سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

پدر، پسر و روح القدس


پدر، پسر و روح القدس
با وجود اختلاف نظری كه در مسلك‏های كاتولیك، ارتدكس و پروتستان مشاهده می‏شود اما مسأله تثلیث در همه این مسلكها وجود دارد به نحوی كه مهمترین شاخصه دین مسیحی را باید در این امر جستجو كرد و محور تعالیم این دین به شمار آورد. علی گلایری(۱) در این مقاله ابتدا نظریه تثلیث را در عهد جدید بررسی نموده سپس به منشأ آن پرداخته كه آیا از تعالیم عیسی مسیح است یا بر اثر مرور زمان از ناحیه عقاید ادیان غیرآسمانی وارد این دین شده است. در حالی كه نه با عقل سازگار است و نه موافق با تاریخ و تعلیمات مسیحیت و قرآن كریم نیز آن را به صراحت رد می‏كند.
بحث از خداوند در آیین مسیحیت با مسأله تثلیث گره خورده است و با وجود مسلكهای متفاوتی چون كاتولیك، ارتدوكس و پروتستان در این دین، مسأله تثلیث ـ این كه خداوند در عین یكی بودن مركب از سه چیز است به نام پدر، پسر و روح القدس ـ در همه این مسلكها به چشم می‏خورد؛ به گونه‏ای كه مهمترین شاخصه دین مسیحی را می‏توان در این امر جستجو نمود و همین مسأله ـ اعتقاد به تثلیث ـ این دین را از ادیان دیگر متمایز می‏كند؛ چرا كه در هیچ دین آسمانی، چنین عقیده‏ای به چشم نمی‏خورد. از طرف دیگر مسأله تثلیث محور تعالیم دین مسیحی است. جان ناس در كتاب «تاریخ جامع ادیان» در این باره می‏نویسد:
«سرگذشت مسیحیت، تاریخ دیانتی است كه از عقیده به تجسم الهی در جسد شارع و بانی آن ناشی شده....سراسر تعالیم نصاری، در اطراف ایمان به این قضیه دور می‏زند كه شخص عیسی روشن‏ترین ظهوری از ذات الوهیت است؛ امّا این دین كه با عقیده به تجسم الهی آغاز می‏شود منقلب گردیده و در طی تحولات گسترده، جنبه بشری پیدا كرده و بشریت با همه امیال و با همه ضعفها و قصورها، در آن متجلی شده است.»(۲)
نكته قابل تأمل آن كه، گرچه تثلیث، محور تعالیم دین مسیحی است، ولی در تفسیر آن، اتفاق رای وجود ندارد و سرّ این اختلاف را می‏توان در تبیین تثلیث، در عهد جدید جستجو نمود زیرا در این زمان، در تفسیر و تبیین تثلیث، وحدت نظر وجود ندارد، كه در ادامه بدانها اشاره خواهد شد.
از این رو لازم است ابتدا نظریه تثلیث را با توجه به عهد جدید تبیین نموده، آنگاه آن را مورد بررسی قرار داد؛ سپس مشخص كرد كه آیا مسأله تثلیث برانگیخته از تعلیمات عیسی مسیح است، یا آن كه بر اثر مرور زمان، این دین دچار تحریف شده و این عقیده بر گرفته از عقاید ادیان غیر آسمانی است كه وجود داشتند و به عنوان دین عیسی مسیح عرضه شده است؟
● تبیین نظریه تثلیث
الف) نظریه تثلیث:
فرشته از آسمان به مریم، مادر عیسی كه در عقد یوسف بود پیام داد: «روح القدس بر تو نازل خواهد شد و قدرت خدا بر تو سایه خواهد افكند؛ از این رو آن نوزاد مقدس بوده و فرزند خدا خوانده خواهد شد»(۳) «و آن گاه مریم قبل از ازدواج با یوسف بوسیله روح القدس آبستن شد»(۴) و «زمانی كه عیسی مسیح تقریبا سی ساله شد به دست یحیای تعمیددهنده، غسل تعمید یافت»(۵) و «در همان لحظه كه عیسی از آب بیرون می‏آمد، آسمان باز شد و یحیا، روح خدا را دید كه به شكل كبوتری پایین آمده و بر عیسی قرار گرفت. آن‏گاه ندایی از آسمان در رسید: كه این است پسر حبیب من، كه از او خشنودم»(۶)
«آن گاه روح خدا، عیسی را به بیابان برد تا در آنجا شیطان او را وسوسه و آزمایش كند و عیسی در آن زمان برای مدت چهل شبانه روز روزه گرفت؛ سپس در آخر بسیار گرسنه شد؛ در این حال شیطان به سراغ او آمد و او را وسوسه كرد....سپس شیطان او را به قله كوه بسیار بلندی برد و تمام ممالك جهان و شكوه و جلال آنها را به او نشان داد و گفت: اگر زانو بزنی و مرا سجده كنی، همه اینها را به تو می‏بخشم. عیسی به او گفت: دور شو ای شیطان، زیرا مكتوب است كه خداوندِ خدای خود را سجده كن و فقط او را عبادت نما. آن گاه ابلیس او را رها كرد و اینك فرشتگان آمده، او را پرستاری می‏نمودند.»(۷)
به این صورت مسیحیت معتقد شد كه خدا یكی است و در عین یكی بودن از سه چیز تشكیل شده است: به نامهای پدر، پسر و روح القدس.(۸)
یعنی خدای واحد، خود را در سه شخصیت ـ پدر، پسر و روح القدس ـ آشكار كرد.(۹)
پس در نگاه مسیحیت، حضرت عیسی مسیح، از نسل داوود است از جهت جسد و بدن؛ آن گاه نیروی روح القدس در وی حلول كرد و او را فرزند خدا واله متجسد نمود.(۱۰)
جان هیك، متكلم نامدار مسیحی می‏نویسد:
«در مسیحیت، خدا به عنوان خدا و پدر و سرور ما عیسی مسیح شناخته شده است و به عنوان وجودی تعریف گردیده است كه تعالیم عیسی در باب اوست. وجودی كه عیسی در ارتباط با او زیست كرد و پیروان و شاگردانش را به داشتن رابطه با او آشنا كرد موجودی كه عشق و محبتش نسبت به ما، در كره خاكی در حیات عیسی تجسم یافته است، خلاصه آن كه خداوند، آفریننده متعالی است كه به اعتقاد مسیحیان خود را در عیسی مسیح آشكار گردانیده است»(۱۱)
ب) رابطه پدر، پسر و روح القدس
نكته‏ای دیگر كه در بحث تثلیث مطرح است، كیفیت ارتباط این سه چیز است. این كه با وجود یكی بودن آیا هر یك وجود مستقلی از دیگری دارند و یا این كه مجموعه این سه، یك امر واحد را تشكیل می‏دهند؛ و یا سه چیز جلوه‏ای از یك امر هستند؟ آنچه از عهد جدید بر می‏آید این است كه خدای پدر(۱۲) در آسمان است و خدای پسر در زمین(۱۳) و روح القدس به عنوان نیروی فعال(۱۴) و به عنوان مخترع و مبدع حیات(۱۵) رابط بین این دو است. ضمن آن كه خدای پدر، بزرگتر از پسر بوده(۱۶) و عیسی مسیح پسر و نخستین مخلوق او است،(۱۷) با این حال، عیسی مسیح صورت خدای نادیده است، نخست زاده تمام آفریدگان؛ زیرا در او همه چیز آفریده شده است.(۱۸)
بنابراین، هر كدام ضمن آن كه دارای وجود مستقل هستند با هم ارتباط تنگاتنگی دارند؛ به گونه‏ای كه عیسی مسیح خداست و روح القدس، تنها واسطه بین آنهاست.
مرحوم علامه طباطبایی رحمه‏الله در تفسیر شریف المیزان، با توجه به اصحاح اول و هشتم و چهاردهم انجیل یوحنا و اصحاح دوازدهم از انجیل مرقس، رابطه بین سه اقنوم را چنین بیان می‏كند:
«محصل كلامشان در این باب ـ اگر چه به یك جمع بندی معقول نمی‏توان دست یافت ـ چنین است: ذات، جوهر واحدیست كه دارای سه اقنوم است و مراد از اقنوم صفتی است كه ظهور شی و تجلی آن را نشان می‏دهد بدون آن كه صفت غیر از موصوف باشد و اقانیم ثلاثه عبارتند از: اقنوم وجود و اقنوم علم كه كلمه است و اقنوم حیات كه روح است. ابن كه كلمه است و اقنوم علم، از نزد پدر كه اقنوم وجود است نازل شده به همراه روح القدس كه اقنوم حیات است كه اشیا بوسیله آن موجود می‏شوند.»(۱۹)
ج) سرّ حلول خدا در مسیح
نكته سوم در مسأله تثلیث، علت حلول خداوند در عیسی است؛ كه چرا چنین امری تحقق یافته است؟ مسیحیت معتقد است با توجه به گناهی كه حضرت آدم مرتكب شد تمام بشر آلوده به گناه شدند یعنی: این گناه آنقدر شدید بود كه تمام نسل بشر را آلوده كرد و برای نجات بشر از این گناه چاره‏ای نبود جز آن كه خدا، خود به صورت انسان در آید تا بدین وسیله توسط مردم كشته شود و به همین دلیل روح‏القدس، به صورت كبوتر بر عسیی مسیح نازل شد و در وی حلول كرد؛ عیسی توسط مردم كشته شد و برای همین ـ با «فدا» شدن عیسی مسیح ـ تمام مردم از گناه نجات پیدا كردند، مشروط بر آن كه به عیسی مسیح ایمان بیاورند. بنابراین مهمترین عامل تثلیث را در مسأله فدا می‏توان جستجو نمود.
در سیر حكمت در اروپا آمده است:
«مسیحیان، اقانیم سه گانه را در عرض هم و مقرون به یكدیگر می‏دانند...و معتقدند كه چون بشر گنهكار، از درگاه احدیت رانده شد و نفوس بنی آدم هبوط كرد و دچار حرمان گردید، خداوند كه خیر و لطف محض است، فرزند خود را جسمیت داد و به صورت آدمی ـ حضرت عیسی ـ در آورد تا دستگیر نوع بشر و فدایی آنها شود و نفوس ایشان را از هلاكت رهایی بخشد و باز خرید نماید. پس نجات مردم، به ایمان به حضرت عیسی است.»(۲۰)
داستان مسأله فدا در عهد جدید چنین است: «خطای آدم و فیض مسیح: بوساطت یك آدم، گناه داخل جهان گردید و به گناه، موت. و این‏گونه موت بر همه مردم طاری گشت...به خطای یك شخص، بسیاری مردند... . پس همچنان كه به یك خطا، حكم شد بر جمیع مردمان برای قصاص، همچنین به یك عمل صالح بخشش شد بر جمیع مردمان، برای عدالت حیات؛ زیرا به همین قسمی كه از نافرمانی یك شخصی، بسیاری گناهكار شدند، همچنین به اطاعت یك شخص، بسیاری عادل خواهند گردید... بوساطت خداوند ما، عیسی مسیح.»(۲۱) بنابراین، آدم با گناه خود موجب مرگ بسیاری شد؛ اما عیسی مسیح از روی لطف، سبب آمرزش گناهان بسیاری گشت و در غلاطیان آمده است:
«مسیح ما را از لعنت شریعت فدا كرد چون كه در راه ما لعنت شد چنان كه مكتوب است، ملعون است هر كه بردار آویخته شود.»(۲۲) «به نظر آكونیاس، گناهی كه ما با آن زاده شده‏ایم بر ما سه اثر بر جای می‏گذارد: نخست، روح ما را آلوده می‏سازد، ما تمایل فطری به گریز از خدا داریم... دوم، ما اسیر شیطان‏زاده شده‏ایم یعنی: علاوه بر آن كه خود، تمایلی فطری به كردار و پندار ناشایست داریم شیطان هم می‏تواند با قدرت در ما نفوذ كند و سر انجام آن كه، گناه ما (هم گناه جبلی‏مان و هم گناهانی كه مرتكب شده‏ایم) در خور كیفر است... و تنها حكم در خور آن، كیفر ابدی است. یا به بیان ساده‏تر، كیفر ابدی دَینی است كه ما باید به دلیل گناهمان به خدا بپردازیم... مطابق تلقی آكونیاس، مشكل این است كه هیچ‏یك از ما نمی‏تواند دَیْنی را كه به علت گناهمان بر ذمه داریم ادا كند... تنها راه این بود كه خداوند، این دَیْن را ادا كند. وی این كار را از طریق رنج و مرگ مسیح انجام داد.»(۲۳)
بنابراین برای نجات بشریت از اثرات ناشی از گناه نخستین، چاره‏ای جز رنج و درد مسیح نبود و چون بشر قادر به انجام این دَیْن نبود؛ خداوند خود برای رهایی بشریت، در عیسی مسیح حلول نمود تا با رنج كشیدن و به دار آویخته شدن، مردم را از دَیْن نجات دهد.
پس عیسی مسیح دارای دو بعد است: یكی بعد الهی، كه صاحب دین محسوب می‏شود؛ چون بشر با گناه نخستین و همین طور گناههای بعدی، از خداوند دور شد و این خود دین بزرگی را بر گردن بشر انداخت و از آنجا كه بشر توان پرداخت این دین را نداشت مدیون الهی واقع شد. بعد دیگر آن كه، چون بشر خود از عهده ادای دین بر نمی‏آمد، خداوند در عیسی مسیح تجسد پیدا كرده تا دین را ادا كند: یعنی خداوند، خود دَیْن مردم به خود را تقبل كرد و خود آن را ادا نمود؛ آن هم بوسیله زجر كشیدن و به دار آویخته شدن تا دیگر مردم، بدهكار خداوند نباشند و از این دَیْن الهی نجات یابند.
نتیجه آن كه مسیح، لعنتی كه بر اثر گناه آدم به مردم سرایت كرد را به خود گرفت و به این صورت در راه مردم فدا شد. نكته قابل توجه آن كه آیا خداوند نمی‏توانست بوسیله پیامبران دیگر مسأله فدا را انجام دهد و چاره‏ای نبود جز آن كه خود، بصورت بشر در آمده و توسط مردم كشته شود؟ به سخن دیگر: چرا با خلقت موجودی با روال طبیعی چنین كاری را صورت نداد؟
مسیحیت معتقد است با وجود آلوده شدن بشر، زایش طبیعی دچار انحراف شد، به همین دلیل می‏بایست با زایش روحانی، خلقت تازه‏ای را شروع كند.
«خدا با زایش روحانی، خلقت تازه‏ای را شروع كرد. نوع بشر بواسطه خلقت، هستی یافت؛ اما نژاد الهی از طریق زایش روحانی آغاز شد....خدا نمی‏توانست از طریق ابراهیم، موسی یا یكی از انبیا كه از طریق خلقت طبیعی به دنیا آمدند این كار را بكند؛ چرا كه آنها عضوی از آفرینش سقوط كرده بودند. خدا از راه زایش روحانی خلقت تازه را شروع كرد و این امر بواسطه پسر یگانه‏اش محقق شد.»(۲۴)
بنابراین، این آلودگی چون اصل انسان را آلوده ساخت، تمام انسانها بدون استثنا حتی انبیا نیز به این گناه آلوده شدند. از این رو سیری كه هستی در پیش گرفته بود، دچار انحراف و آلودگی شد. به همین دلیل، می‏بایست چاره‏ای اندیشیده شود تا اشرف مخلوقات، از این ورطه سقوط، نجات یابد و نجات بشر ممكن نبود مگر بوسیله فرستادن یگانه پسر خدا؛ در غیر این صورت امكان آشتی بین خدا و انسانها وجود نداشت.
از این رو، در دوم قرنتیان آمده است:
«همه چیز از خدا، كه ما را بواسطه عیسی مسیح با خود مصالحه داده و خدمت مصالحه را به ما سپرده؛ یعنی این كه خدا در مسیح بود و جهان را با خود مصالحه داد.»(۲۵)
بنابراین تنها راه نجات، ایمان به عیسی مسیح است كه از راه روحانی به وجود آمد و گرنه هر راهی كه باشد ـ گرچه به انبیا ختم شود ـ دچار انحراف خواهد بود پس:
«تنها یك خدا هست و بین خدا و آدمیان تنها یك متوسطی است: یعنی انسانی كه مسیح عیسی باشد كه خود را در همه فدا داد، شهادتی در زمان معین.»(۲۶)● چگونگی رسوخ تثلیث در مسیحیت
شكی نیست كه حضرت عیسی مسیح(ع) به عنوان پیامبر، از سوی ذات اقدس الهی مبعوث شده است و روشن است چنین انسانی كه خود را رسول خدا می‏داند ادعای خدایی نمی‏كند و این كه عیسی مسیح فرستاده خداست مورد تایید عهد جدید است. به عنوان نمونه در انجیل یوحنا آمده است:
«خدا از شما می‏خواهد كه به من كه فرستاده او هستم ایمان بیاورید.»(۲۷)
همین طور در آن كتاب تصریح شده است كه عیسی مسیح آمده است تا آنچه خدا خواسته است را انجام دهد نه آنچه كه خود می‏خواهد:
«من از آسمان نزول كردم، نه تا به اراده خود عمل كنم بلكه با اراده فرستنده خود»(۲۸)
بنابراین بحث الوهیت عیسی مسیح بعید است از اول مطرح بوده باشد؛ بلكه به شهادت تاریخ، اول بار توسط پولس رسول مطرح شده است. جان ناس در این باره می‏نویسد:
«او ـ پولس ـ رجعت عیسی را به نحو دیگری تفسیر كرد و اظهار داشت عیسی مسیح موجودی است آسمانی كه طبیعت و ذاتیت الوهی دارد؛ ولی خود تنازل فرموده و صورت و پیكر انسانی را قبول كرده است.»(۲۹)
بدین سان بحث الوهیت عیسی، آرام آرام وارد عرصه دین مسیحی شد و جالب آن كه اناجیل اربعه نیز در این باره ـ حلول خداوند در عیسی مسیح ـ همداستان نیستند و به بیان جان ناس در كتاب تاریخ ادیان:
«در انجیل مَرُقس، اثری از اصل تجسم الهی در پیكر عیسی و از اصل ازلیت ـ وجود قبل از خلقت ـ عیسی بر طبق مبادی كه پولس بعدها وضع كرد، دیده نمی‏شود؛ اما در انجیل متی و لوقا از این مرحله، بالاتر از مرقس‏اند و زمینه را برای اعتقاد به تجسم ربوبیت در پیكر عیسی مسیح آماده می‏كنند.»(۳۰)
بنابراین آن چه به عنوان منابع مسیحیت در اعتقاد به الوهیت عیسی مسیح ذكر می‏شود، عهد جدید است؛ كه متشكل از ۲۷ كتاب و انجیل است كه چهار انجیل و بقیه نامه‏ها مخصوصا از پولس رسول است كه به طور قطع در زمان عیسی مسیح نوشته نشده است؛ بلكه بعد از وی به رشته تحریر در آمده و به سهو و غلط آن را به عیسی مسیح نسبت دادند(۳۱). از این رو عقیده به تثلیث نیز از مسائلی است كه به اشتباه به حضرت عیسی نسبت داده شده است.
جان هیك متكلم نامدار مسیحی می‏نوسید:
«دو نفر از همكارانم در دانشگاه بیرمنگام كه به تدریس عهد جدید و مكتوبات اولیا و قدسیان مسیحیت مشغول بودند، در خلال مطالعات تاریخی خود به این نتیجه دست یافتند كه این فكر كه عیسی مسیح(ع) تجسم و تجسد خداوند و یا اولین شخص از یك تثلیث الهی است كه به زندگی انسانها روی كرده است، از ساخته‏های كلیساست كه از مضامین و دستمایه‏های سنتهای دینی یهودی و یونانی الهام گرفته است. موضوعات و دستمایه‏هایی كه مشابه آنها را در سایر تعابیر تفكر دینی در مدیترانه عهد باستان نیز می‏بینیم.»(۳۲)
باید توجه داشت ادیان گذشته آریایی مصری و رومی و هندوها دارای سه خدا بودند كه هر یك از آنها وظیفه خاصی بر عهده داشتند: یكی از آسمان نگه داری می‏كرد و دیگری مواظب زمین بود و سومی عطایا و بخششهای موجودات را بر عهده داشت.
جان ناس می‏نویسد:
«آریایی نژاد قدیم و یونانیها و رومیها، به سه خدا معتقد بودند كه آنها عبارتند از: خدای پدر «دیوس بیتار»... كه نزد همه ملل خدای آسمان شمرده می‏شد، دوم، خدای مادر كه به هندی او را «پربتیوی ماتار»، خدای زمین یا «گایاماتر» یونانیان است و سوم، خدای میترا، كه ایرانیان او را «میترا» یا «مهر» می‏گویند كه نزد همه، این اله، بخشنده و جواد است.»(۳۳)
این افكار ـ پرستش سه خدا ـ برای اولین بار توسط پولس یهودی كه از دشمنان سرسخت مسیحیت به شمار می‏رفت به گونه‏ای كه مسیحیان را به بدترین وضع شكنجه می‏داد و ناگهان مدعی شد عیسی بر او تابید و مسیحی شد(۳۴)، وارد دین مسیحیت گردید.
فلیسین شاله می‏گوید:
«با تركیب طریقه عرفانی شرقی و مسیح موعود، یهودیان و افكار یونانی و همگان گرایی روحی، دین مسیح نمایان می‏گردد. شخصیت تصوری عیسی، تركیبی از عقاید سامیان و مردم اژه و اهالی آسیاست. به گفته ماسون اورسل، یهوه در دین مسیح، بدون واسطه،نقش پدر خدا را دارد و عیسی پسر خدا، آن دسته از خدایانی را نشان می‏دهد كه برای نجات بشر رنج می‏برند و مردم اژه و مصر و سوریه از آن پیروی می‏كنند. این دین طرفدار نوعی واحد پرستی و یكتا پرستی است كه خدا را سرآغاز جامعه قرار می‏دهد و بشر را بوسیله پسر خدا (عیسی مسیح) با خدا مربوط می‏سازد.»(۳۵)
بنابراین، اعتقاد به سه خدا، مطلبی نیست كه از سوی عیسی مسیح القا شده باشد؛ بلكه از قرن پنجم میلادی بر اثر افكار وارداتی و اختلاط مسیحیت با ادیان شرقی و فلسفه، به جای خدای سه گانه گذشته، «نروبی‏تر»، «زنون» و «نرو»، خدای سه گانه جدید جایگزین آن شده است.(۳۶)
قرآن كریم به عنوان تنها كتاب دست نخورده آسمانی، مسأله تثلیث و این كه عیسی مسیح فرزند خداوند است و از این طریق منسب خدایی پیدا می‏كند را بر گرفته از امتهای گذشته می‏داند:
«وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِوءُنَ قَوْلَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّی یُوءْفَكُونَ»
یعنی: انصاری گفتند كه مسیح پسر خداست و این سخنان را كه بر زبان می‏رانند خود را به كیش كافران مشرك نزدیك و مشابه می‏كنند. خداوند آنها را هلاك كند چرا آنها بخدا نسبت دروغ می‏دهند.(۳۷)
نتیجه آن كه مسأله تثلیث، بر اثر تحریف، وارد دین مسیحی شده است و این، مطلب تازه‏ای نبود؛ بلكه در امتهای مشرك پیشین وجود داشت و در دین مسیحیت اسامی خدایان سه‏گانه، تغییر پیدا كرد و با رجوع به تاریخ، انطباق این افكار با افكار مشركین به خوبی آشكار می‏گردد.(۳۸)
● بررسی نظریه تثلیث
با توجه به آنچه گذشت نظریه تثلیث را می‏توان در امور ذیل خلاصه نمود:
الف) خداوند، در عین یكی بودن متشكل از سه اقنوم است، به نام پدر، پسر و روح القدس.
ب) از آنجا كه حضرت آدم گناه كرد و گناه او موجب آلوده شدن تمام بشر گردید، حضرت عیسی مسیح از راه زایش روحانی بوجود آمد ـ زیرا روال عادی زایش به خاطر این گناه دچار انحراف شد ـ و خود را فدا نمود و لعنت مردم را به خود گرفت تا بشر از پلیدی نجات یابد. پس هر كس به عیسی مسیح ایمان بیاورد رستگار خواهد شد.
ج) مسیح، اله متجسد است كه به عنوان پسر خداوند توسط روح القدس لمس شده و خداوند در وی حلول نموده است. البته نظر آنها در مورد عیسی مسیح نیز مختلف است كه عبارتند از:
۱) مسیح خداست. «ای خداوند اگر بخواهی می‏توانی مرا طاهر سازی»(۳۹)
۲) سه ذات وجود دارد كه عیسی مسیح سومی آنهاست:
«اما عیسی چون تعمید یافت فورا از آب برآمد كه در ساعت، آسمان بر وی گشاده شد و روح خدا را دید كه مثل كبوتری نزول كرده بروی می‏آید. آنگاه خطابی از آسمان در رسید كه: این است پسر حبیب من كه از او خشنودم.»(۴۰)
۳) مسیح و مادرش حضرت مریم خدا هستند:
«در تثلیث كاتولیك‏ها، عیسی + مریم مقدس + یوسف نجار، جای دارند.»(۴۱)
۴) مسیح پسر خداست:
«عیسی مسیح پسر و نخستین مخلوق و مطیع خداوند است.»(۴۲)، «ابتدا انجیل عیسی مسیح پسر خدا...»(۴۳)
۵) عیسی مسیح فرستاده خداست:
«عمل خدا این است كه به آن كسی كه او فرستاد ایمان بیاورید.»(۴۴)
«مرا فرستاد تا شكسته دلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگاری...موعظه كنم.»(۴۵)
«نبیِ بزرگی در میان ما مبعوث شده و خدا از قوم خود تفقد نموده است.»(۴۶)
▪ بررسی:
۱) مهمترین مشكل طرفداران تثلیث در این است كه، از یك طرف اعتقاد به توحید دارند و از طرف دیگر معتقد به سه خدا هستند؛ در حالی كه ادیان مشرك چنین مشكلی ندارند؛ زیرا آنها گرچه به سه خدا اعتقاد دارند ولی برای هر یك ارزش خاصی قائل هستند؛ یكی را خدای آسمان، یكی را خدای زمین و دیگری را خدای بخشنده می‏دانستند بدون آن‏كه آنها را به یك وجود برگردانند، از این رو دچار تناقض نمی‏شدند؛ اما از آنجا كه مسیحیت یك دین آسمانی است و حضرت عیسی مسیح در تعلیمات خود، از خدای واحد سخن گفت، از یك طرف می‏خواهد خدای یگانه را در نگاه خود حفظ كند و از طرف دیگر به سه خدا معتقد است، به همین سبب، دچار تناقض شدید شده است؛ زیرا نمی‏توان باور كرد كه یك شی در عین یك چیز بودن سه چیز باشد و از آنجا كه نمی‏توانستند به این تناقض آشكار پاسخ دهند آن را سرّی از اسرار الهی می‏دانستند، غافل از آن كه خداوندی كه خالق عقل و اعقل عقلاست، كاری بر خلاف عقل انجام نمی‏دهد.
به سخن دیگر: اسرار الهی شاید با عقل قابل درك نباشد؛ اما به معنای معارض بودن این احكام با عقل نیست: یعنی عقل توان درك این احكام را نداشته و نسبت به آن ساكت است، نه این كه احكام دین با احكام بدیهی عقل تعارض داشته باشد؛ زیرا عقل خود بخشی از شرع است و شرع نیز دارای دو منبع عقل و نقل است.(۴۷)
بنابراین نمی‏توان چنین گفت:
«باید توجه داشته باشیم وقتی می‏گوییم خدا واحد و یكتاست؛ اما از پدر و پسر و روح القدس تشكیل شده است، با اعتقاد به سه خدایی كاملاً فرق دارد...این سه شخصیت الهی، در ماهیت و ذات كاملاً با یكدیگر همانند و در قدرت كاملاً با هم برابر هستند... . این نوع تركیب ـ تركیب از چند جز ـ در طبیعت فراوان است.»(۴۸)
وجه نادرست بودن این سخن در آن است كه اگر در قدرت و جلال برابر و همانند باشند، پس سه چیز مستقل هستند؛ زیرا برابری و مساوات در یك شی با اجزا خودش معنا ندارد؛ بلكه وقتی دو شی با هم مقایسه می‏شود گفته می‏شود اینها با هم برابر هستند. پس در این صورت سه امر متفاوت و مغایر از هم هستند و در این صورت، تثلیث عین قول به سه خدایی است و با آن هیچ فرقی ندارد؛ اگرچه در طبیعت، امور مركب فراوان یافت می‏شود؛ اما در تركیبات طبیعی، نوعا اجزا، غیر از خود مركب هستند. به عنوان مثال، آب كه یكی شی طبیعی است مركب از اكسیژن و هیدروژن است اما اكسیژن و همینطور هیدروژن، به تنهایی آب نیستند؛ بلكه مجموع آنها آب را تشكیل می‏دهند.
در مسأله تثلیث نیز اگر این سه چیز ـ پدر، پسر و روح القدس ـ یك امر را تشكیل می‏دهند، مانند یك تركیب طبیعی هستند كه یك «كل» دارای «اجزا» است پس در این صورت هر كدام به طور مستقل یكی نیستند؛ بلكه مجموع آنها، یك چیز است و در این صورت با هم برابر نخواهند بود و اگر گفته شود رابطه اینها رابطه «كل» با «اجزا» نیست؛ بلكه رابطه «كلی» با «جزئیات» است، در این صورت یك شی است كه در هر سه جاری است و چیزی جدای از یكدیگر نیستند. به بیان دیگر: یك موجود حقیقی محل انتزاع مفاهیم سه گانه است، كه این، با سه وجود مستقل بودن منافات دارد.
بنابراین، یا باید پذیرفت خداوند مركب از سه چیز است كه با این ادعا دیگر وحدت خداوند قابل اثبات نیست؛ و یا این كه خداوند یكی است ولی گاهی از آن به پدر و گاهی به پسر و گاهی به روح‏القدس تعبیر می‏شود كه در این صورت یك وجود است كه در خارج تحقق دارد و این امور مفاهیمی هستند كه از وی انتزاع می‏شوند مانند: مفاهیم ابوت، نبوت و زوجیت، كه از زید به اعتبارهای مختلفی انتزاع می‏گردد و این مفاهیم در خارج وجود مستقلی ندارند؛ بلكه تنها منشأ انتزاع دارند، كه در این صورت با صرف نظر از صحت یا عدم صحت این تعابیر در مورد خداوند، باید پرسید چگونه می‏توان این سخن را توجیه كرد كه خداوند پدر، در آسمان است و به وسیله روح القدس كه مانند كبوتر سفیدی در آمده و بر عیسی مسیح كه روی زمین است پیام آورد؟ آیا این سخن جز به معنی تعدد است؟از این رو، این سخن را نمی‏توان با وحدت وجود آشتی داد. امری كه اندیشمندان مسیحی نیز نتوانستند جوابی برای آن پیدا كنند:
«به لحاظ تاریخی یكی از بنیادی‏ترین اصول ایمان مسیحی، تجسد بوده است: یعنی اعتقاد به این كه خداوند در شخص عیسی مسیح تبدیل به بشر شده است. خصوصا اعتقاد بر این بوده است كه عیسی مسیح هم كاملاً بشر بود و هم كاملاً خدا؛ اما بعضی از مؤمنان رفته رفته در وقوع خارجی تجسد تردید كردند و حتی امكان وقوع آنرا قابل تردید دانستند آیا یك شخص می‏تواند كاملاً بشر در عین حال كاملاً خدا باشد؟ آیا برای یك شخص عاقل آگاه و زیرك تصدیق این آموزه ممكن است»(۴۹)
نویسنده در ادامه گرچه جوابی از تامس موریس (۱۹۵۲) نقل می‏كند؛ اما هم تامس موریس معتقد است:
«هدفش اثبات این امر نیست كه عیسی مسیح در واقع كاملاً بشر و كاملاً خدا بود.»(۵۰)
و هم نویسنده اعتقاد دارد:
«بدون شك آرای موریس منحصر به فرد و تأمل‏انگیز است، البته از نظر كسانی كه معتقدند قدرت و علم محدود، یكی از اوصاف ذاتی موجود بشری است براهین موریس وزن و اهمیت چندانی ندارد.»(۵۱)
البته این سخن را به گونه دیگر نیز می‏توان تقریر نمود و آن این كه، اگر خداوند یك وجود نامتناهی است چگونه در یك وجود متناهی یعنی عیسی مسیح حلول نموده است؟ آیا بعد از حلول نامتناهی مانده است یا متناهی شده است؟
خلاصه آن كه: اگر این سه اقنوم با هم یك شی مركب را تشكیل می‏دهند در این صورت هر كدام به تنهایی وجود ندارند و اگر هر كدام مستقل هستند، در این صورت سه چیز خواهند بود كه انشاء الله در صفحات بعد این مطلب بیشتر روشن خواهد شد.
نكته دیگری كه می‏بایست مورد توجه قرار گیرد، موضوع فدا (قربانی شدن عیسی مسیح به خاطر گناهان مردم) است. به این صورت كه عیسی مسیح، به خاطر مردم و به خاطر گناهی كه آنها مرتكب شدند مصلوب شد و این‏به معنای خرید لعنت مردم توسط عیسی مسیح است؛ زیرا «مكتوب است ملعون است هر كه بر دار آویخته شود»(۵۲) حال پرسش اساسی این است كه آیا مراد از لعن واقع شدن عیسی مسیح دور شدن از رحمت الهی است؟ و این كه آیا وی مورد غضب واقع شده است؟ در این صورت، این كه خداوند خود را از رحمت خود دور كرده است و مورد غضب قرارداده است به چه معناست؟
«فدا، در لغت یعنی انسان مالی را در عوض آزادسازی اسیری بپردازد»(۵۳) و در اصطلاح آن است كه:
«آدمی اثر سوء و بدی را كه بواسطه عمل بر ملازم انسان یا یكی از متعلقات او شده با چیز دیگری تعویض نماید و بواسطه تعویض او را از رسیدن اثر سوء و زشت محافظت نماید... به آنچه در این مواقع به عنوان بدل عوض داده می‏شود «فدیه» یا «فداء» می‏گویند. بنابراین «فداء» خود معامله‏ای است كه در سایه آن حقِ سلطنتی را كه صاحب حق داشته با فدا دادن سلب نموده و نگذارند به شخص فدا داده شده ضرری برسد.»(۵۴)
حال، آیا چنین امری در مورد خداوند قابل پذیرش است؟
حقیقت آن است كه كسانی كه به چنین امری معتقد شدند نتوانستند كیفیت ارتباط بین خداوند و اشیا را درك كنند و آنچه در مورد روابط بشری می‏دانند همان را به خداوند نسبت می‏دهند؛ در حالی كه این گونه نیست. از آنجا كه ذات اقدس الهی خالق همه اشیاست ـ حتی عیسی مسیح(۵۵) ـ همه چیز متعلق به ذات اقدس الهی است؛ بنابراین نمی‏توان پذیرفت كه خداوند خود را از ملكیت خود سلب نماید؛ زیرا ملك الهی حقیقی است و قابل سلب شدن نیست. به علاوه، نمی‏توان پذیرفت كسی مرتكب گناه شود و تمام نسل بشر را به گناه آلوده سازد، آن گاه خداوند به خاطر نجات بقیه، شخص بی‏گناهی را مورد عذاب قرار دهد؟ جان هیك متكلم نامدار مسیحی می‏نویسد:
«پدر زمین آشكارا نماینده پدر آسمانی است وقتی كه پسر خطاكار و گمراهش، توبه می‏كند و به خانه برگردد، پدر نمی‏گوید چون من پدر عادی هستم نمی‏توانم ترا ببخشم، مگر آن كه پسر دیگر را بكشم تا تاوان گناه تو نزد من باشد.»(۵۶)
مرحوم بلاغی در كتاب شریف «الهدی الی دین المصطفی» مطلبی دارد كه به روشن شدن مطلب كمك زیادی می‏كند. ایشان می‏نویسند:
«و از شگفتیهای مسأله فدا (یعنی قربانی شدن عیسی برای مردم) این است كه نظر به گفته تورات «در بند ۲۶ باب ۲۷ تثنیه» به لعنت خدا گرفتار باد آن كسی كه احكام شریعت را بپا ندارد و به آنها عمل ننماید» و در بند ۱۳ باب ۳ رسالت پولس به غلاطیان از وی چنین نقل شده است: «مسیح خود را فدا ساخت و ما را از لعنت تورات نجات داد؛ زیرا كه به جهت ما ملعون گردید. چون در تورات نوشته شده كه هر آن كس كه به چوبه دار آویخته شود ملعون است...» آیا كسی حق ندارد كه از كیفیت معقول این نجات دادن و قربانی شدن پرسش كند؟... و از چگونگی ملعون شدن مسیح برای مردم سؤال نماید، یا آن كه به زعم ایشان مسیح پسر خدا و اقنوم و عنصر دوم خداست... و چه مناسبتی بین مصلوب شدن عیسی با مكتوبی است كه به آن اشاره شد. چه در بند ۲۲ و ۲۳ سفر تثنیه چنین آمده است: «و زمانیكه بر انسانی گناهی باشد كه كیفر آن اعدام است و كشته شود او را بر چوبه دارش بیاویز پس مگذار لاشه او بر دار بماند بلكه همان روز دفنش كن؛ زیرا كه به دار آویخته شده از جانب پروردگار ملعون است پس زمین خود را پلید مساز.» خواننده عزیز، بنگر كه آیا دشمنان مسیح به وی بیش از مقداری كه دوستانش فحش داده‏اند ناسزا می‏گویند و اگر بگویند مكتوبی كه پولس اشاره كرده این نیست می‏گوییم اینك تورات و انجیل هر دو در دسترس ماست، شما به ما بگویید آن مكتوب كجای تورات است؟»(۵۷)
۲) در نگاه مسلمانان به خصوص شیعه انبیا معصوم از هر گناه هستند و در جای خود به اثبات رسیده است كه آنها مرتكب هیچ گناهی نمی‏شوند(۵۸)، چه رسد به این كه گناهی را مرتكب شوند كه تمام بشر را آلوده سازد.
علاوه بر آن، آنچه از حضرت آدم نازل شد، معصیت نبود بلكه تخلف از یك امر ارشادی بود(۵۹) ـ مانند تخلف مریض از دستورات طبیب ـ در حالی كه عقاب به سر پیچی از امر مولوی بر می‏گردد. دلیل آن كه امر به حضرت آدم، امر ارشادی بود، این است كه تا قبل از هبوط حضرت آدم به زمین بحث نبوت مطرح نبود؛ بلكه نبوت بعد از هبوط به زمین مطرح شد. به همین دلیل اولین انسان ـ حضرت آدم ـ اولین پیامبر نیز هست و آنچه از طریق وحی به انبیا می‏رسد بخش مولوی است كه تخلف از آن موجب عقاب است.
۳) در اناجیل اربعه در موارد متعددی از دعا كردن حضرت عیسی مسیح در مقابل خداوند سخن به میان آمده است،(۶۰) كه خود بهترین گواه بر خدا نبودن عیسی مسیح است؛ زیرا در صورت برابری در جلال، قدرت و خدا بودن هر دو، دعا كردن یكی در مقابل دیگری معنا ندارد.
در مناظره‏ای كه بین حضرت امام رضا علیه‏السلام و جاثلیق(۶۱) روی داد حضرت فرمود: عیسای شما با همه خوبیهایی كه داشت یك ضعف داشت و آن این كه كم روزه می‏گرفت و كم نماز می‏خواند. جاثلیق ناراحت شد و گفت: او تمام شب بیدار بود و تمام روز روزه می‏گرفت. حضرت فرمود: برای چه كسی روزه می‏گرفت و نماز می‏خواند؟ جاثلیق ساكت شد.(۶۲)
نكته‏ای كه هرگز نمی‏توان بدان پاسخ داد این است كه عیسی مسیح را خدا می‏دانند در حالی كه او را مخلوق خدا معرفی می‏كنند؛ چگونه می‏شود شخصی خود خدا باشد در عین حال مخلوق خدا نیز باشد. در اعمال رسولان آمده است:
«خدای ابراهیم و اسحاق و یعقوب خدای اجداد ما بنده خود، عیسی را جلال داد.»(۶۳)
● موضع قرآن كریم درباره مسأله تثلیث
الف) قرآن كریم در یك بیان كلی، هر گونه فرزند داشتن خداوند را نفی می‏كند و در بیان دیگر این كه مسیح پسر خداوند باشد را نفی می‏كند. مرحوم علامه طباطبایی رحمه‏الله در المیزان بیانی دارد كه خلاصه آن چنین است:
«قرآن كریم از دو راه عام و خاص، فرزند داشتن خداوند را نفی می‏كند: یكی آن كه خداوند فرزند ندارد دیگر آن كه عیسی مخلوق است؛ اما اول اثبات اب و ابن، اثبات عدد است و در حقیقت اثبات كثرت است. اگر چه می‏توان وحدت نوعیه را تصور كرد مانند پدر و پسر در انسان كه انسانیت آنها یكی است، اگر وحدت الله فرض شود هر چیزی غیر از خداوند مملوك او و محتاج به او هستند؛ پس ابن مفروض نمی‏تواند الله باشد و اگر قائل باشیم پسر هم مستقلاً خداست در این صورت توحید در خداوند باطل می‏شود؛ اما دوم كه عیسی مخلوق است: حضرت عیسی در شكم حضرت مریم به صورت جنین رشد كرد و مانند هر زن دیگر او را وضع حمل نمود و او را بزرگ كرده و تربیت نمود و حضرت عیسی مسیح در بین مردم بود و با آنها زندگی می‏كرد و هیچ دارای عقلی شك نمی‏كند چنین كسی انسان است و اگر انسان باشد مخلوق بوده و دیگر خدا نیست و اما انجام معجزه بدستش، یا تولدش بدون پدر، امور خارق العاده‏ایست كه وجودش نادر است نه آن كه محال باشد.
در سوره مباركه مائده می‏فرماید: «مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلاّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ وَ أُمُّهُ صِدِّیقَهٌٔ كانا یَأْكُلانِ الطَّعامَ انْظُرْ كَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الآْیاتِ ثُمَّ انْظُرْ أَنّی یُوءْفَكُونَ»(۶۴) ذكر خوردن مسیح در بین سایر خصوصیات بشری برای این است كه بهترین وجه بر مادی بودن وی دلالت دارد؛ زیرا مسیح محتاج اكل است و احتیاج، منافی با الوهیت است و كسی كه می‏خورد و می‏آشامید نمی‏تواند خدا باشد و همین طور دعا كردن و عبادت حضرت مسیح، بی‏شك در مقابل خداست و عبادت حضرت عیسی بهترین دلیل بر این است كه او خدا نیست.»(۶۵)
ب) اقوال چند گانه‏ای كه در مورد عیسی مسیح در عهد جدید مطرح شده است به جز یك مورد، بقیه موارد پنجگانه را نفی می‏كند.
۱) آن موردی كه تایید می‏كند، این است كه عیسی مسیح پیغمبری از پیامبران الهی و فرستاده خداوند است كه این بحث در آیه ۷۵ سوره مباركه مائده گذشت.
۲) اما در مورد خدا بودن عیسی مسیح می‏فرماید:
«لَقَدْ كَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَنْ یَمْلِكُ مِنَ اللّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِكَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الأَْرْضِ جَمِیعاً وَ لِلّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ وَ ما بَیْنَهُما یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ اللّهُ عَلی كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»(۶۶)
یعنی: همانا آنان كه گفتند خدا، همان مسیح بن مریم است كافر شدند. بگو: كدام قدرت می‏تواند كسی را از قهر و قدرت خدا نگه دارد. اگر خدا بخواهد عیسی بن مریم و مادرش را و هر كه در زمین است همه را هلاك نماید، آنچه در آسمان و زمین و بین آنهاست برای خداوند است و هر چه را بخواهد خلق می‏كند و خداوند بر همه چیز (ایجاد و اهلاك) تواناست.
۳) اما در مورد پسر خدا بودن عیسی مسیح می‏فرماید:
«وَ قالَتِ النَّصاری الْمَسِیحُ ابْنُ اللّهِ ذلِكَ قَوْلُهُمْ بِأَفْواهِهِمْ یُضاهِوءُنَ قَوْلَ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ قاتَلَهُمُ اللّهُ أَنّی یُوءْفَكُونَ»(۶۷)
یعنی: نصاری گفتند: مسیح پسر خداست و این سخنان را كه اینها بر زبان می‏آورند خود را به مشركین پیشین نزدیك می‏كنند. خدا آنها را هلاك كند باز بر خدا دروغ می‏بندند.
۴) و در مورد این كه سه اقنوم وجود دارد عیسی مسیح، روح القدس و خداوند، كه خداوند سومی آنهاست می‏فرماید:
«لَقَدْ كَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللّهَ ثالِثُ ثَلاثَهٍٔ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلاّ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا عَمّا یَقُولُونَ لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ»(۶۸)
یعنی: و آنها كه به خداوند قائل شدند و گفتند خداوند سومی آنهاست كافر شدند در حالی كه جز خدای یگانه خدایی نخواهد بود.
۵) در مورد خدا بودن عیسی مسیح و مادرش می‏فرماید: در روز قیامت از عیسی مسیح پرسیده می‏شود آیا تو به مردم گفتی كه من خدا هستم و او جواب می‏دهد خیر.
«وَ إِذْ قالَ اللّهُ یا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما یَكُونُ لِی أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لِی بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فِی نَفْسِی وَ لا أَعْلَمُ ما فِی نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ»(۶۹)
یعنی: و زمانی كه خداوند به عیسی مسیح گفت: آیا تو مردم را گفتی كه من و مادرم را دو خداوند دیگر سوای خدای عالم اختیار كنید؟ عیسی گفت: خدایا تو از شبیه و مثل منزهی و هرگز مرا نرسد كه چنین سخنی گویم چنانچه من این را می‏گفتم تو می‏دانستی كه تو از اسرار من آگاهی و من از اسرار تو آگاه نیستم همانا تویی كه به همه اسرار غیب آگاهی.
نتیجه آن كه قول به تثلیث نه با عقل سازگار است، نه موافق با تاریخ است و نه با تعلیمات عیسی مسیح همخوانی دارد و قرآن كریم نیز، آن را به صراحت نفی می‏كند.
نویسنده: علی گلایری
پی نوشت:
۱ـ محقق و نویسنده.
۲ـ جان بی. ناس، تاریخ ادیان، ترجمه اصغر حكمت، نشر پیروز، چاپ سوم، ۱۳۵۴، ص ۳۸۲.
۳ـ انجیل لوقا، باب، آیه ۳۶ تذكر: از آنجا كه عهد جدید ـ تا آنجا كه بدان دست یافتم ـ دارای دو ترجمه قدیم و جدید است و ترجمه قدیم نیز دارای ویرایش قدیم و جدید است و در این ترجمه‏ها اختلافات فراوانی به چشم می‏خورد آنچه در اینجا آدرس داده می‏شود از كتاب مقدس ترجمه قدیم با حروف چینی و رسم الخط جدید چاپ اول ۱۹۹۶ از انتشارات ایلام می‏باشد.
۴ـ انجیل متی، باب ۱، آیه ۱۸.
۵ـ انجیل لوقا، باب ۳، آیه ۲۳.
۶ـ انجیل متی، باب ۳، آیه ۱۷ـ۱۶ در نجیل لوقا، باب ۳، آیه ۲۲ آمده است: «تو پسر حبیب من هستی كه به تو خشنودم.» در انجیل یوحنا، باب ۱، آیه ۳۴ آمده است: «من ـ یحیای تعمید دهنده ـ دیده و شهادت می‏دهم كه این است پسر خدا.»
۷ـ انجیل متی، باب ۴، آیه ۱۲ـ۱۱.
۸ـ انجیل متی، باب ۲۸، آیه ۱۹.
۹ـ انجیل متی، باب ۱۶، آیه ۱۷؛ انجیل یوحنا، باب ۱، آیه ۱.
۱۰ـ رومیان، باب ۳، آیه ۵ـ۱.
۱۱ـ جان هیك، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالگی، نشر بین المللی الهدی، ۱۳۷۶، ص ۲۵۷.
۱۲ـ غلاطیان، باب ۱، آیه ۱.
۱۳ـ انجیل متی، باب ۲۲، آیه ۴۱.
۱۴ـ اعمال، باب ۱، آیه ۴.
۱۵ـ هاكس، قاموس كتاب مقدس، نشر اساطیر، ۱۳۷۷، ص ۴۲۴.
۱۶ـ انجیل یوحنا، باب ۱۴، آیه ۲۸.
۱۷ـ افرنیتان، باب ۱۱، آیه ۳.
۱۸ـ رساله پولس كولیان، باب ۱، آیه ۱۷ـ۱۵.
۱۹ـ سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، نشر دارالكتب الاسلامیه، چاپ چهارم، ۱۳۶۲، ج ۳، صص ۳۱۵ـ۳۱۴.
۲۰ـ محمدعلی فروغی، سیر حكمت در اروپا، نشر صفی علی شاه، چاپ پنجم ۱۳۷۶، ج ۱، ص ۹۸.
۲۱ـ رومیان، باب ۵، آیه ۱۲ـ۲۱.
۲۲ـ غلاطیان، باب ۳، آیه ۱۴.
۲۳ـ مایكل پترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، نشر طرح نو، چاپ دوم، ۱۳۷۷، صص ۴۷۰ـ۴۶۹.
۲۴ـ اولد فرانك، خدا و نقشه‏اش برای بشریت :www.kelisanet.org/publish/nagsheh.htm .
۲۵ـ دوم قرنتیان، باب ۵، آیه ۱۹.
۲۶ـ اول تیمو تاوس، باب ۲، آیه ۶ـ۵.
۲۷ـ انجیل یوحنا، باب ۱۳، آیه ۱.
۲۸ـ همان، باب ۶، آیه ۳۸.
۲۹ـ جان بی. ناس، پیشین، ص ۴۱۳.
۳۰ـ همان، ص ۴۱۸.
۳۱ـ همان، ص ۳۸۳.
۳۲ـ جان هیك، پلورالیسم دینی، ترجمه عبدالرحیم گواهی، نشر تبیان، ۱۳۷۸، ص ۳۲.
۳۳ـ جان بی.ناس، پیشین، ص ۹۳.
۳۴ـ اعمال رسولان، باب ۹، آیه ۶ـ۱؛ هاكس، پیشین، ص ۲۲۸.
۳۵ـ فلیسین شاله، تاریخ مختصر ادیان بزرگ، ص ۱۰۴. به نقل از: مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، نشر حرّ،ج۲، ص۷۰۰.
۳۶ـ ترابی، تاریخ ادیان، صص ۳۱۲ـ۳۱۱. به نقل از: مبلغی آبادانی، پیشین، ج ۲، ص ۶۹۸.
۳۷ـ توبه / ۳۰.
۳۸ـ برای اطلاع بیشتر ر.ك.: سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج ۳، صص ۳۶۱ـ۳۴۱.
۳۹ـ انجیل متی، باب ۸، آیه ۲.
۴۰ـ متی، باب ۳، آیه ۱۷ـ۱۶. در لوقا، باب ۱، آیه ۳۶ـ۳۴ چنین آمده است: «روح القدس بر تو خواهد آمد و قوت حضرت علی بر تو سایه خواهد افكند از آن جهت آن مولود مقدس و پسر خدا خوانده خواهد شد».
۴۱ـ ترابی، پیشین، ص ۳۰۸. به نقل از: مبلغی آبادانی، پیشین، ص ۶۹۸.
۴۲ـ افرنیتان، باب، ۱۱، آیه ۳.
۴۳ـ انجیل مرقس، باب ۱، آیه ۱.
۴۴ـ انجیل یوحنا، باب ۶، آیه ۳۱ـ۳۰.
۴۵ـ لوقا، باب ۴، آیه ۱۸.
۴۶ـ لوقا، باب ۷، آیه ۱۶.
۴۷ـ در وصیت امام كاظم علیه‏السلام به هشام بن حكم آمده است: خداوند دارای دو حجت ظاهری وباطنی است كه ظاهری شرع و باطنی عقل می‏باشد. ر.ك.: علامه مجلسی، بحارالانوار، دارالوفاء، بیروت، ج ۱، ص ۱۳۷.
۴۸ـ معنای تثلیث در مسیحیت چیست؟ (از رادیو ندا وابسته به كلیسا).
۴۹ـ مایكل پترسون و دیگران، پیشین، ص ۴۶۴.
۵۰ـ همان.
۵۱ـ همان، ص ۴۶۸.
۵۲ـ فلاطیان، باب ۲، آیه ۱۴.
۵۳ـ فیومی، المصباح المنیر، نشر المكتبهٔ العصریه، بیروت، چاپ دوم، ۱۴۲۰ ق.، ص ۳۴۱.
۵۴ـ سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ص ۲۷۲.
۵۵ـ اعمال رسولان، باب ۳، آیه ۱۳.
۵۶ـ فلسفه دین، پیشین، ص ۲۸۵.
۵۷ـ محمدجواد بلاغی، اسلام آئین برگزیده، ترجمه سید احمد صفایی، نشر آفاق، صص ۲۸۱ـ۲۸۰.
۵۸ـ برای اطلاع از عصمت انبیا، ر.ك.: علامه حلّی، كشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، مسأله سوم از مقصد سوم؛ سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج ۲، صص ۱۴۴ـ۱۳۸.
۵۹ـ برای اطلاع بیشتر ر.ك.: سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج ۱، ص ۱۳۷.
۶۰ـ به عنوان نمونه: انجیل متی، باب ۲۶، آیه ۴۰ـ۳۶.
۶۱ـ مرحوم شهید مطهری معتقد است جاثلیق معرب كاتولیك است. نبوت، نشر صدرا، ص ۲۷۵.
۶۲ـ علامه مجلسی، پیشین، ج ۱۰، ص ۳۰۳.
۶۳ـ اعمال رسولان، باب ۳، آیه ۱۳.
۶۴ـ مائده / ۷۵: پسر مریم پیامبری بیش نبود كه پیش از او نیز پیغمبرانی آمده‏اند و مادرش هم زنی راستگو و با ایمان بود و هر دو به حكم بشر بودن، غذا تناول می‏كردند. بنگر ما چگونه آیات خود را روشن بیان می‏كنیم و بنگر آنها چگونه به خدا دروغ می‏بندند.
۶۵ـ سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج ۲، صص ۲۹۰ـ۲۸۷.
۶۶ـ مائده / ۱۷.
۶۷ـ توبه / ۳۰.
۶۸ـ مائده / ۷۳.
۶۹ـ مائده / ۱۱۶.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید