یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


طنز، دریچه‌ای به واقعیات جامعه


طنز، دریچه‌ای به واقعیات جامعه
این سخن البته، کشفی تازه نیست. پیش کشیدنش، اصراری است بر پافشاری به موضوع و فراخ‌تر کردن روزنه‌ی دیدگاه و بهتر دیدن و با تأنی اندیشیدن و غوری بیشتر آنچنان که در لیاقت طنز است.
گفتیم سخنی تازه نیست و اینک بیشتر باسوادها (روشنفکران که جای خود دارند) می‌دانند، هنر و مخصوصاً ادبیات هر کشور و ملت، بازتاب تمام خصایل و رذایل آن ملت است. چون نویسنده و شاعر و ادیب، خود جزیی هستند از یک کل، تکه‌ای ازکرباس بگیر مثلاً.
اگر در جامعه‌ای چاپلوسی، نان به نرخ روز خوردن و پشت هم اندازی رواج داشته باشد، در شعر و نوشته‌های این جامعه از همین رذایل، شاهدان مثال فراوانی پیدا می‌کنی، ا لبته به دو طریق، یکی از طرایق فراوان که نشانه از همرنگ شدن شاعر و نویسنده با مردم جامعه‌اش می‌دهد، دیگر به شعر و داستان‌هایی که شاعر و نویسنده، به نقد این رذایل قلم زده است، یعنی دقیقاً انسان بودن خود را به اثبات رسانده آنچنان که همرنگ مردمش شده و چاپلوسی و ریا کرده، اما گاه که «من برتر» هنرمند بر او خرده گرفته کارش را به نقد و پند و تنبیه و تنبه کشانده است.
برای همین است که در ادبیات قدیم خودمان (بیشتر البته در شعرها) هم مدح‌های شرم‌آور شاعران فحل و استادمان را می‌بینی که شاه و امیر و حاکم و وزیر بزدل فاسدی را، به عرش اعلا رسانده، هم نقدهای جانانه‌ای به جد و بیشتر به طنز و کنایه و داستان و حدیث و تمثیل رذیلت فلان بزرگ و شیخ و شحنه و شاه و صوفی را، فریاد کرده و طشت بدنامی‌اش را با صدایی گوش‌خراش از بام، بر زمین کوفته، آن هم جایی که مردم بیشتری بوده‌اند تا از قضیه آگاه شوند. برای همین است که مثلاً مدح‌هایی دور از واقع درباره‌ی «آغا محمدخان قاجار» داریم اما چنین طنزی هم در همان دوران قدرت آغا محمدخان قجرسروده شده است (به وسیله‌ی شاعری که شاید خیلی هم شاعر نبوده و حالا نامش از خاطرم رفته است) این شاعر خطاب به سلطان قاجار گفته:
«نه جود تو را که مدح عالی‌ت کنم
نه عقل تو را که حرف حالی‌ت کنم.
نی ریش تو را که ریشخند سازم
نی خایه تو را که خایه‌مالی‌ت کنم.»
این است که شعر و داستان، در هر شکل و شمایل و موضوع (رزمی، بزمی، اساطیری، تمثیل، مثل، کنایه، متل و...) همه بازتاب آدم‌های جامعه‌ای هستند که هنرمند هم یکی از آن‌ها بوده و هست. دشمنی قدرت‌مداران حکومتی با هنرمندان فقط به خاطر گزارش او بوده که نادانسته و گاه دانسته از زمانه‌ی خود و بی‌عدالتی همه‌گیر فلان شاه و وزیر می‌داده و دشمنی آشکار اداره‌کنندگان قلدر حکومت‌ها با نویسندگان و شاعران این بوده که نخست شاعران و نویسندگان را جذب دستگاه خود می‌کردند با صله‌های آنچنانی، درواقع سلاح آن‌ها را از دستشان می‌گرفتند، سلاحی که شاید به دلیل عافیت‌طلبی بیشتر این شاعران درباری، خود به خود، از گلوله‌ی نقد و ایراد پر نمی‌شد، اما سلاطین نمی‌توانستند ریسک بکنند.
می‌خواستیم صفحه‌ی طنزی باز کنیم. دیدیم بررسی همین مسایل تاریخ ادبیات، بهترین طنز است که می‌توانیم به وسیله‌ی آن، خودمان را بهتر بشناسیم و ضعف و ایرادهامان را، عمیق‌تر بدانیم. نگوییم قرن‌های پیش چه کار دارند به حالا! متأسفانه همان رذایل و ایرادها، از اسلاف به ما که اخلاف باشیم رسیده است. این قسمت را، با تفسیر و توضیحات لازم به شما تقدیم می‌کنیم، اما زنجیره‌ی زمان را، پشت سر هم نمی‌توانیم بیاوریم، چون برای شناخت بیشتر خود و حفظ طنزهایی برخاسته از جان وقایع، باید الاهم فی الاهم بکنیم. صدالبته در گزینش، به حظ مخاطب و خنده‌اش، در این جهان واقعاً تلخ، بیشتر از چیزهای دیگر فکر می‌کنیم تا کمی از انبوه تلخی‌ها کاسته باشیم.
اینک این نثر را بخوانیم از «تفسیر روح الجنان ابوالفتوح رازی»:
«یکی از دیوانگان فرزانه (عقلاء المجانین = بعد به این گروه کم‌نظیر می‌رسیم) نزدیک معاویه شد. معاویه او را گفت: از قرآن چیزی دانی؟ گفت: دانم و نیکو دانم. گفت بخوان تا بشنوم. گفت «بسم الله الرحمن الرحیم. اذا جاء نصرالله و الفتح. و رایت الناس یخرجون من دین الله افواجاً» گفت: خطا می‌خوانی که «یدخلون فی دین الله» آمده است. گفت: آن در روزگار رسول بود و اکنون خارج می‌شوند.»
منبع : پایگاه ادبی، هنری خزه


همچنین مشاهده کنید