یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا
روابط خارجی ایران عصر صفوی
پس از استیلای مغولان بر ایران، این سرزمین با امپراتوری بیزانس همسایه شد و دو امپراتوری بزرگ با یكدیگر روابط دوستانه و حتی خانوادگی برقرار كردند. این همسایگی موجب شد روابط ایران با اروپا تسهیل شود. مغولان با مردم ایران و برخی سرزمینهای دیگر اسلامی بهگونهای خشن و گاه غیرانسانی رفتار میكردند و نیز با آیین و آداب و رسومی بر سرزمینهای اسلامی حكومت میكردند كه كاملا با دین و فرهنگ مسلمانان تفاوت داشت. چنین رفتارهایی باعث شد این احساس در مغولان بهوجود آید كه در آینده نزدیك، قدرت و انسجام اولیه خود را از دست خواهند داد و بهعلاوه ناخشنودی مسلمانان از رفتار وحشیانه آنان ممكن است اتحاد و وحدت آنان را علیه مغولان موجب شود. بنابراین مغولان تشخیص دادند برای پیشگیری از یكپارچگی مسلمانان بهتر است با مسیحیان اروپا متحد شوند، زیرا هم مغولان رگههایی از مسیحیت داشتند و هم مسیحیان، بهدلیل ناكامی در جنگهای صلیبی، دشمنی خود را علیه مسلمانان هنوز حفظ كرده بودند.
كلیسای كاتولیك رم پس از دویستسال جنگ با مسلمانان، بهدلیل تشنجات داخلی اروپا ــ كه در پی اختلاف بین پاپها و امپراتوران مسیحی بهوجود آمده بود ــ و نیز سركشیهای مردم علیه كلیسا ــ به جهت ثروتاندوزی روحانیت كاتولیك و رویگردانی تودههای مسیحی از دیانت كلیسا كه وعده قطعی پیروزی را به پیروان خود داده بود ــ در آن مقطع زمانی حاضر نبود یكبار دیگر اروپا را به جنگ و خونریزی جدیدی گرفتار كند؛ جنگی كه به نفع مغولان بود. بنابراین پاپ پیشنهاد اتحاد مغولان و كلیسای كاتولیك علیه مسلمانان را رد كرد. در این زمان مغولان دو راه بیشتر نداشتند: یا بایستی در جامعه، دین و فرهنگ مسلمانان مستحیل میشدند یا شرق اسلامی را ترك میكردند كه قطعا برای ماندگاری بایستی گزینه اول را انتخاب مینمودند. به این ترتیب مغولان اسلام را پذیرفتند. این پذیرش به دلیل اعتقاد به جوهره دین نبود، بلكه آنها برای همرنگشدن با مردم در جهت تداوم فرمانروایی خود به چنین كاری دست زدند. انتخاب اسلام برای مغولان یك تاكتیك سیاسی بود، زیرا گاهی به تسنّن روی میآوردند و زمانی به شیعهبودن تظاهر میكردند.
در سال ۷۶۳.ق با فتح ادرنه به دست مراد اول، مقدمه ظهور امپراتوری عظیم عثمانی فراهم شد. این امپراتوری توانست قسمتهایی از اروپا را تصرف كند. اما زمانیكه جهان مسیحیت در معرض خطر نابودی قرار گرفته بود، فردی بهنام تیمور در آسیا ظاهر شد. وی پس از تسخیر ایران، هند، ارمنستان و قسمتی از روسیه و بینالنهرین، در سال ۸۰۲.ق در آنكارا با بایزید عثمانی روبرو شد و توانست كسی كه سراسر اروپا را به وحشت انداخته بود، اسیر كند. تیمور، پس از این پیروزی، روابط خود را با اروپا ادامه داد و بدینترتیب قراردادهایی بین طرفین منعقد شد.
رفتار عثمانیان، نزدیكی ایران و اروپا و روابط میان آن دو را موجب شده بود، اما بعد از رفع خطر عثمانی و انقراض تیموریان، این روابط مدتی به سردی گرایید.[۱] پس از خروج تیمور از صحنه، خاندانهای كهن سربرآوردند و حدود نیمقرن پس از تیمور، بر ایالات غربی تسلط یافتند، ولی این سلطه با قتل و غارت همراه بود. «بیكهای» آناطولی كه توسط تیمور پس از جنگ «آنقره» در سال ۸۰۵.ق جانی گرفته بودند، بار دیگر تحت سلطه عثمانیان درآمدند. سلطان محمد دوم نیز به نواحی واقع در شرق امپراتوری خود فشار آورد. ازسویدیگر در قرن پانزدهم میلادی در ایران و عراق حدود یك قرن تركمانان تحت اتحادیه قبایل تركمان «قرهقویونلو» و «آققویونلو»[۲] سلطه داشتند.[۳]
در سال ۸۵۷.ق سلطانمحمد فاتح، پادشاه عثمانی، قسطنطنیه را تصرف و امپراتوری روم شرقی را منقرض نمود و این امر دول اروپایی را متوجه كرد كه خطر بزرگی حیات آنان را تهدید میكند. اروپاییان كه قدرت مقابله با عثمانی را نداشتند، سعی كردند هرچه بیشتر دوستی باب عالی (دربار عثمانی) را بهدست آورند و خود را از چنگ آنان نجات دهند.
سلطانمحمد در سال ۸۶۶.ق موفق شد دولت مسیحی «طرابوزان» را براندازد. پس از آن توانست تراس، مقدونیه، بوسنی، آلبانی و... را تصرف كند.[۴]
سلطانمحمد با پیروزی بر اوزونحسن آققویونلو و تسخیر دیار بكر، توانست بر سراسر آسیای صغیر و آناطولی شرقی مسلط شود. این امر از گسترش دولت عثمانی به سوی شرق و ایران خبر میداد. ظاهرا مانعی معنوی و سیاسی برای این گسترش دیده نمیشد و حتی تركان عثمانی، سراسر ایران را بهعنوان ارث خلیفه بغداد مطالبه میكردند. ایرانیان نیز كه اكثرا سنی بودند، مانعی در راه اطاعت از یك مركز سیاسی كه خود را پرچمدار اسلام و حامی حرمین شریفین میخواند، نمیدیدند و حكومت قوی یك دولت بزرگ اسلامی را بهتر از حكام قبیلهای میدانستند كه اهدافشان از حد جمع مال و غصب اموال مردم تجاوز نمیكرد.
اما ظهور دولت صفوی این وضعیت را ناگهان تغییر داد و دولتی با آرمانها و عقاید شیعی بر سر كار آمد.[۵] موسسان نخستین دولت صفوی از عقاید شیعی و علاقه مردم ایران به خاندان پیامبر و اهل بیت او زیركانه استفاده كردند و درواقع میتوان گفت برای حفظ ایران از خطر استیلای تركان عثمانی و برانداختن حكومتهای ملوكالطوایفی دین را به خدمت گرفتند و حتی شیخجنید و شیخحیدر كه بیشتر در پی كسب قدرت بودند، از مذهب تسنن كه مذهب اجدادی آنان بود، دست برداشتند و شیعه شدند و این امر بهزعم آن بود كه نخستین حامی آنان «آققویونلوها» اهل تسنن بودند.
شیخجنید با نقشههای سیاسی ماهرانه خود توانست نظر اوزونحسن را كه در آن موقع صاحب حكومت قدرتمندی بود، جلب كند و از حمایت او بهرهمند شود. او با اقامت در قلمرو اوزونحسن، در نهان، به تبلیغ عقاید شیعی دست زد و توانست هزاران مرید را با خود همراه كند، البته در كنار تبلیغات در زمینه مادی و جمعآوری نیرو نیز فعالیت كرد. این اقدامات باعث شد پس از چندی شیخ جنید در نظر حامیان و خویشاوندان گذشته خود (آققویونلوها)، به صورت دشمنی قدرتمند جلوه كند. شیخجنید مقام ارشد معنوی را با رهبری سیاسی ــ نظامی درهم آمیخت و توانست میان شیعیان آسیای صغیر و اردبیل پیوستگی استواری برقرار كند.[۶]
● اوضاع ایران در عصر آققویونلوها
پس از مرگ تیمور و ضعیفشدن جانشینانش، قبایل تركمن درصدد برآمدند از خود در برابر همسایگان حفاظت كنند. در این زمان در غرب منطقه آنها، دولت عثمانی بهسرعت در حال افزایش قدرت و نفوذ بود، درصورتیكه در شرق، در سمرقند و هرات، تیموریان به سختی میتوانستند قدرت خود را بر این قبایل اعمال كنند.
بین دو دولت عثمانی و تیموری، دو گروه از قبایل تركمن بهتدریج در حال قویشدن بودند: قراقویونلوها در شمال دریاچه وان و آققویونلوها در دیار بكر. مشهورترین فرمانروای سلسله قراقویونلو، جهانشاه قرایوسف[۷] بود كه پس از تنفیذ قدرتش در عراق و آذربایجان، به مناطق تحت سلطه تیموریان تعرض كرد. قدرت و نفوذ تركمانان آققویونلو نیز از زمانی شروع شد كه یكی از سرداران این طایفه بهنام عثمانبیك توانست بعضی از سرزمینهای قلمرو قراقویونلوها را تصرف كند و قلمرو خود را گسترش دهد. او در جنگ آنقره كه بین تیمور و بایزید روی داد، به تیمور پیوست. در ازای این خدمت، تیمور دیار بكر را به او واگذار كرد و از همین مكان بود كه آققویونلوها قدرت و نفوذ خود را به اطراف افزایش دادند.
حكومت آققویونلو را بزرگترین شخصیت این سلسله، یعنی اوزونحسن، پیریزی كرد.[۸] اوزونحسن توانست با زیركی برادرش، جهانگیر، را از ریاست آققویونلوها بركنار كند و خود به فرمانروایی این طایفه برسد. شجاعت و تهور او در جنگ، اقبال بلند و گشادهدستیاش موجب شد كه فرمانروایی قدرتمند و بانفوذ شود. درگیریهای اوزونحسن در جبهههای محلی، شرقی، غربی و بینالمللی، او را به شخصیتی مورد اعتماد در محافل اروپایی، بهویژه در برابر عثمانی، تبدیل كرده بود.
● روابط و منازعات اوزونحسن در جبهههای مختلف
۱) ارتباط اوزونحسن با طرابوزان
اوزونحسن در سطح محلی روابط حسنهای با سلسله «طرابوزان» برقرار كرده بود. با فتح قسطنطنیه و سقوط امپراتوری بیزانس به دست سلطان محمد فاتح، عثمانیان به فكر تصرف طرابوزان و براندازی سلسله حاكم بر این منطقه، یعنی كومننها، افتادند. در همان زمان، سلطانمحمد فاتح به خضربیك، فرمانده عثمانی كه در «آماسیه» اداره امور مرزی را به عهده داشت، فرمان داد كه به طرابوزان حمله كند. خضربیك همراه سپاهیانش به این منطقه حمله كرد و چون حاكم طرابوزان، كالویوآنس،[۹] در نتیجه حمله شیخجنید ضعیف شده بود، بدون قشون و آذوقه نمیتوانست مقاومت كند، بنابراین كار به مذاكره كشید و قرار شد كالویوآنس هر سال سههزار سكه طلا بهعنوان باج به سلطان عثمانی تقدیم كند. مدتی بعد امپراتور طرابوزان با برقراری پیوندهای زناشویی با روسای تركمان اطراف خود، آخرین و ضعیفترین تلاش خود را برای حفظ موقعیت خویش انجام داد. كالویوآنس همواره از این مساله نگران بود كه سلطانمحمد بلافاصله پس از اتمام نبردهای آلبانی و بلغار، متوجه سرزمینهای شرقی شود و باجی هم كه به عثمانی میپردازد، تنها بهای مدتی باشد كه سلطان به جنگ مشغول است.[۱۰] وی در این اوضاع آشفته تنها میتوانست به كمك اوزونحسن متكی باشد كه در حال افزایش اقتدار خود بود و میتوانست برای او متحد مناسبی باشد. امپراتور طرابوزان این مساله را نیز در نظر داشت كه سرانجام تلاش دولت عثمانی، برای بهدستآوردن سرزمینهای آسیای صغیر، به درگیری او با اوزونحسن منجر خواهد شد، درصورتیكه حكومت طرابوزان برای آققویونلوها در شمال غرب بهصورت حائل عمل میكرد. بنابراین در سال ۸۶۱.ق كالویوآنس نمایندهای به دربار اوزونحسن فرستاد تا با دشمنِ دشمن خود دوست شود.
مذاكرات سیاسی با پیشنهاد ازدواج اوزونحسن با دختر امپراتور و واگذاری ایالت كاپادوكیه بهعنوان جهیزیه خاتمه یافت و كالویوآنس با ازدواج دخترش با اوزونحسن موافقت كرد، زیرا بهتنهایی قادر نبود با عثمانیان مقابله كند.
اوزونحسن بهمنظور یارگیری در مقابل سلطان عثمانی به خانواده شیخصفیالدین اردبیلی نزدیك شد و با شیخجنید پیمان دوستی بست.[۱۱] این پیمان در پیشرفت آینده خاندان صفوی موثر افتاد.
اوزونحسن در جبهه شرق نیز بهتدریج با تیموریان درگیری پیدا كرد. درواقع او نیز مانند قراقویونلوها، به منظور گسترش قدرت خود در شرق، با تیموریان درگیر شد و ابوسعید، آخرین فرمانروای تیموری، كه از جهانشاه قراقویونلو شكست خورده بود، اینبار از اوزونحسن شكست خورد و كشته شد. بهاینترتیب قلمرو حكومت اوزونحسن از خراسان و خلیجفارس، در شرق، تا آناطولی و متصرفات عثمانی، در غرب، كشیده شد.[۱۲]
۲) برخورد اوزونحسن با عثمانیان
تلاشهای اوزونحسن در گسترش مرزهای شمالیاش موجب شد او با ارمنیان و گرجیان در ناحیه قفقاز درگیر شود و از سویی در جهت غرب نیز اقدامات او سرانجام به جنگ با سلطان محمد فاتح منتهی گشت. علت بهوجودآمدن این خصومت را میتوان تلاشهای امپراتور عثمانی برای مطیعكردن غرب اروپا و جمهوری ونیز دانست. فتح قسطنطنیه و سقوط امپراتوری روم به دست عثمانیان اروپاییان را وحشتزده كرده بود و امید دولتهای مسیحی به اینكه بتوانند به تنهایی در برابر دشمن خطرناكی چون سلطانمحمد فاتح مقاومت كنند، بیهوده بود. بنابراین در سال ۸۵۷.ق، پاپ كالیكست سوم (Calicast III) یكی از راهبان «فرانسیسكن» (Franciscain) بهنام لودویكو دابولونیا (Ludovico da Boulognia) را به طرابوزان و گرجستان فرستاد تا امرای آن نواحی را علیه تركان عثمانی تحریك كند. هدف پاپ ایجاد كانونهای درگیری در شرق بود تا از این طریق از فشار تركان بر اروپا (غرب) بكاهد. این راهب در بازگشت از ماموریت خود نزد اوزونحسن رفت و او را از نظرهای داودشاه،[۱۳] نایبالسلطنه طرابوزان، آگاه ساخت. داودشاه كه فكر میكرد اوزونحسن به تنهایی قادر نیست با عثمانی مقابله كند، كوشید همه قبایل و ملل میان قفقاز و دجله را به مبارزه با عثمانیان تشویق كند.[۱۴]
اوزونحسن نیز به تشویق همسرش دسپیناخاتون، دختر كالویوانس امپراتور طرابوزان، كه او را به كمك به همكیشان خود و جنگ با عثمانی ترغیب میكرد، حاضر شد نمایندای به شهر رم و دربار پاپ بفرستد. سرانجام در زمستان سال ۸۶۴.ق نمایندگانی از كلیه این متحدان آینده به دربار پاپ فرستاده شدند. این نمایندگان كه مذاكرات متعددشان چندینبار و در چند نوبت در فاصلههای مختلف انجام گرفت، در این تصمیم متحد شدند كه همگی، بهطور همزمان، با عثمانی كه دشمن مسیحیت است، جنگ كنند؛ به این شرط كه همزمان با لشكركشی آنها مغربزمین نیز به این امر اقدام كند و عثمانی از دو سو درگیر جنگ شود.ازسویدیگر، داودشاه با اعزام سفیری نزد اوزونحسن از وی خواست با توسل به اقدامات سیاسی، سلطانمحمد فاتح را از مطالبه سالانه سههزار سكه طلا منصرف كند. اوزونحسن این تقاضا را پذیرفت. علاوهبراین او خود خواهان آن بود كه سلطان عثمانی كاپادوكیه را ــ كه بهعنوان جهیزیه همسرش از پادشاه طرابوزان گرفته بود ــ بازگرداند. اوزونحسن فكر میكرد به این ترتیب میتوان به بخشی از خواستههای خود برسد، اما اشتباه میكرد و پاسخ سلطانمحمد فاتح این بود كه خود شخصا خواهد آمد و موضوع باج را حل خواهد كرد.
سلطانمحمد فاتح، سرانجام توانست «سینوب» را تصرف كند و آخرین سلسله امرای طرابوزان را در آسیای صغیر كه آشكارا تحت حمایت اوزونحسن بودند، براندازد.[۱۵] اما اوزونحسن پس از درهمشكستن قراقویونلوها فرمانروای بزرگ شرق شد و تقریبا بر تمام ایران، ارمنستان و بینالنهرین فرمان میراند (بجز خراسان).[۱۶]
۳) رابطه اوزونحسن با دولت بیزانس
با وجود پایان جنگهای صلیبی، در علاقه اروپاییان به داشتن روابط تجاری با مشرقزمین تغییری ایجاد نشد و حتی در این دوره بر فعالیت بازرگانی میان شهرهای ایتالیایی و نیز جنوا و سواحل دریای مدیترانه و سیاه افزوده شد و سوریه، ایران و عراق هنوز راههای اصلی تجارت شرق محسوب میشد. اما با ظهور امپراتوری عثمانی خطری جدی در برابر فعالیت تجاری و همچنین مسائل سیاسی اروپا بهوجود آمد و ازآنجاكه دولتهای مسیحی به تنهایی نمیتوانستند در برابر این خطر عظیم مقاومت كنند، برای مقابله با این تهدید در جستجوی متحدانی بودند.
در میان دولتهای مسیحی اروپا، اهمیت دولت ونیز به دلیل روابط تجاریاش با شرق، با محوریت مدیترانه، بیشتر بود. ونیزیها قبلا تلاش كردند مجارستان و لهستان را كه در مسیر تجاوزات بعدی عثمانی بودند، علیه عثمانیان با خود همراه كنند، ولی این دولتها پیشنهاد ونیز را رد كردند. ونیزیها پس از ناامیدی از دولتهای اروپایی متوجه اوزون حسن شدند، زیرا اوزونحسن در نتیجه ازدواج با شاهزاده خانم دسپینا محبوبیتی در اروپا كسب كرده بود. بنابراین ونیزیها سفرایی به دربار اوزونحسن اعزام كردند. اوزونحسن زمانیكه سلطانمحمد فاتح مشغول سركوب شورشهای داخلی بود، از فرصت استفاده كرد، به خاك عثمانی وارد شد، شهرهای آماسیه و توقات را غارت كرد و شهر قویلو حصار، در مرز مشترك قلمرو خود و عثمانی، را فتح نمود. اما سلطان محمد پس از آنكه شورشهای داخلی را سركوب كرد، به سراغ اوزونحسن رفت و او كه توان مقابله با سلطان را نداشت، هیاتی تحت ریاست مادرش، ساراخاتون، برای مصالحه به خدمت سلطانمحمد فرستاد.[۱۷]
در این زمان، ونیزیها كه خود قبلا در جنگ با عثمانیها، بر سر بندر «پلوپونز»،[۱۸] شكست خورده بودند،[۱۹] سفیری بهنام كاترینو زنو (Cathrino Zeno) را به تبریز فرستادند تا با اوزونحسن مذاكره كند (۸۷۶.ق). اوزونحسن با اصل پیشنهاد كه حمله به عثمانی بود، موافقت كرد و متقابلا سفیری بهنام حاجمحمد را همراه كاترینو به ونیز فرستاد تا حمایت دولتهای اروپایی را در جنگ با عثمانی جلب نماید. اوزونحسن از ونیزیها توپ و دیگر ادوات جنگی تقاضا كرد و همچنین خواستار این بود كه آنها همزمان از طریق دریا به قسطنطنیه و مصر حمله كنند.
ونیزیها دویست تفنگدار و افسر را با شش توپ بزرگ، ششصد طپانچه و مقدار زیادی تفنگ و مهمات از طریق دریا برای اوزونحسن فرستادند. اما این محموله تسلیحاتی فقط تا جزیره قبرس آمد، زیرا در این جزیره ونیزیها با عثمانی درگیر جنگ بودند و بههمیندلیل كشتیهای عثمانی این محموله را توقیف كردند.[۲۰]
اندك زمانی بعد، عثمانیها از روابط پنهان اوزونحسن و ونیزیها آگاه شدند. به همین دلیل سلطانمحمد در سال ۸۷۷.ق به قصد سركوبكردن اوزونحسن به آسیای صغیر لشكركشی كرد. در آغاز حمله، اوزونحسن توانست تركان را شكست دهد. اما هنگامیكه سپاه عثمانی به سوی طرابوزان عقبنشینی كرد، اوزونحسن آنان را تعقیب نمود، اما در ارزنجان با نظامیان بیشتر عثمانی روبرو شد و اینبار شكست خورد.
اوزونحسن كه از بیاعتنایی دولتهای اروپایی و حتی ونیزیها شدیدا عصبانی بود، با سردی سفرای لهستان و مجارستان را از دربارش مرخص كرد. او كاترینو زنو را با نامههایی به دربارهای اروپایی فرستاد و با گلهمندی اعلام كرد كه وی به تحریك پادشاهان اروپا به جنگ با عثمانی اقدام كرده است. اوزونحسن بار دیگر از آنان خواست تا جنگی در اروپا علیه عثمانیان آغاز كنند، ولی هیچگاه این آرزویش عملی نشد.[۲۱] (همچنانكه در زمان صفویان تحقق نیافت.)
پس از این شكست اوزونحسن گرفتار شورشهای داخلی از جمله طغیان برادرش اویس شد و در سال ۸۸۲.ق فوت كرد.
پیروزی سلطانمحمد بر اوزونحسن دو نتیجه داشت: اول اینكه ونیزیها فهمیدند كه قادر نیستند با باب عالی بجنگند و به صلحی با عثمانی تن دادند كه چندان شرافتمندانه نبود، زیرا پایگاههای تجاری خود را، از جمله آلبانی، قبرس و سایر بنادر مدیترانه شرقی، به عثمانی واگذار كردند و این صلح پایان ماجراجوییهای دریایی ونیزیها بود. دوم اینكه پس از اوزونحسن قلمرو آققویونلوها شدیدا دچار هرج و مرج شد و زمینه ظهور قدرت صفویان فراهم آمد.
● تشكیل دولت صفوی
ظهور دولت صفوی یكی از وقایع مهم تاریخ ایران است، زیرا پس از اسلام نخستین دولت قدرتمند و متمركزی كه تركیبی از دیانت و سیاست بود، در ایران تاسیس شد.
شاهاسماعیل بهخوبی درك كرد كه در ایران به دلیل تكثر قدرتهای محلی و اقوام گوناگون و شكلی از نظام ملوكالطوایفی امكان تمركز قدرت وجود ندارد، مگر اینكه با اعمال یك سیاست مذهبی بتوان به نوعی وحدت ملی دست یافت. این هدف بالاخره با یك رفتار سیاسی خشونتآمیز تحقق یافت.
صفویه مثل بمبی بود كه منفجر شد و پیرامون خود را تخریب كرد تا فضا را برای استقرار دولتی جدید با مذهبی نو فراهم كند، ولی نقاط دورافتاده همچنان دستنخورده باقی ماندند. صفویان در ایالات شمالی و مركزی به هدف خود دست یافتند، ولی گروهی از قومیتها در حاشیه مرزهای ایران با مذهبی متفاوت از مذهب دولتی به حیات خود ادامه دادند و این میراثی بود كه صفویان بهعنوان كانون همیشه بحرانی برای دولتهای آینده باقی گذاشتند.
البته در آن زمان به دلیل غلبه دیانت بر علقه ملیت، تامین وحدت و استقلال سیاسی ایران جز از طریق ایجاد مذهبی مستقل امكانپذیر نبود. چهبسا اگر ایرانیان به ادامه مذهب غالب میپرداختند، كشورشان در زمره متصرفات عثمانی درمیآمد.
در طی فرمانروایی صفویان، تعرضات و تجاوزهایی كه عثمانی علیه ایران مرتكب میشد، دلایل مذهبی داشت. در عصر صفویه ایران در كانون مثلث تحریك و تهدید قرار داشت. مثلثی از قدرتهای مذهبی متفاوت از مذهب صفویان كه عبارت بودند از عثمانیان، ازبكان و مغولان هند. این وضعیت هم برای اعمال قدرت صفویان سخت بود و هم هزینه سنگینی را بر این حكومت تحمیل میكرد.
آنچه اهمیت داشت این بود كه همه حكومتهای منطقه (مثلث و كانونش) مسلمان بودند، اما نگرشهای متفاوت به دین و تعصبات شدید، آنان را به جان هم انداخته بود و به جای آنكه این قدرت در داخل صرف عمران و آبادی و در خارج موجب جهانیشدن اسلام شود، صرف سركوب یكدیگر شد و مسلما مسیحیان اروپا بودند كه از كشت و كشتار مسلمانان به دست خود لذت میبردند، زیرا نتیجه این شد كه هند به دست انگلیس، آسیای مركزی (ازبكان) به تصرف روسیه و عثمانی دو قرن وجهالمصالحه مرافعات و رقابتهای اروپاییان قرار گرفت و بالاخره تجزیه شد. جنگهای متوالی و طولانی میان صفویان و عثمانیان غالبا با تحریك صفویان اتفاق میافتاد، زیرا صفویه با بهراهانداختن جنگ با یك دشمن دینی مبانی مشروعیت خود را تحكیم میكرد، بر قدرت و افتخار خود برای ادامه حكومت میافزود و نیز در پناه جنگ سركشیهای داخل را سركوب میكرد. شكست چالدران نتیجه تحریكات مذهبی شاهاسماعیل در داخل خاك عثمانی و ماحصل علائق نظامی قزلباشها بود كه بقا و حقانیت خود را در بهراهانداختن جنگ احساس میكردند. عثمانی پس از گذشت مدتزمانی از تاسیس دولت صفوی، بهخصوص بعد از جنگ چالدران، گویا سیاست تغییر مذهب در ایران را به نفع تصرف اهدافی بزرگتر در اروپا رها كرد، هدف اصلی عثمانی ایران نبود، بلكه او بهعنوان یكی از قدرتهای بزرگ آن زمان، اهداف خود را در امپراتوریهایی مثل اتریش، فرانسه، روسیه در اروپا جستجو میكرد.
در جنگ میان اتریش (خانواده هابسبورگ) و فرانسه (فرانسوای اول) در سال ۱۵۳۵، فرانسه شكست خورد و فرانسوای اول اسیر گشت. متعاقب آن فرانسه علیه اتریش كه دشمن سنتی و منطقهای عثمانی بود، به باب عالی نزدیك شد و اتحاد نظامی علیه اتریش بین دو كشور امضا گردید. ناوگان نظامی عثمانی برای كمك به فرانسه تا بندر مارسی پیش رفت. بعید است چنین دولتی اهداف خود را به ایران محدود كرده باشد؛ دولتی كه بخش وسیعی از اروپای شرقی را به تصرف خود درآورده و كل اروپا را دچار وحشت كرده بود.
اما تاسیس حكومت شیعی در قلب امپراتوری اسلامی عثمانی به نفع اروپا نیز بود، زیرا جنگ میان صفویان و تركان میتوانست بخشی از فشار عثمانی بر اروپا را كاهش دهد. اروپا هیاتهای سیاسی، مذهبی و تجاری به ایران اعزام میكرد و وعده و وعیدهای توخالی به شاهان صفوی میداد. این اعمال ظاهرا از نزدیكی اروپا به ایران حكایت میكرد و به علاوه نوعی مانور قدرت در برابر عثمانی بود؛ اگر عثمانی اروپا را تهدید كند، اروپا نیز به تقویت ایران دست خواهد زد، در ضمن اروپا از این طریق از بازار تجاری ایران بهرهمند میشد. اروپا بهعنوان بازیگری ماهر كوشش میكرد بین ایران و عثمانی موازنه قدرت را برقرار كند؛ پیروزی شاهعباس بر عثمانی و بازپسگیری سرزمینهای ازدسترفته ازیكطرف و پیروزی شاهعباس با مساعدت انگلیسیها بر پرتغالیها و استقرار انگلیس به جای پرتغال در خلیجفارس ازسویدیگر، ایجاد نوعی تعادل قدرت بود.
اروپا حاضر نبود برای تحت فشار قرار دادن عثمانی، ایران را تقویت كند، زیرا در این صورت ایران در آینده به یك قدرت منطقهای تبدیل میشد. انگلیس از این سیاست حمایت میكرد، زیرا یك ایران قدرتمند میتوانست تهدیدی برای هند باشد. بههمین دلیل هیچگاه هیچ كشور اروپایی حاضر نشد با ایران قرارداد نظامی جدی امضا كند. همین سیاست در دوره قاجار نیز تداوم یافت.
در سال ۹۱۶.ق شاهاسماعیل اندیشه نزدیكی و اتحاد با اروپا علیه عثمانی را در مذاكره با آلفونسو دو آلبوكرك در پیش گرفت. شكست شاهاسماعیل در جنگ چالدران باعث شد او از این سیاست ناامید شود. پس از شاهاسماعیل، با انعقاد قرارداد آماسیه در سال ۹۶۲.ق بین شاهطهماسب و سلطان سلیمان، ایران سیاست نزدیكی به اروپا را شكستخورده تلقی كرد و بهنوعی اطاعت از عثمانی را پذیرفت. در زمان شاهعباس، یكبار دیگر این سیاست احیا و تعقیب شد، ولی باز هم نتیجهای نداشت. احتمالا شاهعباس پی برده بود كه اروپا از مسلحكردن ایران طفره میرود، ولی دلیل آن را متوجه نمیشد.
▪ سیاست خارجی شاهاسماعیل
تسلط عثمانی بر شهر بندری قسطنطنیه اهمیت بیشتری از سقوط امپراتوری روم شرقی داشت. زیرا ازیكسو امپراتوری خشن اسلامی بهعنوان حلقه واسطه شرق و غرب بر این شهر حاكم شد، بهطوریكه عثمانی در بالكان، غرب آسیا در سواحل مدیترانه، و شمال آفریقا دیوارهای متشكل از متصرفات خود كشید و كلیه روابط میان اروپا و سرزمینهای اسلامی را (به جز ایران) تحت كنترل خود درآورد.[۲۲]
در حقیقت عثمانی سرزمینهای اسلامی را به نوعی ایزولاسیون سیاسی، تجاری و تعصب شدید مذهبی دچار كرد. این امر یكی از دلایلی بود كه باعث شد ركود و فطرت بر سرزمینهای اسلامی حاكم شود، زیرا جنگهای مذهبی و منازعات فرقهای گسترش یافت، درحالیكه قبلا روابط تجاری میان سرزمینهای اسلامی و اروپا از رونق برخوردار بود و مردمی كه سرگرم تجارت بودند كمتر خود را اسیر تشنجات مذهبی و قومی میكردند. این عمل عثمانی خیانت بزرگی به جهان اسلام بود. مضافا اینكه به دلیل ورود تركان به اروپا و رفتار خشنی كه با مسیحیان داشتند، اروپا مدتها در مورد احكام و مبانی اسلام براساس رفتار تركان با مسیحیان اروپای شرقی قضاوت میكرد. دشمنی اسلام و مسیحیت كه از جنگهای صلیبی شكل گرفته بود، با اقدامات غیراسلامی عثمانیان در اروپا شدت گرفت.
هر دو دولت صفوی و عثمانی براساس مذهب تاسیس و تشكیل شده بودند، هركدام بر حقانیت خود تاكید داشتند و از همان ابتدا خشم، نفرت و دشمنی بر روابط آنان حاكم بود. شاهاسماعیل دولت خود را به كمك قبایل قزلباش تشكیل داد. این قبایل از آسیای صغیر به ایران آمده بودند و از شاه بهعنوان مرشد بزرگ و ظلالله اطاعت میكردند. دولت عثمانی كه متعصبانه از مذهب حنفی حمایت میكرد، با علویان آسیای صغیر رفتاری ستمگرانه داشت و گروهی از آنان را مجبور كرد به ایران مهاجرت كنند. البته عدهای از علویان در آسیای صغیر باقی ماندند و رابطه خود را با دولت صفوی حفظ كردند. برای رهبری آنان در هر ناحیه، افرادی از ایران فرستاده میشدند كه «خلیفه» نام داشتند. در سالهای اولیه تشكیل دولت صفوی، صدها نفر از این خلیفهها اوامر مرشد بزرگ را در درون امپراتوری عثمانی اجرا میكردند و خواب راحت را از چشم زمامداران آن دولت ربوده بودند.[۲۳]شاهاسماعیل در ایران با اهل سنت رفتار خوشایندی نداشت. سلطان عثمانی، بایزید دوم، به منظور كاهش خصومت میان دو دولت، در سال ۹۱۰.ق، سفیری به نام محمد چاوش را برای عرض تبریك پیروزیهای شاهاسماعیل و استقرار دولت صفوی به تبریز فرستاد. سفیر از شاه خواست از ظلم و ستم به اهل سنت بپرهیزد. شاه ظاهرا تقاضای محمد چاوش را پذیرفت. ولی به سیاست آزار سنیان ادامه داد. سلطان عثمانی نیز متقابلا از سفر زائران ایرانی به عراق جلوگیری كرد. شاهاسماعیل با فرستادن سفرایی به استانبول (۹۱۲.ق) اجازه سفر مجدد زائران را اخذ كرد. اما زمانیكه شاه، شیبكخان ازبك را كشت، بایزید به علت اشتراك مذهب و روابط دوستانهای كه با او داشت، از این عمل رنجیدهخاطر شد. درهمینحال، شاهاسماعیل صوفیان و مریدان خود را به قتل سنیان قلمروی عثمانی تحریك كرد.[۲۴] شیعیان آسیای صغیر به تشویق و هزینه شاهاسماعیل و تحت رهبری فردی به نام شاهقلی در این منطقه دست به شورش زدند. این درحالی بود كه بایزید دوم در داخل با مشكلاتی روبرو بود.[۲۵]
شاهاسماعیل، پس از گسترش دامنه تحریكات خود علیه عثمانی، چون جنگ با عثمانی را قریبالوقوع میدانست، سفرایی به دربار سلطان مصر و پادشاه گرجستان فرستاد و از آنان خواست با سپاهی مشترك به تركان حمله كنند. از اقبال بد شاهاسماعیل، در این زمان، سلطانسلیم، یكی از سلاطین قدرتمند عثمانی، به جای بایزید به حكومت رسید. شاهاسماعیل ضمن ارسال هدایایی برای او اتمام حجت جنگ را كرد، ضمنا سفیری را نیز به دربار ونیز فرستاد تا خواستار این شود كه دولت ونیز، همزمان با حمله زمینی صفویان به خاك عثمانی، از طریق دریا به عثمانیان حمله كند.
سلطانسلیم با صدور فرمان بسیج عمومی و انعقاد پیمانهای صلح با دولتهای اروپایی و اخذ فتوا از شیخالاسلام استانبول برای قتلعام شیعیان آسیای صغیر و اعزام هیاتهایی به تركستان برای آمادهسازی ازبكان و حمله همزمان به ایران، زمینه را برای جنگ علیه شاهاسماعیل كاملا فراهم كرد.[۲۶]
البته شاهاسماعیل هم شورشهایی در خاك عثمانی ترتیب داد و ضمنا سفرایی به دربارهای مجارستان و لهستان فرستاد تا همزمان به خاك عثمانی حمله كنند. اما هیچكدام از تقاضاهای همكاری برآورده نشد. زمان برای شاه بسیار تنگ و محدود بود و سلطانسلیم هم با تمام قوا میخواست یكبار و برای همیشه جلوی تحریكات شاه ایران را بگیرد. آنچه سلطان عثمانی و پیروان مذهب تسنن را خشمگین كرد، صدور فرمان شاهاسماعیل دایر بر لعن سه خلیفه اول راشدین در ملاءعام بود كه با روش خشونتآمیزی متاسفانه بهصورت سنت در میان توده رواج یافت.
سرانجام سلطانسلیم در سال ۹۲۰.ق با سپاهی عظیم عازم ایران شد. بین راه پیامهایی میان دو سلطان ردوبدل شد كه حاكی از تهدید و توهین و رجزخوانی بود. بالاخره در دشت چالدران،[۲۷] نزدیكی شهر خوی، جنگی بین طرفین اتفاق افتاد و به شكست شاه صفوی منجر شد. سلطان سلیم پس از هشت روز اقامت در تبریز، چون آثار شورش در سپاهش آشكار شده بود، به استانبول مراجعت كرد.[۲۸]
▪ پرتغالیها در خلیجفارس
در سال ۸۹۳.ق از سواحل خلیجفارس به شاهاسماعیل خبر رسید كه گروهی پرتغالی با كشتیهای جنگی به حدود لار و جزیره هرمز وارد شده و با حاكم هرمز پیمان بسته و آنجا را زیر نفوذ خود درآوردهاند. هرمز بزرگترین مركز تجارت بین ایران، عراق، هند و آفریقا بود. شاهاسماعیل، به دلیل فقدان نیروی دریایی و درگیری با ازبكان، حضور پرتغالیها را نادیده گرفت، ولی برای اثبات قدرت خود بر این منطقه باج و خراج سالانه را از حاكم مطالبه كرد كه با مخالفت آلبوكرك روبرو شد. در مقابل، این ماجراجوی خشن پرتغالی اظهار آمادگی كرد تا به شاه در جنگ با عثمانی كمك كند. در سال ۹۲۱.ق (یكسال پس از شكست چالدران) قراردادی میان شاه و آلبوكرك امضا شد تا سپاهیان ایران با مساعدت نیروی دریایی پرتغال به بحرین و قطیف لشكركشی كنند و دو دولت مقدمات حمله به عثمانی را نیز فراهم آورند. در مقابل ایران از جزیره هرمز چشم پوشید و موافقت كرد امیر آن جزیره تابع پرتغال باشد.[۲۹]
چندماه پس از این قرارداد، آلبوكرك درگذشت و اجرای قرارداد مسكوت ماند و پرتغالیها حدود یك قرن در خلیجفارس باقی ماندند. یكی از نتایج قرارداد واگذاری تعدادی از وسایل جنگی جدید از سوی پرتغال به ایران بود. پرتغالیها پذیرفته بودند كه نحوه كاربرد آنها را نیز به ایرانیان آموزش دهند. همین موضوع باعث شد عثمانیان با پرتغالیها خصومت پیدا كنند.[۳۰]
● روابط ایران و آلمان
در سال ۹۲۹.ق و در دوره شاهاسماعیل، نخستین تماس بین ایران و آلمان برقرار شد. شاه تمام تلاش خود را برای بهدست آوردن متحد اروپایی و خرید اسلحه برای جنگ با عثمانی و جبران حیثیت ازدسترفته بهكار برد، ولی هیچگاه به نتیجه نرسید.
یكسال پس از جنگ چالدران، پادشاه مجارستان، لودویك دوم (Loudevic II)، راهبی بهنام پطروس دومونت لیبانو (Petros de Mont Libano) را با نامهای روانه ایران كرد. وی پس از بازگشت نامهای از طرف شاه برای امپراتور آلمان، شارل پنجم (شارل كن)، برد. شاه در این نامه، پیشنهاد حمله همزمان آلمان از شمال و ایران از جنوب به عثمانی را مطرح كرد. ازآنجاكه در آن زمان شارل كن با فرانسه در حال جنگ بود، شاهاسماعیل به این نكته نیز اشاره كرد كه جنگ میان امپراتوران اروپا موجب جسارت و قدرت بیشتر سلطان خواهد شد. شارل به شاه اعلام كرد كه نقشه مسیر حمله به عثمانی را تهیه كند تا متفقاً جنگ علیه عثمانی را آغاز كنند.
پاسخ شارلكن زمانی به ایران رسید كه شاهاسماعیل فوت كرده بود و شاهطهماسب نیز پاسخی به آن نداد.[۳۱] هیچگونه امكانی وجود نداشت كه اولا شارل كن با شاهاسماعیل قرارداد امضا كند، ثانیا هیچگاه شارل خود را اسیر آرزوهای شاه نمیكرد، ثالثا با توجه به مسدودبودن مسیر و قرارگرفتن عثمانی در وسط راه ارتباطی ایران و اروپا امكان كمكرسانی به ایران وجود نداشت و رابعا شارل نمیخواست بهخاطر ایران، عثمانی را بهعنوان یك قدرت بزرگ علیه خود خشمگین كند. زیرا عثمانی از مجارستان گذشته و امپراتوری بزرگ شارل را تهدید كرده بود. شارل قصد داشت، با نمایش نزدیكشدن به ایران، عثمانی را تحت فشار قرار دهد كه این اقدام نیز بیاثر بود. زیرا عثمانی به تنهایی قادر بود ایران را شكست دهد، ولی برای ایران پیروزی بر عثمانی مقدور نبود.
● شاهطهماسب و عثمانی
پس از سلطانسلیم، سلطانسلیمان قانونی به امپراتوری رسید. وی موفق شد پیروزیهایی در اروپا بهدست آورد. او سرانجام در سال ۹۴۰.ق پیمان صلحی با اتریش ــ مجارستان امضا كرد. در مدتی كه سلیمان مشغول جنگ در اروپا بود، شیعیان آسیای صغیر به تحریك قزلباشها شورشها و ناآرامیهایی در خاك عثمانی ایجاد كردند. در پی این اقدام سلطانسلیمان تصمیم گرفت به ایران لشكركشی كند. بنابراین او ابتدا جاسوسانی به تركستان و ماوراءالنهر فرستاد تا از وضع ازبكان و تركان تركستان اطلاعاتی بهدست آورند و آنها را به حمله از سه طرف به ایران ترغیب كنند.
در سال ۹۴۰.ق عثمانیان به ایران حمله كردند و بخش وسیعی از شمال غرب كشور را تصرف نمودند. القاصمیرزا، برادر شاهطهماسب، به عثمانی پناهنده شد و بهانه جنگ دیگر را فراهم آورد. بالاخره سلیمان چهار بار به ایران لشكركشی كرد. در این دوره، عثمانی در اوج پیروزی و قدرت در اروپا بود و مجارستان و بخشی از لهستان را تصرف كرده و تا پنجاهكیلومتری دروازه شهر وین پیشرفته بود. در حملههای مكرر عثمانی، شاهطهماسب با آتشزدن مزارع، تخریب راهها و منابع آب و غذا، دستور عقبنشینی میداد، چون توان مقابله با سلیمان را نداشت. سرانجام شاه ایران در سال ۹۶۲.ق به امضای قرارداد معروف «آماسیه» تن داد. در سال ۹۶۷.ق بایزید، پسر سلیمان، به ایران پناهنده شد و یكبار دیگر خطر جنگ بالا گرفت. اما به دستور باب عالی و با حضور هیات اعزامی از استانبول شاهزاده عثمانی را در قزوین كشتند.
در این موقع سفیر ونیز برای ترغیب شاهطهماسب به حمله به تركان وارد قزوین شد، ولی شاه پاسخ منفی داد. این در حالی بود كه همزمان تركان در اروپا با شكستهایی روبرو شده بودند، اما شاه از درگیركردن خود در مخاصمات عثمانی و اروپا خودداری كرد. فرزند او، اسماعیل دوم كه در آتش انتقام از تركان میسوخت، بارها باعث تحریكاتی علیه عثمانی شد تا جنگی دیگر را به راه اندازد، اما به دستور شاهطهماسب، زندانی شد. صلح آماسیه بیستسال صلح را میان دو طرف برقرار كرد.
▪ شاهطهماسب و انگلیس
در زمان حكومت شاهطهماسب برای نخستینبار روابط تجاری بین ایران و بریتانیا برقرار شد. نخستین سفیر انگلیس، آنتونی جینكینسون (Antonie Jinkinson) رئیس شركت «مسكوی»،[۳۲] به ایران آمد. او از سوی ملكه الیزابت اول (Elizabet I) ماموریت داشت كه راه تجارت با ایران را بگشاید. سفیر زمانی به قزوین رسید كه طهماسب با سلیمان بر سر استرداد بایزید مشغول چانهزنی بود و توجهی به مسائل تجاری نداشت. آنتونی در این سفر موفقیتی بهدست نیاورد، اما توانست مقدمات سفر هیات تجاری بعدی را فراهم آورد. در سفر بعدی، شركت مسكو موفق شد فرمانی از شاه طهماسب بگیرد كه به موجب آن كارگزاران شركت میتوانستند بدون دادن عوارض، كالاهای خود را به ایران وارد و ابریشم خام را از آنجا صادر كنند، اما به دلیل رقابت شدید دلّالهای عثمانی، ارمنی و ونیزی، انگلیس در زمینه تجارت با ایران موفقیت چندانی به دست نیاورد.[۳۳]
در زمان سلطانمحمد خدابنده، بهویژه در روابط خارجی اتفاق مهمی رخ نداد. منتها عثمانی از آشفتگی اوضاع داخلی ایران كه ناشی از بحران جانشینی بود، استفاده كرد؛ سلطانمراد در سال ۹۹۳.ق تبریز را تصرف كرد و بر شهرهای شیروان، شماخی، بادكوبه و دربند نیز مسلط شد. خدابنده سفیری به نزد خلیفه فرستاد تا مفاد پیمان آماسیه را یادآوری كند. ازبكان نیز از درگیری عثمانی با ایران استفاده كردند و هرات را اشغال نمودند.[۳۴]
ضعف حكومت در ایران كاملا به زیان اروپاییان بود، زیرا عثمانی با خاطری آسوده اروپا را تحت فشار قرار میداد. در این زمان پاپ به «گراندوك مسكو» (Grand Duc Moscovich) و كاردینال لهستان نامههای رمزی نوشت و از آنان خواست در برابر عثمانی به ایران كمك كنند. میان دربار قزوین (پایتخت صفویان) و واتیكان سفرایی مبادله شد و پاپ تعهد كرد تا زمانیكه شاه ایران با عثمانی در حال جنگ است، هرساله صدهزار سكه سلطانی به او كمك كند. سلطانمحمد خدابنده حتی ششهزار قبضه تفنگ و پانزده تا بیست عراده توپ صحرایی از پاپ تقاضا كرد، ولی شواهدی دال بر عملیشدن این تقاضا وجود ندارد. در این دوره مذاكرات ایران و دولتهای اروپایی و اعزام سفیر از هر دو طرف نسبتا وسعت پیدا كرد، ولی نتیجه عملی نداشت. این درحالی بود كه عثمانی نیز هر روز اروپا را با تهدیدی جدید روبرو میكرد.
● شاهعباس اول و عثمانی
زمانیكه استقلال و موجودیت ایران در معرض نابودی قرار داشت، شاهعباس كبیر قدرت را بهدست گرفت. او پس از سركوب مدعیان حكومت و ساماندهی اوضاع داخلی، روابط سیاسی ایران را با كشورهای خارجی گسترش داد و تمام توان خود را در جهت نزدیكی سیاسی ــ نظامی با اروپا علیه عثمانی بهكار برد تا این دشمن قدرتمند را شكست دهد. اما او نیز هیچگاه به این آرزو نرسید.
شاهعباس در سیاست خارجی متوجه شد كه به تنهایی قادر نیست همزمان با عثمانی و ازبكان جنگ كند، لذا به جانب مغولها علیه ازبكان و به طرف روسها در مقابل عثمانی رفت. شاه به خوبی این سیاست را طراحی كرد. اما از جانب هند پاسخ مساعد دریافت نكرد و روسیه نیز تاحدودی اظهار تمایل كرد، ولی چون خود در مثلث بحران بالكان (روسیه، اتریش، عثمانی) درگیر بود، نمیتوانست با ظرفیت كامل در كنار صفویه باشد.
شاهعباس نخستین هیات دیپلماتیك ایران را به دربار تزار فرستاد. تزار استقرار دائمی سفیر را در دربارهای دو كشور خواستار شد و از دولت ایران خواست كه یك اتحاد سهجانبه میان ایران، روسیه و آلمان امضا شود، زیرا رودلف دوم (Rodolph II)، امپراتور آلمان، نیز از تهدیدهای عثمانی شدیدا نگران بود. در همین زمان نخستین هیات دیپلماتیك ایرانی عازم آلمان شد.[۳۵] این هیات تحت رهبری حسین علیبیك در سال ۱۰۰۷.ق به دربار رودلف رفت.[۳۶]
در همین زمان كه شاهعباس مشغول مذاكره با روسیه و آلمان بود، عثمانی از این مذاكرات اطلاع یافت و بهمنظور نمایش قدرت و متنبهكردن ایران به ایران حمله كرد و مناطقی از شمال غربی ایران را تصرف نمود. شاهعباس كه از همكاری جدی اروپاییان مایوس شده بود و از طرفی تاكنون نتوانسته بود قزلباشها را سروسامان دهد و قدرتشان را محدود كند، از عثمانی تقاضای صلح كرد. بهاینترتیب قرارداد ۹۹۹ استانبول بین طرفین امضا شد و عثمانی همچنان بر مناطق متصرفی تسلط داشت.شاهعباس در سال ۱۰۰۴.ق با لشكری منظم عازم خراسان شد و ازبكان را كه هم مناطق شرقی را تهدید میكردند و هم با عثمانی رابطه داشتند، شكست داد.[۳۷]
شاهعباس یا متوجه نشده بود كه اروپاییان او را در مقابل عثمانی به بازی گرفتهاند یا میدانست، ولی چارهای نداشت. اگر راه ارتباط اروپاییان با ایران سهل بود، امكان داشت اروپا جبهه جدیدی علیه عثمانی بگشاید، ولی تقریبا هیچ راه امنی میان ایران و اروپا وجود نداشت.
اروپا قصد نداشت خود را درگیر خصومتهای بیارزش ایران و عثمانی كند. همچنانكه عثمانی میل نداشت نیروی خود را به جنگ با ایران گرفتار كند، ولی ازیكسو تحریكات قزلباشها در عثمانی، سلطان را مجبور میكرد به ایران حمله كند و ازسویدیگر عثمانی میخواست به اروپا بفهماند كه ایران كشور قدرتمندی نیست كه شما بخواهید روی آن سرمایهگذاری كنید و ما هرگاه تصمیم گرفتهایم، توانستهایم ایران را تنبیه كنیم. از جانب دیگر مسیحیان نسبت به كشورهای اسلامی اطمینان سیاسی عمیقی نداشتند. در حمله مسلمانان به اروپا در سال ۷۱۱.م، در جنگهای صلیبی ۱۰۹۵.م و از همه مهمتر در ظلم و ستم تركان مسلمان علیه مسیحیان بالكان، ثابت شد كه نوعی خصومت عمیق میان مسیحیان و مسلمانان وجود دارد. بنابراین مسیحیان بر این اعتقاد بودند كه كمك به ایران میتواند این كشور را در آینده به قدرتی علیه اروپا تبدیل كند. ازسویدیگر هرقدر جنگ و خونریزی میان مسلمانان ترك و صفوی رخ میداد، به نفع اروپا بود، زیرا هر دو دشمنِ مسیحیان بودند. هرچند شاهعباس كوشش كرد با اعطای امتیازات تجاری، آزادیهای مذهبی و معافیتهای گمركی به اروپاییان، نظر مثبت آنان را نسبت به ایران جلب كند، ولی فایدهای نداشت.
اروپا اگر میتوانست با عثمانی كنار آید، این كار را میكرد، زیرا به نفع او بود. بههمیندلیل بهرغم اعلام تمایل رودلف دوم، امپراتور آلمان، به برقراری روابط نزدیكی با ایران علیه عثمانی، به مجرد اینكه عثمانی پیشنهاد آتشبس به آلمان را داد، رودلف پذیرفت و صلح میان طرفین برقرار شد و امپراتوری آلمان ایران را فراموش كرد؛ دقیقا همان عملی كه ناپلئون با ایران عصر فتحعلیشاه كرد.
شاه عباس كه از تاكتیكهای سیاسی غافل بود، از آنتونیو دوگوا، سفیر اسپانیا در اصفهان، خواست با سفر به واتیكان از پاپ بخواهد كه قرارداد صلح میان عثمانی و آلمان را لغو كند.
▪ شاهعباس و انگلیس
شاهعباس از شكست مذاكرات با آلمان و پاپ ناامید نشد و جستجوی راههای اتحاد با سایر دولتهای اروپایی را ادامه داد. اینبار انگلستان به دلیل استقلال دینی از كلیسای رم و نزدیكی ایران به هند و بهعنوان بازیگر جدید در خلیجفارس به ایران نزدیك شد.
در پی رفتار خشن و ظلم و ستم پرتغالیان در منطقه خلیجفارس و شكایت مردم به شاهعباس از استعمارگران، شاه به اللهوردیخان دستور داد بندر گمبرون را از تصرف آنان خارج كند. با وجود رابطه صمیمانه میان شاهعباس و فیلیپ سوم، پادشاه اسپانیا، شاه از وعدههای دروغین او عصبانی بود و بهرغم اصرار فیلیپ به اجازه در ماندگاری پرتغالیها در گمبرون، بالاخره در سال ۱۰۲۲.ق این بندر بهدست ایرانیان افتاد.
با تشدید رقابتهای انگلیس و پرتغال در حوزه اقیانوس هند و نیز شكست نیروی دریایی اسپانیا در مقابل بریتانیا (نبرد آرمادای در سال ۱۵۸۸.م در زمان فیلیپ دوم) و همچنین صلح شاهعباس با دولت عثمانی، دیگر زمان آن رسیده بود كه ایران خود را از تسلط پرتغال برهاند. شاهعباس به امامقلیخان، بیگلربیگی فارس، دستور داد با تمام قوا به سواحل خلیجفارس برود و كشتیهای پرتغال را توقیف كند. سپاه ایران ابتدا به راسالخیمه و قشم حمله كرد و سپس جزیره هرمز را محاصره نمود.
در اواخر سال ۱۰۲۹.ق ایران به انگلیسیها پیشنهاد كرد علیه پرتغال متحد شوند. در سال بعد انگلیس به سواحل ایران رسید. بین ایران و هیات انگلیسی توافق شد كه در صورت نبرد و پیروزی این تعهدات انجام شود: ۱ــ غنائم جنگی بهطور تساوی بین ایران و انگلیس تقسیم شود ۲ــ قلعه هرمز با تمام تجهیزات به انگلیس واگذار شود ۳ــ درآمد گمركی بین ایران و انگلیس تقسیم شود ۴ــ هزینه جنگ نیز بهطور مساوی تامین شود.
سرانجام در سال ۱۰۳۱.ق كشتیهای انگلیس به طرف هرمز حركت كردند و سپاه امامقلی نیز از خشكی حمله كرد. پرتغال تقاضای صلح كرد و بالاخره جزیره هرمز و قلعه از تصرف پرتغال آزاد شد.[۳۸] انگلیس، به جای پرتغال، در قلعه هرمز پایگاه تجاری تاسیس كرد و تجارت خلیجفارس را در دست گرفت.
انگلیس بهمنظور تحكیم مبانی تجاری خود در ایران، دو تن از مستشاران نظامی خود را با نامهای آنتولی شرلی (Antonie Sherlly) و رابرت شرلی (Robert Sherlly) با مقداری اسلحه سبك به خدمت شاه فرستاد. شاهعباس از این پیشامد برای نزدیكی به پادشاهان عیسوی استفاده كرد. ابتدا برای اعلام مراتب حقشناسی و اخلاص خود نسبت به این دو، آنتونی شرلی را با دستخطی از خود به دربار جیمز اول، پادشاه انگلستان، فرستاد تا راههای گسترش تجارت میان دو كشور را بررسی كنند. ایران تاكنون ابریشم خود را كه كالای انحصاری در جهان بود، از طریق خاك عثمانی و بهوسیله دلّالهای ترك، ارمنی و ونیزی به اروپا میفروخت. در صورت انعقاد قرارداد تجاری با انگلیس میتوانست از این زمان به بعد این كالای ارزشمند و پرمشتری را با كشتیهای انگلیسی و از طریق خلیجفارس به اروپا بفرستد. در این صورت عمّال عثمانی از سود سرشاری محروم میشدند كه از واسطگی تجارت ابریشم بهدست میآوردند.
درواقع شاهعباس قصد داشت با دادن امتیازات سخاوتمندانه به انگلیس، سایر دولتهای اروپایی را به نزدیكی به ایران در مقابل عثمانی تشویق كند كه باز این سیاست هم موفقیتآمیز نبود. انگلیس تا آنجا ایران را تسلیح كرد كه آرزوهای شاهعباس را كنترل كند نه آنقدر كه ایران به یك قدرت نظامی حتی در برابر عثمانی تبدیل شود.
انگلیس از این دوره تا جنگ جهانی اول دوگانگی نظامی خود را در مورد ایران و عثمانی همچنان ادامه داد. بریتانیا از نیمه دوم قرن نوزدهم استراتژی مهار را درخصوص عثمانی بهكار بست. این كشور ازیكسو عثمانی را تقویت میكرد برای اینكه بتواند در مقابل روسیه ــ كه رقیب اروپایی لندن در سرزمینهای شرقی مثل ایران، افغانستان، چین و تركستان بود ــ ایستادگی كند. بهطوریكه هرگاه روسیه در سرزمینهای یادشده انگلیس را تحت فشار قرار میداد، این كشور نیز عثمانی را علیه روسیه وارد یك جنگ ساختگی میكرد. ازسویدیگر بریتانیا همچنان نمیخواست عثمانی به یك قدرت منطقهای بهویژه در خاورمیانه تبدیل شود، زیرا در این صورت، امكان دستیابی انگلیس به تجارت بصره و نفوذ در بازارهای عرب مشكل میشد. بریتانیا در مورد ایران نیز همین استراتژی دوپهلوی را به كار بست. براساس سیاست كلی اروپا در دوره صفوی، اروپاییان نمیخواستند با نزدیكشدن به ایران خشم عثمانی را موجب شوند، زیرا ایران از جهت ژئواستراتژیك جایگاه مهمی نداشت و خلیجفارس به دلیل دوری به اروپا اهمیت بالایی بهدست نیاورده بود. خلیجفارس در این دوره از بابت مروارید اهمیت داشت، ولی با شروع قرن بیستم و با فوران نفت، به یك منطقه فوق ژئواكونومیك تبدیل گردید.
استراتژی دوپهلوی انگلیس نیز در مورد ایران این بود كه اولا تمامیت ارضی و استقلال ایران را حفظ كند، بهویژه پس از استقرار كمپانی هند شرقی، انگلیس به هیچوجه اجازه نمیداد ایران تجزیه شود، زیرا بهدلیل نفوذ بیشتر روسیه در دربار و مناطق شمالی و میان نیروهای قزاق و احتمالا آرزوی دستیابی روسیه به آبهای گرم خلیجفارس، تجزیه ایران به نفع روسیه بود. ثانیا تجزیه ایران و واگذاری بخشهای جنوبی كشور به انگلیس بهدلیل وجود منابع نفتی (در ماه مه ۱۹۰۸.م نخستین چاه نفت خاورمیانه در مسجدسلیمان فوران كرد. این حادثه ناشی از قرارداد دارسی در سال ۱۹۰۱.م بود و انگلیس از آن بهرهبرداری میكرد) و تجارت خلیجفارس و بهخصوص وجود هند، ترجیح میداد یك دولت مستقل در واسطگی هند و اروپا (بهویژه روسیه) وجود داشته باشد. ثالثا اگر ایران تجزیه میشد، انگلیس بایستی هزینههای نگهداری، امنیت و تامین نیازهای اقتصادی مردم را به عهده میگرفت. رابعا یك ایران مستقل میتوانست یك منطقه حائل میان انگلیس و روسیه باشد و همچنین بریتانیا قادر بود برای فشارآوردن بر روسیه در لحظههای ناسازگاری در تقسیم منافع، ایران را به تحریكات نظامی علیه او وادار كند. بریتانیا در دو جنگ ایران و روس در دوره قاجار نقش واسطگی را در خاتمه جنگ به نفع روسیه بازی كرد و با انعقاد دو پیمان گلستان و تركمنچای، بخش وسیعی از سرزمینهای ارزشمند ایران نیز بهعنوان مناطق حائل به روسیه واگذار شد. آنچه طی سلطنت صفویان تا پایان قاجار و حتی پس از آن بر سر ایران آمد، احتمالا همگی ناشی از بیخیالی و نادانی پادشاهان نبود، بلكه نتیجه فقدان قدرت بود. این فقدان نیز قطعا ناشی از جدایی دولت و ملت و بیتعهدی مردم نسبت به دولتمردان و عدم احساس وظیفه ملی مردم بود. در ایران همیشه دولت حكومت میكرد و مردم زندگی مینمودند. منتها چگونه زندگیكردن مهم نیست.
از آنجاكه قدرت هر دولتی به میزان دلبستگی ملت به دولت بستگی دارد، چنانچه دولت مردم را در تصمیمگیریهای سیاسی ــ اقتصادی مشاركت میداد، قطعا حس فداكاری و احساسات ملی میتوانست مردم را به ساخت اسلحه تشویق كند، همانگونه كه ژاپن در انقلاب مئیجی (۱۸۶۷.م) به تقلید از اروپا صاحب تسلیحات نظامی شد. این انقلاب از شخص امپراتور هیروهیتو شروع شد كه خود را از پشت پردههای پندار و افسانه بیرون آورد و پیوندهای همبستگی ملی را تقویت نمود. قبل از مئیجی، امپراتور فرزند خورشید و یگانه منشأ قدرت بود، اما پس از انقلاب مردم از كنج زندگی خصوصی به میدان اجتماعی آمدند و با تبلیغ حس وطنپرستی روز به روز سطح مسئولیتپذیری مردم افزایش یافت.
شاه عباس، نقدعلی بیك را بهعنوان نخستین سفیر ایران روانه لندن كرد، ولی هیچكدام از اقدامات شاهعباس حتی سفارت شرلی به نتیجه نرسید. شاه هیات دیگری را با هدایا تحت سرپرستی آنتولی شرلی و حسینعلی بیك روانه دربار دوك ونیز كرد. دوك اعلام كرد چون با هیات دیپلماتیك ترك مشغول مذاكره و انعقاد پیمان صلح میباشد، از پذیرفتن هیات ایرانی معذور است. طبیعی بود، زیرا وقتی ونیز میتوانست مشكل خود را با عثمانی، یعنی عامل اصلی بحران، حل كند، دیگر نیازی به نزدیكی به ایران نداشت. هیات ایرانی عازم دربار پاپ و سپس دربار فیلیپ سوم شدند. امپراتور اسپانیا از پیشنهاد هیات ایرانی استقبال كرد و قرار شد خیلی زود سفیرانی به اصفهان اعزام كند.
فیلیپ سوم هیاتی تحت رهبری آنتونیو دوگوآ، برای احیا و تقویت روابط تجاری با ایران در خلیجفارس، به اصفهان فرستاد. منتها شرط فیلیپ قطع هرگونه ارتباط ایران با انگلیس بود. (همان شرطی كه ناپلئون برای فتحعلیشاه گذاشت.) یكی دیگر از پیشنهادهای امپراتور اجازه آزادی عمل و تبلیغ دین به كاتولیكها بود. در مقابل، اسپانیا متعهد شد كه با ایران علیه عثمانی همكاری نظامی داشته باشد. شاه تمام پیشنهادها را به عشق شكست عثمانی و بیرونكردن تركان از ایران پذیرفت، ولی پس از مدتی امپراتور نیز تصمیم گرفت برای برقراری صلح با عثمانی مذاكره كند.[۳۹] شاه كه كاملا از این سیاست اروپاییان عصبانی و ناامید شده بود، تصمیم گرفت به تنهایی با عثمانی روبرو شود.● صفویان و فرانسه
روابط میان ایران و فرانسه در این دوره با اعزام میسیونهای كاتولیكی از دربار فرانسه به ایران آغاز میشود. زیرا پس از خاتمه جنگهای صلیبی فرانسه همچنان از مسیحیان در شرق حمایت میكرد. فرانسه همیشه و حتی امروز خود را حامی مسیحیان جهان میداند، بهطوریكه با این ادعا به منافع بزرگی دست یافته است.
در سال ۱۰۳۶.ق و در زمان لویی سیزدهم، پادشاه فرانسه، نخستین هیات میسیونی كاتولیك به رهبری پاسیفیك دوپروونس (Pacifique de Province) در اصفهان به حضور شاهعباس رسید. شاه كه سیاست اغماض دینیاش در اروپا شهرت یافته بود، به این هیات اجازه داد در اصفهان و برخی شهرهای دیگر به ساخت كلیسا و تبلیغ مسیحیت اقدام كند.
در سال ۱۰۷۳.ق، هیات دیگری از روحانیون فرانسوی همراه یك هیات بازرگانی به امر لویی چهاردهم و به ریاست دو نفر بهنامهای لالن (Lalin) و لابولای (Labolay) به خدمت شاهصفی رسیدند. اما هیات تجاری موفق نشد امتیاز بازرگانی اخذ كند. كمی بعد سفیری بهنام ژون سر (Jean Ser) از طرف لویی چهاردهم به دربار شاه سلیمان آمد و اولین قرارداد متقابل تجاری میان طرفین امضا شد.[۴۰]
در سال ۱۱۱۳.ق سفیر دیگری بهنام ژان باپتیست فابر (Jean Baptiste fabre) همراه همسرش ماری پتی (Marie Pety) عازم ایران شد. فابر در ایروان فوت كرد، ولی همسرش با مدارك و هدایای لوی چهاردهم وارد اصفهان شد، اما پس از مدتی اقامت نتیجه مطلوب حاصل نشد و او به فرانسه بازگشت. لویی چهاردهم كنسول خود در شهر حلب سوریه را به نام پیر ویكتور میشل (Pierre Victeur Michel) به اصفهان و به دربار شاهسلطانحسین فرستاد (۱۱۱۶.ق). میشل موفق شد قراردادی با سیویك ماده بر سر تجارت بین دو كشور با دربار ایران منعقد كند (۱۷۰۷.م). ولی كارشكنیهای انگلیس، هلند، تجار ارمنی، یهودی و ترك، اجرای قرارداد را به تاخیر انداخت. ضمنا شاهسلطانحسین در برابر تعهدات خود، شرطی گذارده بود مبنی بر اینكه فرانسه با نیروی دریایی خود در سركوب شورشهای مسقط، عمان و تصرف مجدد آن توسط ایران به سپاهیان صفوی كمك كند. مذاكره در این مورد هم اجرای قرارداد را با تاخیر روبرو كرد. تا اینكه لویی چهاردهم به تقاضای ایران پاسخ مثبت داد. یكی از مواد این قرارداد سیویك مادهای مربوط به مناسبات قضایی بود. زیرا موافقت شد كه ایران نیز در بندر مارسی در سواحل مدیترانه تجارتخانهای تاسیس كند. بنابراین حق قضاوت كنسولی (كاپیتولاسیون) متقابل میان دو كشور به امضا رسید. فرانسویان نخستین كشور اروپایی بودند كه در ایران صاحب حق قضاوت كنسولی شدند.[۴۱] بعد از صفویه موضوع كاپیتولاسیون عملا لغو شد، زیرا جنگ و درگیریهای خارجی و داخلی تجارت را از رونق انداخت. اما در شكست دوم ایران از روس در دوره قاجار یكی از مواد مهم عهدنامه تركمنچای اخذ امتیاز كاپیتولاسیون از طرف روسیه بود. با این تفاوت كه امتیاز یكجانبه به نفع روسیه بود.
▪ اخراج عثمانی از ایران
پس از آنكه پانزده سال از سلطنت شاهعباس گذشت، شاه خود را آنقدر قوی دید كه بتواند به تنهایی با سلطان عثمانی جنگ كند. با رویكارآمدن سلطانمحمد دوم، قدرت تركان به علت جنگهای پیدرپی با اتریش و درگیریهای دیگر با اروپاییان و بالاگرفتن شورشهای قومی ــ مذهبی در آسیای صغیر رو به ضعف گذاشته بود، بههمیندلیل شاه موقعیت ایران را برای حمله مناسب دید و در سال ۱۰۱۲.ق عازم تبریز شد و علیپاشا، فرمانده ترك مقیم تبریز، را غافلگیر كرد و توانست بهسرعت این شهر را كه هیجدهسال در اشغال عثمانیان بود، آزاد كند. در همین زمان سلطانمحمد دوم درگذشت و جانشین او سلطاناحمد اول با سپاه عظیم عازم آذربایجان شد، ولی شكست خورد.
بهاینترتیب سراسر آذربایجان، قفقاز، كردستان و شمال بینالنهرین به دست ایرانیان افتاد. در این زمان، شاه به سلطان عثمانی پیغام داد چون قصد تصرف خاك عثمانی را ندارد، در صورتیكه دولت عثمانی از ادعای خود نسبت به ایالات ایران دست بردارد، حاضر به امضای قرارداد صلح میباشد. اما چون تركان این پیشنهاد را كه جنبه تهدید داشت، نپذیرفتند و به همین دلیل بار دیگر جنگ میان دو كشور درگرفت. این جنگ با شكست عثمانی خاتمه یافت و سرانجام عهدنامه دوم استانبول میان دو طرف منعقد شد.[۴۲]
با وجود این عهدنامه درگیریهای پراكنده مرزی میان طرفین ادامه یافت تا اینكه جنگ دیگری در زمان سلطان عثمان دوم اتفاق افتاد كه به امضای عهدنامه ایروان منتهی شد. تا پایان سلطنت شاهعباس در سال ۱۰۳۸.ق دیگر جنگی میان طرفین رخ نداد. اما فضای میان طرفین كاملا متشنج بود و هر زمان احتمال درگیری وجود داشت. بهطوری كه پس از مرگ شاهعباس، جانشین او، شاهصفی، سفیری به نام مقصودبیك را به دربار عثمانی فرستاد و تقاضای ترك مخاصمه و برقراری صلح كرد، ولی اختلاف و درگیری همچنان میان تركان عثمانی و صفوی ادامه یافت.
● نتیجه
بهعنوان نتیجهگیری میتوان اظهار داشت كه با تاسیس دولت صفوی دوران جدید تاریخی ایران آغاز شد، زیرا اولا صفویه نخستین دولت متمركز و قدرتمندی بود كه پس از اسلام در ایران تاسیس شد؛ دولتی كه به هویت ایرانی جان تازهای بخشید و بدینترتیب برای اولینبار، پدیده مرز در مناسبات خارجی ایران شكل گرفت. ثانیا پس از اسلام نخستین نظام سیاسی با تركیب دین و دولت ایجاد شد و شاهان صفوی با رسمیتبخشیدن به مذهب شیعه بهعنوان آیین دولتی، از آن برای تحكیم مبانی قدرت استفاده كردند، بهطوریكه در طی حیات سیاسی این سلسله قدرت سیاست بر دیانت مسلط بود. ثالثا در این دوره ایران بهعنوان یك بازیگر عمده سیاست منطقهای ظاهر شد و اروپاییان ایران را بهعنوان یك واحد سیاسی مستقل شناختند كه البته در این خصوص وجود امپراتوری عثمانی موثر بود، زیرا هرقدر عثمانی دنیای مسیحیت را تحت فشار و تهدید قرار میداد، ازیكسو اروپا به یاد ایران میافتاد، بهطوریكه برای اروپا نام عثمانی، ایران را تداعی میكرد و ازسویدیگر ایران عصر صفوی درهای محبت خود را به سوی مسیحیان میگشود. بهگونهای كه اغماض مذهبی ایران برای اروپاییان یك افسانه بود، زیرا در ایران مسلمان، مسیحی و كلیمی از شرایط نسبتا برابری برخوردار بودند، بهویژه مسیحیان اروپا مورد لطف ویژه شاهانه قرار داشتند؛ امتیازی كه نه در اروپا وجود داشت و نه در عثمانی.
دكتر علی بیگدلی
پینوشتها
* استاد دانشگاه شهید بهشتی
[۱]ــ نجفقلی حسام مفرّی، تاریخ روابط سیاسی ایران با دنیا، تهران، علم، ۱۳۶۶، صص۱۵۴ــ۱۵۱
[۲]ــ اصطلاحات تركی آققویونلو و قراقویونلو را كه به معنی تركمنهای سپید و سیاه گوسفند است، غالبا مأخوذ از نشانهایی میدانستند كه بر بیرقهای جنگی آنها نقش بسته بود. اما مینورسكی میگوید وجه تسمیه این دو قبیله بر حسب نژاد احشام آنان بوده است.
[۳]ــ میشل فراوی، پیدایش دولت صفوی، ترجمه: یعقوب آژند، تهران، گسترده، ۱۳۶۸، صص۴۵ــ۴۴
[۴]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۹، ص۹
[۵]ــ والتر هینس، تشكیل دولت ملی در ایران، ترجمه: كیكاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۱، ص۷
[۶]ــ نصرالله فلسفی، تاریخ روابط ایران و اروپا در دوره صفویه، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۱۶، مقدمه.
[۷]ــ قرایوسف قویترین و تواناترین فرمانروای سلسله قراقویونلو در عراق و آذربایجان بود كه سرانجام به دست اوزونحسن در سال ۸۷۲.ق به قتل رسید.
[۸]ــ والتر هنیس، همان، صص۳۲ــ۳۱
[۹]ــ برخی منابع نام او را كایوهانس، كالوجونز و كالویومنا نیز ذكر كردهاند
[۱۰]ــ میشل فراوی، همان، ص۴۹
[۱۱]ــ رحیمزاده صفوی، زندگی شاهاسماعیل، تهران، نشر خیام، ۱۳۴۱، ص۱۰۴
[۱۲]ــ میشل فراوی، همان، ص۴۷
[۱۳]ــ او در طرابوزان نیابت سلطنت را از طرف فرزند صغیر كالویوانس (الكسیس پنجم Alexis V) به عهده داشت.
[۱۴]ــ كارل بروكلمان، تاریخ ملل و دول اسلامی، ترجمه: هادی جزایری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱۳۴۶، ص۳۹۸
[۱۵]ــ این حادثه در سال ۸۶۵.ق برابر با ۱۴۶۱.م اتفاق افتاد. (كارل بروكلمان، همان، ص۳۹۸)
[۱۶]ــ حسنبیك روملو، همان، صص۱۲۰ــ۱۱۰
[۱۷]ــ كنتارینی باربارو، همان، ص۱۸۵
[۱۸] - Péloponnèse
پلوپونز یكی از بنادر تجاری مدیترانه بود كه جنگ اسپارت و آتن در سال ۴۰۴ــ۴۳۱ قبل از میلاد بر سر تصرف آن رخ داد.
[۱۹]ــ این جنگ در سال ۱۴۷۰.م اتفاق افتاد (كارل بروكلمان، همان، ص۳۹۹)
[۲۰]ــ این نخستینبار در تاریخ ایران بود كه نوعی اعطای كمك نظامی میان ایران و اروپا انجام میشد.
[۲۱]ــ مجارستان، لهستان و سایر كشورهای اروپایی نمیخواستند با نزدیكشدن به ایران، عثمانی را علیه خود تحریك كنند.
[۲۲]ــ عثمانی تا سال ۱۷۱۵.م سلطه خود را بر تمام كشورهای عربی قطعی كرد و سلطان بهعنوان خلیفه مورد احترام و اطاعت اهل سنت بود.
[۲۳]ــ محمد امین ریاحی، سفارتنامههای ایران، تهران، طوس، ۱۳۶۸، ص۲
[۲۴]ــ رحیمزاده صفوی، همان، ص۳۰۲
[۲۵]ــ پیگولوسكایا، تاریخ ایران، ترجمه: كریم كشاورز، تهران، پیام، ۱۳۵۴، ص۴۷
[۲۶]ــ یدالله شكری (به كوشش)، عالم آرای صفوی، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۰، صص۴۵۶ــ۴۵
[۲۷]ــ دشتی كه حدود هشتاد كیلومترمربع است و در بیست فرسخی تبریز و شمالغربی شهر خوی قرار دارد و از توابع چغور سعد است.
[۲۸]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، صص۲۵ــ۱۹
[۲۹]ــ همچنین مقرر شد كه نیروی دریایی پرتغال در فرونشاندن طغیانهای سواحل بلوچستان و مكران به ایران كمك كند.
[۳۰]ــ منطقه خلیجفارس با توجه به اهمیت بازرگانی، چندان برای شاه مهم نبود. چون او فقط به جنگ با عثمانی فكر میكرد. نصرالله فلسفی، همان، ص۲۰
[۳۱]ــ ابوالقاسم طاهری، تاریخ سیاسی ــ اجتماعی ایران، تهران، كتابهای جیبی، ۱۳۴۹، صص۱۷۰ــ۱۶۹
[۳۲]ــ مركز تجاری انگلیس در مسكو.
