سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

غزلی در نتوانستن


غزلی در نتوانستن
از دست‌های گرم تو
کودکان توأمان آغوش خویش
سخن‌ها می توان گفت
غم نان اگر بگذارد
نغمه در نغمه در افکنده
ای مسیح مادر ای خورشید
از مهربانی بی دریغ جانت
با چنگ تمامی ناپذیر تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد
رنگ‌ها در رنگ‌ها دویده
از رنگین کمان بهاری تو
که سراپرده در این باغ خزان رسیده برافراشته است
نقش‌ها می توانم زد
غم نان اگر بگذارد
چشمه ساری در دل و آبشاری در کف
آفتابی در نگاه و فرشته ای در پیراهن
از انسانی که تویی
قصه ها توانم کرد
غم نان اگر بگذارد

احمد شاملو
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید