شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


نقد رمان اشک آخر


نقد رمان اشک آخر
● مقدمه:
رمان اشک آخر از سیدهاشم حسینی، در سال۸۷ توسط انتشارات سوره مهر، وابسته به حوزه هنری، در ۲۵۰۰نسخه، به چاپ رسیده است. این رمان۱۵۶ صفحه و نه بخش دارد، که عنوان هر بخش «اشک» نامیده شده است؛ به نگارش درآمده است. این کتاب رتبه تقدیری اولین جشن داستان انقلاب را بدست آورده است.
● چکیده:
داستان بر مبنای حوادث جنگ و انقلاب روایت می شود و همانقدر که به موضوع انقلاب در آن توجه شده است، به موضوع جنگ نیز پرداخته است. چنانچه داستان با موضوع جنگ و از سال۶۳ روایت را شروع می کند، و در پایان هم باز به موضوع جنگ مرتبط می شود. بخش اعظم کتاب در ارتباط با جوانی که مجروح جنگی است که از جبهه آمده و زخمی و بستری است و نزدیک است که به شهادت برسد. به طور کلی زمان اصلی روایت، زمان حال، و زمان جنگ است، و زمان انقلاب در بازگشت به گذشته (فلش بک ها) و تداعی های راوی، جریان پیدا می کند. عبدی- یکی از شخصیت های مهم داستان- موظف است خبر زخمی شدن اشکان را به خانواده او بدهد. آن هم به خانواده ای که از دوستانش هستند و اشکان تنها فرزندشان است. او در واقع فرزند یک انقلابی شجاع است که بعد از شهادت پدرش مجتبی اقبالی که به علت اینکه چند جمله علیه شاه حرف زده بود و در کیفش اسلحه پیدا کرده بودند و در اثر شکنجه ساواک کشته شد- مجبور به زندگی در خانواده ای وابسته به ساواک- نه ساواکی اصلی- می شود. در واقع فرزند آن ها نیست و فرزند خوانده آن ها است. عبدی ۵سال است که او را می شناسد. و اشکان ارتباط صمیمانه ای با عبدی داشته و تحت تأثیر او به جبهه رفته است و عبدی عضو کمیته انقلاب و تیم عملیاتی مصادره اموال است.
● ساختار:
داستان واقعیت گرا (رئالیسم) است. به لحاظ تکنیک و فن در مهمترین بخش خود که پیرنگ است، مشکلی ندارد. چرا که بر مبنای یک داستان واقع گرا، عناصر پیرنگ به درستی در جای خود قرار گرفته اند. تعلیق داستان تا انتها با مشخص شدن و شناسایی شخصیت ها ادامه دارد. چنانکه در اشک پنج مخاطب پی به هویت اقبالی می برد که همان اسد است. اقبالی در سال ۴۲ شهید شده است. کشمکش های داستان نیز در راستای گره، بیشتر از سوی شخصیت ها- عبدل، حشمت، ظفر مقدم- صورت می گیرند. نکته این که در ارتباط با این داستان و داستان های دیگر باید گفت مربوط به نقطه نظر و دیدگاه نویسنده نسبت به دنیای بیرونی و درونی است و واکنشی است که به این دو جهان نشان می دهد.- جهان داستان و جهان بیرونی- که هنر نویسنده این است که با توانایی و شگرد و شیوه ای خاص، این دو دنیا را با هم ترکیب کرده و با توانمندی بیشتر و شگرد و شیوه ای سازمان یافته تر آن را به مخاطب منتقل کند. که اگر نویسنده ای این مهارت را داشته باشد به اساس نگارش داستان و در واقع به نقطه طلایی آن دست یافته است. این مطلب خود را در داستان های واقع گرا، به خصوص در نوع (ژانر) تاریخی بیشتر نشان می دهد. یعنی توجه به وجوه تاریخی و جریان های مهم سیاسی داستان مثل (اشاره به نهضت ملی صنعت نفت، قیام پانزده خرداد۴۲، جریان مشروطیت۳۲، جریان انقلاب سال۵۷، جریان های سیاسی قبل از آن (ساواک و شکنجه ها) و جریان مهم جنگ، یعنی وجوه مهم تاریخ معاصر یک سرزمین. که امری بسیار پراهمیت و مهم است و نویسنده علاوه بر ساز و کار نویسندگی می بایست از دانش و علم فراوانی در ارتباط با تاریخ و فلسفه و فرهنگ و تمدن یک سرزمین برخوردار باشد.
چرا که در انتقال مواردی به این مهمی تاریخ نگاری صرف و یا قصه گویی مطلق کار به جایی نمی برد. اگر رمان را بنا به توجه آن به تاریخ، تاریخی فرض کنیم، باید تقابل دو فرهنگ یا طبقه یا... را درنظر داشت و به رویارویی ها و تعاملات آن ها نیز پرداخت به عنوان مثال می توان از جنگ و صلح نام برد که علاوه بر آمیزش تاریخ و داستان، چشم انداز اصلی داستان واقعه تاریخی آن است و پیرنگ داستان براساس آن مشخص می شود. چشم انداز اصلی رمان اشک آخر نیز، انقلاب است یعنی موضوع اصلی داستان که باید در همان صفحات اول خود را نشان دهد ولی از صفحه۲۴ به یک نکته از آن اشاره کرده است- اسد- و در صفحه۲۵ با تداعی و بازگشت به گذشته موضوع انقلاب کم کم شروع شده است. که به این دلیل و شروع داستان و تمرکز کتاب بر موضوع جنگ، می توان گفت موضوع اصلی کتاب بیشتر دفاع مقدس است. نکته مهم دیگر در داستان ردپای نویسنده است که پیدا و آشکار است، که در ارتباط با اشکان و خانواده اش بیش از اندازه دل می سوزاند و انتهای داستان، متن به مرثیه و نوحه ای در غم از دست دادن اشکان بدل می شود که از مورد پای نویسنده هم پا فراتر می رود، درحالی که هم خانواده اشکان و هم عبدی می دانند که شهادت سعادت کمی نیست و نصیب هر کسی نمی شود. که اکثر خانواده های شهدا و دیگران بر آن اشراف داشتند.
چنانکه برای دیدار خانواده شهدا، هم تبریک و هم تسلیت می گفتند و در واقع تبریک را قبل از تسلیت می گفتند. توجه به این امر در داستان مشاهده نشده است.
● زاویه دید:
روایت از منظر دانای کل صورت می گیرد که درحد امکانات خود می تواند پاره ای از اطلاعات را مخفی کند و یا چندان دخالتی در داستان نکند. زبان در این داستان گاهی روایی، و گاهی شاعرانه، و در برخی موارد ساده و روان است. زبان روایی با وجود بازگشت به گذشته و (فلش بک ها) هنوز گاهی شکل خاطره و قصه گویی دارد. ولی نکته مهم مطول نویسی داستان است. چنانکه این داستان را در حد و اندازه های یک داستان کوتاه هم می شد روایت کرد. و در حال حاضر بیشتر خصوصیات داستان بلند را دارد.
● شخصیت پردازی:
عبدی و اشکان شخصیت های اصلی داستان هستند، همچنین حشمت، که در انتهای داستان تحول پیدا می کنند. اشکان با وجود اینکه حضور فیزیکی ندارد، و از ابتدای داستان مجروحی است که در حال اغما است، چون تمام داستان در ارتباط با او است، یکی از شخصیت های اصلی محسوب می شود و عبدی نیز بیشترین حضور را در داستان دارد و بیشترین کنش ها در ارتباط با او است. از شخصیت حشمت، با وجود ساواکی بودن و آن همه جنایت و خشونت و ستمکاری، ساخت شکنی شده و او با تمام نقاط منفی که دارد کارهای خیر هم انجام می دهد. به مردم وام می دهد. بدهی هایشان را می بخشد و سرکار می فرستد. گرچه این مطلب تا حدی از حقیقت مانندی داستان دور است، ولی چون شخصیت را به طور کامل مطلق و سیاه جلوه نداده است، از امتیاز برخوردار می شود. در واقع شخصیت سایه روشن دارد گرچه سایه های تیره بیشتر هستند، اما او دارای بخش روشنی هم هست. که شاید نقطه ای کوچک از فطرت او را در وجودش ثابت کند و به یاد آورد.
توجه به اینکه هر انسانی در هر شرایطی - مانند عبدی، در بدترین موقعیت انسانی- باز ذره ای نشان از فطرت خود دارد، حائز اهمیت است. این شخصیت ارتباط مهمی با دورنمایه دارد و در جهت القای مفهوم آن کنش و واکنش انجام می دهد. لذا در مورد شخصیت پردازی باید گفت جایی که نویسنده شخصیت را توسط اعمال و رفتارش می شناساند، شخصیت هم واقعی تر است و هم برای خواننده قابل ارزشیابی است، مانند حشمت و عبدی. اما جایی که نویسنده ناگزیر از توصیف او است مانند اشکان- چون نمی تواند هیچ واکنشی نشان دهد- شخصیت پردازی تا حدی دچار توصیفات ایستا می شود و نویسنده در پاره ای موارد حضور خود را نشان می دهد.
