یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

من یک واقع گرا هستم!


من یک واقع گرا هستم!
به راستی در مورد سكولاریسم، به عنوان یك مسلمان، چه می توان گفت و نوشت كه در سنت مسیحی درباره آن گفته نشده یا نوشته نشده باشد؟!
امروزه، وقتی از سكولاریسم صحبت می كنیم عموماً این پیش فرض رایج را در ذهن داریم كه این مسئله فعلی ما مسلمانان، به عنوان تهدید یا معضل، مشكل دیروزین و حل شده غرب است و كلیسا با تعدیل موضع ابتدایی خود و با قبول آن به عنوان یك مسئله و نه تناقض آن را توجیه می كند و با این پدیده كنار آمده است.
بدین ترتیب به گونه ای تقلیل گرایانه و بلكه ساده انگارانه این مضمون بارها تكرار شده است كه آنچه كه امروز دغدغه ما است، در موزه تاریخ اندیشه غرب فقط بخشی از یك چالش به یادماندنی بین متألهین مسیحی و روشنفكران بوده است.
این پیش فرض ها ما را به سمت نتایج و گفتمانی سوق می‌دهد كه در تقابل با سكولاریسم معمولا ما را دچار توهم می‌كند . توهم مذكور را شاید بتوان در یك عبارت خلاصه كرد؛ سكولاریسم به عنوان پدیده ای وارداتی و نه معضلی فراگیر و انسانی. با این برداشت از سكولاریسم ،واكنش به آن عمدتاً سیاسی، شتابزده و از نوع تبلیغاتی می شود.
در این گفتار كوتاه مجال آن نیست كه به این نوع نگرش نسبت به سكولاریسم بپردازیم. هدف اصلی از این مقدمه توجه به پدیده ای است كه ابتدا در غرب مسیحی صورت و معنای امروزین خود را یافت؛ یعنی استنتاج یك مكتب فكری- سیاسی به نام سكولاریسم از فرآیند سكولاریزاسیون؛ فرآیندی كه به اندازه طول تاریخ بشر قدمت دارد و مهم‌ترین دلیل نزول ادیان آسمانی همین فرآیند دنیوی كردن (در معنای بسیط خود) امور است كه خطر دنیوی شدن را در پی خواهد داشت.
از این رو باید توجه داشت كه اتصاف یك «ایسم» به كلمه « سكولار» هرچند در غرب اتفاق افتاده است، اما معنای سكولار(دنیوی) و سكولاریزاسیون (دنیوی كردن) معنایی است كه به حوزه جغرافیایی خاصی تعلق ندارد و در واقع چالش برانگیزترین مسئله تاریخ ادیان چه در غرب و چه در شرق بوده است؛ چالشی كه از اواخر قرون وسطی دو واژه فوق، كم كم بار معنایی آن را به دوش گرفته اند.
باید گفت كه شاید زمانی خاص كلیسا در مقابل سیل احساسات منفی نسبت به خود قرار داشت و به نوعی در مقابل امواج سهمگین سكولاریسم كوتاه آمد، اما سكولاریسم همچنان مورد توجه اساسی كلیساست.
اگر هنگامی كه كلیسا در اواسط قرون وسطی در اوج قدرت بود، می دانست كه واژه « سكولار» سرانجام چه معنایی را نمایندگی خواهد كرد، امكان بسیار زیادی بود كه برای همیشه استفاده از این كلمه را تحریم و استفاده كنندگان آن را تكفیر می كرد.
كلیسا از همان ابتدا براساس تأكید تقسیم بندی دوگانه شكل گرفت. این تقسیم بندی سابقه‌ای طولانی‌تر از مسیحیت داشت و ریشه آن به ادیان قبلی برمی‌گشت و در دین بزرگ بعدی - یعنی اسلام - این تقسیم بندی مطرح بود: « دنیا- آخرت» یا به قول سنت آگوستین « شهر خدا- شهر زمین»‌.
اما در مسیحیت این تقسیم بندی به گونه‌ای دیگر و متفاوت از سایرین تلقی می شد .نظام كلیسایی آن چنان بر طبل پستی و كم ارزشی دنیا كوفت كه نزدیك به هزار سال روح رخوت و سستی خاصی در بدن اروپا دمیده شد. كوفتن این طبل و تحقیر هرآنچه غیر كلیسا و كلیسایی است، افراطی بود كه در عصر جدید با سكولاریسم پاسخ گفته شد؛ پدیده ای كه طیفی از دین پیرایی تا دین ستیزی و روشنفكران را شامل می شود.ِ به خصوص روشنفكران عصر روشنگری كه با بزرگذاشت قربانیان دادگاه های تفتیش عقاید، حكم به پیرایش دین، نخست از صحنه سیاست و سپس از وادی علم و كلاً از عرصه زندگی اجتماعی دادند .
در این میان كلیسا و به خصوص كلیسای رم، سردمدار مذهب كاتولیك، مصایب فراوانی را تحمل كرد؛ بلایایی كه ابتدا از جانب اهل خود سامان داده شد: لوتر و كالوین طراحان و پیشبرندگان پروتستانیزم.
همچنان كه در ابتدای این نوشته آمد ما معمولاً چنان از سكولاریسم صحبت می كنیم كه آن را مسئله امروزه خود می خوانیم نه مسیحیت. اما جهان مسیحیت در غرب همچنان با سكولاریسم درگیر است. انتخاب پاپ جدید و بررسی نظرات او می تواند دلیلی بر این ادعا باشد كه مسیحیت اكنون دوباره جان تازه ای برای رویارویی با سكولاریسم گرفته است.
به این ترتیب راتزینگر كمی پیش از پاپ شدن - زمانی كه هنوز كاردینال بوده است - گفته است: «ما باید از سكولاریسمی كه ایمان را محدود می سازد، خدا را از زندگی اجتماعی حذف می كند و آن را به عاملی صرفاً ذهنی و در عین حال غیرمنطقی تبدیل می‌كند، دوری گزینیم. وقتی خدا ارزش اجتماعی نداشته باشد، دیگر مورد نیاز همه ما نخواهد بود و بنابراین خدا تبدیل به كالایی دم دستی می شود. از این رو باید در مقابل این مفهوم از «سكولاریزاسیون افراطی» ایستاد».
بااین اوصاف مسیحیت در عین این كه می خواهد دست به تقابلی دوباره بزند (كه یكبار هم شكست را در آن چشید)، میل دارد از اتهامی كه برای عده ای از پیروان بعضی از مذهب اسلامی پیش آمد، دور بماند؛ اتهامی كه در غرب ابتدا در یك نام گذاری متعصبانه، «بنیادگرایی اسلامی» خوانده شد و سرانجام بعد از ۱۱سپتامبر این تعصب در اعطای القاب و عنوان به اوج رسید و، واژه «تروریسم » را برابر با « بنیادگرایی اسلامی» تعریف كردند.‌
دركلام پاپ، در یك نام گذاری فلسفی و نه سیاسی، از بنیادگرایی تعبیر به كمال گرایی می شود:«كمال‌گرایی به عنوان واكنشی مبتنی بر اعتقاد به بیهودگی ایمان به عنوان یك امر فوق طبیعی (از جهت تقابل با فضای سیاسی وایدئولوژیك) كه دست كم از جانب اسلام ومسلمانان امروز جریان دارد. مسیحیت از همان ابتدا دولت را به عنوان واقعیتی سكولار(دنیوی، پست، مادی) و نه سكولاریست، از ایمان كه مقوله ای از جنس دیگر است جدا می‌كند.»
پاپ جدید به عنوان یك اروپایی نگران اروپای سكولاریست است: اروپا محل رشد و نمو و محور اساسی مذهب كاتولیك در حال از دست دادن حیثیت و معنای مسیحی خود است. كسانی كه به احكام شریعت(مسیحی) عمل نمی كنند، افراد بی تفاوت به مذهب و همچنین عرفان گرایان(عرفانی های وارداتی از شرق و آمریكای جنوبی) اكثریت اعتقادی مردم اروپا را تشكیل می دهد و این چالش جدی برای كلیسای رم است:« ما در موقعیتی زندگی می كنیم كه تغییر و تحولاتی بزرگ جریان دارد: كاهش زاد و ولد و پدیده مهاجرت و همچنین تغییر تركیب نژادی اروپا. به ویژه اینكه از یك فرهنگ مسیحی به یك سكولاریسم تهاجمی و حتی رفتارهایی كه قائل به روامداری[با دینداری] نیستند، گذر كرده ایم.
علی رغم این موضوع و اگرچه كلیساها خالی شده اند و بسیاری از مردم ایمان خود را از دست داده اند، اما ایمان هنوز نمرده است. مطمئنم كه در عرصهٔ جامعه ای چند فرهنگی و میان تعارضاتی بزرگ كه مسیحیت را احاطه كرده است، ایمان مسیحی به عنوان عاملی مهم، باقی مانده است. عاملی كه قادر است نیروی اخلاقی و فرهنگی به كل قاره اروپا ببخشد».
با این اوصاف برگزیده شورای كاردینال ها نظر خود نسبت به موقعیت كنونی را بدبینانه تلقی نمی كند:«خوشبینی وبدبینی همان تقسیم بندی مقولات براساس عواطف‌اند. من یك واقعیت گرا هستم».
به عنوان شاهد این واقعیت گرایی ودر تایید اینكه سكولاریسم واقعیتی جداً تهدیدكننده است، می گوید: «یك ایدئولوژی تهاجمی سكولار وجود دارد كه می تواند نگران كننده باشد. در سوئیس یك كشیش پروتستان كه در جهت رد همجنس بازی دست به موعظه براساس كلام متن مقدس زده بود یك ماه زندانی شد».
پاپ از از ركن ركین سكولاریسم یعنی لائیسیسم تعبیر خاصی دارد و بنابراین از قرائت غالب لائیسیسم انتقاد می‌كند: «كلائیسیسم دیگر آن عنصر بی طرفی را از دست داده است، عنصری كه فضای آزادی را برای همه باز می كرد. لائیسیسم شروع به تبدیل شدن به ایدئولوژی ای شده است كه خود را از طریق قدرت سیاسی تحمیل می كند و به دیدگاه كاتولیك- و به طوركلی مسیحی - اجازه لازم برای حضور در فضای عمومی را نمی دهد و با این رویكرد خطر اینكه این دیدگاه به چیزی صرفاً شخصی و در نهایت عاجز[از پاسخگویی به سؤالات بشر] تبدیل بشود، وجود دارد».
جانشین پاپ ژان پل دوم، با تصویر صحنه ای دراماتیك، به مسیحیان معتقد هشدار می دهد كه آماده دفاع باشند: «‌ بدین ترتیب یك مبارزه جریان دارد و ما بایداز آزادی مذهبی در مقابل تحمیلات ایدئولوژی ای (لائیسیسم) كه خود را به عنوان تنها صدای عقلانیت معرفی می كند- در حالی كه برعكس فقط بیانی از یك گونه عقل‌گرایی است- دفاع كنیم»‌.
وقتی از او سوال می شود كه كه از نظر شما لائیسیته چیست؟ جوابی می دهد كه شنیدن آن از زبان یك متأله حتی از نوع مسیحی اش كمی برای ما مسلمانان كه با ذهنیت خاصی كه نسبت به كلمه لائیك داریم عجیب می‌نماید:«كلائیسیته درست همان آزادی مذهبی است».
محمد زمانی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید