سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا


تناسب حق و تکلیف‏ در مرد و زن‏


تناسب حق و تکلیف‏ در مرد و زن‏
از آن رو كه موضوع سخن، حق و تكلیف است، پیداست كه گفتگو درباره مطلق حق و انواع مختلف كاربردهای آن نیست، بلكه سخن درباره حقی است كه ملازم با تكلیف است. به عبارت دیگر آن حقی كه در فقه یا علم حقوق، مطرح است، مورد نظر می‏باشد. در تعریف این حق، فقها و علمای علم حقوق تعابیر متعددی ذكر كرده‏اند.
● تعریف حق‏
حق نوعی سلطنت بر شی‏ء است كه به عین یا غیر تعلق می‏گیرد و یا نوعی سلطه بر شخص است و در هر حال، مرتبه ضعیفی از مِلك، بلكه گونه‏ای از ملك می‏باشد.
در تعریف دیگری آمده است: برای تنظیم روابط مردم و حفظ نظم در اجتماع، حقوق برای هر كس در برابر دیگران امتیازهایی می‏شناسد و توان خاصی به او می‏بخشد كه این امتیاز و توانایی را «حق» می‏نامند و جمع آن «حقوق» می‏باشد.
در جمع بندی تعاریف متعددی كه در رابطه با تعریف حق بیان شده می‏توان گفت: حق توانایی و امتیاز خاصی است كه برای كسی یا كسانی نسبت به شخص یا چیزی (اعم از عین، عقد و غیره)، اعتبار شده و به مقتضای این توانایی آن كس یا كسان می‏توانند در آن چیز یا شخص تصرفی نموده یا بهره‏ای برگیرند.مثلا:
▪ حق حضانت:
مادر در مدت شیرخوارگی یا احیانا پس از آن و پدر پس از این مدت تا اوان بلوغ اولویت دارد نسبت به مصالح فرزند قیام نماید.
در نهایت می‏توان این تعریف را افزود: «حق امری اعتباری است كه برای كسی به عنوان «له» و بر دیگری «علیه» وضع می‏شود. این حق ممكن است ریشه واقعی داشته باشد یا نداشته باشد. یعنی در مفهوم آن، به عنوان یك مفهوم اعتباری یا حقوقی، وجود یا عدم وجود ریشه واقعی ملحوظ نیست. البته ما معتقدیم كه همه احكام شرعی، دارای مصالح و مفاسد واقعی هستند و براساس همان مصالح و مفاسد واقعی اعتبار می‏شوند.
▪ همچنین در همه تعاریف حق همواره سه عنصر لحاظ می‏شود:
۱ ) كسی كه حق به نفع اوست (من له الحق).
۲ ) كس یا كسانی كه حق بر عهده اوست و از او خواسته شده آن را رعایت كند (من علیه الحق).
۳ ) متعلق یا مورد حق‏
و گفته شده خود حق (یعنی توانایی مذكور) عنصر چهارم است.
بنابراین حق از مفاهیم ذات الاضافه است.
از همین روست كه در امور اجتماعی هیچگاه حق از تكلیف جدا نمی‏شود و این دو، دو روی یك سكه‏اند؛ یعنی حق همیشه دو طرف دارد، «من له الحق» و «من علیه الحق» البته من علیه الحق گاهی یك نفر است، گاهی گروهی خاص و گاهی نیز همه افراد جامعه هستند. مثلا در حقی كه زن بر شوهر یا شوهر بر زن دارد، من علیه الحق یك نفر است. اما در حق حیات هر شخص، همه افراد جامعه «من علیه الحق» می‏باشند.
● تعریف تكلیف‏
تكلیف در لغت به امری گفته می‏شود كه همراه با اجبار و الزام بوده و نوعی دشواری را در بر داشته باشد. ابن منظور صاحب مفردات پس از اینكه نوعی مشقت و دشواری را ملازم تكلیف دانسته، تكالیف عبادی را از این دشواری استثنا كرده و می‏گوید: چون تكالیف عبادی را فرد با خواست و اشتیاق خویش انجام می‏دهد در نتیجه سختی و دشواری در بین نخواهد بود.[۵] مفردات راغب
تكلیف در اصطلاح اوامر، نواهی و الزامات قانونی را گویند كه افراد ملزم به انجام آن بوده و عدم انجام آن دارای ضمانت كیفری است.
▪ تكلیف دو تقسیم اساسی دارد:
۱ ) تكلیف حقوقی،
۲ ) تكلیف اخلاقی‏
تكلیف حقوقی عبارت است از آن تكلیفی كه شخص را ملزم می‏سازد تا فعالیت خاصی را كه حق شخص دیگری است، آزاد بگذارد. از ویژگی‏های این تكلیف آن است كه همواره با اشخاص دیگر سروكار دارد. یعنی در برابر آن حقی وجود دارد. بنابراین تفاوت تكالیف حقوقی با تكالیف اخلاقی این است كه در مقابل تكالیف اخلاقی حقی وضع نشده است نام دیگر تكالیف اخلاقی احكام تكلیفی است، مانند نماز، روزه و سایر احكام و تكالیف شخصیه. البته اینگونه نیست كه هیچ تكلیف حقوقی، اخلاقی نباشد و بالعكس. بلكه اصولاً تكلیف اخلاقی است. لكن در میان تكالیف اخلاقی، آنها كه ملتزم وجود حقی هم باشند، تكالیف حقوقی نام دارند.
● علل محق شدن انسان‏
از دیدگاه اسلام یك سلسله حقوق ثابت و تغییرناپذیر، برای همه انسان‏ها و در همه زمان‏ها و مكان‏ها وجود دارد كه حقوق اساسی یا حقوق فطری نام دارند، با تغییرات زمان ، مكان ، افراد و شرایط متغیرند كه به نام حقوق اكتسابی یا حقوق موضوعه معروفند، اما اینكه چگونه انسانی صاحب حق می‏شود؟ بر اساس جهان بینی الهی محق شدن دو علت یا سبب دارد:
الف ) علت غایی:
كه عبارت است از رابطه و پیوندی خاص بین انسان و مواهب عالم كه برای انسان ایجاد حق می‏كند. این رابطه ویژه از سویی با هدفداری و حكمت در آفرینش ارتباطی تنگاتنگ دارد و از سوی دیگر برای هر انسان حقی را به وجود می‏آورد كه بر سایر حقوق مقدم است و لزوما با تكلیف نیز تلازم ندارد.
شهید مطهری در این زمینه می‏فرمایند: حقی كه ریشه آن علت غایی است، مخصوص همه انسان‏ها است، چه مكلف باشند و چه غیر مكلف و خداوند فرموده است:«خلق لكم ما فی الارض جمیعاً. این آیه شریفه كه خطاب عام دارد همه مواهب خلقت را حق همه انسان‏ها می‏شمارد. به عنوان مثال می‏توان از شیر مادر نام برد كه بر اساس حكمت و مصلحت و تضمین حیات هر انسانی در سینه مادران ذخیره شده است.
ب ) علت فاعلی:
ارتباطی كه بین موجودات و فاعل آن‏ها ایجاد حق می‏كند، علت فاعلی است كه در سایه آن حقوق اكتسابی حاصل می‏شود. این حق همواره به تكلیف ضمیمه می‏شود و با انجام تكلیف به فعلیت می‏رسد و در اینجاست كه تلازم حق و تكلیف محقق می‏شود چرا كه انسان تا زمانی كه از مرحله غرایز خود به مرحله عقل و اراده و توانایی و قدرت نرسیده است، همچون سایر حیوانات از تكلیف جداست. اما زمانی كه به مرحله بلوغ عقل و رشد اراده می‏رسد، باید با انجام تكالیفش زمینه استیفای حقوق خود را فراهم سازد. به عنوان مثال می‏توان از حقوق زوجین نام برد. هنگامی كه افراد بالغ با عقل و اختیار خویش همسر اختیار می‏كنند، زمینه تحقق حقوق جدیدی را به نام حق زوج یا زوجه ایجاد می‏كنند. در عین حال هر یك از حقوقی كه همسران بر یكدیگر دارند، با انجام تكالیف ملازم با آن‏ها به فعلیت می‏رسند. مثلا حق نفقه‏ای كه زن دارد، در سایه انجام وظیفه تمكین از طرف وی، فعلیت خواهد یافت و اگر زن از وظیفه تمكین خودداری كند، حق نفقه او ساقط می‏شود.
در بسیاری از موارد، انسان‏ها در سایه انجام وظایف و تكالیف خود، حقوقی را به دست می‏آورند و بر عكس در اثر كوتاهی در انجام مسؤولیت‏ها حقوقی را از دست می‏دهند. به همین دلیل است كه حقوق هر انسانی متناسب با تكالیف خودش می‏باشد و در این رابطه نمی‏توان تنها مردان و زنان را به طور عام از یكدیگر جدا نمود، بلكه هر انسانی متناسب با استفاده‏ای كه از امكانات و استعدادها و توانایی‏های خویش دارد از حقوقی بهره‏مند می‏گردد.
حتی كسی كه درختی را می‏كارد و به آن رسیدگی می‏كند، صاحب درخت شده و حق بهره‏برداری از درخت از آن او خواهد بود.
● تناسب حق و تكلیف‏
فرض این است كه نسبت میان حق و تكلیف هر یك از زن و مرد جز تساوی و برابری نخواهد بود. چرا كه اگر بگوییم شخصی حقوقی بیشتر از تكالیفش دارد، به این معناست كه در برابر و به ازای بخشی از حقوقش، هیچ تكلیفی ندارد.
اكنون سؤال را اینگونه مطرح می‏كنیم: به كدام دلیل عقلی و نقلی در رابطه با هر حقی كه خداوند برای هر یك از زن و مرد در نظر گرفته، تكلیفی مساوی و برابر با آن بر عهده او قرار داده است؟
در پاسخ ابتدا دلیل عقلی را مطرح می‏كنیم: اگر كسی را محق دانستیم در مقابل باید شخص دیگری مكلف به ادای حق وی باشد، زن و شوهر و والدین و فرزندان و والی و رعیت، حقوق و تكالیفی در مقابل هم دارند. زیرا جعل حق، بدون آن كه در برابر آن تكلیف و مسئولیتی باشد، لغو و بیهوده است و مانند آن است كه قانونی وضع شده، ولی برای اجرای آن هیچ تضمینی وجود ندارد. علاوه بر این كه جعل حق برای كسی جز با جعل تكلیف در مقابل آن و برای شخص دیگری لغو و بیهوده خواهد بود. هر محقی به ازای حقی كه از آن برخوردار است خودش نیز تكلیفی بر عهده دارد. زیرا اگر شخصی فقط محق باشد و در مقابل او شخص دیگری فقط مكلف باشد، از مكلف نمی‏توان انتظار عمل به تكالیفش را داشت. به عنوان مثال: اگر اینگونه بود كه یك طرف فقط محق بود و طرف دیگر مكلف، همیشه به یك طرف ظلم می‏شد و ضمانت تحقق حق از بین می‏رفت.
▪ بنابر این رابطه با هر حقی دو نوع تكلیف وجود دارد:
۱ ) تكلیف در مقابل حق‏
۲ ) تكلیف به ازای حق‏
و ادعای ما این است كه تكلیف نوع دوم همیشه با حق متناسب است.
● ادله نقلی تناسب حق و تكلیف‏
۱) مهمترین و متقن‏ترین دلیل نقلی آیه ۲۲۸ بقره است كه ترجمه بخشی از آن چنین است:
برای زنان همانند وظایفی كه بر عهده آنان است، حقوق شایسته و متناسب مقرر شده است و مردان بر زنان یك درجه برتری دارند و المطلقات یتربصن بانفسهن ثلاثه قروء و لایحل لهنّ ان یكتمن ما خلق اللَّه فی ارحامهنّ ان كنّ یؤمن باللَّه و الیوم الآخر و بعولتهن احق بردهنّ فی ذلك ان ارادوا اصلاحا و لهن مثل الذی علیهنّ بالمعروف و للرجال علیهن درجه و اللَّه عزیز حكیم». این آیه شریفه به صراحت حقوق و وظایف متساوی هر یك از زن و مرد را در دایره روابط خانوادگی بیان می‏دارد. دو كلمه «له» و «علیه» و كلمه «مثل» و «معروف» كه در آیه شریفه آمده‏اند جای هر گونه شك و تردید را بر مدعای مورد بحث از بین برده‏اند.
▪ برای روشن شدن تفسیر آیه ابتدا سه سؤال مربوط به آیه را مطرح نموده و سپس با كمك گرفتن از نظرات مفسرین پاسخ را ذكر می‏كنیم:
۱ ) كدام دسته از زنان مورد نظر آیه هستند؟ آیا شمول آیه همه زنان در مقابل همه مردان را دربر می‏گیرد یا آیه تنها درباره زنان مطلقه سخن می‏گوید؟
۲ ) مراد از مماثلت در آیه شریفه چیست؟
۳ ) مراد از برتری درجه مردان بر زنان چیست؟
▪ پاسخ به سؤال اول‏
از مجموع ۶۰ تفسیر، حدود ۵۰ تفسیر آیه را ناظر به روابط همسران در كانون خانواده می‏دانند.البته با توجه به سیاق آیه، یقین حاصل می‏شود كه آیه تنها به موارد خاص (بحث طلاق) و روابط معین اشاره نمی‏كند، بلكه بر كل روابط همسران نظارت دارد.
▪ پاسخ به سؤال دوم‏
۲ ) مفسران در مورد كلمه مثل، نظرات مختلفی ارائه داده‏اند كه بیشتر به بیان مصادیق اشاره دارد. از جمله اینكه «به ازای اطاعت از همسر، حسن مصاحبت و به ازای آراستگی آراسته بودن مرد و به ازای عدم آزارِ مرد، امنیت و عدم اضرار مرد حق زنان است.»
اكنون برخی از معانی مثل را از كتب لغت ذكر می‏كنیم:
«مثلیت عبارت است از مشابهت با غیر در هر معنایی كه باشد و اعم است از الفاظی كه برای مشابهت وضع شده. به عنوان مثال، «نِد» به شریك در جوهر و «شبه» به شریك در كیفیت و «مساوی» به شریك و همانند در كمیت و «شكل» به همانند در قدر و مساحت اطلاق می‏شود و مثل شامل جمیع این موارد می‏شود. به همین دلیل خداوند وقتی نفی تشبیه از خویش را در هر وجهی اراده كرد فرمود: (لیس كمثله شی‏ء)
در كتاب «التحقیق فی كلمات القرآن الكریم» بعد از ذكر برخی از معانی مثل در كتب مختلف می‏نویسد: «اصل واحد در ماده مثل مساوی بودن شیئی با شی‏ء دیگر در صفات ممتازه است و این مشابهت تام است.
همچنین در قرآن كریم كلمه مثل در معانی متعددی به كار رفته است. از جمله مشابهت در خصوصیات ممتاز نظیر ایمان و اعتداء فمن اعتدی علیكم فاعتدو علیه بمیل ما اعتدی علیكم، ۲/۱۹۴ و حقوق. همچنین آیاتی نظیر (للذكر مثل حظ الانثیین) به صراحت به معنای تساوی اشاره دارد. و با توجه به معنای مثل كه مشابهت تام در جمیع ویژگی‏های كمی و كیفی است می‏توان گفت كه حقوق و تكالیف زنان مساوی و متناسبند.
علامه طباطبائی رحمه اللَّه علیه در توضیح مماثلت حقوق و تكالیف زنان و كلمه معروف بیانات مفصلی دارد كه خلاصه آن چنین است:
«معروف» آن چیزی است كه عقل و شرع و فطرت الهی افراد جامعه آنرا پذیرفته باشند. البته جامعه‏ای كه از مسیر فطرت الهی منحرف نگردیده باشد، یكی از احكام چنین اجتماعی این است كه تمامی افراد و اجزای اجتماع در هر حكمی برابر و مساوی باشند، البته این تساوی را باید با حفظ وزن و جایگاهی كه افراد در اجتماع دارند، رعایت كرد. بنابراین با توجه به تأثیر افراد در ترقی و رشد اجتماع، برای آنها حقوقی در نظر گرفته می‏شود، آنگاه این حقوق به طور متساوی و كامل میان این اقشار، به تناسب حالشان گسترش داده می‏شود و در این صورت عدالت اجتماعی معنا پیدا می‏كند و این همان «اعطاء كل ذی حَقٍّ حَقَّه» است.
مقتضای تساوی كه همان عدالت اجتماعی است، آن نیست كه هر مقام اجتماعی به هر فردی از افراد جامعه واگذار شود، به این معنا كه همانگونه كه از انسان عاقل و با تجربه شنوایی داریم و از اندیشه‏های او بهره می‏گیریم، از كودك نادان و یا انسان سفیه استفاده كنیم و یا اینكه ناتوان عاجز همان چیزی را بردارد كه انسان قوی و قدرتمند بر می‏دارد. این نوع مساوات، میان افراد شایسته و ناشایسته، برای هر دو گروه زیانبار است.
به عبارت دیگر، افراد جامعه از حقوق متشابه برخوردار نیستند. بلكه از حقوق متساوی با توجه به جایگاه و اعتبارشان و مقدار تأثیرگذاری كه در جامعه انسانی دارند برخوردارند و این همان معنای عدالت اجتماعی است كه هر كس به اندازه وظایف و مسئولیت‏هایی كه به دوش می‏كشد، از حقوق متناسب با آن، بهره‏مند باشد.
مرحوم علامه(ره) پس از ذكر مشتركات زن و مرد، نظیر نیروی فكر و اراده و اختیار و همچنین بیان وجوه اختلاف، نظیر اختلافات جسمانی و اختلاف در میزان عقل و احساسات، نتیجه‏گیری می‏كند كه حقوق زنان و مردان گرچه شبیه یكدیگر نیست، ولی متساوی است.اما در عین تساوی، مردان از درجه و منزلتی نسبت به زنان برخوردارند كه این درجه و منزلت را قید پایانی آیه كه فرمود: «للرجال علیهن درجه » متذكر می‏گردد و مراد از هر دو قسمت آیه این است كه خداوند میان زنان و مردان (در حقوق و تكالیف) تساوی قرار داده است، ولی با حفظ درجه و منزلتی كه مردان بر آنان دارند. در نوشتار دیگری علامه در مقایسه حقوق و تكالیف زن و مرد می‏نویسد:
زن در تمام احكام عبادی و حقوق اجتماعی با مرد شریك است و در هر امری كه مرد استقلال دارد مانند: ارث، كسب، معامله، تعلیم و تعلم، بدست آوردن و دفاع از حقوق و غیره زن هم مستقل است مگر در مواردی كه با مقتضای طبیعتش مخالف باشد.
و عمده آنها این است كه زن نمی‏تواند پست‏های حكومت و قضاوت را اشغال كند و در میدان‏های جنگ و خونریزی شركت نماید مگر برای كمك مردان مانند مداوای مجروحین، و سهمیه‏اش در ارث نصف مردان است، و باید حجاب داشته باشد و مواضع زینتش را بپوشاند، و در مزایایی كه از زن فوت شده با قرار دادن حقوق دیگری تدارك شده است، و از آن جمله هزینه زندگی او بر مرد است. و مرد باید حتی المقدور از او حمایت نماید و زن حق پرورش و پرستاری فرزندش را دارد و خداوندمتعال برای تسهیل بر زن جان و عرض و آبرویش را لازم الحمایه قرار داده، و عبادت را در ایام عادت و زایمان از او برداشته و ارفاق به او را در هر حال لازم شمرده است.
برای روشن‏تر شدن مطلب نظرات برخی دیگر از دانشمندان را در این زمینه مطرح می‏كنیم:
آنچه مسلم است این است كه اسلام در همه جا برای زن و مرد حقوق مشابهی وضع نكرده ، همچنان كه در همه موارد برای آنها تكالیف و مجازات‏های مشابهی نیز وضع نكرده است.
«آنچه از دید اسلام مطرح است این است كه زن و مرد، به دلیل اینكه یكی زن است و دیگری مرد؛ در جهات زیادی مشابه یكدیگر نیستند، جهان برای آنها یك‏جور نیست، خلقت و طبیعت آنها را یكنواخت نخواسته است و همین جهت ایجاب می‏كند كه از لحاظ بسیاری از حقوق و تكالیف و مجازات‏ها وضع مشابهی نداشته باشند.
این در حالی است كه اكنون در دنیای غرب سعی می‏شود میان زن و مرد از لحاظ قوانین و مقررات و حقوق و وظایف وضع واحد و مشابهی به وجود آورند و تفاوت‏های غریزی و طبیعی زن و مرد را نادیده بگیرند.
تفاوتی كه میان نظر اسلام و سیستم‏های غربی وجود دارد در اینجاست. بنابراین آنچه كه اكنون در كشور ما میان مدعیان طرفداری از حقوق اسلامی زنان از یك طرف و طرفداران پیروی از سیستم‏های غربی از طرف دیگر مطرح است، مسئله وحدت و تشابه حقوق زن و مرد است نه تساوی حقوق آنها.
در حالی كه عدم تشابه حقوق زن و مرد در حدودی كه طبیعت زن و مرد را در وضع نامشابهی قرار داده است هم با عدالت و حقوق فطری بهتر تطبیق می‏كندو هم سعادت خانوادگی را بهتر تأمین می‏نماید و هم اجتماع را بهتر به جلو می‏برد؛ زیرا زن اگر بخواهد حقوقی مساوی حقوق مرد و سعادتی مساوی سعادت مرد پیدا كند راه منحصرش اینست كه مشابهت حقوقی را از میان بردارد، برای مرد حقوقی متناسب با مرد و برای خودش حقوقی متناسب با خودش قائل شود، تنها از این راه است كه وحدت و صمیمیت واقعی میان مرد و زن برقرار می‏شود و زن از سعادتی مساوی با مرد بلكه بالاتر از آن برخوردار خواهد شد و مردان از روی خلوص و بدون شائبه اغفال و فریب كاری برای زنان حقوق مساوی و احیاناً بیشتر از خود قائل خواهند شد.»
دكتر الكسیس كارل در كتاب «انسان موجود ناشناخته» می‏گوید: «اختلافی كه میان زن و مرد موجود است تنها، مربوط به شكل اندام‏های جنسی آنها و وجود زهدان و انجام زایمان نزد زن و طرز تعلیم خاص هر یك از آن دو نیست، بلكه نتیجه علتی عمیق‏تر است كه از تأثیر مواد مترشح از غدد تناسلی در خون ناشی می‏شود. به علت عدم توجه به این نكته اصلی و مهم است كه طرفداران نهضت زن فكر می‏كنند كه هر دو جنس می‏توانند یك قسم تعلیم و تربیت یابند و مشاغل و اختیارات و مسئولیت‏های یكسانی به عهده گیرند. در حالی كه زن در حقیقت از جهات زیادی با مرد متفاوت است. یكایك سلول‏های بدنی، همچنین دستگاه‏های عضوی مخصوصاً سلسله عصبی نشانه جنس او را بر روی خود دارد. از طرفی قوانین فیزیولوژی نیز مانند قوانین جهان ستارگان سخت و غیر قابل تغییر است. ممكن نیست، تمایلات انسانی در آنها راه یابد، ما مجبوریم آنها را آن طوری كه هستند بپذیدیم، زنان باید به بسط مواهب طبیعی خود در مسیر و جهت سرشت خاص خویش بدون تقلید كوركورانه از مردان بكوشند. وظیفه ایشان در راه تكامل بشریت خیلی بزرگتر از مردها است و نبایستی آن را سرسری بگیرند و رها كنند.»
چنان كه پیدا است، این دانشمند بزرگ، هم تفاوت‏های طبیعی زیاد زن و مرد را بیان می‏كند و هم معتقد است این تفاوت‏ها زن و مرد را از لحاظ وظیفه و حقوق در وضع نامشابهی قرار می‏دهد. همان‏گونه كه گذشت، از دیرباز تفاوت‏های زن مرد مورد نظر حكیمان و فیلسوفان بوده و در ادیان گذشته نیز كم و بیش پاره‏ای تفاوت‏ها بیان شده است. در احادیث اسلامی نیز روایاتی كه دلالت بر اختلاف و مرد دارد، بسیار است.شخصیت و حقوق زن در اسلام، مهدی مهریزی.
تفسیر نمونه در ذیل آیه مذكور، مطالبی دارد كه خلاصه آن چنین است:
این آیه شریفه بعد از ذكر مسائل گذشته موضوع احترام متقابل زن و مرد را از مسئله «طلاق» «وعدّه» بالاتر برده و به حقوق شخصی و اجتماعی می‏كشاند، و می‏گوید: همانطور كه حقوقی برای مرد وضع شده تا زن رعایت آن را به عهده بگیرد، همچنین زن حقوقی مختلف بر مرد دارد كه او نیز موظف است آن را رعایت كند. كلمه «بالمعروف» هم كه حدود ۱۲ مرتبه در این سلسله آیات ذكر شده همه به خاطر این است كه زوجین نباید از حقوق خود سوء استفاده كنند، بلكه باید مصلحت اندیش بوده و حفظ حقوق متقابل را آنطور كه شایسته است عهده دار شوند. تلازم حق و وظیفه، در اینجا یك اصل اساسی است كه قرآن به آن اشاره كرده است، و آن اینكه هر جا وظیفه‏ای وجود دارد در كنار آن «حقی» هم ثابت است، یعنی وظیفه از حق هرگز جدا نیست، در آیه مورد بحث نیز به این حقیقت اشاره شده و می‏فرماید: به همان اندازه كه زنان وظایفی، دارند حقوقی هم برای آنها قرار داده شده است، و از تساوی این «حقوق» با آن «وظایف» «اجرای عدالت» در حق آنان عملی می‏گردد.
عكس این معنی نیز ثابت است كه اگر برای كسی حقی قرار داده شده به ازای آن وظایفی هم بر عهده او خواهد بود. و لذا نمی‏توانیم كسی را پیدا كنیم كه حقی در موردی داشته باشد بدون اینكه وظیفه‏ای بر دوش او قرار گیرد. «و للرجال علیهن درجه و اللَّه عزیز حكیم» این جمله متمم قانون قبلی است، توضیح این كه: جمله قبل می‏گفت قانون عدالت در حق زن همانند مرد جاری است، ولی آیا لازم است كه در كلیه وظایف و بدنبالش كلیه حقوق صد در صد مساوی باشند و همراه یكدیگر گام بردارند؟ با در نظر گرفتن اختلاف دامنه داری كه بین نیروهای جسمی و روحی زن و مرد وجود دارد پاسخ این سؤال روشن می‏شود...
▪ پاسخ به سؤال سوم:
۳ ) در این مورد كه مراد از برتری درجه مردان بر زنان كه در پایان آیه مورد بحث به آن اشاره شده چیست؟ باید گفت كه مفسران مصادیقی را در این زمینه ذكر می‏كنند كه عمده اقوال آنان در این زمینه به طور خلاصه چنین است:
مردان از حق سرپرستی، حق طلاق و رجوع، حق استمتاع، شایستگی امامت، قضاوت و شهادت، بهره مندی بیشتر از غنایم، دیه و ارث و برتری در اموری نظیر عقل، برخوردارند» به عبارت دیگر: «زن و شوهر در همه امور خانوادگی و روابط بین خویش، از حقوق مساوی برخوردارند. جز اینكه مردان در مدیریت و سرپرستی خانواده و سامان بخشیدن به امر زنان، دارای حقی افزون‏ترند. در نتیجه مرد به سبب پرداخت مهریه، تحمل هزینه زندگی، دفاع از خانواده و مسئولیت سنگین زندگی از حق سرپرستی بهره‏مند است و برای اینكه بتواند از عهده این مسئولیت بر آید،
ارث او افزون‏تر از زن است و طلاق و رجوع نیز به دست اوست و همسر وظیفه اطاعت در امور شایسته و معروف را دارد، بنابر این مراد از «درجه» افزون‏تر، برتری در حقوقی نظیر حق سرپرستی خانواده و مدیریت امور همسرش می‏باشد.»
در نقد سخنان فوق، باید گفت، اگر مراد از برتری حقوقی مردان، پذیرش ملازمه این برتری با سنگین‏تر بودن تكالیفشان باشد، می‏توان آن را پذیرفت. زیرا، همانگونه كه از ابتدای مباحث بیان شد، تكالیف و حقوق تناظر طرفینی دارند. یعنی هم تكلیف در مقابل حق، وجود دارد و هم تكلیف به ازای حق. به ویژه این تناظر طرفینی در روابط همسران بسیار ملموس و آشكار است.
در نتیجه اگر هر یك از زنان و مردان حقوقی دارند، هم خود به ازای آن تكالیفی دارند و هم همسرشان در مقابل آن حقوق تكالیفی دارد. در آیه شریفه به تساوی مجموع تكالیف زنان كه با لفظ «علیهن» بدان اشاره نموده، با مجموع حقوق آنان كه با لفظ «لهن» بیان نموده، اشاره می‏كند. و چون آیه اطلاق دارد بنابر این از تساوی حقوق و تكالیف زنان به طور مطلق این نتایج حاصل می‏شود:
مردان نیز حقوق و تكالیفشان مساوی باشد.
یعنی هم مجموع حقوق مردان با تكالیف خودشان متناسب و متساوی باشد هم مجموع حقوقی كه بر زنان دارند، با مجموع تكالیفی كه زنان در مقابل آنان دارند مساوی باشد، چرا كه اگر كفه ترازوی حقوق و تكالیف در مردان ناهمگون باشد، لازمه طبیعی‏اش بر هم خوردن تعادل در حقوق و تكالیف زنان است یعنی اگر حقوق مردان بر زنان بیشتر از حقوق زنان بر مردان باشد این نتایج حاصل می‏شود:
۱ ) حقوق زنان از مردان كمتر می‏شود.
۲ ) تكالیف زنان هم از حقوق خودشان بیشتر می‏شود و هم از تكالیف مردان سنگین‏تر می‏گردد.
۳ ) در نتیجه «و لهن مثل الذی علیهن بالمعروف» معنایی نخواهد داشت.
با توجه به استدلال فوق مشخص می‏گردد كه اگر معنای برتری «درجه» مردان آنگونه كه برخی از مفسرین اشاره نموده‏اند، تنها برتری درجه حقوقی مردان باشد، قطعاً جمله پایانی آیه شریفه با جمله قبل از خود متناقض خواهد بود. در نتیجه، تنها یك تفسیر برای «برتری درجه مردان بر زنان» باقی می‏ماند و آن اینكه: «مردان نسبت به زنان از حقوق بیشتر و در نتیجه تكالیف سنگین‏تری برخور دارند.» یعنی دقیقاً تناسب و هماهنگی حق و تكلیف در هر یك از دو جنس زن و مرد همیشه برقرار است و مردان در ازای تكالیف سنگین‏تری كه خداوند از روی حكمت و مصلحت بر عهده آنان گذاشته است، از حقوق بیشتری نیز برخور دارند. در نتیجه اگر مردان از انجام تكالیف و وظایف خود به هر دلیل خودداری كنند، نتیجه طبیعی آن سلب حقوقی است كه در ازا و در قبال آن تكالیف به آنان تعلق گرفته بود. در حقیقت آنچه كه به طور طبیعی نیز اتفاق می‏افتد و قوانین الهی و قوانین مدنی برخاسته از شرع مقدس به آن گویا هستند نیز چیزی جز این نیست.
به عنوان مثال:
▪ حق گرفتن مهریه برای زن:
۱ ) تكلیف مقابل آن پرداخت مهریه از سوی مرد
۲ ) تكلیف به ازای آن: تمكین زن برای مرد
اگر مردی از پرداخت مهریه در زمان عقد و در صورت مطالبه زن خود داری كند زن می‏تواند از تمكین زناشویی خودداری كند.
▪ حق گرفتن نفقه برای زن:
۱ ) تكلیف مقابل؛ پرداخت نفقه از سوی مرد
۲ ) تكلیف به ازای آن؛ اطاعت از مرد
زن ناشزه از حق نفقه محروم می‏شود؛ چون به تكلیف خود عمل نكرده، حقی نخواهد داشت.
▪ سرپرستی خانواده حق مرد:
۱ ) تكلیف مقابل آن: اطاعت زن از مرد و قبول قوامیت مرد
۲ ) تكلیف به ازای آن: تهیه مسكن و سایر احتیاجات زن‏
اگر مردی نفقه زن را پرداخت نكرد، زن ملزم به اطاعت از او نخواهد بود.
پس از آیات قرآن محكمترین دلیل بر تناسب و هماهنگی حق و تكلیف هر یك از زن و مرد خطبه امیر المؤمنین علی(ع) در نهج البلاغه است و اگر هیچ دلیل دیگری در این زمینه نباشد، این خطبه كافی است، تا ما را متقاعد كند كه حقوق و تكالیف افراد متناسب و مساویند.
آن حضرت فرمود:اما بعد، فقد جعل اللَّه لی علیكم حقاً بولایه امركم و لكم علی من الحق مثل الذی لی علیكم، فالحق اوسع الاشیاء فی التواصف و اضیقها فی التناصف، لایجری لاحد الا جری علیه و لایجری علیه الاّ جری له و لو كان لاحد ان‏یجری له و لایجری علیه كان ذلك خالصاً لله سبحانه دون خلقه، لقدرته علی عباده و لعدله فی كل ماجرت علیه صروف قضائه و لكنه جعل حقه علی العباد ان یطیعوه و جعل جزائهم علیه مضاعقه الثواب، تفضلاً منه و توسعاً لما هو من المزید اهله»نهج البلاغه، خطبه ۲۱۴ یا ۲۱۶
:... خداوند برای من بر عهده شما حقی قرار داد، به دلیل اینكه سرپرست و زمامدار شما هستم و برای شما نیز حقوقی مثل و مانند همان حقوقی كه برای من است، وجود دارد. حق وسیع‏ترین امور در هنگام وصف و سخت‏ترین امور هنگام اجرا است. خداوند برای احدی حقی در نظر نگرفت، مگر آنكه بر عهده‏اش تكلیفی گذاشت و برای احدی وظیفه‏ای معین نكرد، مگر آنكه به نفع او حقی در نظر گرفت. اگر كسی باشد كه حقی داشته باشد ولی تكلیفی به ازای آن بر عهده‏اش نباشد، تنها خداوند سبحان خواهد بود، چرا كه او بر هر امری قادر است و در هر قضایی كه رانده است، نهایت عدل را مقرر فرموده است. لكن به دلیل تفضلش بر بندگانش، در مقابل انجام تكالیفشان، ثواب و پاداش چندین برابر به آنان می‏دهد.
▪ حضرت در این خطبه به دو نكته مهم اشاره می‏نماید:
۱ ) تلازم حق تكلیف در هر یك از انسان‏ها
۲ ) برابری حق و تكلیف انسان‏ها
از نظر امیر المؤمنین علی(ع) حقوق و تكالیف انسان با هم ارتباطی تنگاتنگ دارند و جدایی آنها به هیچ وجه ممكن نیست. بنابراین، هیچ كس نمی‏تواند، در هیچ زمینه‏ای ادعای حق كند، مگر اینكه به تناسب آن، به تكلیفی معادل نیز اذعان داشته باشد، چنانكه در هیچ موردی نمی‏توان كسی را مكلف به امری نمود، جز آنكه حقی متناسب و مساوی با آن، برای او در نظر گرفت.
فرزانه حكیم‏زاده
منبع : نشریه حورا


همچنین مشاهده کنید