[۳۳]ــ ابوالقاسم طاهری، همان، ص۴۸
[۳۴]ــ احمد تاجبخش، ایران در زمان صفویه، تبریز، ۱۳۴۰، ص۹۵
[۳۵]ــ آدام اولئاریوس، سفرنامه، ترجمه: حسین كردبچه، نشر كتاب، ۱۳۶۹، ص۸
[۳۶]ــ اسكندربیك تركمان، همان، ج۲، ص۸۳۶
[۳۷]ــ پیگو لوسكایا، همان، ص۵۱۴
[۳۸]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، ص۹۳
[۳۹]ــ شوستر واسل سیبلا، همان، ص۸۴
[۴۰]ــ نخستین تماسهای ایران و فرانسه مربوط به دوره ایلخانان مغول است. در این زمان دو نامه از طرف ایلخانان یكی به دربار فیلیپ لوبل (Philippe Le Bel)در سال ۱۲۸۹.م و دیگری در سال ۱۳۰۵.م به دربار فیلیپ آگوست (Philippe August) فرستاده شد. هدف از ارسال این نامهها تقاضای ایلخانان نیمهمسیحی از پادشاه فرانسه متحدشدن با یكدیگر علیه مسلمانان بود. زیرا جنگهای صلیبی با ناكامی مسیحیان به پایان رسیده بود. اما فرانسویان به این نامهها پاسخ ندادند. برای مطالعه بیشتر رك: «مقاله فرایند شكلگیری كاپیتولاسیون و لغو آن در ایران»، مجله روابط خارجی وزارت امورخارجه، شماره ۱۸، مهر ۱۳۸۳
[۴۱]ــ فرانسویان در سال ۱۵۳۵.م برای نخستینبار كاپیتولاسیون را به عثمانی تحمیل كردند. به دنبال شكست فرانسوای اول، امپراتور فرانسه، از شارل كن، امپراتور هابسبورگ، فرانسه با عثمانی علیه اتریش متحد شد. نظامیان فرانسه برای نوسازی سپاه وارد استانبول شدند.
[۴۲]ــ معاهده اول استانبول در سال ۹۹۸.ق میان شاهعباس و عثمانی امضا شد و این زمانی بود كه شاه برای سركوبی ازبكان ترجیح داد با دادن امتیازاتی به عثمانی با آنان قرارداد صلح امضا كند. غیر از ازبكان و عثمانیان مدعیان، حكومت در داخل نیز شاه را با مشكلات زیادی روبرو كردند. سلطانمحمد خدابنده در سال ۹۹۶.ق به دست خود تاج سلطنت را به سر فرزند هیجدهسالهاش گذاشت.
پینوشتها
* استاد دانشگاه شهید بهشتی
[۱]ــ نجفقلی حسام مفرّی، تاریخ روابط سیاسی ایران با دنیا، تهران، علم، ۱۳۶۶، صص۱۵۴ــ۱۵۱
[۲]ــ اصطلاحات تركی آققویونلو و قراقویونلو را كه به معنی تركمنهای سپید و سیاه گوسفند است، غالبا مأخوذ از نشانهایی میدانستند كه بر بیرقهای جنگی آنها نقش بسته بود. اما مینورسكی میگوید وجه تسمیه این دو قبیله بر حسب نژاد احشام آنان بوده است.
[۳]ــ میشل فراوی، پیدایش دولت صفوی، ترجمه: یعقوب آژند، تهران، گسترده، ۱۳۶۸، صص۴۵ــ۴۴
[۴]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، امیركبیر، ۱۳۶۹، ص۹
[۵]ــ والتر هینس، تشكیل دولت ملی در ایران، ترجمه: كیكاووس جهانداری، تهران، خوارزمی، ۱۳۶۱، ص۷
[۶]ــ نصرالله فلسفی، تاریخ روابط ایران و اروپا در دوره صفویه، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۱۶، مقدمه.
[۷]ــ قرایوسف قویترین و تواناترین فرمانروای سلسله قراقویونلو در عراق و آذربایجان بود كه سرانجام به دست اوزونحسن در سال ۸۷۲.ق به قتل رسید.
[۸]ــ والتر هنیس، همان، صص۳۲ــ۳۱
[۹]ــ برخی منابع نام او را كایوهانس، كالوجونز و كالویومنا نیز ذكر كردهاند
[۱۰]ــ میشل فراوی، همان، ص۴۹
[۱۱]ــ رحیمزاده صفوی، زندگی شاهاسماعیل، تهران، نشر خیام، ۱۳۴۱، ص۱۰۴
[۱۲]ــ میشل فراوی، همان، ص۴۷
[۱۳]ــ او در طرابوزان نیابت سلطنت را از طرف فرزند صغیر كالویوانس (الكسیس پنجم Alexis V) به عهده داشت.
[۱۴]ــ كارل بروكلمان، تاریخ ملل و دول اسلامی، ترجمه: هادی جزایری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، ۱۳۴۶، ص۳۹۸
[۱۵]ــ این حادثه در سال ۸۶۵.ق برابر با ۱۴۶۱.م اتفاق افتاد. (كارل بروكلمان، همان، ص۳۹۸)
[۱۶]ــ حسنبیك روملو، همان، صص۱۲۰ــ۱۱۰
[۱۷]ــ كنتارینی باربارو، همان، ص۱۸۵
[۱۸] - Péloponnèse
پلوپونز یكی از بنادر تجاری مدیترانه بود كه جنگ اسپارت و آتن در سال ۴۰۴ــ۴۳۱ قبل از میلاد بر سر تصرف آن رخ داد.
[۱۹]ــ این جنگ در سال ۱۴۷۰.م اتفاق افتاد (كارل بروكلمان، همان، ص۳۹۹)
[۲۰]ــ این نخستینبار در تاریخ ایران بود كه نوعی اعطای كمك نظامی میان ایران و اروپا انجام میشد.
[۲۱]ــ مجارستان، لهستان و سایر كشورهای اروپایی نمیخواستند با نزدیكشدن به ایران، عثمانی را علیه خود تحریك كنند.
[۲۲]ــ عثمانی تا سال ۱۷۱۵.م سلطه خود را بر تمام كشورهای عربی قطعی كرد و سلطان بهعنوان خلیفه مورد احترام و اطاعت اهل سنت بود.
[۲۳]ــ محمد امین ریاحی، سفارتنامههای ایران، تهران، طوس، ۱۳۶۸، ص۲
[۲۴]ــ رحیمزاده صفوی، همان، ص۳۰۲
[۲۵]ــ پیگولوسكایا، تاریخ ایران، ترجمه: كریم كشاورز، تهران، پیام، ۱۳۵۴، ص۴۷
[۲۶]ــ یدالله شكری (به كوشش)، عالم آرای صفوی، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۵۰، صص۴۵۶ــ۴۵
[۲۷]ــ دشتی كه حدود هشتاد كیلومترمربع است و در بیست فرسخی تبریز و شمالغربی شهر خوی قرار دارد و از توابع چغور سعد است.
[۲۸]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، صص۲۵ــ۱۹
[۲۹]ــ همچنین مقرر شد كه نیروی دریایی پرتغال در فرونشاندن طغیانهای سواحل بلوچستان و مكران به ایران كمك كند.
[۳۰]ــ منطقه خلیجفارس با توجه به اهمیت بازرگانی، چندان برای شاه مهم نبود. چون او فقط به جنگ با عثمانی فكر میكرد. نصرالله فلسفی، همان، ص۲۰
[۳۱]ــ ابوالقاسم طاهری، تاریخ سیاسی ــ اجتماعی ایران، تهران، كتابهای جیبی، ۱۳۴۹، صص۱۷۰ــ۱۶۹
[۳۲]ــ مركز تجاری انگلیس در مسكو.
[۳۳]ــ ابوالقاسم طاهری، همان، ص۴۸
[۳۴]ــ احمد تاجبخش، ایران در زمان صفویه، تبریز، ۱۳۴۰، ص۹۵
[۳۵]ــ آدام اولئاریوس، سفرنامه، ترجمه: حسین كردبچه، نشر كتاب، ۱۳۶۹، ص۸
[۳۶]ــ اسكندربیك تركمان، همان، ج۲، ص۸۳۶
[۳۷]ــ پیگو لوسكایا، همان، ص۵۱۴
[۳۸]ــ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، همان، ص۹۳
[۳۹]ــ شوستر واسل سیبلا، همان، ص۸۴
[۴۰]ــ نخستین تماسهای ایران و فرانسه مربوط به دوره ایلخانان مغول است. در این زمان دو نامه از طرف ایلخانان یكی به دربار فیلیپ لوبل (Philippe Le Bel)در سال ۱۲۸۹.م و دیگری در سال ۱۳۰۵.م به دربار فیلیپ آگوست (Philippe August) فرستاده شد. هدف از ارسال این نامهها تقاضای ایلخانان نیمهمسیحی از پادشاه فرانسه متحدشدن با یكدیگر علیه مسلمانان بود. زیرا جنگهای صلیبی با ناكامی مسیحیان به پایان رسیده بود. اما فرانسویان به این نامهها پاسخ ندادند. برای مطالعه بیشتر رك: «مقاله فرایند شكلگیری كاپیتولاسیون و لغو آن در ایران»، مجله روابط خارجی وزارت امورخارجه، شماره ۱۸، مهر ۱۳۸۳
[۴۱]ــ فرانسویان در سال ۱۵۳۵.م برای نخستینبار كاپیتولاسیون را به عثمانی تحمیل كردند. به دنبال شكست فرانسوای اول، امپراتور فرانسه، از شارل كن، امپراتور هابسبورگ، فرانسه با عثمانی علیه اتریش متحد شد. نظامیان فرانسه برای نوسازی سپاه وارد استانبول شدند.
[۴۲]ــ معاهده اول استانبول در سال ۹۹۸.ق میان شاهعباس و عثمانی امضا شد و این زمانی بود كه شاه برای سركوبی ازبكان ترجیح داد با دادن امتیازاتی به عثمانی با آنان قرارداد صلح امضا كند. غیر از ازبكان و عثمانیان مدعیان، حكومت در داخل نیز شاه را با مشكلات زیادی روبرو كردند. سلطانمحمد خدابنده در سال ۹۹۶.ق به دست خود تاج سلطنت را به سر فرزند هیجدهسالهاش گذاشت.
منبع : ماهنامه زمانه
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
مجلس شورای اسلامی مجلس شورای نگهبان ایران دولت حجاب دولت سیزدهم جمهوری اسلامی ایران گشت ارشاد افغانستان رئیسی رئیس جمهور
تهران هواشناسی شورای شهر شهرداری تهران پلیس شورای شهر تهران قتل سیل وزارت بهداشت کنکور سلامت سازمان هواشناسی
قیمت دلار مالیات خودرو دلار قیمت خودرو بانک مرکزی بازار خودرو قیمت طلا سایپا مسکن ایران خودرو تورم
تئاتر تلویزیون سریال محمدرضا گلزار ازدواج سریال حشاشین سینمای ایران سینما فیلم موسیقی قرآن کریم سریال پایتخت
سازمان سنجش ناسا کنکور ۱۴۰۳ خورشید
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل غزه آمریکا جنگ غزه روسیه چین اوکراین حماس ترکیه نوار غزه
فوتبال فوتسال پرسپولیس استقلال تیم ملی فوتسال ایران بازی جام حذفی آلومینیوم اراک سپاهان باشگاه پرسپولیس تراکتور وحید شمسایی
هوش مصنوعی اپل فناوری همراه اول ایرانسل آیفون تبلیغات سامسونگ اینترنت بنیاد ملی نخبگان دانش بنیان نخبگان
موز خواب بارداری دندانپزشکی کاهش وزن مالاریا آلزایمر