● درونمایه:
مفاهیمی در ارتباط با قیام ۱۵ خرداد و نهضت ملی شدن صنعت نفت، تکرار شونده هستند. به رضاخان و پسرش که چون بالاتر نشستند، مفتضح شدند- جمله نویسنده- فقط اشاره شده است به سازمان مخوف ساواک و اشاره به شکنجه گران قصی القلب و بیرحم آن
- حشمت ظفر مقدم- که باعث کشتار خیلی ها از جمله اقبالی، پدر اشکان، که فقط در مدرسه چند جمله علیه شاه حرف زده، توجه شده است. به اینکه حشمت بعد از رفتن به انگلیس، تغییر کرده و دیگر (وانمود می کرد که از همه مسائل سیاسی سررشته دارد. ص (۱۰۱))، و... این ها از مواردی هستند که در یک رمان ۱۵۰ صفحه ای به همه آن ها اشاره شده است که پرداختن به هر یک از آن ها به طور کامل بیش از این تعداد صفحات را در بر می گرفت. به نظر می رسد پرداختن به یک یا دو موضوع به طور کامل، و باز کردن و گسترده نمودن یکی از این جریان ها مخاطب بیشتری را جلب کند. بطور مثال حشمت خود می توانست موضوع کلی تری را برای داستان بوجود آورد، چنانکه راوی بجای اینکه او را به این علت که چند ماه به سفر رفت و برگشت، و تغییری مسخره کرد، این گونه توجیه کند که او در آن جا با فراماسونری های انگلیسی آشنا شد و جذب و عضو لژ آن ها شد و وقتی برگشت دید دیگری نسبت به سیاست پیدا کرد و... یکی دیگر از مهمترین مواردی که در دریافت مفاهیم داستان مورد توجه است، توجه به جبر و سرنوشت محتوم است. توجه به جبرگرایی در بخش های مختلف کتاب مشهود است. چنانکه: ص ۱۵، «پیشانی نوشت اشکان روشن است. زخم و خون و ناله...» در ص ۹۹: «رختم را عوض کردم بختم را چه می کردم؟» و همان ص «کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت...» و ص ۱۰۴ «سرنوشت محتوم خود را پذیرفته بودم.» و ص ۱۱۱«تسلیم سرنوشت بود، یقین داشت سرنوشت اینطور برایش رقم زده است.» همچنین نویسنده به عنوان تایید دوباره نداشتن قدرت در مقابل جبر از زبان سعدی این شعر را می خواند: «کجا شکر این نعمت گذارم/ که زور مردم آزاری ندارم.» اشاره به جبر تنها در داستان بدون اختیار، و تأکید بر آن داستان را بر وجه ناتورالیستی خود می چرخاند جبری که همه موجودات را احاطه کرده است. این مفهوم زمانی بیشتر بکار می رود که توجه بر ماورایی بودن موضوع نادیده گرفته شود همان روشی که طبیعت گراها از جمله داروین پیرو آن بود.
در حالی که نویسنده به چنین مطلبی قائل نیست. لذا توجه به جبرگرایی بیش از آنچه که در باور اعتقادی ما وجود دارد، اشاره شده است. چنانچه ما در باور خود به غیب و کشف و شهود و ماوراء نیز علاوه بر میزانی مشخص از اختیار، قائل هستیم.
عنوان کتاب: اشک آخر به تنهایی عنوان مناسب و شایسته ای است برای داستان. اما توجه به موضوع اشکانیان و تکرار پی درپی آن در متن باید دلیل بر اهمیت موضوع داشته باشد. چنانکه در پی آن، موتیف و بن مایه ای را القا کند، که مفهوم خاصی را افاده کند. در این داستان در یک وجه که نویسنده مرتب بر آن تاکید دارد اشک ریختن است. که می توان عنوان را به آن تعمیم داد، ولی وجه دیگر آن در ارتباط با سلسله اشکانیان است. که ارتباطی بین این سلسله و موضوع داستان وجود ندارد. اشکانیان سلسله پادشاهان قبل از اسلام در خراسان ایران بودند (پارت ها) که چون اولین پادشاه و موسس خاندان اشکانی، اشک نام داشت، به احترام او بقیه پادشاهان نام خود را اشک گذاشتند، آخرین پادشاه آن اردوان پنجم بود. در واقع جز اشک آخر، وجه تسمیه ای برای ونون و گودرز و بلاش با شخصیت ها و یا عنوان داستان دریافت نمی شود. مطلبی که مهم، این است که برای درک بهتر مفاهیم یک اثر باید آثار دیگر نویسنده را خواند و یا با شخصیت او آشنایی داشت و یا اینکه زندگی نامه و یا شرح حالی از او در دست داشت که با توجه به آن اثر را بهتر درک کرد. چرا که اثر به تنهایی تعیین کننده کل معنا نیست. ممکن است اثر اولین تجربه نویسنده باشد و یا نویسنده آن را تحت تاثیر جریان و یا شخص خاصی نوشته باشد، یا در شرایط غیر معمول نوشته باشد مثال در زندان، در دوری و فراق، در تنهایی بیش از اندازه و...
● امتیاز:
موضوع انقلاب مهمترین امتیاز این کتاب است. موضوعی که کمتر به آن پرداخته شده است. امتیاز دیگر داستان، در نغلتیدن به شعار - در حد امکان- است. امتیاز دیگر توجه به تاریخ و جریان های مهم آن اعم از اشاره به نهضت ملی، تا جنگ و... نکته دیگر توجه به شخصیت پردازی حشمت است، با توجه به ساخت شکنی در او که در بخش شخصیت پردازی به آن پرداخته شد. امتیاز دیگر کتاب مربوط به ساختار آن و در ارتباط با پیرنگ داستان است که بیشتر عناصر آن رویکردی موجه از خود نشان داده اند تا در عمل داستان وحدت لازمه بوجود آید.
فرخنده حق شنو
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید