یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

در خاورمیانه چه می گذرد؟


در خاورمیانه چه می گذرد؟
حمله تروریستی روز چهارشنبه افراطیون ضد شیعه به حرم امام هادی و امام حسن عسكری علیهماالسلام در شهر سامرای عراق قلوب همه مسلمانان را جریحه دار ساخت. باید براین نكته تأكید كرد كه چنین جنایت سازمان یافته ای تألم و تأثر عمیقی را نزد تمام دین باوران عالم ایجاد نمود و گردوغباری از غم و اندوه را بر چهره مردمان دین باور نشاند.
اما ظاهربینان و ظاهرپرستان عالم باید بدانند كه واقع گرایی های یكجانبه آنها مانند همیشه محكوم به شكست است. آنها باید بدانند كه واقع گرایی های یكجانبه و وارد كردن ضربات و صدمات ظاهری بر پیكره دنیای اسلام انقیاد و سرسپردگی به بار نمی آورد، بلكه هر ضربه و صدمه ای نهال روبه رشد هویت و كرامت اسلامی مردمان این خطه را آبیاری خواهد كرد. آنها باید بدانند كه هرگونه تهدید آنها علیه اسلام، سازنده فرصتی تاریخی خواهد بود كه طی آن طومارشان در آینده نه چندان دور در هم پیچیده خواهد شد و با هزیمت و فضاحت مجبور به ترك منطقه خواهند شد.
همانطور كه مسئولین نظام و شخصیت های آزاده جهان اعلام و ابراز نمودند مسئولیت تمام ناامنی ها، خشونت ها و حركت های تروریستی برعهده اشغالگران خواهد بود. این یك اصل اصولی و اساسی است. مردم ستمدیده عراق حق دارند از خود سؤال نمایند كه چرا آمریكایی ها و نیروهای ائتلاف همراه آنها امنیت لازم را برای شهروندان عراقی ایجاد نمی كنند؟ چرا از سپردن امنیت به دولت مشروع عراق طفره می روند؟ اصولا آیا امنیت از دیدگاه عراقی ها با نوع نگاه امنیت از دیدگاه آمریكایی ها متفاوت است؟
مقاله پیش رو ضمن اینكه تأكید بر مسئولیت اشغالگران در تأمین امنیت درعراق دارد براین موضوع اصرار می ورزد كه واقع گرایی های جاه طلبانه آمریكایی موجب پیدایش اشتباهات استراتژیك در منطقه خاورمیانه و فراتر از آن شده است.
آنچه كه روز چهارشنبه گذشته اتفاق افتاد در چهارچوب همان اشتباهات استراتژیك آمریكایی ها قابل تجزیه و تحلیل است. لیكن پیش از اینكه به ابعاد این اشتباه جدید پرداخته شود، لازم است ریشه های تاریخی اشتباهات آمریكا مورد توجه قرار گیرند.
۱) در طول چند ماه گذشته كه كمیته بیكر- همیلتون شكل گرفته است آمریكایی ها به خوبی پی به مصیبت و گرفتاری بزرگ خویش در عراق برده اند. ابعاد این گرفتاری و غرقه شدن در باتلاق عراق با هیچكدام از مصیبت های آمریكا در گذشته خود- همانند ویتنام- قابل مقایسه نیست. آثار و عواقب ویرانگر شكست نهایی ایالات متحده در خاورمیانه- آنچنان كه كمیسیون بیكر- همیلتون هم اذعان نموده است، می تواند امنیت را در داخل آمریكا با مخاطرات جدی مواجه نماید. بزرگترین خطای استراتژیك ایالات متحده محصور شدن در قالب نظریه های جاه طلبانه واقع گرایی است. در اینجا فرصت نیست تا نقدی سازنده از تئوری های واقع گرایی به دست داد.
همین قدر باید گفت كه نظریات واقع گرایی القاء كننده قدرت بلامنازع ایالات متحده است خصوصاً كه در كارزار جنگ سرد این كشور شاهد زوال و فروپاشی اتحاد شوروی سابق شد. همین جا باید توقفی كرد و تأكید نمود كه فروپاشی اتحاد شوروی فروپاشی شرق نبود بلكه فروپاشی غرب و به ویژه ایالات متحده هم بود. البته بلافاصله باید عنوان نمود كه فروپاشی ایالات متحده به اندازه فروپاشی اتحاد شوروی عمیق و همه جانبه نبود بلكه فروپاشی این كشور در قالب نوعی گسیختگی روانی انجام شد كه طی آن آمریكایی ها با سرعت تمام تلاش نمودند موجودیت و هویت خویش را از نو سامان دهی نمایند.
در فراگرد این تحول استراتژیك آمریكایی ها به شكل جاه طلبانه ای رویای نظمی تك ساحتی را در مخیله خویش می پروراندند. واقع گرایی جاه طلبانه، جهان را جاده ای یك طرفه آنهم در خدمت هژمونی آمریكایی می بیند. واقع گرایی جاه طلبانه بر «قدرت برتر» آمریكا تأكید دارد، غافل از اینكه هر نوع «واقع گرایی جاه طلبانه معطوف به قدرت» بلافاصله نقاط مقاومت و ایستادگی ایجاد می نماید كه مفروض «قدرت برتر» را زیر سؤال می برد!
بنابراین آنچه شایسته تأمل فراوان است این موضوع است كه هرگونه خشم، نارضایتی و مقاومت در برابر آمریكایی ها در منطقه خاورمیانه و نقاط دیگر عالم به دلیل «قدرت برتر» و «حجم انبوه» آن نیست، بلكه «فقدان قدرت» است، بدین معنا كه نقاط مختلف مقاومت به سهم خویش قدرت ایالات متحده را مورد چالش قرار می دهند بدون اینكه ایالات متحده بتواند به شكل سنجیده، عقلانی و محاسبه شده به چالش ها پاسخ دهد.
۲) صرف نظر از اینكه یازده سپتامبر توسط چه كسانی طراحی شد، این حادثه می توانست در همان موقع مورد توجه روشنفكران دوربین و نظامیان دوراندیش قرار گیرد. متأسفانه در آن زمان هیچ آمریكایی منصفی پیدا نشد كه بررسی جامعی از آنچه اتفاق افتاد انجام دهد. تفاوتی ندارد كه حادثه یازده سپتامبر را بخش های افراطی نومحافظه كاران مرتكب شدند یا سازمان القاعده. آنچه كه اهمیت داشت و البته از دیدگاه روشنفكران دوراندیش آمریكایی هم پنهان ماند، این نكته با اهمیت بود كه ایالات متحده در مسیر استراتژیك غلط افتاده است و ادامه روند امنیت استراتژیك جدید بسترساز فروپاشی ایالات متحده خواهد شد.
یازده سپتامبر می توانست فراخوان مهمی در حلقه اندیشمندان و نظامیان دوراندیش برای بازگشت به اصول اعلامیه استقلال آمریكا، تعهد به موازین حقوق بشر و سرسپردگی به معیارهای عام و جهان شمول باشد. روشنفكران ایالات متحده می توانست در پس چهره اسامه بن لادن، چهره مخوف جرج بوش و سایر نومحافظه كاران آن كشور را هم ببینند و آنگاه كه این حادثه در قلب آمریكا اتفاق افتاد به این جمع بندی برسند كه این قبیل فجایع، حرمان ها و مصیبت ها نباید هیچ كجای عالم اتفاق افتند.
تا پیش از یازده سپتامبر، آمریكایی ها از طریق شبكه های تلویزیونی و ماهواره ای خویش شاهد قربانی شدن روزمره بیگناهان در اقصی نقاط جهان بودند و تازه وقتی خبرنگاران آنها گزارش قتل عام های بیگناهان آفریقا، آسیا و... را ارائه می نمودند به خانواده های آمریكایی یادآوری می كردند كه گلوهای بریده بیگناهان مناسب حال كودكان آمریكایی نیست و آنها را در مدتی كه گزارش پخش می شد می بایست به كار دیگری مشغول داشت! حاثه تكان دهنده یازده سپتامبر در چنین شرایطی رخ داد و نشان داد كه ایالات متحده قدرت برتر نیست بلكه فاقد قدرتی است كه بتواند به راحتی نقاط مقاومت جهان را درهم بشكند.
تحولی استراتژیك لازم بود تا طی آن استراتژیست های نظامی و غیر آنها به این جمع بندی برسند كه این قبیل حوادث سهمگین و حقیقتا فاجعه بار و خونین نباید نه در آمریكا و نه در هیچ كجای دنیا اتفاق بیفتد. اما چنین افرادی با ویژگی های فوق پیدا نشدند و نومحافظه كاران با خشم و ناراحتی بنای امپراطوری توهم آمیز خویش را ادامه دادند.
۳) یازده سپتامبر می توانست بیداركننده باشد وجلو فرورفتن بیشتر آمریكا در باتلاق های منطقه ای را بگیرد. یازده سپتامبر می توانست گواه صادقی بر جدایی ایالات متحده از ریشه های انسانی خویش باشد و با فهم این مهم، نوعی روند بازگشت به خویش را آغاز نماید. یازده سپتامبر خیمه مشروعیت آمریكایی را از هم دریده بود و آمریكایی ها می توانستند آن را به خوبی بازسازی نمایند! اما آنچه اتفاق افتاد چیز دیگری بود.
