شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


تصویر نمادهای بدون رابطه


تصویر نمادهای بدون رابطه
آیا مجید مجیدی در آخرین اثرش نشانه ای از این شناخت دشوار و حساسیت برانگیز را ارائه داده است؟
اگر بنا را بر طراحی و پردازش پاره ای سمبل ها كه حاكی از حضور خداوند در متن زندگی آدمی و همچنین نیاز بشر به فیض الهی باشد، بگذاریم، بیدمجنون نشانه هایی از موفقیت سازنده اش را در بردارد.
این نشانه ها ساختاری نمادین دارند و قرار است جایگزین بصری مفاهیمی ماورایی شوند كه به تصویر درآوردن آنها با توجه به اینكه چندان سنخیتی بین امرغیبی و تجسم بخشیدنشان وجودندارد، امری بس مشكل است. اما مجیدی باتوجه به اینكه در آثار قبلی اش از این دست تجربیات فراوان داشته و در آنها مقوله ارتباط متقابل بین انسان و خدا را بخوبی با توسل به مبحث نشانه شناسی ترجمان بصری كرده، در بیدمجنون نیز همین موقعیت را تداوم بخشیده است.
به عنوان مثال در بیدمجنون خداوند در پس نشانه هایی از قبیل آب (باران، رودخانه، برف، حوض خانه) یا انسانی فرهیخته (مثل مرتضی كه كاملاً مشخص است فردی مرتبط با عالم غیب است، چرا كه اطلاعات وسیعی از وضعیت یوسف دارد و حضورش در فیلم نیز دقیقاً مقارن با اراده خدا مبنی بر بینا یا نابینا ساختن یوسف شكل می گیرد.) یا طبیعت نباتی (مثل درخت بیدمجنون، درخت گردو، گلدان هایی كه به مدرسه نابینایان منتقل می شود، باغچه ای كه رؤیا در آن كشت و زرع می كند.) تجلی می یابد و همه اینها ما به ازاهایی نمادین و دال بر حضور پررنگ خدا در زندگی انسان است. ظرافتی كه مجیدی در بكارگیری این معادل های بصری ازخود نشان می دهد، درجای جای فیلم آشكار است. مثلاً در فضاهای اغلب بارانی فیلم. اما حیف كه مجیدی در ارتباط سازی این نمادهای ظریف با روایت پردازی و داستان پردازی دقت لازم را به كار نمی گیرد.
اما همه چیز دراین نشانه ها خلاصه نمی شود. این نشانه ها پل ارتباطی بین انسان و خالقش را به صورتی استعاره آمیز ساخته اند. اما روایت دراماتیك از رفتارها و واكنش های آدمی و همچنین روایت جامع نگر از وجود مقدس خداوند را در گستره ای آكنده از خلأ برگزاركرده اند.
به عبارت دیگر شناخت جاری در فیلم بیدمجنون از انسان و خدا تك بعدی تصویر شده است. و باور تماشاگر را چه مذهبی و چه غیرمذهبی به خود جذب نمی كند. اما این شناخت ها واجد چه نقصی هستند كه باعث شده است مجید مجیدی كه در آثار قبلی اش جریان مذهبی و معناگرایانه را به نحوی متقاعدكننده و حتی بعضاً جذاب ارائه می داد، در بیدمجنون به توفیق های پیشین خود در این زمینه نائل نشود، پاسخ را در دو بعد شناخت انسان و شناخت خدا پی می گیریم.
۱- شناخت نسبت به انسان: آیا رفتار یوسف، قهرمان بیدمجنون، به عنوان انسانی كه پس از سالها نابینایی، فرصت بینایی را مجدداً یافته است، رفتاری طبیعی و عقلایی است؟
او طی این ۳۸ سال نابینایی، تحولاتی چشمگیر و دیدنی را پشت سرگذاشته است و قطعاً پیرامون او موارد فراوانی وجوددارد كه می تواند ساعت ها، روزها و ماهها وی را دچار دلمشغولی كند. اما عجیب است كه یوسف نسبت به همه این دیدنی ها بی تفاوت است.
طبیعت، حیوانات، غذا، لباس، فناوری ها، اعضای دور و نزدیك خانواده و آشنایان، كتاب ها و روزنامه های «خواندنی» و نه لمس كردنی، رسانه های تصویری مثل تلویزیون و سینما و ...هنرهای بصری مثل گرافیك و نقاشی و معماری و تئاتر و...، وقایع و اتفاقات جاری در كوچه و خیابان، دقت در خطوط چهره آدم ها، بازگشت به گذشته ای كه تماماً در تاریكی طی شده است و این بار می توان با زاویه ای دیگر بدان نگریست. (مثل كندو كاو در عكس ها و یادگاری ها و...) و هزاران مورددیگر كه می توانستند توجه یوسف را به خود جلب كنند. اما حاصل چیست؟ تنها چیزی كه توجه یوسف را معطوف به خویش می كند، دختری زیبا از خویشاوندان یوسف به نام پری است كه روی رساله ای مربوط به عرفان مولوی كارمی كند. آیا این باوركردنی است؟ این امكان وجوددارد كه آدمی در موقعیت یوسف، عاشق دخترزیبایی هم بشود. اما همه چیز دراین احساس خلاصه نمی شود. عشق به یك آدم، مانع بروز دیگر احساسات انسانی نیست.
اما مجیدی چنان روایت فیلم را تنظیم می كند كه انگار كاروزندگی یوسف تازه بینا تنها در اندیشیدن و نگریستن به این دختر جمع شده است. او با دختر خردسالش چنان رفتارمی كند كه انگار درحال صحبت با بچه ای از اقوام دیگر است، او به عنوان مولوی شناس حتی یك بار هم شوق و ذوق نشان نمی دهد تا به دنبال معارفی مكتوب و دیدنی از این عارف باشد، او به عنوان یك همسر هیچ رغبتی به هم صحبتی با زنش ندارد و حتی نسبت به مادرش هم رفتاری خونسردانه دارد و از همه عجیب تر چنان با پدیده های پیرامون خود برخورد می كند كه انگار سالها آنها را می دیده است و گویی تنها چیزی كه در این ۳۸سال نمی دیده چهره وجیه المنظر پری خانم بوده است و بس! این فرایند چیزی جز یك نگاه تك بعدی به وجود بشر نیست. مگر قرار است اگر فردی از فرد دیگری خوشش بیاید، لاجرم همه زندگی خود را تعطیل كند و از بقیه كسان یا چیزها رویگردان شود؟ رفتارهای عجیب و غریب یوسف آنجا ناپذیرفتنی تر می شود كه می دانیم او استاد دانشگاه است و قطعاً باید نسبت به یك آدم عامی و كم سواد، اشراف بیشتری بر كنترل احساس هایش داشته باشد اما آدمی كه بیدمجنون به تماشاگر نشان می دهد، بیشتر شبیه یك شخص لجام گسیخته روانی است كه نه تنها پیشینه ای از سواد و تحصیلات و معرفت اندوزی ندارد، انگار یك آدم لمپن بی سرو پا است كه حتی راه ارتباط عاطفی با محبوب را نیز در ابلهانه ترین شكل ممكن جست وجو می كند.
۲- شناخت نسبت به خداوند: خدای فیلم بیدمجنون، خالق قهاری است كه به محض تخطی بنده اش در كوچكترین شكل ممكن، او را به بزرگترین مكافات مبتلامی كند. یوسف پس از بینایی چه می كند؟ عمده ترین (و تنهاترین) كار او نگاه به یك دختر زیبا و در نهایت رفتن به محل كار اوست. این امر اگرچه غیرطبیعی است اما آیا مستوجب عقوبت الهی است؟ حتماً اگر فرض را بر این بگذاریم كه شاید یوسف می خواسته پری را به عنوان همسر دوم خود برگزیند. (این را از آن رو می گویم كه یوسف پس از اطلاع از اینكه پری نامزد دارد، دیگر هرگز به او نمی اندیشد.)
مشكل فیلم بیدمجنون نگاه تك بعدی فیلمساز به خداوند است. خدای ترسیم شده در این فیلم، از بین تمام صفات ثبوتیه و سلبیه انگار فقط متصف به صفت قهر است و بس. گفتمان «بسم القاصم الجبارین» در مورد خدای بیدمجنون بر گفتمان «بسم الله الرحمن الرحیم» غلبه دارد. این خدا مترصد است تا از یوسف یك خطای نه چندان قابل توجه سربزند تا نعمتی را كه بر اثر دعای یوسف به او اعطا كرده بود، فوری بازستاند. منكر صفات قهریه خدا نیستیم، ولی هر چیز را باید سر جای خودش بررسی كرد. مولوی در یكی از ابیاتش خدا را چنین توصیف می كند:
عاشقم بر مهر و بر قهرش به جد
ای عجب من عاشق این هر دو ضد
خداوند هم مهربان است هم قهار و طبق آموزه های دینی وجه رحمانیت او بر وجه قهاریت او غلبه دارد: «یا من سبقت رحمته غضبه» (دعای كمیل) خداوند حتی در امور تشریعی دین نیز مجازات دنیوی بدكاران را به نسبت شدت گناهی كه انجام داده اند، متنوع و نسبی در نظر گرفته است. اما خدایی كه مجیدی در بیدمجنون نشان می دهد، كاری به این كارها ندارد و چنان قهار است كه انصاف و عدالت را از یاد می برد و تا یوسف می آید كه سرش را بچرخاند، او را كور می كند!
مجیدی در فیلمش تصویر ناقصی از مناسبات و روابط خالق و مخلوق عرضه كرده است كه هیچ ارتباطی با ظرافت های جایی در همین مناسبات در بچه های آسمان و رنگ خداو باران ندارد. بیدمجنون و بچه های آسمان هر دو در كنار یك حوض پر از آب پایان می پذیرند. اما حوض فیلم بچه های آسمان (و همچنین دریای فیلم رنگ خدا و گودال آب فیلم باران) اگر یك پیوند مهرانگیز و عاشقانه از خالق و مخلوق نشان می دهد، حوض فیلم بیدمجنون ارتباطی مكانیكی و معامله گرانه را از این دو منعكس می كند. رابطه بنده و معبود بسیار فراتر و پیچیده تر از این نگاه پاستوریزه است.

مهرزاد دانش
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید