فلسفه است. او می خواهد رساله اش را که درباره «تحلیل جامعه شناسی عوامل خودکشی دکتر محسن پارسا» است، به پایان برساند تا هم شرط پدر نامزدش- سایه- را، که برای ازدواج آنها گذاشته است، به انجام برساند و هم به آخرین مرحله درسش پایان دهد. سایه، دانشجوی کارشناسی ارشد الهیات است و اعتقاد و باوری محکم دارد. یونس نه سال پیش دیدگاه مذهبی دیگری داشت و علت انتخاب رشته فلسفه او فقط به دلیل دفاع فلسفی از حریم دین بوده است. همچنین انتخاب یونس برای نامزدی از جانب سایه مبتنی بر همین امر بوده است. اما حالا دیدگاه مذهبی یونس عوض شده است. چنانکه خودش می گوید: من امروزم با من دیروزم، فرق کرده. مهرداد دوست یونس بعد از ۹ سال از آمریکا می آید. او در آمریکا با پن فرندش ازدواج کرده است و دارای دختری چهار ساله می باشد. جولیا همسرش دو سال پیش سرطان گرفته و حالا مراحل بد بیماری را می گذراند و پزشکان گفته اند که امیدی به زندگی او نیست.
برای یونس گاهی این سؤال به وجود آمده بود که: (آیا خدایی هست؟) ولی خیلی خود را درگیر آن نکرده بود. تا اینکه مهرداد می گوید همسرش جولیا هم سؤال های ریز و درشتی در این زمینه دارد. مثلا جولیا مرتب می گوید: چرا درست بیست و پنج سال پیش دنیا آمده؟ و... یونس که احساس می کند در این مورد با جولیا هم عقیده است، حالا دیگر بیشتر به سؤالش، فکر می کند. علت دیگر توجه یونس به این سؤال، موضوع رساله اش است که آن هم به سؤال ارتباط پیدا می کند و در این رابطه یونس یک فهرست نوزده نفره از دانشجویان دکتر پارسا را تهیه می کند و با هفده نفر آن ها صحبت می کند. همه نظرشان این است که دکتر پارسا جلسه آخر غمگین بود ولی این ترم نسبت به بقیه ترم ها مهربانتر بوده است. دو نفر باقی مانده از این لیست یکی شهره بنیادی است که در اصفهان درس می خواند و دیگری مهتاب کرانه است. سایه به خاطر تزلزل اعتقادی یونس، دچار ناراحتی می شود و موضوع را با علیرضا دوست مشترکشان در میان می گذارد. علیرضا سعی می کند یونس را از شک و تردید بیرون آورد.یونس به تمام مصائب و بیماری ها و مشکلاتی را که دیده و شنیده و می شناسد، اشاره می کند و می گوید اگر خدا باشد این ظلم است که مردم آنقدر در عذاب باشند. این سؤال را قبلا از مهرداد هم که تقریبا با او هم عقیده است، کرده بود و مهرداد نه برای سؤال های جولیا و نه یونس، هیچکدام نتوانسته بود جوابی پیدا کند. سایه به خاطر همین تضاد بین اعتقادات خود و همسرش، از او کناره گیری می کند.
یونس به سراغ شهره بنیادی در اصفهان می رود و از طریق او می فهمد که دکتر پارسا عاشق مهتاب بوده و شماره مهتاب کرانه را از او می گیرد. وقتی در تهران با مهتاب تماس می گیرد می فهمد که مهتاب قبلا هم به او زنگ زده و در مورد پارسا با او حرف زده است. ولی آن وقت یونس او را نشناخته بود. مهتاب جریان عشقی دکتر پارسا و خودش را برای یونس تعریف می کند و علت خودکشی دکتر پارسا را عدم هضم چیزهایی می داند که با ابزار علمی قابل اندازه گیری و درک نیستند و اینکه فرمول ها و محاسبات دکتر پارسا، نیمه کاره مانده یا به خطا رفته اند و معماها بیشتر شدند. صحبت های راننده و مرگ منصور دوست علیرضا، از جریانات دیگر داستان هستند.
