چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا


اشرف مخلوقات


اشرف مخلوقات
ادب و ادبیات زیبنده ما ایرانیان ،تنها ارزشها و توانمندیهایی نیست که بر جای مانده ، از تراوش افکاری زیبا و نو باشد ، بلکه پدیده ای است الهی که شناخت انسان و در مرحله ای فراتر وجود خداوند را نمایان می سازد و در این دنیای زودگذر ، زندگی به سوی کمال و سرافرازی را ، برای انسان می طلبد . ادبیات ما ایرانیان تبلور و روشنایی از حقیقت وجودمان است که از ازل در درونمان شکل گرفته و با هیچ منطق و استدلالی نمی توان این شناخت را به فردایی دور و دراز سپرد . انسان وجودی دارد بسیار زیبا،که گاهی آنقدر می درخشد که روشنایی نورش را می توان از دیدگاههای متفاوت احساس کرد و گاهی چنان در زیر و بم خواسته ها و آرزو هایمان پنهان می شود که به سختی می شود به وجود انسانی خود فکر کرد قلم جاویدان مولانا جلال الدین در مثنوی معنوی با ترفند های شگرف ، اثر افکار و درون انسان را به پژوهش و جستجو گذاشته است که ما هم برآن شدیم تا در چند برگی در بر گرفته های تاریخی این اثر ارزشمند قدم بگذاریم .
● مقدمه:
ادبیات ما ایرانیان مظهر بالندگی است چرا که وجودی در این دنیای فانی با ارزش تر از وجود انسانی نداریم و از درخشش فکر و درون انسان است که زندگی ساخته می شود و وقتی که درون زیبا و پاک باشد می توان جامعه بیرونی ، فراتر از زیبایی و درستی بنا کرد : بنابراین برای شناخت وجود های انسانی باید ادبیاتی واحد وجود داشته باشد بر این اساس ، معتقدم .ما ایرانیان با فرهنگ ترین و مفتخر ترین آفرید گان خداوند هستیم که چه زیبا سخن بزرگان تاریخمان.را درک می کنیم و در پیوسته زمان از افکار زیبای یکدیگر لذت می بریم که اگر به غیر از این بود دیگر زندگی و زنده بودن هیچ ارزش و بهایی نداشت همانگونه که در دفتر اول مثنوی در خصوص همزبانی چنین سروده شده :
با لب دمساز خود گر جفتمی / همچو ،نی من گفتنیها گفتمی
هر که او از همزبانی شد جدا / بی زبان شد گر چه دارد صد نوا
چه زیبا بیان می دارد که هر کس همزبان و همدم نداشته باشد همانند انسانی است که دیگر صحبت کردن برایش معنایی ندارد . زیبایی نقش ادبیات مان وقتی بیشتر هنر نمایی می کند که به سراغ گنجینه های تاریخی مان می رویم و با افتخار در وجودمان احسا س شفاف تری می کنیم و وجود خدایمان را ، با چشم دل لمس می کنیم . قطره زمانی ،با گرمای هوا به آسمان بخار می شود و در آسمان با یافتن ،یا رها یی خود تبدیل به توده ای از ابر می شود و بعد دوباره بصورت باران به کوه و دشت و جنگل می بارد و سر انجام مسیرش به سوی دریا می شود. همانگونه که مولانا اشاره می کند :
ما ز بالائیم و بالا می رویم / ما ز دریائیم و دریا می رویم
پس حقیقت زیبای وجودمان از وجود خداوند سر چشمه می گیرد و ما در نهایت به سوی او می رویم
چنانچه در تعبیر قرآ نی فرموده شده <انا لله و انا الیه راجعون > پس چگونه رفتنمان مهم است با وجودی ،پاک ،سرازیر شویم یا با وجودی سر شکسته و نالان همانند زمزمه مولانا:
چونکه گل رفت و گلستان در گذشت / نشوی ز آن پس ز بلبل سر گذشت
وقتی وجود انسان سراسر سیاه شد و از بین رفت دیگر سرنوشت انسان هم نابود شده است و کسی دیگر از شخصیت و وجود او صحبت نمی کند که سنجش و میزان درون و مایه هر فردی بسته به ظرفیت نمادی اوست
هر که جز ماهی ز آبش سیر شد / هر که بی روزی است روزش دیر شد
ماهی برای زیستن و زندگی کردن نیاز به آب زلال و پاکیزه دارد و در هر زمان از نوشیدن و غوطه ور شدن در آب سیراب نمی شود . همانگونه که انسان خداجو و با ایمان هم ،هیچ زمان از یاد خداوند و ذکر او سیر و ناتوان نمی شود ، اما حیوانی که متعلق به خشکی است با نوشیدن جرعه ای از آب سیر می شود . و در مقابل انسان وابسته به جهان و مادیات ،از دنیایی بودن ،هیچ وقت سیراب نمی شود و خود را در راستای رهایی نمی بیند پس وجود انسان هم می تواند والا ترین موجودات و هم در نهایت از فرو مایه ترین آفریده ها باشد که در این میان ظرفیت،درون انسان نقش آفرینی می کند
گر بریزی بحر را در کوزه ای / چند گنجد قسمت یک روزه ای
از نظر استاد بزرگ سخن مولانا اگر دریایی از معرفت و شناخت را در وجود آدم کم ظرفیت بریزند بیش از سهم یک روزه خود نمی تواند بر دارد . در مقابل آن انسان حریص است .
کوزه چشم حریصان پر نشد / تا صدف قانع نشد پر در نشد
این بیت بیانگر این معناست که انسان حریص و طمعکار هیچ موقع به مقصود خود نمی رسد و هر چه بیشتر طمع می ورزد از ارزش و انسانیت خود می کاهد و از هدف اصلی خود نیز دورتر می شود . اما گنج قناعت خاک را تبدیل به کیمیا کرده همانطور که مروارید به علت قناعت صدف به سرانجام می رسد و نمای از ارزش و درخشندگی را به خود اختصاص می دهد .
در این ابیات مولانا می توان احساس نیاز انسان به شناخت درون را جستجو کرد .که تا چه اندازه لازم و ضروری است که گلبرگ های وجود را با باران ادب و رحمت پالایش دهد .
از خدا جوییم توفیق ادب / بی ادب محروم شد از لطف رب
بی ادب تنها نه خود را داشت بد / بلکه آتش در همه آفاق زد
مرد بزرگ تاریخ برای شناخت ادب و اهمیت آن حکایتی را اینگونه بیان می دارد که روزی بنی اسرائیل بدون درد سر از آسمان برایشان می رسید در میان این قوم عده ای بی ادب گفتند :چرا سیر و عدس نداریم بدون اینکه توجه کنند که بی هیچ رنج و سختی چنین روزی برایشان فرستاده می شود .
منقطع شد نان و خوان آسمان / ماند رنج زرع و بیل و داسمان
وقتی که روزیشان قطع شد حضرت عیسی (ع) واسطه شدند ولی دوباره بی ادبان رعایت نکردند و مانند گدا صفتان گدا صفتی کردند و منجر به کفران نعمت شد ند .
که شک و تردید به عظمت درگاه خداوند و حرص و طمع ورزیدن در مقابل سفره الهی نوعی از کفران نعمت است که به این علت در رحمت الهی برای همیشه بر روی انسان بسته می شود .
ابر بر نآ ید پی منع زکات / وز زنا افتد وبا اندر جهات
همانگونه که اگر در جامعه ای زکات مالی پرداخته نشود باران رحمت الهی هم نخواهد بارید و در مقابل آن اگر در جامعه ای بی پروا یی و زنا کاری رایج شود بیماری وبا هم در بین همه شایع و همه گیر خواهد شد و در مقابل اشاره شده بر رعایت ادب که تا چه اندازه می تواند نقش پویایی و درخشند گی به همراه بیاورد . و پدیده ای است که از اول تاکنون رعایت شده تا جائیکه مولانا خمیدگی آسمان را نشانه از تواضع و خضوع او در مقابل خداوند دانسته است که خداوند: نیز به علت این خضوع و وارستگی آسمان را پر ستاره و نورانی کرده است .
از ادب پر نور گشتست این فلک / و ز ادب معصوم و پاک آمد ملک
● نتیجه :
مثنوی معنوی جلال الدین مولوی :
یکی از بزرگترین گنجینه های تاریخ بشریت است که خداوند برای ماندگار کردن فرهنگ ایرانیان به فارسی زبانان هدیه کرده است که هر روزه بشر در سایه برگهای زرین آن ،میوه های شاداب و با طراوت وجود خود را عطر افشانی می کند :
و در پله های هدف، برای رسیدن به آرمان های زیبا دستان فرزندان مهربان خود را می فشارد . فرزندانی که ثمره و میوه ایران عزیزمان هستند و باید در حرکت به سوی آینده ،نگاهی به تاریخ پر افتخار سرزمین خود داشته باشند و از افکار این مردان بزرگ تاریخ شمه ای از درستی و صداقت بیا موزند تا فردای آراسته و با فضیلت برای ایران عزیز به ارمغان بیاورند .
زهرا جلوداریان
منایع :
۱- مثنوی معنوی ، به کوشش نیکلسون ، چاپ نصر


همچنین مشاهده کنید