یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


روش شناسی اقتصاد


روش شناسی اقتصاد
در این مقاله، نویسنده به بررسی نظریات گوناگون در حوزهٔ روش شناسی علوم و بویژه روش شناسی اقتصاد پرداخته است. وی از تعاریف کلاسیک و مکانیکی روش علمی آغاز می کند. نویسنده معتقد است غالب روش شناسی ها تنها جنبهٔ سلبی و ایجابی دارند و بیشتر در نقد روش شناسی های پیشین ارائه شده اند.
وی خود معتقد است به جای روش شناسی توصیه ای، باید به توصیف روش شناسی های موجود پرداخت. بدین منظور وی به سراغ پلورالیسم روش شناختی یا روش شناسی ادراکی می رود.
اصطلاح "روش شناسی" ۱ به مطالعه "روش ها" و به ویژه مطالعه روش علمی اشاره دارد.
در طول قرن بیستم، روش علمی به یک روند کار چند مرحله ای اطلاق می شد. روش علمی، روشی بود که به دانشمندان موفق ۳۰۰ ساله اخیر نسبت داده می شد. یک کتاب درسی "علوم تجربی"، با تشریح روش اکتشافات علمی که موفق و در نتیجه مناسب خوانده شده آغاز می شود. به طور مثال گفته می شود که همهٔ علوم به عنوان گام اول با جمع آوری داده ها آغاز می شوند.
گام دوم تشکیل "فرضیه" ۲ با توجه به داده های جمع آوری شده است و گام سوم ترتیب دادن آزمایش برای آزمون این فرضیه است. اگر فرضیه، آزمون را با موفقیت پشت سر بگذارد عنوان "نظریه" ۳ را خواهد گرفت. اگر یک نظریه در آزمون های سایر دانشمندان هم موفق باشد، شاید پس از سالها این نظریه "قانون" ۴ خوانده شود.
از این رهگذر درس مهمی که دانشمندان مشتاق می آموختند، این بود که اگر آنها به لحاظ روش شناسی در جمع آوری داده ها و پیشنهاد آزمون فرضیه دقیق باشند به موفقیت اطمینان خواهند داشت و حتی ممکن است به شهرت برسند.
امروزه دشوار است که کسی بتواند چنین "تصویر مکانیکی" ۵ خوش بینانه ای از روش علمی و اکتشافات علمی در کتابهای درسی دبیرستانی بیابد. در عوض، امروزه کتابهای درسی علوم تجربی با بیان تعدادی سؤال که مفاهیم بنیادین علم را شکل می دهند، آغاز می شوند. محتویات کتب درسی اساساً "باز نمایی" ۶ یک روش ارزش گذاری است و نشان می دهد هرگاه این روش به دقت مورد استفاده قرار گیرد، می توان از آن برای تبیین و توصیف همهٔ پدیده های علمی که به صورت سؤال درآمده، بهره برد. در این کتاب ها مباحثی کوتاه درباره روش علمی وجود دارد اما نه به شکل یک فرآیند مکانیکی و ماشین وار .
امروزه علمی بودن مترادف با درست بودن نیست بلکه بیشتر مترادف با "اجتناب از خطای عقلانی" ۷ است.
در طول ۲۰۰ سال گذشته نماد عمدهٔ روشنفکری ۸ (به ویژه میان اقتصاددانان) توانایی تبیین دقیق مسائل یا بهره گیری از روشهای مناسب تحقیق علمی بوده است. به هر حال به نظر می رسد پس از جنگ جهانی دوم ابراز علاقه به روش شناسی نشانهٔ بارز نابخردی و عدم بلوغ و فهم درست شمرده می شود. با این حال، بحث روش شناسی، بحث رایج و روزمرهٔ اغلب دانشکده های اقتصاد است. اما محتویات این بحثها بیشتر دربارهٔ روش پذیرفته شده است و چندان از آن فراتر نمی رود. روش پذیرفته شده در دانشکده ها، یکی از انواع ذیل است:
"توصیف گرایی"۹ "پل ساموئلسن" ۱۰ و نیز "وانگ" ۱۱ (۱۹۷۸م) یا یکی از گونه های ابزارگرایی۱۲ "میلتون فرید من". ۱۳
توصیف گرایی روشی است که نظریه ها را به عنوان تبیین کننده نمی پذیرد بلکه آنهارا تحلیلی از حوادث قابل مشاهده می داند. ابزار گرایی ازاین هم فراتر می رود و نظریه ها را تنها ابزارهایی برای پیش بینی (با هدف یاری رساندن به سیاست گذاران اقتصادی) و تولید مقیاسهای علمی و تجربی می داند. هر یک از این روشها نزد پیروانش غیرقابل ایراد و اشکال است.
هیچ کدام از دو گروه هیچ دلیلی را برای مطالعهٔ "روش شناسی" نمی پذیرند. از نظر آنها انتقاد به روش آنان، تلف کردن وقت تلقی شده و توجیه و تحلیل بیشتر، امری غیر ضروری شمرده می شود.
اما در دهه ۱۹۸۰ این برخورد بسته و طرز فکر خشک با انتشار کتابهای متعددی درباره روش شناسی اقتصاد و با چاپ کتابی توسط "مارک بلاگ" ۱۴ آغاز شد.
کتاب بلاگ متاسفانه تلاشی است در جهت القاء روش شناسی به عنوان مطالعه "یک" روش مناسب. این موضوع ما را با دو سؤال مواجه می کند: چرا باید فقط یک روش مناسب وجود داشته باشد؟ و چرا باید همچنان ارزیابی از کار اقتصاددانان، در روش شناسی مطرح باشد؟ دانشجویان روش شناسی با آنکه در بطن مطالعهٔ روش شناسی اقتصاد هستند. به ندرت به این سئوالات توجه می کنند.
اقتصاددانان همچنان به مطالعه روش شناسی می پردازند. برخی به این دلیل که مبنای محکم و نفوذناپذیری برای نقادی جریان عمدهٔ علم اقتصاد بدست آورند و عده ای دیگر نیز برای به دست آوردن مبنای محکمی برای توجیه و تعلیل جریان عمدهٔ علم اقتصاد.
متاسفانه هر دو دلیل بر این پیش فرض مبتنی است که تنها یک روش درست وجود دارد. برای پرهیز از محدودیتهای این دیدگاه کوته نظرانه، بسیاری از روش شناسان "پلورالیسم روش شناختی" ۱۵ را مورد توجه قرار داده اند. که توسط "بروس کادول" ۱۶ (۱۹۸۲) مطرح شده است. اکنون دلیل سومی برای مطالعهٔ روش شناسی براساس تکثرگرایی که ما از آن تحت عنوان "روش شناسی ادراکی"۱۷ نام می بریم قابل تصور است.
موفقیت قاطع فیزیک، ایدهٔ وجود روش علمی درست و منحصر به فرد را به طور قابل ملاحظه ای تقویت کرده است. اگر روش منحصر به فردی موجود باشد که در صورت اجرای دقیق آن به نظریه های تمام عیار و بی نقص برسیم، همه با استفاده از آن برای تحلیل های اقتصادی موافق خواهند بود. اما وجود چنین روش کاملی، خوابی تعبیر ناشدنی است با این حال هنگامی که با رقیب مواجه می شویم، وسوسه باور وجود چنین روشی در ما بیشتر می شود، به خصوص زمانی که با نظریه پردازانی برخورد می کنیم که دیدگاههایشان نادرست است.
سؤال کلیدی این است که آیا اشتباهاتی که در ایجاد و توسعه یا اعتبار و ارزش گذاری یک نظریه به وجود می آید، ناشی از اجرای آن روش خاص است؟ اگر پاسخ مثبت باشد می پذیریم که همه شکست ها ناشی از انتخاب روش نادرست و یا ناشی از استفاده نادرست از یک روش درست است.
اگر این استدلال ها پذیرفته شود، هرگونه انتقاد به دیدگاه ها یا نظریات می تواند به عنوان ادعای نادرست بودن روش شناسی به کار گرفته شده باشد.
بسیاری از به اصطلاح "مناقشات روش شناسانه" در واقع به تفاوتهای ایدئولوژیکی مربوط است. برای مثال، استدلال هایی که مارکسیستها ارائه می کنند معمولاً با نظر بیشتر اقتصاددانان به شکل غیر قابل حلی در تضاد است. مناقشات حل شدنی آنهایی هستند که میان خود افراد اقتصاددان، وجود دارد. در ۲۵ سال اخیر "پارادایم" ۱۸ چنین استدلال های روش شناسانه ای، نقدهای ساموئلسن در نقد ابزار انگاری فریدمن بوده است. ۱۹
غالب انتقاداتی که بر فریدمن وارد شده و می شود، اعتراض به مخالفت وی با دخالت دولت در اقتصاد است.
این امر که آیا سایر مخالفان دخالت دولت، با روش شناسی ابزارانگارانه فریدمن نیز مخالفند مورد تردید است. جالب اینجاست که درباره توصیف گرایی ساموئلسن انتقاد کمی وجود دارد، بنابراین می توان گفت: مخالفان آرای روش شناسانه فریدمن عملکرد را مهم تر از کلام می دانند.
تقریباً همه ناظران "بحث روش شناسی الگو" این نکته را فراموش می کنند که دیدگاه روش شناسی فریدمن به عنوان یک دیدگاه مخالف با "فلسفه تحلیلی اثبات گرایی" ۲۰ در دهه ۱۹۳۰ مطرح شد. از نظر "پوزیتیوسیم" (یا آن طور کهMccloskey می خواند مدرنیسم۲۱) یک نظریه در صورتی که فرضیه ها و پیش فرض های آن از جهت منطقی تصدیق پذیر باشند، علمی است خواه این فرضیه ها به صورت درون گرا ۲۲ تصدیق شوند و خواه به صورت تجربی۲۳.
بنابراین آنچه روش شناسی فریدمن خوانده می شود یک روش علمی جایگزین برای ایجاد یک نظریه نیست. بلکه فقط نقد یک دیدگاه قدیمی است که بر وجود روشی که با به کارگیری آن (حتی اگر "تحلیلهای پیشین"۲۴ فقط برای ایجاد نظریه به کار رود) به نتایج قطعی و اثباتی می رسیم تاکید داشته است.
ناگفته پیداست که بسیاری از دیدگاههای روش شناسی رایج در واقع انتقاد به دیگر دیدگاههای روش شناسی است. فریدمن پوزیتیویسم دهه ۳۰ را نقد می کند (که خود مجموعه انتقادات وارد شده بر تجربه گرایی قرن ۱۸ بوده) و ساموئلسن ابزارانگاری فریدمن را نقد می کند. جالب خواهد بود که ببینیم کسی برای نقد به اصطلاح روش شناسی ساموئلسن خواهد آمد و خودش هدفی برای نقدهای روش شناسانه بعدی خواهد شد، به هر حال انتقاد و نقادی رویکرد عمده بحثهای "امروزی" است.
اینطور نیست که روش شناسی همواره هدف همهٔ انتقادهای پرمایه و پیشرفته بوده باشد. مقالات دفاعی ۲۵ بسیاری دربارهٔ گستره و روش علم اقتصاد وجود دارد. همانگونه که بلاگ توضیح داده است، طی قرن نوزدهم مطالب بسیاری دربارهٔ روش شناسی اقتصاد به وجود آمد که از ناسو سینیور ۲۶ آغاز شد و توسط جان استوارت میل و جان الیوت کایرنز ۲۷ پیگیری شد و سرانجام توسط جان نویل کینز ۲۸ خلاصه و جمع آوری شد. از آنجا که این مطالب در برخی اوقات باعث بروز مشکل در رابطه با روش شناسی اقتصادی می شد. آنها به دنبال توضیح این مطلب بودند که اقتصاددانان چگونه می توانند در کارشان موفق باشند. به نظر می رسد در این قرن لیونل رابینز ۲۹ آخرین روش شناس بود که تلاش کرد دلایل عدم موفقیت اقتصاددانان را تشریح کند.
با توجه به رشد فزایندهٔ علم اقتصاد در ۵۰ سال گذشته، ممکن است انتظار داشته باشیم که تلاشهای بیشتری برای تبیین موفقیت مشهود علم اقتصاد صورت گرفته باشد، در حالی که این گونه نیست. با این که اغلب کتابهای درسی اقتصاد در فصل معرفی، درباره مسائل مختلف روش شناسی از قبیل تمایز بین گزاره های اثباتی ۳۰ و هنجاری ۳۱ و مفهوم "این همان گویی" ۳۲ و مغالطات منطقی مختلف بحث می کنند. اما این فصول و این بحث ها تنها برای زینت هستند و بسیار کوتاهتر ازبحث هایی هستند که سابقاً تحت عنوان "گستره و روشهای علم اقتصاد" مطرح می شدند.
اگر نگوئیم غیر ممکن ولی بسیار مشکل است به هنگام تصمیم گیری که نیاز به اطلاعات و دانش و یا بررسی انتظارات دارد، از اتخاذ موضع روش شناسانه خودداری کنیم. روش شناسی فراگیر است. چه مطالعهٔ روش شناسی در حوزه مطالعاتی اقتصاددانان غالب باشد و چه نباشد.
عقیدهٔ رایج اقتصاددانان که از اوایل دهه ۶۰ به این سو شکل گرفته است. مطالعه روش شناسی را منسوخ می داند و یا حتی وجود روش شناسی را نمی پذیرد. این امر بسیار گمراه کننده خواهد بود. روش شناسی همچنان حیات دارد اما به دشواری می توان از آن سراغ گرفت زیرا در ضمیر "روش تحقیق پذیرفته شدهٔ پنهان" قرار دارد. امروزه روش شناسی پذیرفته شده باید از یکنواختی و هم شکلی موجود در فعالیتهای اقتصاددانان استنتاج و استخراج شود.از دهه ۶۰ دیدگاه خاص و یکسانی در روش درست تحقیق علمی رشد کرد. این دیدگاه هم در معیارهای سردبیران مجلات علمی و هم در تصمیمات کمیته های برنامه ریزی درسی دانشکده های اقتصاد غالب و رایج بوده است.
تأثیر این دیدگاه، رشد "صورت گرایی ریاضی" ۳۳ در مجلات علمی بوده. در دهه۵۰ مجلات صفحات کمی را به ریاضیات اختصاص می دادند ولی در اواخر دهه۷۰ تقریباً همهٔ مجلات مطرح، بیشتر فضای خود را به مقالاتی اختصاص می دادند که یا کاملاً به تحلیل مدلهای ریاضی ابداع شده می پرداخت و یا از روشهایی که مسائل اقتصاد را با استفاده از صورت گرایی ریاضی ارائه می دادند، بهره می برد.
این تغییرات از آن جهت گفته شد تا نشان دهیم روشی که عده بسیاری معتقدند باید در اقتصاد به کار گرفته شود، تغییر کرده است. روش شناسی ادراکی در پی این است که بداند چرا اقتصاددانان نظریه های خود را با این روش فعلی پیشنهاد می کنند و آن را گسترش می دهند. هیچ ارزیابی ای ۳۴ لازم نیست. ممکن است استدلال شودکه استفاده از ریاضی اشکالی ندارد چرا که ریاضیات تنها یک زبان است. در پاسخ می گوییم که بسیار دشوار است کسی توضیح دهد که چرا به جای توضیح داده ها و مفاهیم اقتصادی فضای مجلات این همه به اثبات قضایای ریاضی اختصاص یافته است. سؤالی که روش شناسی ادراکی می پرسد این است که این چه روشی است که به کار گرفتن آن (به جای اینکه بر مفاهیم و داده های اقتصادی تأکید کند) منجر به تأکید بر مفاهیم ریاضی شده است؟ این روش شناسی نمی تواند همان روش شناسی کتابهای درس علوم تجربی قدیم باشد که در آنها بر کیفیت داده ها و جمع آوری آنها تأکید می شد.
دیدگاه روش شناسی کتابهای درسی علوم تجربی قدیم بر یک نظریه یادگیری با قدمت ۵۰۰ ساله مبتنی بود که این نظریه ۲۰۰ سال پیش رد شد. این نظریه یادگیری بیان می کند که انسان می تواند از داده ها، مستقل از سایر معلومات مطالبی بیاموزد و هر دانشی می تواند به شکلی نشان داده شود که به طور منطقی از داده های جمع آوری شده پیروی می کند. بر این اساس این امر همواره ممکن بود که تبیین درستی از حقایق ۳۵ جهان واقعی به طور مکانیکی ۳۶ به وسیلهٔ مشاهدات حقیقی پیشین ارائه شود. دیوید هیوم ۳۷ طی بحث قانع کننده ای گفته است که چنین دیدگاهی دربارهٔ دانش، خود تناقض و بازگشت بزرگی به عقب است. به طور مثال، چگونه می توانیم بفهیم چه زمانی یک مجموعه داده ها بازنمایی درستی از جهان است. آگاهی ما ازدانش خودمان که دانش درجه دوم است باید تنها بر داده ها مبتنی باشد و این مسأله به چالش و ناسازگاری منتهی خواهد شد.
این بحث هیوم، بسیاری را واداشته تا بگویند مشکل این دیدگاه، این پیش فرض آن است که دانش می تواند بدون وابستگی، تنها بر داده ها مبتنی باشد (بدون وابستگی بر نظریه های مقدماتی۳۸ درباره شیوه جمع آوری و تغییر داده ها). طبق دیدگاه رایج فعلی همه داده ها و مشاهده ها مبتنی بر پیش فرض ۳۹ هستند. معنای ساده این اصطلاح این است که استفاده از نظریه های مقدماتی و کمکی اجتناب ناپذیر است. هیچ گزارشی مشاهدهٔ خالص ۴۰ نیست و مشاهدات به تنهایی برای روش علمی ناکافی هستند. ممکن است که همچنان پرسیده شود اگر علم مجموعهٔ دقیقی از داده ها نیست چه توضیحی برای موفقیت علم داریم.
روش شناسی کتابهای درسی قدیم بیان می کند که یک دانشمند می تواند به تنهایی در آزمایشگاه منزلش بنشیند و به دقت داده ها را جمع آوری کند و به صورت عقلایی داده ها رابرای تولید یک نظریه درست درباره پدیده های قابل مشاهده به کار برد. چون روش او - بنابر ادعا - عقلایی است، نظریه های وی نیز به سادگی از سوی کسانی که دیدگاه عقلایی دارند پذیرفته می شود، زیرا که نظریهٔ وی منطقاً از داده های وی منتج شده اند، عقلانیت استدلال بدین معناست که اگر هر کس از یک سری فروض مشخص استفاده کند به نتیجه مشخص یکسان می رسد و اگر همه مفروضات اولیه درست باشند. همه نتایج حاصله نیز درست خواهند بود. بر اساس این دیدگاه قدیمی نسبت به علم، تنها فروضی که استفاده می شوند گزارش مشاهداتی هستند که به شکل یافته ها ارائه شده اند. بررسی اساس این دیدگاه قدیمی نشان می دهد که این دیدگاه بر این باور است که هر کسی می تواند حقایق قابل مشاهده و "از جهت عینی ۴۱ درست" را جمع آوری کند و منطق استقرایی دقیق و کافی برای این منظور وجود دارد.
یکی از بنیادهای دیدگاه جدید، بازشناسی این مطلب است که چنان منطق استقرایی و دقیق دست نیافتنی است. عدم وجود منطق استقرایی قابل اتکا به این معناست که داده های عینی به تنهایی برای توضیح هیچ پدیده ای کافی نیست. همواره لازم است که در تبیین های خودمان فرضیه هایی در نظر بگیریم و در نتیجه، پذیرش توصیف ها یا تبیین های ما باید مبتنی بر پذیرش نظریه های مقدماتی باشد.
نتیجه بازشناسی نقش ضروری نظریه های مقدماتی این است که اگر ما بخواهیم از قهقرا و بازگشت به عقب بپرهیزیم و همچنان دغدغهٔ تبیین ها یا توصیف های موفق از جهان واقعی داشته باشیم، باید روشی برای پذیرش نظریه های مقدماتی داشته باشیم. بر چه اساسی ما یک نظریه مقدماتی را قبول و نظریهٔ دیگر را رد می کنیم؟ حقایق به تنهایی قابل ارائه نیستند زیرا هر نوع گزارشی و اِخبار از حقایق، مبتنی بر نظریهٔ خاصی است و بنابراین سؤالاتی در مورد سایر نظریه های مقدماتی پیش خواهد آمد. پس هنگامی که ادعا می شود دسترسی به حقایق مسلم غیر ممکن است، ما چه چیزی می توانیم بخواهیم؟ خوب، همهٔ نظریه های مقدماتی باید حداقل به لحاظ منطقی معتبر باشند. این مسأله به این سؤال ختم می شود که اعتبار منطقی یک نظریه چگونه کسب می شود. تنها برخی از اقتصاددانان منطق صوری می دانند، اما علم به منطق در جایی که اقتصاددانان مشتاق و قادر در به کارگیری آن دسته از قضایای ریاضی هستند که توسط ریاضی دانان قابل و ماهر اثبات شده است، به کار نمی آید. اگر نظریه های مقدماتی اقتصادانان ناگزیر از کاربرد ریاضیات باشد، شاید بتوان گفت توجیه دیگری برای استفاده از ریاضیات مورد نیاز نیست.
بعضی از روش شناسان از رشد صورت گرایی ریاضی در اقتصاد دفاع می کنند. توجیه آنها این است که امروزه فهم هر رشته علمی مثل فیزیک و شیمی با حذف ریاضی ازروش تحلیلی آن، دشوار خواهد شد. اما بسیاری از مخالفان می گویند، خطر دیدگاه مقبول کنونی درباره روش شناسی مناسب این است که در آن آراستگی تحلیل های ریاضی مهم تر از ارتباط نتایج حاصل از این تحلیلها با [اقتصاد] تلقی می شود. به رغم این فضای مواجهه و منازعه، روش شناسی را بدون اتخاذ موضعی میان این دو دیدگاه متضاد، نمی توان فهمید.
تمایز موجود بین دیدگاههای قدیم و جدید روش شناسی می تواند برای اثبات این ادعا استفاده شود که رشد اقتصاد ریاضی، نتیجه مستقیم تغییر دیدگاه روش شناسی است. در دیدگاه قدیم دانشمندان عوامل قابل مشاهدهٔ مسلم و بی چون و چرا را جمع آوری می کردند؛ در دیدگاه جدید دانشمندان به جمع آوری یا خلق قضایایی می پردازند که به لحاظ منطقی معتبر است. این قضایا می تواند دربارهٔ داده های قابل مشاهده باشد و یا نباشد در دیدگاه قدیم حقایق که به طور کامل و دقیق جمع آوری شده به طور مناسب در ذات خود بدون نیاز به نظریه های مقدماتی به عنوان دلیل می توانست بیان کننده مطالبی باشد؛ امروزه تنها امری که از آن مطمئن هستیم، عقلانی بودن دلایل ما در راستای نظریه های مطلوب است. دیدگاه جدید را، که ثابت می کند اعتبار منطقی مهم تر از جمع آوری داده های دقیق است، می توان مبنای تأکید بیش از حد فعلی بر ریاضیات داشت. به هر حال، باید بدانیم که تغییر دیدگاه، از جستجوی حقایق تجربی مسلم به جستجوی حقایق منطقی مسلم، تغییر عمده و بنیادین در روش شناسی نیست بلکه تغییر عمده، حرکت از دغدغه روشهای جمع آوری حقایق به دغدغه روشهای اطمینان حاصل کردن از اعتبار منطقی تبیین و توصیف های ما از اقتصاد است.
در روش شناسی ادراکی هیچ اصراری به قضاوت درباره خوب یا بد بودن روش های ریاضی در تحلیل اقتصادی نیست. پس از ۱۵۰ سال مطالعه روش شناسی اقتصاد، باید به راحتی بتوان گفت که، شاید بیش از یک روش شناسی صحیح، موجود باشد؛ یا به بیان دیگر می توان اذعان نمود که در بین روش شناسی های متعدد، روش شناسی درست ممکن است به این بستگی داشته باشد که ما چه می خواهیم، ۴۲ روش شناس امروزه باید آزاداندیش باشد،۴۳ اگر اقتصاددان بخواهد مسائل علمی رادر کوتاه مدت حل کند، ابزار انگاری فریدمن متناسب خواهد بود، اگر بخواهد شباهتهای صوری بین قسمتهای مختلف نظریه های اقتصادی را مشخص کند، کاربرد توصیف گرایی ساموئلسن مفیدتر خواهد بود؛ حتی اگر در موردی منطق استقرایی مناسب موجود نباشد، روش شناسی کتابهای درسی قدیمی علوم می تواند نقطه آغاز مناسبی باشد. و اگر بخواهیم مدلهای آراسته ای که ریاضی دانان راتحت تأثیر قرار دهد ایجاد کنیم ممکن است حمایتهایی را در روش شناسی کتابهای درسی جدید علوم بیابیم.
مطمئناً مطالعه روش شناسی برای کسانی که به مطالعهٔ تاریخ عقاید اقتصادی می پردازند مهم است اگر روش شناسی مبنای مهمی در تبیین های اقتصادی باشد، در تبیین همه تصمیم گیری ها نیز عامل مهمی خواهد بود. با فرض وجود تکثر۴۴ در دیدگاههای روش شناسانه از این پس نمی توانیم فرض کنیم که فردی که رفتارش توسط نظریه پردازان تبیین می شود همان روش شناسی ای راداشته باشد که نظریه پردازان استفاده نموده اند. به عبارت دیگر از این پس ما نمی توانیم فرض کنیم که فقط یک روش عقلانی وجود داشته باشد. بنابراین امروزه روش شناسی تبدیل به دانشی برای مطالعهٔ این امر شده که افراد مختلف چگونه با اطلاعات و داده ها در فرآیند تصمیم گیری به شکل متفاوت برخورد می کنند.

مهدی ایثاری نیا
این نوشته ترجمه ای از مدخل methodology
به قلم Lawrence A. Boland
از دایره المعارف اقتصادی New Palgrave Dictionary of Economics
منبع : دانشگاه امام صادق (ع)


همچنین مشاهده کنید