نومحافظه كاران روند سقوط ایالات متحده را كه با یازده سپتامبر شروع شده بود سرعت بخشیدند. آنها شكنجه را كه طبق قوانین خود منع نموده بودند در عراق، افغانستان و... شایع و متداول نمودند. بازداشتگاه های مخفی در اروپا، آسیا و... ایجاد كرد. اصطلاح «جنجگویان غیرقانونی»- عبارتی كه حقوقدانان فعال در عرصه روابط بین الملل می بایست در مورد ابعاد آن تامل نمایند- را جعل كردند و هر آن كه را كه اراده نمودند در زندان ها و بازداشتگاه هایی همانند خلیج گوانتانامو به حبس و زنجیر كشیدند.
مفهوم جنگ را كه تا پیش از پایان دوران جنگ سرد مفهوم متداولی داشت دچار تحول مفهومی نمودند و «نابودسازی تمام عیار» جبهه مقابل خویش را نه با هدف پیروزی بلكه با هدف نابودسازی متداول كردند. «عدالت بی پایان» كه برازنده ذات لایزال الهی است جزئی از خط مشی نومحافظه كاران كردند تا بدین وسیله، امپراطوری آمریكا را با عوامفریبی، فشار و ارعاب به اجرا گذارند. از همه این موارد مصیبت بارتر این كه ایالات متحده در طراحی های خویش در ارتباط با خاورمیانه «خاورمیانه بزرگ» را مورد توجه قرار داد و مركزیت ثقل سیاست جدید خویش را رژیم صهیونیستی عنوان نمود. امروز دیگر كم نیستند كسانی كه در كنار اشتباهات فاحش فوق اشتباه استراتژیك پیوند میان صهیونیزم با امپراطوری سازی آمریكایی را بر سر دولتمردان آمریكایی فریاد نكرده باشند. امروزه آنچنان پدیده رژیم صهیونیستی با سرنوشت غم انگیز آمریكا گره خورده است كه كمتر كسی می تواند در غرب برای رهایی ایالات متحده از شكست حتمی، طراحی جدایی این دو از همدیگر را مطرح نماید. حتی راهكار ارائه شده در كمیسیون بیكر- همیلتون ریاكارانه است تا واقع بینانه!۴) روزی دیوانه ای كلید خویش را سیصد چهارصدمتر دورتر از چراغ برق گم كرده بود. از او پرسیدند كلید خود را كجا گم كرده ای؟ جواب داد: آن دورترها؟! پرسیدند پس چرا اینجا دنبال آن می گردی،۳ پاسخ گفت: اینجا روشن تر است!
نومحافظه كاران فكر می كردند با هجوم نظامی به افغانستان و عراق- كه دو نقطه ضعیف در منطقه هستند سایر كشورها هم بزودی دچار فروپاشی شده و آنها بر این نقطه استراتژیك و دارای ذخائر عظیم گاز و نفت مسلط خواهند شد. اما واقع گرایی جاه طلبانه آنها به نتیجه نرسید! تا آنجا كه موضوع به عراق مربوط می شود، آنها پس از سقوط صدام حسین ژنرال گارنر آمریكایی را بر مقدرات ملت ستمدیده عراق مسلط نمودند غافل از این كه اگر قرار بود مردم عراق حضور یك نظامی بیگانه را تحمل نمایند پس چرا سقوط صدام حسین را همراهی نمودند.
با شكست این طرح، آمریكایی ها متوجه پل برمر آمریكایی شدند لیكن ملت رشید عراق تفاوتی محسوس میان گارنر و برمر نمی دید. پس از مدتی استراتژیست های آمریكایی دل به چهره های عراقی غربگرا بستند. این امیدها نیز هرگز تعبیر نشد.
مردم عراق نه براساس نسخه های تجویزی استراتژیست های آمریكایی بلكه براساس نگرش برآمده از «اصالات و سندیت قومی خویش»- كه داستان آن مفصل است و در این مختصر نمی گنجد- دولت مردمی خویش را برگزیدند.
شاید كسانی باشند كه اعتقاد داشته باشند كه درك این كه یك آمریكایی نمی تواند مقدرات عراقی ها را در دست داشته باشد خود یك پیروزی واقع گرایانه برای آمریكایی هاست! لیكن باید گفت كه چنین دركی مثبت و پیش رو نیست بلكه آهنگی معكوس است كه هر روز كه می گذرد گرفتاری های ایالات متحده را در این منطقه بیشتر می كند. به علاوه هیچ نشانه روشنی وجود ندارد كه نشان دهد كه آمریكا در تعقیب یك سیاست رهایی بخش! از عراق راهی موفقیت آمیز را می پیماید.