● نقد رمان
روی ماه خدا را ببوس، رمانی است واقعیت گرا، در بیست بخش، که در سال هفتاد و نه به چاپ رسیده است. درونمایه از نوع عقاید و مبتنی بر جدل است. زاویه دید من راوی است که انتخابی درست و به جا است زیرا که بر باورپذیری و حقیقت مانندی داستان می افزاید. نویسنده در این رمان افکار، دینی، معرفت شناسی، جامعه شناسی و... خود را با زبان شخصیت های داستان بیان می کند که بر پایه سه محور اساسی: (شک، عدم قطعیت، تنهایی)، بنیان نهاده است. شک خود، یکی از دغدغه های فکری انسان مدرن- بعد از رنسانس- بوده و است. (شک مثل آونگ مرا به سوی ایمان و کفر می برد و می آورد. ص ۲۰) و عدم قطعیت یکی از ویژگی های مهم انسان پست مدرن است. انسانی که- نسبی بودن- بخش مهم باور او را تشکیل می دهد. و تنهایی که امروز مهمترین حس مشترک مردم دنیا و در واقع همه گیر (اپیدمی) است، که در این داستان نسبت به دو محور دیگر، تقریباً کمرنگ شده است. اما شکی که مورد نظر نویسنده است از نوع شک های اولیه بشر، یعنی جهلی که بی خدایی را هم شامل می شد، می باشد و در بهترین مرحله خود، مدت ها بعد از آن- عقل گرایی و دور شدن از معنویت- را. اگر صدها سال پیش چنین سؤالی را نویسنده ای، مطرح می کرد، موضوع تازه و جواب ها پراهمیت تر می شدند. ولی امروز دیگر در بیشتر جوامع دنیا، مردم جواب خود را از این سؤال گرفته اند.
● شخصیت ها:
شخصیت های روی ماه خدا را ببوس، همچون شخصیت های کتاب های دیگر مستور، دوباره خود را تکرار می کنند. آن ها ضمن اینکه گرفتار روزمرگی های زندگی امروز هستند، در اندوهی بزرگ و در سایه مرگ و ترس از آن، دست و پا می زنند. مرگ همه جا و همیشه در کمین آن ها است . اندوه آن ها را رها نمی کند. چنانکه در کتاب دیگر مستور گفته شده (آدم های امروزی پر از اندوه هستند) استخوان خوک ص .۷۹ مستور در این رمان تمام افکار خود را از زبان این شخصیت ها بیان می کند.البته مستور در داستان های دیگرش نیز چنین شخصیت هایی را خلق کرده است مثلا در اولین داستان از مجموعه داستان استخوان خوک و دست های جذامی، شخصیت دیوانه و نامتعادل دانیال را برای اینکار انتخاب کرده است و تمام سخنرانی ها و فلسفه بافی ها، نطق و ایراد و خطابه هایش، توسط او گفته شده است. نویسنده به خواننده اجازه انتخاب بین خوب و بد را نمی دهد و بیشتر به ارائه نظریات دو قطبی خود می پردازد. گاهی خوب و بد را آنقدر به هم نزدیک می کند که تشخیص خوب از بد، برای خواننده دشوار می شود. در رمان روی ماه خدا را ببوس، این کار بیشتر برعهده علیرضا، و سپس بقیه که عبارتند از: سایه، مهتاب، دکتر پارسا- نوشته ها و نظریات دکتر پارسا-، جولیا، و یونس و راننده تاکسی و... گذاشته شده است. این سخن ها برگرفته از نگاه جامعه شناسانه، متافیزیک، فلسفه و دین می باشد، و حتی از نظریه های دکارت، سارتر، سهروردی، شریعتی، و از کلام قرآن و انجیل، گرفته شده است. در جاهایی از داستان تفکرات هستی شناسانه دکتر علی شریعتی آمده و حتی نام کتابهایش برده شده (از کجا آغاز کنم؟ چه باید کرد) و جاهایی به تفکرات فلسفی
جی. دی. سالینجر، در داستان تدی، از مجموعه داستان دلتنگی های نقاش خیابان چهل و هشتم توجه شده است. که راوی با همان دید از سقوط آزاد پوست پرتقال هایی که به دریا می ریزد و منتظر می ماند که ریخته شوند و روی آب شناور بمانند. (تفاله سیب را بی خودی از آن بالا پائین می اندازم و چند لحظه به سقوط آزاد سیب در فضا نگاه می کنم) روی ماه خداوند را ببوس ص.۱۹ شخصیت های سالینجر هم مردمی هستند که رنج می برند و دارای اندوه هستند. او هم انسان را به گفته خودش، در مقابل دو جهان خواستنی و مبتذل یا قشنگ و عوضی قرار می دهد.
● شروع داستان:
روی ماه خداوند را ببوس، بعد از چند صفحه، با گره داستان شروع می شود. یعنی جایی که شخصیت اصلی داستان- یونس- با دو دغدغه فکری دیگران، که از نوع دغدغه فکری خود اوست برخورد می کند و گره داستان با آن ها محکم می شود: ۱- سؤال های جولیا، همسر مهرداد-، که به گفته مهرداد، مرتب از خود سؤالات ریز و درشت فلسفی دارد. ۲-موضوع رساله دکتری خودش. که بررسی علل خودکشی دکتر پارسا، استاد فیزیک دانشگاه است. اما باید دید گره گشایی داستان، در حد این گره است؟ در مورد این عنصر از پیرنگ (گره گشایی) باید گفت: نکته ظریف و مهمی که در این راستا باید به آن توجه کرد، جواب دادن به سؤالات فلسفی، دینی، است که از اهمیت ویژه ای برخوردار است چرا که نویسنده ممکن است با یک نقطه نظر حتی ممتنع، اعتقادات خود و خواننده را به چالش بکشد. و یا اثر معکوس روی مخاطب بگذارد. کاری که ممکن است داستانهای ضدمذهب هم قادر به انجام آن نباشند. در این کتاب نویسنده سؤالات زیادی را در قالب گفتگو وجدل، مطرح می کند و جواب هایی هم می دهد، اما آیا خواننده همه جواب، یا جواب قانع کننده را گرفته است؟ در این رابطه باید گفت داستان تا آن جا که سؤال می کند- گره افکنی- و مرحله بعدی آن- کشمکش-، منحنی پیرنگ را بدون اشکال طی می کند و جذاب هم است و به لحاظ رابطه علت و معلولی، اشکالی بر آن وارد نیست. اما این که این جواب ها بتوانند نتیجه قطعی را حاصل کنند، و مخاطب بتواند جواب های مورد نیاز خود را بطور کامل، دریافت کند، به همان عنصر پیرنگ- گره گشایی- مربوط می شود که در این مرحله به نظر من گره گشایی، با اشکالی عمده روبرو می شود چرا که با این نظر که (انسان اول باید ایمان بیاورد بعد خدا را قبول کند)، همه موافق نیستند و این استدلال نمی تواند قانع کننده باشد. و یا این که شک یک توهم است. ص.۷۸ و از همه مهمتر جوابی که کتاب، در مورد بررسی علت خودکشی دکتر پارسا، به مخاطب می دهد. به مخاطبی مثلا جوان و کنجکاو. آیا علیرضا دانای کل کتاب، جواب همه سؤال ها را می داند؟ و اصلا چه کسی جز خود خدا، حکمت خدا را می داند؟
آیا بهتر نبود بگوید: هیچ کس نیست که جواب همه سؤال ها را بداند. هیچکس نمی داند حکمت خدا چیست. (فقط او جواب همه سؤال ها را می داند.)
● پیرنگ:
پیرنگ داستان باز است و نظم طبیعی حوادث در آن غالب است. در پیرنگ باز همانگونه که می دانیم به سؤال ها یا جواب داده نمی شود و یا جواب قطعی داده نمی شود. در این داستان نیز چنانکه ذکر شد پیرنگ در نقطه گره گشایی، و در بخش رابطه علت و معلولی جا نمی افتد و گره گشوده نمی شود.
نکات ریز دیگری که با رابطه علت و معلولی پیرنگ جور نیستند عبارتند از:
نگاه داشتن عاشقانه ترین نامه دکتر پارسا به مهتاب، نزد شهره بنیادی.
دلائل ذکر شده برای ازدواج نکردن مهتاب و دکتر پارسا. (که کافی هم نیستند.)
دلائل خودکشی دکتر پارسا.
دلائل بازپرس پرونده دکتر پارسا مبنی بر: یأس و تجرد و کار ذهنی شدید.
امتیاز کتاب یا درونمایه که امتیاز اصلی کتاب است:
محور داستان درونمایه است. در واقع درونمایه عنصر غالب بر داستان است و حوادث برای تحکیم معنای درونمایه به کار گرفته شده اند.
آنچه را که نباید نادیده گرفت، دغدغه اصلی نویسنده، یعنی خدامحوری و تفکر و اندیشه ایمان و تقدس و تلاش انسان برای کشف خود و کشف معنا و خدا، در داستان است که حتماً دارای ارزش فوق العاده است. و به خاطر این امر باید از نویسنده تشکر کرد. دغدغه ای که در کتاب های دیگر او هم مورد توجه قرار گرفته است. چنانکه حتی اسامی داستان هایش را بر این مبنا انتخاب کرده است. مثل: روی ماه خداوند را ببوس. استخوان خوک و دست های جذامی، ما ادریک یا مریم، هل من محیض، چند روایت درباره خداوند و... و نوشتن کتاب هایی با چنین درون مایه ها، آن هم در زمانی که از طرفی بیشتر به ادبیات اروتیک و ادبیات پرفروش، توجه می شود، قابل تقدیر است. اما انتظار می رفت که نویسنده کارهای بعدیش را در همین راستا با شکلی موفق تر ادامه دهد، که متأسفانه شاهد این جریان هستیم که در کتاب های بعدی، مثل استخوان خوک و حکایت عشق بی ع... و... کم کم نویسنده به جهات دیگر بیشتر توجه پیدا می کند چنانکه داستان ها از حالت معناگرایی، به سمت ارضای نظر مخاطب پیش می رود. به طوریکه در انتهای همین رمان، داستان سیر نزولی نامه خوانی پیدا می کند و در داستان استخوان خوک تصور می رود، نویسنده برای زن هرزه داستان دلسوزی کرده و از حقوقش دفاع می کند. و در بعضی از داستان های مجموعه داستان حکایت عشق بی قاف و... جریان شوخی چند جوان و چت بازی و در بعضی هم تقریباً متمایل می شود به سوی فیلم فارسی قدیمی. که انتظاری را که مخاطب باید در ادامه روند چنین داستان هایی داشته باشد، برنمی آورد.
از نکات دیگر داستان که می تواند مورد بحث قرار بگیرد، این است که بنظر می رسد رمان داری کلید واژه یا کدهایی است که عبارتند از: انتخاب اسم یونس است که شاید بتوان دلیلش را همان شک دانست. اسم سایه که چون سایه ای بر زندگی یونس افتاده است. یا توجه به مفهومی از سایه- نهاد- که مورد نظر روانشناسان است. کد بچه در آخر داستان، که می توان آن را بازگشت به عوالم پاک کودکی دانست. و به خدا رسیدن بادبادک می تواند برگشت از شک و بازگشت دوباره یونس، به سوی خدا باشد.
فرخنده حق شنو
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید