یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


تخته خاکستری


تخته خاکستری
فكر كنید آدم فیلمی درباره مرگ ببیند و تا این حد دچار حس زاینده و سرشاری شود. یك بوس كوچولو اولین فیلمی است كه طی سال جاری بر پرده سینما دیده ام و به وجد آمده ام. خالق شازده احتجاب چنان خوش درخشیده است و همه آدم های فیلم چنان سنگ تمام گذاشته اند كه می توانید با خیال راحت جایی برای فیلم تازه اش در تاریخ سینمای ایران دست و پا كنید. جمشید مشایخی پس از سال ها حاشیه نشینی هنری با فیلمی درباره مرگ زنده می شود و رضا كیانیان هم كار متفاوت و پرارزشی به انبان نقش های موفق كارنامه اش اضافه می كند. باوركردنی نیست كه فیلمی تا این حد پرحرف، تا این حد تماشایی باشد. كلاری هم در عالی ترین درجه استادی برای رفیق هم نسل خودش سنگ تمام گذاشته است و اگر به تماشای آسمان های فیلم هم بسنده كنید، به این نتیجه خواهید رسید. سردی دلپذیر همیشگی هدیه تهرانی هم توانسته حضور كوتاهش را تا حد دو آدم اصلی برجسته كند و البته گریه همیشگی معتمدآریا هم در كنار بازی پر از ظرافتش حس متفاوتی دارد. استادی فرمان آرا در كار با این نوع روایت و گسست زمان را هم نمی توان در این قالب به شرح نشست. اگر چند روز پیش فیلم حكم كیمیایی را دیده باشید، می توانید از این ویژگی یك بوس كوچولو خرسند باشید كه همه آدم ها شبیه هم حرف نمی زنند و به انتخاب جمشید هاشم پور آفرین بگویید- و البته خود او. فیلم كه تمام شد یاد چند سال پیش افتادم كه فرمان آرا بر سر نزاع حق تهیه كنندگی فیلمش كه از او دریغ می شد چه رنجی كشید و حتی قصد خروج از كشور و فیلم نساختن داشت. واقعاً تلخ نیست كه كسی باشد و بتواند و این جور فیلم ها ساخته نشود؟ راستی تهیه كننده این فیلم كی بود؟ و ای كاش فرمان آرا هم سن و سال خودمان بود تا پس از بازی سرخوشانه اش با مرگ امكان شوخی با خود او را داشتیم و مثلاً می گفتیم جای رژلب جامانده از بوسه اینقدر نقاشی شده و دقیق نمی شود، می گویید نه، از آقای سعدی بپرسید! در همان سینمای سه سالنه ای كه با این فیلم دلپذیر پذیرایی شدم صحنه ای هم دیدم كه به دلم ننشست. در سالن انتظار این مجتمع فرهنگی- هنری، فروشگاه های كوچكی با عرض یكی دو متر هم تعبیه شده كه خیلی چیز ها می فروشند. اگر فروش تنقلات را به حساب سرگرمی سازی سینما بگذاریم و بگذریم، نوار خواننده های پاپ را هم جزء محصولات فرهنگی قلمداد كنیم و عرضه لوازم التحریر را هم به مدد قلم و كاغذ و نگارش قلم بگیریم، فروش شال و روسری و لوازم آرایش را به كجای فرهنگ و هنر بچسبانیم؟
باور كنید تماشای خانمی كه آینه جیبی اش را درآورده و در حال تست رژلب است، هیچ سنخیتی با فضای فرهنگی- هنری ندارد، گیرم كه در گوشه ای دیگر از همان سالن برگه های كاهی تبلیغ یك آموزشگاه گریم را پخش كنند. توجیه یكی از پرسنل خدماتی آنجا كه لوازم آرایش را به گریم و هنر و سینما ربط می داد، یك جور هزل تلخ بود تا توجیه فرهنگی.
وقتی چنین نگاهی به سینما و پرده نقره ای شود، حرمت فیلم دیدن هم مخدوش می شود و تا ده پانزده دقیقه اول فیلم شاهد حركت مراجعین جدید و راهنمایی آنها توسط آقایی چراغ قوه به دست هستیم. در طول تماشای فیلم هم انواع و اقسام زنگ و ملودی موبایل می شنویم و اظهارنظرهای پشت سری درباره فلان صحنه و جمله فیلم هم با صدای بلند به گوش می رسد. شاه بیت ماجرا این جا است كه در حال تماشای سكانس «دیدار مقبره كوروش» هستی و دو آدم اصلی داستان در حال بیان ضرورت آشنایی جوانان با گذشته فرهنگی خود هستند كه صدای جیغ مانند خانم جوانی را از آن طرف سالن نمایش می شنوی: «به جهنم كه نمی آیی!» او در حال صحبت با تلفن همراه خود است كه ظاهراً از دست مخاطب خود عصبانی شده است و انگار نه انگار كه اینجا محیطی فرهنگی است. شاید همان خانمی بود كه داشت در سالن انتظار رژلب تست می كرد تا اگر رنگ و برق مطلوبی داشته باشد، خریدی هم كرده باشد!
سال ها است كه سینما، تلویزیون، شهرداری و مطبوعات در برخورد با فیلم ها دچار نوعی تناقض و ناهماهنگی هستند. معیارهای قضاوت در برخورد با آثاری كه موفق به كسب پروانه نمایش از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شده اند، متفاوت به نظر می رسیدند. تلویزیون از پخش برخی صحنه و تیزرهای این فیلم های مجوز دار خودداری می كرد، پروانه نمایش اعتباری نداشت و آنها قوانین خودشان را داشتند. مطبوعات هم بنا به احتیاط مدیران مسئول خود در چاپ عكس فیلم ها سختگیرتر از كسانی بودند كه اجازه نمایش همان فیلم ها را صادر كرده بودند: «باشه! نمی شه ! گیر می دن.» این جمله را زیاد می شنیدی و جالب اینكه هر دو (سینما و مطبوعات) در حیطه عملكرد یك وزارتخانه بررسی می شوند. اكنون نیز همین گونه است و گاهی می شنویم كه مدیران مسئول، كلوزآپ بازیگر زن را چاپ نمی كنند یا مثلاً دستور می دهند كه «رژلب این بازیگر زیاده، ببر تو فتوشاب، كم اش كن!» شهرداری نیز در برخورد با تبلیغات محیطی برخورد سلیقه ای خود را اعمال می كند و با هزار جور شرط و شروط برای تصویری كه قرار است بر بیلبوردها خودنمایی كنند، حق انتخاب كمی برای تهیه كنندگان و پخش كنندگان فیلم ها قائل می شوند. اكنون كه فضای مدیریتی كشور در همه عرصه ها از اصول فكری یكسانی برخوردارند، پیشنهاد معقولی به نظر می رسد كه پروانه نمایش فیلم ها برای همه كسانی كه رابطه ای با سینما و مطبوعات دارند، محترم شمرده شود. خوشبختانه در دوره جدید مدیریت تلویزیون خبرهای تازه، حكایت از بهبود رو به رشد برخورد مسئولین با تیزر فیلم ها دارد. مدیران مسئول نشریات سینمایی همچنان دست به عصا راه می روند.


مصطفی جلالی فخر
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید