یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ضربت خوردن امام علی(ع)


ضربت خوردن امام علی(ع)
باور نمی كنیم كه شمشیری پركینه، اقیانوسی را توان شكافتن داشته باشد. باور نمی كنیم كه ضربتی نفاق آمیز، خورشید را از نورانیّت اندارد. و امشب سرخ ترین پرواز نماز، از رواق خون گرفته محراب بندگی است. شب جان سوزترین ناله های نخلستان!
شهادت جان سوز روح تاریخ، اسلام و انسان، خانه زاد ملكوت، خورشید جهان افروز عدالت، امیرالمؤمنین؛ حضرت علی (ع) را تسلیت میگوییم.
تهدمت و الله اركان الهدی و انطمست اعلام التقی و انفصمت العروهٔ الوثقی قتل ابن عم المصطفی ... (ندای آسمانی)
علی علیه السلام پس از خاتمه جنگ نهروان و بازگشت به كوفه در صدد حمله بشام بر آمد و حكام ایالات نیز در اجرای فرمان آنحضرت تا حد امكان به بسیج پرداخته و گروههای تجهیز شده را بخدمت وی اعزام داشتند.
تا اواخر شعبان سال چهلم هجری نیروهای اعزامی از اطراف وارد كوفه شده و باردوگاه نخیله پیوستند، علی علیه السلام گروههای فراهم شده را سازمان رزمی داد و با كوشش شبانه روزی خود در مورد تأمین و تهیه كسری ساز و برگ آنان اقدامات لازمه را بعمل آورد، فرماندهان و سرداران او هم كه از رفتار و كردار معاویه و مخصوصا از نیرنگهای عمرو عاص دل پر كینه داشتند در این كار مهم حضرتش را یاری نمودند و بالاخره در نیمه دوم ماه مبارك رمضان از سال چهلم هجری علی علیه السلام پس از ایراد یك خطابه غراء تمام سپاهیان خود را بهیجان آورده و آنها را برای حركت بسوی شام آماده نمود، ولی در این هنگام خامه تقدیر سرنوشت دیگری را برای او نوشته و اجرای طرح وی را عقیم گردانید.
فراریان خوارج، مكه را مركز عملیات خود قرار داده بودند و سه تن از آنان باسامی عبد الرحمن بن ملجم و برك بن عبد الله و عمرو بن بكر در یكی از شبها گرد هم آمده و از گذشته مسلمین صحبت میكردند، در ضمن گفتگو باین نتیجه رسیدند كه باعث این همه خونریزی و برادر كشی، معاویه و عمرو عاص و علی علیه السلام میباشند و اگر این سه نفر از میان برداشته شوند مسلمین بكلی آسوده شده و تكلیف خود را معین می ‏كنند.
این سه نفر با هم پیمان بستند و آنرا بسوگند مؤكد كردند كه هر یك از آنها داوطلب كشتن یكی از این سه نفر باشد. عبد الرحمن بن ملجم متعهد قتل علی علیه السلام شد، عمرو بن بكر عهده ‏دار كشتن عمرو عاص گردید، برك بن عبد الله نیز قتل معاویه را بگردن گرفت و هر یك شمشیر خود را با سم مهلك زهر آلود نمودند تا ضربتشان مؤثر واقع گردد. نقشه این قرار داد بطور محرمانه و سرّی در مكه كشیده شد و برای اینكه هر سه نفر در یك موقع مقصود خود را انجام دهند، شب نوزدهم ماه رمضان را كه شب قدر بوده و مردم در مساجد تا صبح بیدار میمانند برای این منظور انتخاب كردند و هر یك از آنها برای انجام مأموریت خود بسوی مقصد روانه گردید، عمرو بن بكر برای كشتن عمرو عاص بمصر رفت و برك بن عبد الله جهت قتل معاویه رهسپار شام شد. ابن ملجم نیز راه كوفه را پیش گرفت.
برك بن عبد الله در شام بمسجد رفت و در لیله نوزدهم در صف یكم نماز ایستاد و چون معاویه سر بر سجده نهاد برك شمشیر خود را فرود آورد ولی در اثر دستپاچگی شمشیر او بجای فرق معاویه بر ران وی اصابت نمود.
معاویه زخم شدید برداشت و فوراً بخانه خود منتقل و بستری گردید و ضارب را نیز پیش او حاضر ساختند، معاویه گفت تو چه جرأتی داشتی كه چنین كاری كردی؟
برك گفت امیر مرا معاف دارد تا مژده دهم. معاویه گفت مقصودت چیست؟ برك گفت همین الان علی را هم كشتند: معاویه او را تا تحقیق این خبر زندانی نمود و چون صحت آن معلوم گردید او را رها نمود و بروایت بعضی (مانند شیخ مفید) همان وقت دستور داد او را گردن زدند.
عمرو بن بكر نیز در همان شب در مصر بمسجد رفت و در صف یكم بنماز ایستاد. اتفاقاً در آنشب عمرو عاص را تب شدیدی رخ داده بود كه از التهاب و رنج آن نتوانسته بود بمسجد برود و به پیشنهاد پسرش قاضی شهر را برای ادای نماز جماعت بمسجد فرستاده بود!
پس از شروع نماز در ركعت اول كه قاضی سر بسجده داشت عمرو بن بكر با یك ضربت شمشیر او را از پا در آورد، همهمه و جنجال در مسجد بلند شد و نماز نیمه تمام ماند و قاتل بدبخت دست بسته بچنگ مصریان افتاد، چون خواستند او را نزد عمرو عاص برند مردم وی را بعذابهای هولناك عمرو عاص تهدیدش میكردند. عمرو بن بكر گفت مگر عمرو عاص كشته نشد؟ شمشیری كه من بر او زده‏ام اگر وی از آهن هم باشد زنده نمی‏ماند مردم گفتند آنكس كه تو او را كشتی قاضی شهر است نه عمرو عاص!!
بیچاره عمرو آنوقت فهمید كه اشتباها قاضی بیگناه را بجای عمرو عاص كشته است لذا از كثرت تأسف نسبت بمرگ قاضی و عدم اجرای مقصود خود شروع بگریه نمود و چون عمرو عاص علت گریه را پرسید عمرو گفت من بجان خود بیمناك نیستم بلكه تأسف و اندوه من از مرگ قاضی و زنده ماندن تست كه نتوانستم مانند رفقای خود مأموریتم را انجام دهم!عمرو عاص جریان امر را از او پرسید عمرو بن بكر مأموریت سری خود و رفقایش را برای او شرح داد آنگاه بدستور عمرو عاص گردن او هم با شمشیر قطع گردید بدین ترتیب مأمورین قتل عمرو عاص و معاویه چنانكه باید و شاید نتوانستند مقصود خود را انجام دهند و خودشان نیز كشته شدند.
اما سرنوشت عبد الرحمن بن ملجم:این مرد نیز در اواخر ماه شعبان سال چهلم بكوفه رسید و بدون اینكه از تصمیم خود كسی را آگاه گرداند در منزل یكی از آشنایان خود مسكن گزید و منتظر رسیدن شب نوزدهم ماه مبارك رمضان شد،روزی بدیدن یكی از دوستان خود رفت و در آنجا زن زیباروئی بنام قطام را كه پدر و برادرش در جنگ نهروان بدست علی علیه السلام كشته شده بودند مشاهده كرد و در اولین برخورد دل از كف داد و فریفته زیبائی او گردید و از وی تقاضای زناشوئی نمود.
قطام گفت برای مهریه من چه خواهی كرد؟گفت هر چه تو بخواهی!
قطام گفت مهر من سه هزار درهم پول و یك كنیز و یك غلام و كشتن علی بن ابیطالب است: (چه مهر سنگینی!شاعر گوید)
فلم ار مهرا ساقه ذو سماحهٔ
كمهر قطام من غنی و معدم‏
ثلاثهٔ آلاف و عبدو قنیهٔ
و ضرب علی بالحسام المسمم‏
و لا مهر اغلی من علی و ان غلا
و لا فتك الا دون فتك ابن ملجم.
یعنی تا كنون ندیده‏ام صاحب كرمی را از توانگر و درویش كه (برای زنی) مانند مهر قطام مهر كند. (و آن عبارت است از) سه هزار درهم پول و غلام و كنیزی و ضربت زدن بعلی علیه السلام با شمشیر زهر آلود.
و هیچ مهری هر قدر هم سنگین و گران باشد از كشتن علی علیه السلام گرانتر نیست و هیچ تروری مانند ترور ابن ملجم نیست.باری ابن ملجم كه خود برای كشتن آنحضرت از مكه بكوفه آمده و نمیخواست كسی از مقصودش آگاه شود خواست قطام را آزمایش كند لذا بقطام گفت آنچه از پول و غلام و كنیز خواستی برایت فراهم میكنم اما كشتن علی بن ابیطالب را من چگونه میتوانم انجام دهم؟
قطام گفت البته در حال عادی كسی نمیتواند باو دست یابد باید او را غافل گیر كنی و غفلهٔ بقتل رسانی تا درد دل مرا شفا بخشی و از وصالم كامیاب شوی و چنانچه در انجام اینكار كشته گردی پاداش آخرتت بهتر از دنیا خواهد بود!!ابن ملجم كه دید قطام نیز از خوارج بوده و همعقیده اوست گفت بخدا سوگند من بكوفه نیامده‏ام مگر برای همین كار!قطام گفت من نیز در انجام این كار ترا یاری‏میكنم و تنی چند بكمك تو میگمارم بدینجهت نزد وردان بن مجالد كه با قطام از یك قبیله بوده و جزو خوارج بود فرستاد و او را در جریان امر گذاشت و از وی خواست كه در اینمورد بابن ملجم كمك نماید وردان نیز (بجهت بغضی كه با علی علیه السلام داشت) تقاضای او را پذیرفت.
خود ابن ملجم نیز مردی از قبیله اشجع را بنام شبیب كه با خوارج همعقیده بود همدست خود نمود و آنگاه اشعث بن قیس یعنی همان منافقی را كه در صفین علی علیه السلام را در آستانه پیروزی مجبور بمتاركه جنگ نمود از اندیشه خود آگاه ساختند اشعث نیز بآنها قول داد كه در موعد مقرره او نیز خود را در مسجد بآنها خواهد رسانید،بالاخره شب نوزدهم ماه مبارك رمضان فرا رسید و ابن ملجم و یارانش بمسجد آمده و منتظر ورود علی علیه السلام شدند.
مقارن ورود ابن ملجم بكوفه علی علیه السلام نیز جسته و گریخته از شهادت خود خبر میداد حتی در یكی از روزهای ماه رمضان كه بالای منبر بود دست بمحاسن شریفش كشید و فرمود شقی‏ترین مردم این مویها را با خون سر من رنگین خواهد نمود و بهمین جهت روزهای آخر عمر خود را هر شب در منزل یكی از فرزندان خویش مهمان میشد و در شب شهادت نیز در منزل دخترش ام كلثوم مهمان بود.
موقع افطار سه لقمه غذا خورد و سپس بعبادت پرداخت و از سر شب تا طلوع فجر در انقلاب و تشویش بود،گاهی بآسمان نگاه میكرد و حركات ستارگان را در نظر میگرفت و هر چه طلوع فجر نزدیكتر میشد تشویش و ناراحتی آنحضرت بیشتر میگشت بطوریكه ام كلثوم پرسید:پدر جان چرا امشب این قدر ناراحتی؟فرمود دخترم من تمام عمرم را در معركه‏ها و صحنه‏های كارزار گذرانیده و با پهلوانان و شجاعان نامی مبارزه‏ها كرده‏ام،چه بسیار یك تنه بر صفوف دشمن حمله‏ها برده و ابطال رزمجوی عرب را بخاك و خون افكنده‏ام ترسی از چنین اتفاقات ندارم ولی امشب احساس میكنم كه لقای حق فرا رسیده است.
بالاخره آنشب تاریك و هولناك بپایان رسید و علی علیه السلام عزم خروج از خانه را نمود در این موقع چند مرغابی كه هر شب در آن خانه در آشیانه خودمیخفتند پیش پای امام جستند و در حال بال افشانی بانگ همی دادند و گویا میخواستند از رفتن وی جلوگیری كنند!
علی علیه السلام فرمود این مرغ‏ها آواز میدهند و پشت سر این آوازها نوحه و ناله‏ها بلند خواهد شد!ام كلثوم از گفتار آنحضرت پریشان شد و عرض كرد پس خوبست تنها نروی.علی علیه السلام فرمود اگر بلای زمینی باشد من به تنهائی بر دفع آن قادرم و اگر قضای آسمانی باشد كه باید جاری شود.
علی علیه السلام رو بسوی مسجد نهاد و به پشت بام رفت و اذان صبح را اعلام فرمود و بعد داخل مسجد شد و خفتگان را بیدار نمود و سپس بمحراب رفت و بنماز نافله صبح ایستاد و چون بسجده رفت عبد الرحمن بن ملجم با شمشیر زهر آلود در حالیكه فریاد میزد لله الحكم لا لك یا علی ضربتی بسر مبارك آنحضرت فرود آورد (۲) و شمشیر او بر محلی كه سابقا شمشیر عمرو بن عبدود بر آن خورده بود اصابت نمود و فرق مباركش را تا پیشانی شكافت و ابن ملجم و همراهانش فورا بگریختند.خون از سر مبارك علی علیه السلام جاری شد و محاسن شریفش را رنگین نمود و در آنحال فرمود :
بسم الله و بالله و علی ملهٔ رسول الله فزت و رب الكعبهٔ.
(سوگند بپروردگار كعبه كه رستگار شدم) و سپس این آیه شریفه را تلاوت نمود:
منها خلقناكم و فیها نعیدكم و منها نخرجكم تارهٔ اخری (۳) .
(شما را از خاك آفریدیم و بخاك بر میگردانیم و بار دیگر از خاك مبعوث‏تان میكنیم) و شنیده شد كه در آنوقت جبرئیل میان زمین و آسمان ندا داد و گفت:
تهدمت و الله اركان الهدی و انطمست اعلام التقی و انفصمت العروهٔ الوثقی قتل ابن عم المصطفی قتل علی المرتضی قتله اشقی الاشقیاء. (بخدا سوگند ستونهای هدایت در هم شكست و نشانه‏های تقوی محو شد و دستاویز محكمی كه میان خالق و مخلوق بود گسیخته گردید پسر عم مصطفی صلی الله علیه و آله كشته شد،علی مرتضی بشهادت رسید و بدبخت‏ترین اشقیاء او را شهید نمود .)
همهمه و هیاهو در مسجد بر پا شد حسنین علیهما السلام از خانه بمسجد دویدند عده‏ای هم بدنبال ابن ملجم رفته و دستگیرش كردند،حسنین باتفاق بنی‏هاشم علی علیه السلام را در گلیم گذاشته و بخانه بردند فورا دنبال طبیب فرستادند،طبیب بالای سر آنحضرت حاضر شد و چون زخم را مشاهده كرد بمعاینه و آزمایش پرداخت ولی با كمال تأسف اظهار نمود كه این زخم قابل علاج نیست زیرا شمشیر زهر آلود بوده و بمغز صدمه رسانیده و امید بهبودی نمیرود .
علی علیه السلام از شنیدن سخن طبیب بر خلاف سایر مردم كه از مرگ میهراسند با كمال بردباری بحسنین علیهما السلام وصیت فرمود زیرا علی علیه السلام را هیچگاه ترس و وحشتی از مرگ نبود و چنانكه بارها فرموده بود او برای مرگ مشتاقتر از طفل برای پستان مادر بود!
علی علیه السلام در سراسر عمر خود با مرگ دست بگریبان بود،او شب هجرت پیغمبر صلی الله علیه و آله در فراش آنحضرت كه قرار بود شجعان قبائل عرب آنرا زیر شمشیرها بگیرند آرمیده بود،علی علیه السلام در غزوات اسلامی همواره دم شمشیر بود و حریفان و مبارزان وی قهرمانان شجاع و مردان جنگ بودند،او میفرمود برای من فرق نمیكند كه مرگ بسراغ من آید و یا من بسوی مرگ روم بنابر این برای او هیچگونه جای ترس نبود،علی علیه السلام وصیت خود را بحسنین علیهما السلام چنین بیان فرمود:
اوصیكما بتقوی الله و ان لا تبغیا الدنیا و ان بغتكما،و لا تأسفا علی شی‏ء منها زوی عنكما... (۴)
شما را بتقوی و ترس از خدا سفارش میكنم و اینكه دنیا را نطلبید اگر چه‏دنیا شما را بخواهد و بآنچه از (زخارف دنیا) از دست شما رفته باشد تأسف مخورید و سخن راست و حق گوئید و برای پاداش (آخرت) كار كنید،ستمگر را دشمن باشید و ستمدیده را یاری نمائید.
شما و همه فرزندان و اهل بیتم و هر كه را كه نامه من باو برسد بتقوی و ترس از خدا و تنظیم امور زندگی و سازش میان خودتان سفارش میكنم زیرا از جد شما پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدم كه میفرمود سازش دادن میان دو تن (از نظر پاداش) بهتر از تمام نماز و روزه (مستحبی) است،از خدا درباره یتیمان بترسید و برای دهان آنها نوبت قرار مدهید (كه گاهی سیر و گاهی گرسنه باشند) و در اثر بی توجهی شما در نزد شما ضایع نگردند،درباره همسایگاه از خدا بترسید كه آنها مورد وصیت پیغمبرتان هستند و آنحضرت درباره آنان همواره سفارش میكرد تا اینكه ما گمان كردیم برای آنها (از همسایه) میراث قرار خواهد داد.و بترسید از خدا درباره قرآن كه دیگران با عمل كردن بآن بر شما پیشی نگیرند،درباره نماز از خدا بترسید كه ستون دین شما است و درباره خانه پروردگار (كعبه) از خدا بترسید و تا زنده هستید آنرا خالی نگذارید كه اگر آن خالی بماند (از كیفر الهی) مهلت داده نمیشوید و بترسید از خدا درباره جهاد با مال و جا ن و زبانتان در راه خدا،و ملازم همبستگی و بخشش بیكدیگر باشید و از پشت كردن بهم و جدائی از یكدیگر دوری گزینید،امر بمعروف و نهی از منكر را ترك نكنید (و الا) اشرارتان بر شما حكمرانی كنند و آنگاه شما (خدا را برای دفع آنها میخوانید) و او دعایتان را پاسخ نگوید.
ای فرزندان عبد المطلب مبادا به بهانه اینكه بگوئید امیر المؤمنین كشته شده ا ست در خونهای مردم فرو روید و باید بدانید كه بعوض من كشته نشود مگر كشنده من،بنگرید زمانیكه من از ضربت او مردم شما هم بعوض آن،ضربتی بوی بزنید و او را مثله نكنید كه من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم كه میفرمود از مثله كردن اجتناب كنید اگر چه نسبت بسگ آزار كننده باشد.
علی علیه السلام پس از ضربت خوردن در سحرگاه شب ۱۹ رمضان تا اواخر شب ۲۱ در خانه بستری بود و در اینمدت علاوه بر خانواده آنحضرت بعضی از اصحابش‏نیز جهت عیادت بحضور وی مشرف میشدند و در آخرین ساعات زندگی او از كلمات گهر بارش بهره‏مند میگشتند از جمله پندهای حكیمانه او این بود كه فرمود:انا بالامس صاحبكم و الیوم عبرهٔ لكم و غدا مفارقكم.
(من دیروز مصاحب شما بودم و امروز وضع و حال من مورد عبرت شما است و فردا از شما مفارقت میكنم) .
مقداری شیر برای علی علیه السلام حاضر نمودند كمی میل كرد و فرمود بزندانی خود نیز از این شیر بدهید و او را اذیت و شكنجه نكنید اگر من زنده ماندم خود،دانم و او و اگر در گذشتم فقط یك ضربت باو بزنید زیرا او یك ضربت بیشتر بمن نزده است و رو بفرزندش حسن علیه السلام نمود و فرمود:
یا بنی انت ولی الامر من بعدی و ولی الدم فان عفوت فلك و ان قتلت فضربهٔ مكان ضربهٔ.
(پسر جانم پس از من تو ولی امری و صاحب خون من هستی اگر او را ببخشی خود دانی و اگر بقتل رسانی در برابر یك ضربتی كه بمن زده است یكضربت باو بزن) چون علی علیه السلام در اثر سمی كه بوسیله شمشیر از راه خون وارد بدن نازنینش شده بود بیحال و قادر بحركت نبود لذا در اینمدت نمازش را نشسته میخواند و دائم در ذكر خدا بود،شب ۲۱ رمضان كه رحلتش نزدیك شد دستور فرمود برای آخرین دیدار اعضای خانواده او را حاضر نمایند تا در حضور همگی وصیتی دیگر كند.
اولاد علی علیه السلام در اطراف وی گرد گشتند و در حالیكه چشمان آنها از گریه سرخ شده بود بوصایای آنجناب گوش میدادند،اما وصیت او تنها برای اولاد وی نبود بلكه برای تمام افراد بشر تا انقراض عالم است زیرا حاوی یك سلسله دستورات اخلاقی و فلسفه عملی است و اینك خلاصه آن:
ابتدای سخنم شهادت بیگانگی ذات لا یزال خداوند است و بعد برسالت محمد بن عبد الله صلی الله علیه و آله كه پسر عم من و بنده و برگزیده خداست،بعثت او از جانب پروردگار است و دستوراتش احكام الهی است،مردم را كه در بیابان جهل و نادانی سرگردان بودند بصراط مستقیم و طریق نجات هدایت فرموده‏و بروز رستاخیز از كیفر اعمال ناشایست بیم داده است.
ای فرزندان من،شما را به تقوی و پرهیز كاری دعوت میكنم و بصبر و شكیبائی در برابر حوادث و ناملایمات توصیه مینمایم پای بند دنیا نباشید و بر آنچه از دست شما رفته حسرت نخورید،شما را باتحاد و اتفاق سفارش میكنم و از نفاق و پراكندگی بر حذر میدارم،حق و حقیقت را همیشه نصب العین قرار دهید و در همه حال چه هنگام غضب و اندوه و چه در موقع رضا و شادمانی از قانون ثابت عدالت پیروی كنید.
ای فرزندان من،هرگز خدا را فراموش مكنید و رضای او را پیوسته در نظر بگیرید با اعمال عدل و داد نسبت بستمدیدگان و ایثار و انفاق به یتیمان و درماندگان،او را خشنود سازید،در این باره از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدم كه فرمود هر كه یتیمان را مانند اطفال خود پرستاری كند بهشت خدا مشتاق لقای او میشود و هر كس مال یتیم را بخورد آتش دوزخ در انتظار او میباشد.
در حق اقوام و خویشاوندان صله رحم و نیكی نمائید و از درویشان و مستمندان دستگیری كرده و بیماران را عیادت كنید،چون دنیا محل حوادث است بنابر این خود را گرفتار آمال و آرزو مكنید و همیشه در فكر مرگ و جهان آخرت باشید،با همسایه‏های خود برفق و ملاطفت رفتار كنید كه از جمله توصیه‏های پیغمبر صلی الله علیه و آله نگهداری حق همسایه است.احكام الهی و دستورات شرع را محترم شمارید و آنها را با كمال میل و رغبت انجام دهید،نماز و زكوهٔ و امر بمعروف و نهی از منكر را بجا آورید و رضایت خدا را در برابر اطاعت فرامین او حاصل كنید.
ای فرزندان من،از مصاحبت فرو مایگان و ناكسان دوری كنید و با مردم صالح و متقی همنشین باشید،اگر در زندگی امری پیش آید كه پای دنیا و آخرت شما در میان باشد از دنیا بگذرید و آخرت را بپذیرید،در سختیها و متاعب روزگار متكی بخدا باشید و در انجام هر كاری از او استعانت جوئید،با مردم برأفت و مهربانی و خوشروئی و حسن نیت رفتار كنید و فضائل نفسانی مخصوصا تقوی و خدمت بنوع را شعار خود سازید،كودكان خود را نوازش كنید و بزرگان و سالخوردگان را محترم شمارید.اولاد علی علیه السلام خاموش نشسته و در حالیكه غم و اندوه گلوی آنها را فشار میداد بسخنان دلپذیر و جان پرور آنحضرت گوش میدادند،تا این قسمت از وصیت علی علیه السلام درس اخلاق و تربیت بود كه عمل بدان هر فردی را بحد نهائی كمال میرساند آنحضرت این قسمت از وصیت خود را با جمله لا حول و لا قوهٔ الا بالله العلی العظیم بپایان رسانید و آنگاه از هوش رفت و پس از لحظه‏ای چشمان خدابین خود را نیمه باز كرد و فرمود:ای حسن سخنی چند هم با تو دارم،امشب آخرین شب عمر من است چون در گذشتم مرا با دست خود غسل بده و كفن بپوشان و خودت مباشر اعمال كفن و دفن من باش و بر جنازه من نماز بخوان و در تاریكی شب دور از شهر كوفه جنازه مرا در محلی گمنام بخاك سپار تا كسی از آن آگاه نشود.
عموم بنی‏هاشم مخصوصا خاندان علوی در عین خاموشی گریه میكردند و قطرات اشگ از چشمان آنها بر گونه‏هایشان فرو میغلطید،حسن علیه السلام كه از همه نزدیكتر نشسته بود از كثرت تأثر و اندوه،امام علیه السلام را متوجه حزن و اندوه خود نمود علی علیه السلام فرمود ای پسرم صابر و شكیبا باش و تو و برادرانت را در این موقع حساس بصبر و بردباری توصیه میكنم.
سپس فرمود از محمد هم مواظب باشید او هم برادر شما و هم پسر پدر شما است و من او را دوست دارم.
علی علیه السلام مجددا از هوش رفت و پس از لحظه‏ای تكانی خورد و بحسین علیه السلام فرمود پسرم زندگی تو هم ماجرائی خواهد داشت فقط صابر و شكیبا باش كه ان الله یحب الصابرین.
در این هنگام علی علیه السلام در سكرات موت بود و پس از لحظاتی چشمان مباركش بآهستگی فرو خفت و در آخرین نفس فرمود:
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله.
پس از ادای شهادتین آن لبهای نیمه باز و نازنین بهم بسته شد و طایر روحش باوج ملكوت اعلا پرواز نمود و بدین ترتیب دوران زندگی مردی كه در تمام مدت‏ عمر جز حق و حقیقت هدفی نداشت بپایان رسید.
منبع : واحد مرکزی خبر


همچنین مشاهده کنید