جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

منطق نقد قدرت


منطق نقد قدرت
نقد قدرت به دو معنا ممکن نیست؛ اول اینکه قدرت از جنس منفعت است و هرگز هویت معرفتی پیدا نمی کند.قدرت معرفت پذیر قابل حصول نیست و این مفهوم پارادوکسیکال و متناقض است.بنابراین توهم و رویای جمع شدن قدرت و معرفت، رویایی حاصل نشدنی است.منطق قدرت بر مصلحت سنجی آن به آن و لحظه به لحظه حفظ منافع متکی است، اما منطق معرفت بر پی جویی حقیقت برای رهایی از جهل قرار دارد.
قدرت بر پنهان کاری و پنهان پژوهی ولی معرفت بر آشکارسازی و تبیین پژوهی استوار است. توهم پیوستگی دانش و قدرت، ناشی از یکسان گیری مفهوم معرفت و علم نیز هست. علم و پژوهش بدون تکیه بر قدرت تقریباً ناممکن است اما رابطه قدرت و معرفت چنین نیست. تئوری تمایز قدرت از معرفت را نباید با تئوری ابزارشدن معرفت توسط قدرت (تئوری گفتمان فوکو) مرتبط پنداشت.اولی یک تئوری منطقی - اپیستمیک است ناظر به تمایز منطقی دو مفهوم قدرت و معرفت از یکدیگر و دومی یک نظریه سیاسی درباره قدرت است که ناظر بر کارکرد اندیشه ها است وقتی که به صورت یک عمل اجتماعی و سیاسی تحقق می یابند. دوم اینکه نقد قدرت، فقط تئوری های قدرت را بررسی می کند نه خود قدرت را.
عمل مواجه شدن با قدرت، که عملی پاتولوژیک (آسیب شناختی) است، نقد قدرت نیست بلکه مواجهه کارشناسانه با دستورالعمل های اجرایی قدرت است. اما عمل نقد قدرت به معنی نقد تئوری قدرت است. تئوری هایی که درباره؛ روش های اعمال قدرت، زمینه های اعمال قدرت، نتایج قدرت، پیامد های خواسته و ناخواسته قدرت، شدت تاثیر قدرت، حوزه نفوذ قدرت (اعمال کمی قدرت)، دامنه نفوذ قدرت (اعمال کیفی قدرت) و... امثالهم هستند که از طریق آنها نقد قدرت انجام می شود.
یک نمونه آن را می توان در تئوری گفتمان فوکو مشاهده کرد. تئوری او که در حوزه تبیین روش قدرت است با طرح این نظریه که قدرت به موازات سایر اعمال سیاسی و اجتماعی خود به اعمال سلطه از طریق اندیشه ها و مفاهیم هم می پردازد، زمینه نقد قدرت را به شکل منطقی فراهم می کند.
نمونه دیگر تعریف قدرت به فرم یک تابع ریاضی است، تابعی به این صورت:
M y/x (a,b)=pr(xa.uتb)-pr(xa.yb) که در آن؛ قدرت= M، عامل قدرت = y، موضوع قدرت = x، عمل مورد انتظار= a، وسیله قدرت = b، احتمال وقوع نتیجه = pr تعریف می شود. مثلاً احتمال ایجاد رابطه با امریکا توسط ایران طبق این فرمول به صورت زیر خواهد بود؛ (فقدان طرح رئیس جمهور و رای منفی مجلس) احتمال - (طرح رئیس جمهور و رای مثبت مجلس) احتمال = (طرح ایجاد رابطه، رای مثبت مجلس) مجلس / رئیس جمهور قدرت. مواجهه انتقادی با قدرت در این مورد هم از طریق نقد این تابع یا متغیر های این تابع صورت می گیرد.
نمونه دیگر، نقد تئوری های دموکراسی است. اگر تئوری های دموکراسی را در ارتباط با مقوله نقد، بازتعریف کنیم، هم به دیدگاه های پایه در حوزه قدرت پایه خواهیم رسید و هم امکان نقد قدرت از این طریق فراهم خواهد شد. از این منظر، دست کم چهار مدل دموکراسی را، با توجه به مفهوم نقد و به منظور نقد تئوریک قدرت، می توان از هم متمایز کرد:
۱) دموکراسی (مبتنی بر نقد چندسویه گزاره های پایه) به معنی اینکه هم قدرت مجاز است گزاره های پایه افراد زیرمجموعه خود را زیر سوال ببرد و هم افراد خارج از قدرت مجازند گزاره های پایه قدرت را مورد پرسش و رد و تکذیب قرار دهند.
۲) شبه دموکراسی (مبتنی بر نقد گزاره های پایه دیگران) به معنی اینکه فقط قدرت مجاز است پایه های فکر دیگران را مورد پرسش و بررسی و نقد و تکذیب قرار دهد اما همین عمل در مورد قدرت مجاز نیست.
۳) غیردموکراسی (مبتنی بر حذف نقد از چرخه عمل جمعی) که به معنی انحطاط عقلانیت است.
۴) ضددموکراسی (مبتنی بر حذف منتقد از چرخه عمل جمعی) که به معنی زوال تمدن است. این حالت در دوران معاصر زمانی محقق می شود که عناصر پنج گانه قدرت (کلید زندان، ماشه تفنگ، اطلاعات محرمانه، دلار بانکی، آنتن تلویزیون) پارادایم مسلط بر قدرت باشد. اگر نقد قدرت، نقد تئوری های قدرت است، پاتولوژی قدرت، ایجاد تغییرات کارشناسانه در دستورالعمل های اجرایی در حوزه های اعمال قدرت است.
بنابراین نقد، به عنوان یک مقوله معرفتی از یک سو با قدرت مواجه نمی شود، چون که جمع قدرت و معرفت منطقاً امکان پذیر نیست و به همین دلیل است که نقد قدرت هم وجود ندارد و از سوی دیگر تنها مبنای تئوریک برای مواجهه آسیب شناختی با قدرت فقط همین نقد است چون که پاتولوژی بر پیش فرض های ناپیدا و ناگفته تئوریک استوار است که فقط نقد آنها را آشکار و ارزیابی و اصلاح می کند.بنابراین پاتولوژی، قدرت را آسیب شناسی می کند و نقد، پاتولوژی را.
محسن خیمه دوز
منبع : روزنامه شرق