۵) ایالات متحده و رژیم صهیونیستی چه بخواهند چه نخواهند، امروز منطقه خاورمیانه را به مردم بیدار شده این خطه باخته اند و باید تا دیر نشده است به فكرخروج آبرومندانه خویش از منطقه باشند. جمهوری اسلامی ایران بنا به وظیفه انسانی خویش و علاقمندی نسبت به مردم ستمدیده عراق آمادگی خود را برای كمك به استقرار نظم و امنیت در عراق نشان داده است. متاسفانه آمریكایی ها به جای این كه اشتباهات استراتژیك خویش را تدارك نمایند و درصدد جبران آنچه از دست داده اند باشند با توسل به جنگ رسانه ای همه جانبه علیه كشورهای منطقه بویژه ایران اسلامی به دنبال شریك برای جرم و گناه خویش هستند.
روزی نمی گذرد كه مقامات نظامی یا سیاسی آمریكا به نحوی از انحاء اتهامات پوچ و بی اساسی را در مورد «غیرصلح آمیز بودن فعالیت های هسته ای ایران یا ارتباط ایران اسلامی با القاعده یا افراطیون سنی یا غیر آنها در عراق ابراز ندارند! قطعا آنچه كه توسط مقام های سیاسی و نظامی بیان می شود مقصودی جز جنگ روانی ندارد. جالب توجه است كه در یك روز ده نفر از مقامات آمریكایی می گویند كه نشان هایی بر دست داشتن ایران اسلامی در ناآرامی های افغانستان وجود دارد آنگاه دیگرانی پیدا می شوند و با لحنی آرامتر اضافه می كنند كه هنوز صحت مشاهدات موجود را نمی توان به درستی سنجید!!!
دولت جمهوری اسلامی ایران بارها و بارها تاكید كرده است كه وجود عراق و افغانستان باثبات و امن در حاشیه های مرزهای ایران اسلامی یك اصل خدشه ناپذیر است و تمامیت ارضی این كشورها به هیچ رو نباید دستخوش بازی های غلط و بدور از محاسبه دولتمردان آمریكایی و غیر آن شود. حتی دولت جمهوری اسلامی ایران اعلام آمادگی نموده است كه به آمریكایی های گرفتار در عراق كمك نمایند تا از منطقه خارج شوند، متاسفانه علی رغم چنین فراخوانی، آنچه كه از جانب ایالات متحده انجام می گیرد به وضوح خلاف اظهارات اعلامی در خصوص امنیت در عراق است.
هژمونی طلبی آمریكایی دچار اشتباهات فاحش شده است. چنین هژمونی سازی این روزها موجب نارضایتی عمیق مسكو، چین و حتی اروپا شده است. بدهی های روزافزون آمریكا باید بتواند این كشور را تشویق نماید كه نقش ژاندارم جهانی خویش را رها نماید و خستگی نیروهای نظامی خویش را كه بیش از اندازه در سراسر جهان كشیده شده اند مجددا مورد ارزیابی قرار دهد. هنوز نمی توان نشان مشخصی از این نگاه جدید را در رفتار آمریكا مشاهده كرد.
۶) اخیرا مقامات نظامی آمریكا نتایج ملموس و ناامید كننده افزایش نیروهای خود در عراق را به رأی العین مشاهده نموده اند. چنین بنظر می رسد كه افزایش نیروها بخشی از توصیه های كمیسیون بیكر-همیلتون كه بصورت محرمانه برای رئیس جمهور آمریكا ارسال شده بود باشد. این افزایش نیروها می بایست بتواند سركوب مبارزه جویان عراقی را به انجام رساند و همزمان با مذاكره با كشورهای پیرامونی روند امنیت در عراق تقویت گردد.
معلوم نیست چرا اخیراً نظامیان آمریكایی استراتژی جدیدی را در عراق شروع كرده اند. آنچه كه معلوم و مشخص است اینكه استراتژی جدید به هیچ رو تامین كننده خواست ها و نیات آنها نخواهد بود اخیراً هم انگلیسی ها و هم آمریكایی ها در افغانستان و عراق ارتباطات مشكوكی را با گروه های افراطی مرتبط با القاعده و دیگران آغاز كرده اند.
تا آنجا كه موضوع خصوصا به عراق مربوط می شود نظامیان آمریكایی بجای استقرار امنیت سخت مشغول تجهیز افراطیون عراقی با سلاح های كشنده و با تخریب بالا هستند. آنچه كه روز چهارشنبه در سامرا در حرمین شریفین اتفاق افتاد قطعاً بخش دیگری از اشتباهات استراتژیك آمریكا در عراق است. برای روشن شدن موضوع اجازه دهید بخشی از افشاگری نیویورك تایمز به تاریخ ۲۱/۳/۸۶ را با همدیگر مرور كنیم:
«چهار ماه پس از افزایش نیروهای آمریكایی در عراق این اقدام نتایج زیادی در سركوب مبارزه جویان عراقی نداشته و اكنون فرماندهان آمریكایی در حال چرخش به سمت استراتژی دیگری هستند كه می دانند دارای مخاطرات جدی است و آن تسلیح گروه های سنی عرب كه قول داده اند كه با شبه نظامیان مرتبط با القاعده كه متحدان آنها در گذشته بودند بجنگند. فرماندهان آمریكایی می گویند كه این استراتژی را با موفقیت در استان الانبار آزمایش كرده اند و با گروه های سنی حداقل در چهار مركز و شمال مركز عراق كه مبارزه جویی قدرت دارد گفت وگو كرده اند. برخی از این گروه ها- به گفته فرماندهان آمریكایی- قبلا درگیر عملیات علیه نیروهای آمریكایی بوده اند و اكنون سلاح، مهمات، پول، سوخت و تجهیزات از نیروهای آمریكایی دریافت می نمایند و...
این گروه ها متعهد شده اند كه در ازای حمایت آمریكا از آنها با القاعده بجنگند و حملات خویش را علیه نیروهای آمریكایی متوقف نمایند».
اولاً مشخص نیست چرا دولتمردان آمریكایی نسبت به طرح امنیتی جمهوری اسلامی ایران كه معتقد است اصولا امنیت در عراق باید در دستان دولت مشروع عراق باشد گرایشات افراطی را در داخل عراق تشویق می نمایند.
ثانیاً نویسنده مقاله نیویورك تایمز بخوبی از مخاطره چنین تحریكاتی پرده برداشته است و عنوان نموده كه چنین روندی می تواند درگیری های فرقه ای میان سنی ها و شیعیان را گسترش دهد.
نویسنده مقاله نیویورك تایمز بخوبی نشان داده است كه اصولا در استراتژی جدید نظامیان آمریكایی هسته ها و گروه های افراطی سنی را تجهیز نموده اند و خود این موضوع موید این نكته است كه آمریكایی ها در اكثر ناآرامی ها، درگیریها و فاجعه هایی كه در عراق به ثمر می نشیند دخیل است و آنها را هدایت می نماید. بی تردید آنچه كه در سامرا اتفاق افتاد بی ارتباط با چنین استراتژی اشتباه و در عین حال شیطانی آمریكا و همراهان و شركای منطقه ای آنها نیست.
۷) ایالات متحده دو راهكار بیشتر بر سر راه خویش ندارد. یك راهكار استراتژیك تحویل بنیادین در نحوه عملكرد این كشور است. راهكار دوم ادامه دادن به خطاهای استراتژیك است كه یكی پس از دیگر فروپاشیده است و به شكل ارتجاعی وضعیت این كشور را با مخاطرات جدی و جدی تر مواجه نموده است.
راهكار دوم ناكاركردی خویش را نشان داده است. این مسیر قطعا نمی تواند نجات بخش آمریكا باشد. مدیریت زمان بدین معنا كه آنها بخواهند به شكلی از اشكال به یك دوره جدید خفتگی ملت های منطقه دل ببندند نیز نتیجه بخش نخواهد بود. در اینجا فرصت نیست ابعاد این مدیریت زمان و ناكامی های آن به بحث گذاشته شود.
البته راهكار اول بهتر می تواند نجات بخش آمریكا باشد. پیش از اینكه آمریكا فرصت های آخرین را از دست بدهد، روشنفكران و استراتژیست های دوراندیش می توانند در مسیر غلط پیموده شده تجدید نظر نمایند و به ریشه های خویش برگردند. آنها می توانند تبیین نمایند كه راهی كه نومحافظه كاران برگزیده اند می تواند اضمحلال تدریجی ایالات متحده را به همراه داشته باشد. عواقب دردناك شكست های بعدی و پذیرش معكوس این شكست ها می تواند آثار و عواقبی بسیار عمیق تر از فاجعه ویتنام برای آمریكا در پی داشته باشد. بصیرت های راه گشای دولت جمهوری اسلامی را نباید دست كم گرفت!
دكتر علیرضا آقا حسینی
معاون پژوهشی مركز بررسی های استراتژیك ریاست جمهوری
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید