جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

سرگشاده برای رئیس جمهور آینده


سرگشاده برای رئیس جمهور آینده
من جزو کسانی بودم که در انتخابات ریاست جمهوری گذشته، رغبتی به رای دادن برایم باقی نمانده بود و در نهایت رای ندادم;... به طور کلی فرهنگ اکثر ما ایرانی ها (از خانواده ها تا صاحبان قلم و اندیشه و سطوح بالای مملکت) فرهنگ "های و هوی و دادوفغان" است; در حالی که بسیاری کشورها خاموش و آرام با تعقل و تدبیر راه پیشرفت را یافته اند و بی آن که وقتشان را صرف فرستادن لعن و نفرین و مرگ برای دیگر کشورها بکنند، یا دشمنانی واقعی و غیرواقعی در ذهن خود متصور شوند که مانع پیشرفتشان بوده باشند، متمرکز شده اند بر توانایی هایشان و پله های ترقی را طی کرده اند. از عوامل پیشرفت آن ها همین آرامش و سکوت و از عوامل عقب ماندگی ما همین جنجال ها و... بوده است.
به اعتقاد من گرچه برخی اندیشه ها و سخن ها جنبه آرمان گرایانه دارند، اما می توان راهی یافت برای تحقق آن ها; هرچند در حد نسبی. به هر حال تلاش بهتر است از دست روی دست گذاشتن.
به هر تقدیر، امروز نکاتی هست که دوست دارم با رئیس جمهور آینده، مسئولان امور و مردم در میان بگذارم; امید که بتوان کاری کرد.
چند سال پیش (۱۳۷۹/۱۱/۲۱) در یکی از جلسات طرح ملی گفت و گوی جوانان شرکت کردم و پس از کلی کلنجار با خود (از سر ترس و خجالت)، بالاخره به عنوان آخرین داوطلب، پشت تریبون رفتم و چند دقیقه ای صحبت کردم. از میان موضوعات ارائه شده از طرف برگزارکنندگان جلسه، "نقد برنامه های صداوسیما" را انتخاب کرده بودم.
دستانم می لرزید و همچنین صدایم; گله کردم از صداوسیمای کشورم; و گفتم: شاید همین لرزش صدا و همین لرزش دستانم گویای تمام حرف های ناگفته من و بسیاری از جوانان باشد. گفتم نگاه آدم ها باید عوض شود و از این معضل بزرگ جهانی یعنی محدود فکر کردن رها شویم.
ایمان بیاوریم که به خدا سوگند جا برای همه هست و کائنات آن قدر غنی است که می تواند همه را بی نیاز گرداند. گفتم وقتی به چیزی ایمان داشته باشیم، نیازی به اصرار بر آن نیست; آن چه حقیقی است جاودانه است. گفتم که یکی از اشکالات صداوسیما (صرف نظر از مسائل خطی و سیاسی) مناسبت سالاری است; چیزی که پیش از آن که جاذبه داشته باشد و مایه ای برای هدایتگری، دافعه دارد; آن هم دافعه ای بسیار خطرناک. گفتم من به عنوان جوانی که تقریبا تنها مونس و سرگرمی اش رادیوست، به جایی رسیده ام که روزهای ولادت یا وفات یا مناسبت هایی این چنین، اصلا به سراغ رادیو نمی روم.
من محمد(ص) را دوست دارم، علی(ع) را دوست دارم و همه پاکان روزگار را; اما آن چه صداوسیمای کشورم از علی و محمد و دیگران ارائه می دهند، به قدری حالت تزریق مناسبت و کلیشه و تکرار خارج از حد تحمل پیدا کرده و آن قدر اغراق و چه و چه در آن نهفته است که اغلب حالت دلزدگی از سیما در مخاطب ایجاد می شود; و حداقل این که این گونه برنامه های مناسبتی را به معنای واقعی نه می شنویم و نه می بینیم; حتی اگر نگاهمان رو به آن ها باشد و گوشمان با آن ها! و این کرشدن ها و نابینا شدن ها کم ترین خطر مناسبت سالاری است.
البته این حرف ها را دست و پاشکسته و به هر زحمتی بود بر زبان آوردم; انسجام لازم را نداشت و نیمی از دغدغه ها و حرف هایم باقی ماند. به هر حال در محدوده آن جلسه، تایید و تشویقی هم نثارم شد; اما تا این لحظه (به رغم تمام تلاش های جسته گریخته ام برای دیدن هر دو نیمه لیوان و نسبی دیدن امور هستی)، این اندیشه ها و چیزهایی مشابه کمابیش با روح و جسمم همراه بوده اند و آزرده خاطرم ساخته اند. انگار همیشه دنبال بهانه ای هستم تا اندیشه ام را تکرار و تکمیل کنم.
من رنج می کشم از این که بارها و بارها می شنوم یا می خوانم: "مردم شریف ایران"، "مردم غیور ایران"، "مردم خوب ایران"... و بعد می بینیم رسانه های بیگانه، لحظه لحظه از تفرقه و به جان هم افتادن همین مردم غیور و شریف سخن می رانند و ضعف های ما را در بوق می کنند; یا مثلا بعضی ها مجبور می شوند حرف دلشان را از بی بی سی به گوش مردم برسانند. آیا واقعا راهی وجود ندارد که این ملت شریف بنشینند و با صلح و صفا از موهبت اسلامی که در اختیار دارند بهره ببرند؟ چرا ما بایستی با مردم خود تعارف داشته باشیم؟ آیا ما از یک آب و خاک نیستیم؟ آیا کشوری پرنعمت نداریم؟ از چه می ترسیم؟ از میز؟! میز که فراوان است! صندلی؟! از آن هم فراوان تر!
وقتی حسین گونه رفتار نمی کنیم و شده ایم نقل محافل رسانه های ریز و درشت، این همه عزاداری و مراسم گوناگون آیا نیاز به تامل و بازنگری ندارد؟ عاشورا و مانند آن زمانی ارزش واقعی خود را دارد که جوانی که علم بلند می کند در جایگاه خود یک حسین باشد و منی که مویه می کنم و اشک می ریزم یک زینب به معنای واقعی. کشوری که می تواند با پرچم سبز اسلام نمونه و الگوی وحدت و پیشرفت باشد و برای برافراشته شدن این پرچم بهای سنگینی پرداخته، چرا باید این همه تفرقه و دشمنی میان مردمش باشد; اعم از کوچک و بزرگ؟!
من رنج می کشم و نمی توانم که در برابر این رنج بی تفاوت بمانم.
روزی هنگام تورق کتاب خبر و اخلاق خبرنگاری۲ به دو نقل قول از امام خمینی(ره) برخوردم; ایشان فرموده بودند:
"به عقیده من این سه روزنامه (کیهان، اطلاعات، جمهوری اسلامی) با هم تفاهم کنند و مسائل را مختصر بنویسند، مفیدتر و کم تر بنویسند، طولانی و تکراری نباشد. مردم وقتی می خوانند استفاده کنند، احساس کنند مطلبی است. این که بگویید من ]امام[ هر روز به کی، چی گفتم! این تکراری است.
آخر هر روز من یک مسئله را می گویم و هی تکرار می کنند که فلانی چی گفت! این چه فایده ای دارد؟ اما در هر گوشه کشور اگر اتفاقی افتاده باشد، این خبر است و اخبار را برای مردم گفتن مفید است."
"مطبوعات باید این توجه را داشته باشند که چیزهایی که برای ملت مفید نیست، در روزنامه ننویسند. کاغذ صرف این نکنند، وقت صرف این نکنند. باید رادیو تلویزیون توجه به این معنا داشته باشند که این از بیت المال مسلمین است. باید وقتش صرف چیزهایی که مربوط به مصالح مسلمین است شود; مسئولیت دارد این ها."
تا آن جا که من می دانم در هیچ کشور اسلامی مثل ایران، ظاهر بسیاری از زنان و دختران این قدر مضحک و چند گانه نشده است. حتی آن ها که در محل کار یا تحصیل، ظاهری نسبتا پوشیده دارند، اغلب در خارج از این محل ها پوششان تا حد زیادی تغییر می کند و این نشانه ای است از بی هویتی و سردرگمی در انتخاب.
من در جایگاه یک دختر ایرانی، رنج می کشم وقتی دختران کشورم را می بینم با ظاهرهایی که نیاز به توضیح ندارد و شاید یکی از مهم ترین عوامل این ظواهر مضحک "اکراه فی الدین" بوده باشد و در کنار آن تضادها و تناقض هایی که در گفتار و عملکرد برخی از مسئولان و... به چشم می خورد.
به نظر من، عواملی چون تهاجم فرهنگی و... از نظر تاثیرگذاری در آخرین درجات قرار دارند; زیرا اگر بنیان "خانواده"ای محکم و اصولی باشد، عوامل بیرونی به سختی قادرند بر آن اثر بگذارند و ایران خود "خانواده"ای است که بنیان خویش را بایستی چنان محکم و استوار بسازد که در برابر هرگونه تهاجم فرو نریزد.
ارشاد باید در عمق فرهنگ و جان مردم صورت بگیرد; نه در میادین و چهارراه های شهر...
چندگانگی قوانین و عرف، پوشش مسئله مهمی است که جای تامل و تصحیح در سطح کشور دارد; برای مثال، در یک دانشگاه (از جمله، دانشگاه های آزاد) چادر اجباری است در جای دیگر نه! در شهری اجباری و در شهر دیگر نه! در یک بیمارستان اجباری است و در بیمارستانی دیگر نه! در مدرسه ای اجباری است و در مدرسه ای دیگر نه!
به راستی این ها ناشی از چیست؟ آیا بهتر نیست پایه های فرهنگی کشور را استوارتر کنیم؟
در میان مردم که می رویم بدبینی و نارضایتی بسیار می بینیم و می شنویم; صرف نظر از این که به طور کلی ما مردمی هستیم که دهان شکوه و شکایت و ناشکری مان کمابیش باز است و فقط منتظریم کسی بیاید و معجزه ای بکند (در یک کلام قائم به ذات نیستیم)، اما با تمام تلاش ها در پاره ای موارد این نارضایتی موجه است; و باید فکری برای آن بشود.
از رئیس جمهور آینده و دیگر مسئولان می خواهم که از مردم و به خصوص جوان ها و نوجوان ها بخواهند از کاندیداها (یا هر انسان دیگری) برای خود بت (و یا مامنی برای تخلیه و فرار از واقعیت ها) نسازند و به چشم قهرمان ننگرند. چون احتمال این که سرخورده شوند و خیلی زود از همان کسی که حمایت کرده اند شمر بسازند بسیار زیاد است!
جوان ها باید پیش از هر چیز به اندیشه، توان و خلاقیت خود متکی باشند.
کسی شایستگی ریاست جمهوری را دارد که از این مردم، وحشت و حرص و طمع و زبونی و بندگی را بگیرد و آزادگی و انسانیت بیاموزد. ما مردم و تک تک مسئولان باید با عمق وجودمان دریابیم که کوچک ترین ناخالصی در اموالمان (اعم از حقوقی و حقیقی) برکت و آسایش را از زندگی و کارمان می برد. بیماری در خانه هامان ریشه می دواند (البته منهای بیماری ها و مشکلاتی که امتحان یا نشانه الهی اند)، گره های کور اقتصادی شرکت ها و سازمان ها را به اضمحلال و ورشکستگی می کشاند و...
آیا بهتر نیست به جای صرف وقت و هزینه برای مخدوش کردن صدای رادیوهای بیگانه، با وقار و آرامشی الهی، بی هیچ واهمه ، بگذاریم مردم همه صحبت ها را بشنوند و خود قضاوت کنند. مطمئن باشیم که هیچ خطری ما را تهدید نمی کند; مردم بهترین قاضی هستند و به خوبی راست و دروغ را تشخیص می دهند.
امام رضا(ع) می فرمایند: وقتی آشکارا حرف حقی می شنوید خشمگین نشوید.
برخی نکته هایم را گفتم; امروز بار دیگر مصمم به رای دادن هستم; گرچه تردیدها و پرسش هایم فراوان است. در هر حال از رئیس جمهور آینده، سایر مسئولان و مردم (و نیز خودم) به تاکید می خواهم با آرامشی الهی و به دور از تعصب و کینه ورزی، برای رفع و کاهش مشکلات (بیش از پیش و با نگاهی بزرگوارانه تر)، همت گماریم و به جای محکوم کردن یکدیگر، به اشتباهاتمان اعتراف کنیم و خالصانه به اصلاح خود و امور کشور بپردازیم.
نویسنده : نازی عابدی
منبع : روزنامه مردم سالاری