چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا


زبان و معنا در شعر


زبان و معنا در شعر
شعر هنری کلامی است و از آنجا که کلام دارای معنا است منطقاً باید بتوانیم به این نتیجه ساده برسیم که وجود معنا در شعر امری بدیهی است. به عبارت دیگر شعر محصول یکی از کارکردهای زبان است و این جمله مشهور که «شعر اتفاقی است که در زبان می افتد» معطوف به همین معنا است.
شعر محصول کارکرد زیبایی شناسی یک زبان است و از این منظر شاید با اندکی تسامح بتوان گفت رابطه شعر و زبان مثل رابطه رقص و راه رفتن است. به تعبیر رومن یاکوبسن «شعرشناسی عمدتاً به این مساله می پردازد که چه چیزی پیام کلامی را تبدیل به اثر هنری می کند.»۱ در این عبارت نیز بر ماهیت کلامی (زبانی) شعر که حاوی پیام کلامی بودن آن فرض مسلم انگاشته شده است و نحوه فراروی یا تبدیل آن به اثر هنری به عنوان وظیفه منتقد شعر یا شعرشناس تعیین شده است.
در تعبیر یاکوبسن از شعر تلویحاً به دو نکته اشاره شده است. نخست اینکه شعر به هر حال یک نوع پیام کلامی است و دیگر اینکه در این پیام کلامی ساز و کاری وجود دارد که آن را به اثر هنری تبدیل می کند. در تعاریف دیگر آمده است که زبان نهادی اجتماعی است. یعنی نهادی برآمده از زندگی اجتماعی (انسان) که افراد جامعه را به هم پیوند می دهد.
بنابراین برای تحقق زبان و امر زبانی وجود یک رابطه دوسویه (گوینده- شنونده) الزامی است. تحقق این رابطه وابسته به اشتراک و توافق بین دو طرف (فرستنده و گیرنده پیام کلامی) در یک نظام نشانه شناسی است. بنابراین زبان هم حامل معنا است و هم دارای کارکرد ارتباطی. با این مقدمات بدیهی قاعدتاً وجود معنا در شعر که خود حاصل یکی از کارکردهای زبان است نمی تواند مورد تردید باشد. اما خواهیم دید که این نتیجه گیری ساده به سادگی می تواند مورد تردید قرار گیرد.
حتماً شنیده یا خوانده اید که می گویند؛ «معنا نزد شاعر است.» یعنی دسترسی به آن برای خواننده اگر نگوییم غیرممکن، دست کم دشوار است. گرچه حالا دیگر حتی می توان گفت که معنا نزد خود شاعر هم نیست. در هیچ یک از این هر دو گفته البته وجود معنا انکار نشده است. بلکه دستیابی به آن دشوار یا غیرممکن تلقی شده است.
اولی معنا را پنهان در وجود شاعر می داند و دومی پنهان در وجود متن.
این پیچیدگی از کجا سرچشمه می گیرد؟ برای پاسخ به این سوال در طول قرون گذشته و به ویژه در قرن اخیر صدها کتاب، مقاله و رساله نوشته شده است. گروهی از زبان شناسان و فیلسوفان آن را ناشی از ماهیت خود زبان می دانند. اگر بپذیریم که زبان ماهیتاً استعاری است، از آنجا که در استعاره چیزی که جانشین چیز دیگری شده است عین همان چیز نیست، ناچاریم مهمترین نقص بنیادین زبان را بپذیریم. در هر نظام زبانی، واژه ها (دال ها) جانشین یا نشانه چیزها (اشیا، حالات و افعال) هستند.
واژه صندلی جانشین یا نشانه چیز یا شیئی است که دارای مشخصات فیزیکی و کاربرد خاصی است و خارج از ذهن ما، در عالم واقع وجود دارد. اما بدیهی است که واژه صندلی عین صندلی نیست. بنابراین همواره بین نام ها و نامیده ها فاصله یی هست که هیچ گاه پر نخواهد شد.
شعر هنری کلامی است و از آنجا که کلام دارای معنا است منطقاً باید بتوانیم به این نتیجه ساده برسیم که وجود معنا در شعر امری بدیهی است. به عبارت دیگر شعر محصول یکی از کارکردهای زبان است و این جمله مشهور که «شعر اتفاقی است که در زبان می افتد» معطوف به همین معنا است. شعر محصول کارکرد زیبایی شناسی یک زبان است و از این منظر شاید با اندکی تسامح بتوان گفت رابطه شعر و زبان مثل رابطه رقص و راه رفتن است.
به تعبیر رومن یاکوبسن «شعرشناسی عمدتاً به این مساله می پردازد که چه چیزی پیام کلامی را تبدیل به اثر هنری می کند.»۱ در این عبارت نیز بر ماهیت کلامی (زبانی) شعر که حاوی پیام کلامی بودن آن فرض مسلم انگاشته شده است و نحوه فراروی یا تبدیل آن به اثر هنری به عنوان وظیفه منتقد شعر یا شعرشناس تعیین شده است. در تعبیر یاکوبسن از شعر تلویحاً به دو نکته اشاره شده است.
نخست اینکه شعر به هر حال یک نوع پیام کلامی است و دیگر اینکه در این پیام کلامی ساز و کاری وجود دارد که آن را به اثر هنری تبدیل می کند. در تعاریف دیگر آمده است که زبان نهادی اجتماعی است. یعنی نهادی برآمده از زندگی اجتماعی (انسان) که افراد جامعه را به هم پیوند می دهد. بنابراین برای تحقق زبان و امر زبانی وجود یک رابطه دوسویه (گوینده- شنونده) الزامی است. تحقق این رابطه وابسته به اشتراک و توافق بین دو طرف (فرستنده و گیرنده پیام کلامی) در یک نظام نشانه شناسی است. بنابراین زبان هم حامل معنا است و هم دارای کارکرد ارتباطی. با این مقدمات بدیهی قاعدتاً وجود معنا در شعر که خود حاصل یکی از کارکردهای زبان است نمی تواند مورد تردید باشد. اما خواهیم دید که این نتیجه گیری ساده به سادگی می تواند مورد تردید قرار گیرد.
حتماً شنیده یا خوانده اید که می گویند؛ «معنا نزد شاعر است.» یعنی دسترسی به آن برای خواننده اگر نگوییم غیرممکن، دست کم دشوار است. گرچه حالا دیگر حتی می توان گفت که معنا نزد خود شاعر هم نیست. در هیچ یک از این هر دو گفته البته وجود معنا انکار نشده است. بلکه دستیابی به آن دشوار یا غیرممکن تلقی شده است. اولی معنا را پنهان در وجود شاعر می داند و دومی پنهان در وجود متن.
این پیچیدگی از کجا سرچشمه می گیرد؟ برای پاسخ به این سوال در طول قرون گذشته و به ویژه در قرن اخیر صدها کتاب، مقاله و رساله نوشته شده است.
گروهی از زبان شناسان و فیلسوفان آن را ناشی از ماهیت خود زبان می دانند. اگر بپذیریم که زبان ماهیتاً استعاری است، از آنجا که در استعاره چیزی که جانشین چیز دیگری شده است عین همان چیز نیست، ناچاریم مهمترین نقص بنیادین زبان را بپذیریم. در هر نظام زبانی، واژه ها (دال ها) جانشین یا نشانه چیزها (اشیا، حالات و افعال) هستند.
واژه صندلی جانشین یا نشانه چیز یا شیئی است که دارای مشخصات فیزیکی و کاربرد خاصی است و خارج از ذهن ما، در عالم واقع وجود دارد. اما بدیهی است که واژه صندلی عین صندلی نیست. بنابراین همواره بین نام ها و نامیده ها فاصله یی هست که هیچ گاه پر نخواهد شد.
حافظ موسوی
منبع : انجمن شاعران ایران