جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

چرا بردند؟ چرا باختند؟


چرا بردند؟ چرا باختند؟
همچنین باید توجه داشت كه مردم در انتخابات هایی در این سطح به صورت عقلایی تصمیم می گیرند. به این معنی كه نه لزوماً صحیح، اما حسابگرانه رای می دهند. مردم در انتخابات به دادوستدهای معنی دار برای اخذ مطالبات خود دست می زنند. پس بهتر است شرایط عمومی انتخاب، علل غلبه نامزد پیروز و دلیل شكست نامزد مغلوب بررسی شود.شرایط عمومی حاكم بر انتخابات نهم را می توان در پنج فصل تقسیم بندی كرد:
۱- از لحاظ اقتصادی اینكه اقتصاد كشور در وضعیت «رانتی _ دولتی _ انحصاری» قرار دارد مورد پذیرش همه است. در این ساختار طی سال های گذشته تغییر محسوسی رخ نداده و اقتصاد هم چنان رانتی، غیررقابتی و با سهم حداقل بخش خصوصی است.
اما همه قبول دارند قدم های موثری در جهت تعمیق دموكراسی طی سال های اخیر برداشته شده است كه از مهم ترین دستاورد های دوران آقای خاتمی به شمار می رود.
یكی از مسائلی كه همواره در مباحث «اقتصاد سیاسی» مورد توجه بوده این است كه اگر در یك اقتصاد رانتی برای تعمیق مردم سالاری تلاش شود نتیجه آن گسترش «مطالبات مالی» مردم از دولت خواهد بود و اتفاق مهمی در جهت تحقق مطالبات وسیع تر مردم نخواهد افتاد. مردم سعی خواهند كرد سهم خود را از منابع دولت افزایش دهند. در این شرایط پدیده «رانت جویی عمومی» روی می دهد. حالت رانت جویی فردی به این معنی است كه یك نفر با دیگری برای دستیابی به رانت رقابت دارد. اما حالتی هم وجود دارد كه رانت جویی جنبه دسته جمعی پیدا می كند و یك ملت سعی می كند به منابع دسترسی پیدا كند. رای دادن محمل مناسبی است كه مردم رانت جویی عمومی را تصریح كنند. مردم بدون اینكه در محلی جمع شده و تصمیم جمعی بگیرند یك صدا به كسی رای می دهند كه رانت ها را بهتر بین آنها تقسیم كند بنابراین عدم توازن بین ساختار اقتصادی و سیاسی كشور كمك می كند به ایجاد جاذبه و جایگاه برای پوپولیسم اقتصادی. این بحث تا حدودی غیرمنتظره بودن انتخابات گذشته را توضیح می دهد. حال آنكه در اقتصاد رقابتی انتخابات به ساحت حضور برنامه ها برای افزایش رفاه از طریق كارآفرینی و رونق تولید و تجارت تبدیل می شود چون دولت چیزی برای تقسیم كردن بین مردم ندارد.
وضعیت ایران در شكل دموكراسی و رای گیری مشابه دموكراسی های پیشرفته است. اما در قسمت ساختار اقتصادی با اقتصاد رانتی _ انحصاری با غلبه دولت مواجه هستیم كه این باعث می شود در مراجعه به آرای عمومی، مردم بیشتر بر مطالبات مالی تاكید كنند. در انتخابات نهم هم آقایان كروبی و احمدی نژاد هر یك به روشی این وجه مطالبات را نمایندگی می كردند. آقای كروبی به طور مشخص یك رابطه مالی با رای دهندگان برقرار كرده بود و شعار بردن درآمد نفت بر سر سفره های مردم هم از جانب آقای احمدی نژاد مطرح شد. مابقی كاندیداها بر محورهایی تاكید می كردند كه مورد توجه جدی مردم نبودند. آقای معین مطالبات سیاسی ای را طرح كرد كه عدم امكان تحقق آن كاملاً مشخص بود، آقای هاشمی مطالبات اقتصادی را از طرق «اقتصادی» پیگیری می كرد و آقای قالیباف بر برخی از نیازهای اجتماعی تاكید داشت كه مخاطب خاص خود را هم پیدا كرد. حتی با وجود اینكه اقتصاد زمینه اصلی شعارهای آقای هاشمی بود اما چون وعده تقسیم منابع رانتی در آن به چشم نمی خورد و پیش نیازهایی را طلب می كرد مردم در تحقق آن شك كردند. احساس عمومی بر این بود كه اجرای برنامه آقای هاشمی به ویژه در تباین با سیاست های مجلس است. تجربه دولت دوم (۷۲ تا ۷۶) ایشان هم به این تصور كمك كرد. چرا كه ایشان بارها اعلام كرد كه سیاست های دوره دوم سیاست های مورد قبولش نبوده و به علت برخورد با موانع سیاسی آنها را اجرا كرده است.
در محیط رانتی حتماً كسی كه قول تقسیم رانت بین ملت را بدهد در برابر كسی كه برنامه كارشناسی اقتصادی ارائه كند پاسخ بهتری از مردم می گیرد. بنابراین اگر نامزدی شهامت طرح وعده های معین و كمی تر در این زمینه را داشته باشد با اقبال ملی مواجه خواهد شد. انتظارات آتی از آقای احمدی نژاد هم تماماً در این راستا است. جامعه الان منتظر این است كه وضع فقر تغییر كرده و زندگی خانواده ها بهبود پیدا كند.


۲- رفتار سیاسی مردم در سال های اخیر نشان می دهد كه وقتی قیمت نفت افزایش پیدا می كند، گرایشات بازتوزیعی در مردم بیشتر می شود. از آنجا كه عمده منابع دولت در شهر های بزرگ هزینه می شود در زمانی كه قیمت نفت بالا می رود حاشیه نشینی و مهاجرت زیاد شده و نابرابری را بیش از میزان واقعی نشان می دهد. امروز از طرفی فقیرترین افراد از نقاط مختلف كشور در حاشیه تهران ساكن می شوند و از سویی ثروتمندترین خانوار های كشور هم مقیم این شهر هستند. مظاهر رفاه و فقر در حادترین شكل به فاصله اندكی از هم مشاهده می شوند كه این نارضایتی را در افكار عمومی شكل می دهد و از توزیع نامناسب امكانات حكایت می كند. در كنار این از آنجا كه بخشی از طبقه مرفه را مدیران دولتی تشكیل می دهند جاذبه شعار های بازتوزیعی و مبارزه با فساد و زیر سئوال بردن ساختار مالی مدیرانی كه بخش اعظم منابع كشور را مدیریت می كنند بیشتر می شود. توزیع درآمد در سطح كشور وضعیت خیلی نامطلوبی ندارد اما وقتی در شهری مثل تهران وضع طبقه بهره مند مدام بهبود یافته و مظاهر عریان فقر در كنار آن به چشم می خورد عدم توازن را نشان می دهد. چرا كه ساكنین حاشیه شهر های بزرگ از محروم ترین اقشار نقاط مختلف كشور هستند كه به امید برداشت سهمی از تولید ثروت در تهران به اطراف آن پناه برده اند كه البته مكانیسم گسترش تهران طی سال های گذشته هم در آن بی اثر نبوده است. این پدیده برداشتی را از اوضاع شكل می دهد كه حكایت از بی عدالتی گسترده و ثروتمند تر شدن مرفهین و فقیرتر شدن اقشار فرودست می كند. در حالی كه این برداشت هیچ مبنای آماری ندارد. به طور متوسط درآمد سرانه ما با توزیعی به نفع فقرا، سالی ۵/۳ درصد رشد كرده است. اما به لحاظ نمود عینی و بیرونی در مردم جمع بندی خاصی ایجاد می كند. چنانكه این پدیده در سا ل های ۵۶ و ۵۷ هم در تهران وجود داشت و از زمینه های مهم انقلاب بود. آن دوره هم درآمد نفت خیلی رشد كرده بود و از آنجا كه اكثر مخارج دولت در شهر های بزرگ بود باعث شد فقرای زیادی از حاشیه كشور به مركز مهاجرت كنند. این اتفاق احساسی را در مردم ایجاد كرده بود كه دانشجویان نمایشگاه عكس و حركت های گسترده تبلیغاتی برای نمایش نابرابری ترتیب می دادند. با این تحلیل كه به رغم وفور منابع كشور چرا باید چنین پدیده هایی در اقتصاد وجود داشته باشد. این وضعیت در سال های اخیر هم باعث شد بخش زیادی از آرای آقای خاتمی در سال های ۷۶ و ۸۰ به سبد آرای آقای احمدی نژاد در سال ۸۴ریخته شود. در كشور ما بدبینی تاریخی نسبت به حكومت وجود داشته و باعث شده تا قبل و بعد از انقلاب همواره افكار عمومی در این ابهام به سر ببرند كه چه اتفاقی برای درآمد های هنگفت نفتی می افتد؟بنابراین شعار «توزیع درآمد نفت بین مردم» كاملاً از نظر روانشناسی اجتماعی برای مردم جذابیت دارد. با بالا رفتن درآمد فروش نفت خام مردم تصور می كنند كه عده ای از این اضافه درآمد سوءاستفاده می كنند و باید كسی بیاید و با رویكرد عدالت گرایانه جلوی این روند را بگیرد.
۳- عدالت اجتماعی مسئله مهم دیگری در توضیح شرایط عمومی است. لفظی كه بیشترین كاربرد را در كلام مسئولین كشور دارد اما هیچ تلاشی در جهت دقیق شدن و تبیین علمی آن صورت نگرفته است. شاید این ابهام بی دلیل نباشد. تا وقتی كه یك مفهوم گنگ و بسیط باقی بماند می توان در جایگاه های متنوع از آن استفاده كرد.
این مفهوم دو وجه كاملاً متمایز كارشناسی و پوپولیستی دارد. تعاریف كارشناسی عدالت اجتماعی كاملاً مشخص و اجماعی است: فرصت های برابر در اختیار همگان باشد و گروه های ناتوان تحت پوشش تامین اجتماعی قرار بگیرند. گروه های كم توان و فقیر با راه افتادن چرخ اقتصاد توانمند شوند و دولت با آموزش به افزایش سطح درآمد و رفاه عمومی و بهره مندی مردم كمك كند.اما وجه پوپولیستی همیشه ظاهر جذاب تر و نقدتری داشته است. تصویر ذهنی مثبت مردم از دوران آقای مهندس موسوی یكی از مصادیق این امر است. خود آقای خاتمی هم در شعارهای انتخاباتی خود عدالت اجتماعی را همپای آزادی طرح می كردند و ذهنیت گروه های چپ حامی ایشان از عدالت اجتماعی هم تقریباً مشابه برداشت های پوپولیستی بود كه در دوره نهم انتخابات مطرح شد. آنها در سال ۷۶ مخالف سیاست های اقتصادی آقای هاشمی بودند و آن را به عنوان یكی از اركان تبلیغاتی خود برگزیدند. در انتخابات مجلس پنجم هم دو محور عمده شعارهای گروه های چپ مخالفت با آمریكا و سیاست های تعدیل بود. البته این گروه ها در دوران مسئولیت طی هشت سال به موضعی كارشناسی در این باب رسیدند و همین امر باعث شد در انتخابات ۲۷ خرداد از سردادن شعارهای پوپولیستی پرهیز كنند. البته متاسفانه برخی از شخصیت های چپ بعد از شكست در انتخابات می گویند نباید از ارتباط با توده های مردم غافل شده و از اصل خود فاصله می گرفتیم. در صورتی كه اگر این ارتباط از مجرای پوپولیسم برقرار شود نشانه پسرفت است نه پیشرفت. ممكن است در نحوه برقراری ارتباط و زبان گفت وگو با مردم بتوان تجدیدنظر كرد اما بهترین بیان گزاره علمی در موضوع عدالت اجتماعی هم توان رقابت با وجه پوپولیستی آن را ندارد. مگر آنكه مردم به درك و بلوغ بالاتری برسند كه آن هم به طور اجتناب ناپذیری محتاج گذشت زمان است.در ادوار ریاست جمهوری آقایان هاشمی و خاتمی هرگز این بعد از اداره كشور وضع مناسبی به خود نگرفت، گروه های هدف برای تخصیص منابع شناسایی نشده، نظام جامع تامین اجتماعی بالاخره شكل نگرفت و یارانه ها كماكان غیرهدفمند توزیع شدند. به همین دلیل «عدالت اجتماعی» در خلأ باقی مانده و مردم هنوز مشتاق اند كه این شعار از جانب نامزد ها طرح شود. این انتظار به مرور در مردم شكل گرفته است. در زمان جنگ عدالت اجتماعی شكل كاملاً توزیعی به خود گرفت و دولت به طور مستقیم در توزیع كالا مشاركت كرد. بعد از آن دولت روی راه افتادن و رونق بخشیدن به اقتصاد تمركز كرد. در دوران آقای خاتمی به علت روحیات ایشان و تاكیدی كه در برنامه های دور اول بر این مفهوم داشتند و نیز شرایط مساعدی كه با تصویب برنامه سوم مهیا شد، بهترین فرصت برای شكل گیری نظام تامین اجتماعی در كشور به دست آمد. اگر این نظام شكل گرفته بود مفهوم عدالت اجتماعی از معانی وسیع و انتزاعی فاصله گرفته و تبدیل به یك مكانیسم مشخص و دیدگاهی روشن می شد. اما چون این اتفاق رخ نداد مردم به شعار عدالت اجتماعی هر چند كلی و غیردقیق اقبال نشان دادند. پس مادامی كه خلاء یك نظام جامع تامین اجتماعی وجود داشته باشد چنین آسیب پذیری هایی امر طبیعی است.
۴- در زمان ریاست جمهوری آقای خاتمی بسیار گفته می شد كه موانعی بر سر راه حركت دولت گذاشته می شود و ایشان نمی تواند اقداماتی كه می خواهد را انجام دهد. این نكته خود را به صورت ناهماهنگی دستگاه اجرایی با قوای دیگر نشان می داد. به همین خاطر یكی از مسائلی كه مردم در رای سوم تیر دخالت دادند تمایل به یكدست كردن حاكمیت كشور بود. فرسایش زیادی كه در این سال ها وجود داشت و احساس عمومی بر این بود كه نتیجه خاصی را نیز عاید مردم نمی كند باعث شد مردم بخواهند یك دستی حاكمیت را هم تجربه كنند. از دید عموم مردم كه حسابگرانه در مورد رای تصمیم می گیرند دولت ضعیف هماهنگ به دولت قوی ناهماهنگ ترجیح دارد. جدا از نگرش روشنفكران كه معیار های ارزشی متفاوتی دارند، مردم كه از دید منفعت طلبانه به مسائل نگاه می كنند دولت ضعیف تر بدون مانع كه قادر به اجرای تصمیمات باشد را مطلوب تر می دانند.
تكرار مداوم گزاره «نمی گذارند» نقش كمی در انتخابات نهم نداشت و به همین خاطر مردم به عنصری كاملاً هماهنگ رای دادند و به همین نسبت در انتظار دستاوردهای این هماهنگی نیز به سر می برند.
۵- واقعیت جامعه ما ثابت كرده است كه خصوصیات فردی نامزد در درجه اول اهمیت قرار دارد. مردم ایران به فرد رای می دهند. همان وجهی كه آقای خاتمی به خوبی از آن در دو دوره بهره برد. عامه مردم توجه چندانی به برنامه ها ندارند و كماكان خصلت های نحوه زندگی، ساده زیستی، امانتداری و نوع لباس پوشیدن برای مردم ما مهم است. یكی از نقاط قوت آقای احمدی نژاد ایجاد ارتباط با مردم از این زاویه بود. در بین نامزد های دور نهم ایشان بیشترین مزیت را از این منظر داشتند. استفاده از روانشناسی اجتماعی قابلیت مهمی است و آقای احمدی نژاد موفق شد با خصوصیات جامعه ما ارتباط برقرار كند.
باید بررسی كرد و دید برنامه هایی كه در این انتخابات از سوی نامزدها منتشر شد چقدر خوانده شده و سهم آن در برابر برداشت های شخصی مردم از نامزدها چقدر بوده است. به نظر می رسد نقش برنامه ها محدود به برخی گروه های تحصیلكرده بوده و ارزیابی مردم از آقای هاشمی خیلی كم متاثر از برنامه های ایشان بوده است. به هر حال بخش مهمی از سیاست ورزی دل بردن از مردم است. در بخش دیگر بحث باید با نگاهی انتقاد آمیز به تحلیل عملكرد بازندگان و تبارشناسی آنان پرداخت. سه گروه اصلی بازندگان این عرصه را تشكیل می دهند كه می توان یك گروه دیگر یعنی كسانی كه در انتخابات شركت نكرده اند را به انضمام آنها درآورد. آنان گرچه عملاً وارد عرصه نشدند اما گروه های بزرگی از این طیف هم اكنون خود را بازنده تلقی می كنند. سه گروه اصلی شامل اصلاح طلبان، كارآفرینان و مدیران و تكنوكرات ها است كه در ادامه به بررسی علل ناكامی آنان می پردازیم.
۱- در مورد گروه های اصلاح طلب چند نقطه ضعف مشخص مانع پیروزی و نتیجه گیری مطلوب شد. اولین آن تحلیل اشتباه از انتخاب آقای خاتمی بود. این گروه هرگز موفق نشدند تحلیل واقع بینانه و دقیقی از علت رای آوردن آقای خاتمی ارائه كنند. در نگاه كلی به نظر می رسد چهار گروه كاملاً متفاوت با انگیزه های متنوع در سال ۷۶ به آقای خاتمی رای دادند و در سال ۸۰ هم بر نظر خود صحه گذاشتند. تنها یك گروه از این چهار دسته دارای فصل مشترك با اصلاح طلبان بودند.
الف- گروهی كه تلقی مدرن از سیاست داشتند. آنها به درجاتی معتقد به آزادی بیان، دموكراسی و توسعه نهاد های مدنی بودند. روشنفكران، بخش های بزرگی از تحصیلكرده ها و فعالان سیاسی ذیل این مجموعه طبقه بندی می شوند.
ب- دسته ای كه شیفته شخصیت آقای خاتمی شد. ویژگی های شخصیتی ایشان به عنوان فردی كه از صداقت زیادی در برقراری ارتباط با مخاطب برخوردار است و صمیمی و متواضعانه برخورد می كند بسیار مورد توجه جامعه ایران است.امروز هم اگر در نظرسنجی از مردم سه ویژگی برجسته آقای خاتمی پرسیده شود حتماً خصوصیات اخلاقی ایشان در مرتبه بالا قرار می گیرد. تصور نمی شود اكثریت مردم روی «دموكراسی خواهی» ایشان تاكید كنند. بیشتر تواضع، حسن نیت و صفا و صمیمت ایشان مدنظر قرار خواهد گرفت. مثلاً اشك ریختن ایشان به هنگام ثبت نام در اردیبهشت سال ۸۰ اثر عمیقی بر روی مردم داشت و بخش زیادی از رای ۱۸ خرداد را تشكیل داد. مردم از آقای خاتمی تلقی قدرت طلبی و فرصت طلبی ندارند و او را كسی می دانند كه با شفافیت آمده و با صداقت می رود. اما نباید فراموش كرد كه برقراری ارتباط عاطفی با یكسری خصوصیات ارزنده شخصیتی اصلاً به معنی اصلاح طلبی نیست.
ج- بخش زیادی از جامعه به دنبال یك چهره جدید برای ورود به حاكمیت می گشتند. آنان در ارزیابی های خود آقای ناطق نوری را به عنوان شاخص سیستم موجود شناخته بودند و به تغییر رای دادند. مطالعات در مورد كشورهای دیگر هم نشان می دهد در بسیاری از انتخابات، حزبی كه در سال های قبل بسیار موفق عمل كرده است به علت ماندگاری چندساله در سیستم قدرت از طرف مردم كنار گذاشته می شود. چرا كه آنان می خواهند چهره ها تغییر كنند. در انتخابات انگلستان وقتی حزب محافظه كار روی كار آمد وضع اقتصاد كشور در ركود كامل بود و این حزب به خوبی توانست رونق را به كشور برگرداند. اما مردم جان میجر را كنار گذاشته و تونی بلر از حزب كارگر را برگزیدند. تحلیل این پدیده به دستور كار مهم حزب محافظه كار تبدیل شد. اعضای حزب در تمام بریتانیا به میان مردم می آمدند و می پرسیدند چرا به ما رای نمی دهید؟ به جیب خود نگاه كنید و اوضاع كشور را با قبل مقایسه كنید. اما مردم در پاسخ ابراز می كردند كه دیگر از چهره میجر و دولتمردان محافظه كار خسته شده اند و دنبال تحول هستند.این اتفاق دقیقاً در مورد انتخاب آقای خاتمی هم افتاد.
د- بخش هایی از جامعه با تكیه بر وجوه مذهبی به سیدی روحانی رای دادند. این هم مسئله مهمی است كه قابل نادیده گرفتن نیست و باید به آن توجه كرد. پس رای آقای خاتمی سنتزی از این چهار گرایش بود. ولی گروه های اصلاح طلب به طور غیرواقعی تنها به انگیزه نخست تاكید كرده و تكرار آن باعث شد كه این اشتباه به باور عمومی این گروه ها تبدیل شد. این اصرار خود را در انتخابات نامزد برای انتخابات گذشته به طور كامل نشان داد. اصلاح طلبان در انتخاب دكتر معین تنها شاخصه «دموكراسی خواهی» را ملاك قرار دادند و با اطمینان این معیار را مهم ترین مسئله مردم می دانستند كه این اشتباه ضربه بزرگی به آنها وارد كرد.۲- مسئله ضعف تئوری مشكل دیگر گروه های اصلاح طلب بود. از آنجا كه انتخاب آقای خاتمی یك اتفاق كاملاً غیرمنتظره بود اصلاح طلبان آمادگی اداره كشور را نداشتند. تلقی این بود كه آقای خاتمی نفر دوم انتخابات دوم خرداد خواهد شد و این مجال را به گروه های حامی خواهد داد كه در فضای سیاسی حضور داشته و به تدوین برنامه ها و تبیین مواضع بپردازند.شگفتی آفرینی این انتخابات باعث شد گروه های دوم خرداد بدون برنامه وارد وادی اجرا شوند. در كنار این مسئله تنوع دیدگاه ها در داخل این جبهه نیز ضربات جبران ناپذیری وارد كرد. ساده انگاری در نظریه پردازی هم از دیگر اشكالات بود. دانشگاهیان در به كار بردن كلمه «نظریه» خیلی احتیاط می كنند و معتقدند تولید نظریه نیاز به صلاحیت هایی دارد كه به سختی حاصل می شود.اما متاسفانه در مسائل كشور به ایده های جالب و ساده به راحتی صفت «نظریه» اطلاق شد.اصلی ترین پرسش پیش روی اصلاح طلبان گذار به دموكراسی بود. این سئوال در جهانی طرح می شود كه تنها بیست و پنج درصد كشور های آن به معنای مدرن كلمه دموكراتیك محسوب می شوند و سه چهارم مابقی به درجاتی با این مفهوم فاصله دارند. از حكومت های دیكتاتوری تا حكومت هایی كه باز هستند اما دموكراتیك به حساب نمی آیند. مقالات و پژوهش های زیادی درباره امكان و امتناع گذار به دموكراسی و راه های نیل به دموكراسی پایدار نوشته شده است. اینكه ما خود را بی نیاز از تمامی این یافته های علمی دانسته و كاملاً بومی و داخلی به نظریه پردازی بپردازیم، باعث تحمیل ضربه های سنگینی به جامعه می شود. به هر حال در این هشت سال بخش هایی از روشنفكران كشور در نتیجه تجزیه و تحلیل های «ذهنی» خود هزینه های سنگینی پرداختند. اگر این كار با غنای بیشتری انجام می شد، هم به لحاظ هزینه و هم بهره مندی جامعه در وضعیت بهتری قرار می گرفت. بحث اولویت توسعه سیاسی و توسعه اقتصادی مثل موضوع علم بهتر است یا ثروت تا آخر باز ماند و معلوم نشد گروه هایی كه در عرصه سیاست و دولت موثر بودند نظرشان در این موضوع چیست. بار ها و بار ها گفته شد كه اگر توسعه سیاسی انجام نشود توسعه اقتصادی بی معنی خواهد بود. اما وقتی صحبت از نتایج دولت آقای خاتمی و كاركرد های آن می شد می گفتند اصل دستاورد های دولت اقتصادی بوده است. این نتایج یا تصادفی حاصل شده یا نتیجه برنامه ریزی و سیاستگزاری بوده كه در هر دو صورت موضع اصلاح طلبان را به چالش می كشد. مواضع سیاسی چه در خود حوزه سیاست و چه ارتباط آن با دیگر بخش ها هنوز هم در سطح ابتدایی قرار دارد و قدم های جدی برداشته نشده است.سیاستمداران ایرانی بیشتر بر فرهنگ شفاهی تكیه دارند و از اینكه مطلب بنویسند و از متون دیگرانی كه در این عرصه كار كرده اند استفاده كنند پرهیز دارند. نگارش های علمی كه در دنیا كاملاً جا افتاده است در ایران مشتری ندارد. همه با سخنرانی و مصاحبه مفاهیم را منتقل می كنند و علاقه مند به موضوعات مهیج هستند با این روش نیاز نیست بررسی كنید بقیه چه گفته اند تا تبیین كنید موضع شما در برابر نظریات آنان چیست. اصولاً پدیده روشنفكری در جامعه ما به جز مخالفت با وضع موجود هویت مشخصی از خود به دست نداده است. مفاهیم روشنفكری در دنیا در دو قالب احزاب و دانشگاه جای گرفته و وارد مسیر مشخصی شده است. این بحث از معضلات اصلی حوزه عمومی ماست كه بحث جداگانه ای می طلبد. اما اجمالاً مشخص است كه اصلاح طلبان در این انتخابات بیشتر تمایلات روشنفكری را مطرح می كردند تا تبیینی درست از مسائل را.
۳- در یك تقسیم بندی كلی گروه های اصلاح طلب به معنی كسانی كه معتقد به ساز و كار های مدرن در اداره كشور هستند به دو دسته معتقدان به ساز و كار های مدرن در سیاست و پیروان مكانیسم های مدرن در اقتصاد تقسیم می شوند. به لحاظ پیشینه این دو طیف از هم فاصله داشته اند. فعالیت های سیاسی در ایران كمتر محتوایی و بیشتر رفاقتی و ناظر به روابط گذشته است. به دلیل همین فاصله، دو نگرش نتوانستند طی دوران اصلاحات به هم نزدیك شوند. در حالی كه جناح چپ با شعار های سیاسی غلیظ تر در مورد اقتصاد آزاد به باور رسیده بود و گروه های طرفدار اقتصاد آزاد هم بیش از گذشته به اهمیت دموكراسی پی برده بودند.اما هیچ یك فكر نكردند كه در حلقه محاصره ای افتاده اند كه همه را زمین گیر خواهد كرد. در انتخابات نهم هر گروهی فكر می كرد كه به تنهایی می تواند پیروز شود. در صورتی كه اگر تحلیل عمیقی صورت می گرفت این وضعیت از ماه های قبل قابل پیش بینی بود. حساس ترین مقطعی كه گروه های اصلاح طلب به هم احتیاج داشتند همین مقطع اخیر بود كه بیش از همیشه از هم فاصله گرفتند. اما متاسفانه تا اواخر هفته اول انتخابات شعار های اصلاح طلبان به شدت علیه هم بود و تغییری كه در هفته دوم روی داد از جانب مردم پذیرفته نشد. اگر با هم در یك مجموعه كنار می آمدند قطعاً نتیجه انتخابات متفاوت بود.
۴- واقعیت این است كه تغییر دیدگاه ها در گروه های اصلاح طلب بسیار زیاد بوده است. اگر یك ناظر بیرونی در یك دوره پانزده ساله این تحولات را بررسی كند در تمام حوزه ها به ویژه سیاست خارجی و اقتصاد با تغییرات وسیعی برخورد می كند.كافی است دو شعار مخالفت با آمریكا و سیاست های تعدیل گروه های اصلاح طلب در انتخابات مجلس پنجم را با شعار های ارتباط سازنده با دنیا و آزادسازی اقتصادی در انتخابات نهم ریاست جمهوری مقایسه كنید. هر چند این دگرگونی ها مثبت تلقی می شود اما وقتی دگرگونی ها زیاد باشد و چهره ها تغییر نكنند اعتماد مردم كم می شود كه نمود بارز آن هفته دوم انتخابات بود. رابطه گروه های چپ با نهضت آزادی و یا آقای هاشمی نمود عینی این امر است. این تحولات در كشور های دیگر با تغییر چهره ها رخ می دهد اما وقتی همان دشمنان رابطه با آمریكا صحبت از ارتباط با آمریكا می كنند در اعتماد عمومی اثر گذاشته و احتمال چرخش دوباره مواضع آنها را در افكار مردم مطرح می سازد. این باعث می شود مردم زیاد به برنامه ها اعتماد نكرده و بیشتر دنبال چهره ها بگردند. تغییر سریع برنامه ها یكی از علل چهره محوری انتخابات است.
۵- شرایطی كه مردم برای گروه های اصلاح طلب در انتخابات ریاست جمهوری، مجلس ششم و شورای شهر اول فراهم كردند وضعیت استثنایی بود. نوع برخورد با این شرایط به طور بارز در شورای شهر تهران اعتماد مردم را خدشه دار كرد. مردم آقای نوری، حجاریان و... را در قالب لیستی منسجم به شورا فرستادند و آنها را در یك مركزی جمع كردند برای خدمات رسانی. اما با آن وقایع روبه رو شدند و چهار سال بعد در برابر آن شورایی را دیدند كه از اخبار جلسات و مباحث مطلع نمی شوند و هیچ مجادله و تنشی در آن تولید نمی شود.
دیگر شكست خوردگان
یكی دیگر از اقشاری كه در این انتخابات نتیجه را واگذار كردند كار آفرینان و مدیران بخش خصوصی بودند. صاحبان سرمایه بخش خصوصی به طور سنتی چه پیش و چه بعد از انقلاب تمایلی به حضور در عرصه سیاست نداشته اند. آنان ترجیح می دهند كه بعد از استقرار با سیاستمداران مرتبط شوند. دلیل مهم این روحیه این است كه بخشی از صاحبان سرمایه كشور از طریق لابی ها و روابط رشد كرده اند و بیشتر از رانت منتفع می شوند تا كارآفرینی. نقطه ضعف بزرگ بخش خصوصی ما این است كه هیچ وقت به فكر تامین منافع بلندمدت خود در ساخت قدرت نبوده است. هیچ وقت برنامه ریزی وجود نداشته و نهایت حضور به برقراری ارتباط تشكل های صنفی با وزرا و مدیران محدود شده است.آخرین گروه آسیب دیده از نتایج انتخابات هم مدیران و تكنوكرات ها هستند. توان تكنوكراسی كه طی این سال ها شكل گرفته به رغم همه ضعف ها بزرگترین ثروت كشور در حال حاضر است. دو نسل كه یكی در دهه پنجاه وارد بدنه اجرایی شدند و گروهی كه بعد اینها وارد شدند. این دو مجموعه قشری را تشكیل می دهند كه مسائل مختلف كشور را تجزیه و تحلیل می كنند و برای آن راه حل ارائه می دهند و باعث می شوند تصمیمات نظام منطقی شود. به طور تاریخی نقش تكنوكرات ها در كشور ما به مراتب موثرتر از روشنفكران بوده است. اگر الان در ایران راه و مدرسه و بیمارستان و امكاناتی هست به میزان قابل توجهی مرهون حضور تكنوكرات ها در نظام تصمیم سازی است. روشنفكران همواره انتقاد كرده اند و محبوبیت تاریخی بیشتری داشته اند در حالی كه چهره های تكنوكرات غالباً مذموم تلقی شده اند. در صورتی كه كل فعالیت روشنفكران نوشتن چند كتاب و مشاركت عده ای در نارضایتی شان در قالب داستان و مقاله بوده است. این یكی از بی انصافی هایی است كه افراد زیادی در آن دخیل بوده اند.اگر كسانی كه با تحصیلات عالیه وارد دستگاه اداری شده اند و با تخصص كار كرده اند نبودند، معلوم نبود مردان سیاسی چه تصمیماتی می گرفتند. اینها طی زمان رشد كرده اند و تصمیمات را از آسیب های سیاسی بر حذر داشته اند. اینكه درآمد حاصل از فروش نفت خام صرف چه اموری بشود به راحتی می تواند از اهداف سیاسی اثر بپذیرد و یا مسیر های كارشناسی را طی كند. بخشی كه در بدنه كارشناسی كشور رشد كرده و به موقعیت كنونی رسیده ثروت بی نظیری است كه هماورد آن در بیرون دولت وجود ندارد. تحلیل های این گروه واقع بینانه، اطلاعاتش بهنگام و تجربه اش مفید و منحصر به فرد است.در گذشته بین این گروه تفرق آرا زیاد بود. اما هرچه به سمت جلو پیش می رویم مشاهده می كنیم در مسائل مختلف سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بدون ارتباط ارگانیك با یكدیگر به جمع بندی های مشتركی رسیده اند. البته هرگز تلاش نكرده اند كنار هم بنشینند و تبادل دیدگاه كنند. یك كارشناس كه در حوزه كتاب وزارت ارشاد فعالیت می كند با یك كارشناس اقتصاد به رغم قرابت در مبانی از همبستگی تشكیلاتی بی بهره هستند. مهمترین توصیه به دولت آینده، صیانت از طبقه تكنوكرات است چرا كه این سرمایه به مراتب از نفت برای كشور مهمتر است.
بدون هدایت این بدنه دولت نمی تواند به راهكارهای استفاده مطلوب از منابع برسد. این گروه در نتیجه این انتخابات شاید بیشترین هزینه را بپردازند.
• حرف آخر
سه اتفاق مثبت برای كشور هم از نتایج این انتخابات قابل استنتاج است.
۱ _ به نظر می رسد هماهنگی بالایی بین تصمیم گیران كشور ایجاد شود. این هماهنگی وجوه مثبتی دارد چرا كه عدم اعتمادهای بین اركان قدرت موجب به سرانجام نرسیدن خیلی از كارها می شد. به رغم احتمال بروز برخی خطرات اثر این هماهنگی می تواند به نتایج اجرایی مثبت منجر شود.
۲ _ یادگیری مدیران سیاسی در ایران با طی فرایند عملی مدیریت اتفاق می افتد. در كشورهای پیشرفته مانند آمریكا این وضع فرق می كند. مثلاً آقای كالین پاول كه از فرماندهان جنگ خلیج فارس و وزیر امور خارجه بود هم اینك در یكی از شركت های فعال در زمینه فناوری اطلاعات مشغول به كار است. دیك چنی معاون رئیس جمهور هم از یك كمپانی بزرگ نفتی وارد دولت می شود و پس از آن هم به شركتش بازمی گردد. اینها فرایند یادگیری را طی كرده سپس وارد حوزه تصمیم گیری می شوند و قرار نیست در هنگام مسئولیت به جمع بندی های جدید برسند. آنان با دانش انباشته شده وارد عرصه سیاستگزاری می شوند. ولی ما در ایران با پدیده تلخ «آموزش حین خدمت» مواجه هستیم. این فرایند برای دو نسل از مدیران طی شده است. یك نسل بعد از جنگ و یك نسل در دوره بعد. در دولت آقای خاتمی افراد آرمانی وارد عرصه مدیریت شدند و حالا پس از هشت سال با واقع بینی بیشتر قدرت را ترك می كنند. كافی است در جدولی مواضع گروه های چپ در سال ۷۶ با سال ۸۴ مقایسه شود. نگاه به اقتصاد، عدالت و... با تغییرات ماهوی روبه رو شده است. گروهی كه در سوم تیرماه به قدرت رسیدند آخرین جمعی به شمار می روند كه تاكنون وارد عرصه اجرایی نشده و از بیرون به نقد می پرداختند. قطعاً واقعیت های كشور به بخش بزرگی از این گروه یاد خواهد داد كه مكانیسم های اداره كشور چگونه است. «چوب ادب بودجه» اثر شگرفی در گذار این افراد از تخیل گرایی به واقع بینی خواهد داشت.امیدوارم اگر اینها به جمع بندی برسند در آینده به جایی برسیم كه فاصله مواضع گروه ها منطقی تر و كوتاه تر شود. اینكه گروهی دیگری را خائن و وابسته به بیگانه بدانند تا ابد قابل دوام نیست.
۳ _ در مقیاس بزرگ یا كوچك، گروه هایی از مدیران و متخصصان از دولت آزاد خواهند شد. وجه منفی این رویداد بی بهره شدن دولت و نظام تصمیم گیری از توانایی آنها است. اما روی مثبت این واقعه مشغول شدن آنها در حوزه های پژوهشی و بخش خصوصی است. آنها بیكار نخواهند نشست و این امر باعث شكل گیری قابلیت های جدی بیرون دولت می شود. غنای تئوریك و نهادسازی اقتصادی و فرهنگی رهاورد مهم این اتفاق خواهد بود.
اما سه بیم هم برای توصیف فضای آینده قابل ذكر است:
۱ _ بازسازی نظام آسیب دیده تكنوكراسی كار سختی خواهد بود. ایجاد مجدد این پتانسیل پرهزینه و مشكل خواهد بود.
۲- شرایط فعلی ذخیره ارزی كشور حالت استثنایی دارد. معلوم نیست بعداً بازار نفت چگونه تغییر كند و منابع ارزی حاصل از آن به چه میزان برسد. اینكه ذخایر به درستی استفاده شده و ثروت ملی صرف امور مصرفی نشود یكی از نگرانی های جدی پیش رو است. باید به مدیران جدید توصیه كرد در هزینه كردن این ثروت مهم كشور دقت كرده و آن را صرف امور جاری نكنند.
۳ _ كشور طی سال های گذشته مسیری در خصوص تصدی ها و دخالت های دولت در اقتصاد طی كرده است. وظیفه اقتصاددانان و كارشناسان این است كه خطرات و صدمات بازگشت مجدد به سیاست های اقتصادی دولتی را تبیین كنند. از آنجا كه محور شعارهای آقای احمدی نژاد مبارزه با فساد است می توان از این منظر فسادزایی اقتصاد دولتی را تشریح كرد. دخالت دولت در تجارت و اقتصاد مبنای فساد اقتصادی است. شعار عدالت و مبارزه با فساد نباید به بزرگ شدن دولت و حلول شكل جدیدی از فساد منجر شود.

دكترمسعود نیلی استاد دانشگاه صنعتی شریف
منبع : روزنامه شرق