شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


زیست تاریخی ناامن و رفتار ایرانیان


زیست تاریخی ناامن و رفتار ایرانیان
آنچه در پی می خوانید، متن ویرایش شده گفتاری است از دکتر مقصود فراستخواه. این سخنان در جلسه هم اندیشی «بنیاد فرهنگی مهندس مهدی بازرگان» با عنوان و مضمون نقد و بررسی روحیات و خلق و خوی ایرانیان مطرح شده است. بخش نخست این مطلب در شماره پیشین رویداد (ضمیمه هفتگی روزنامه اعتماد) درج شده بود. ادامه مطلب در هفته آتی چاپ خواهد شد.
برای توضیح فرهنگ و رفتارهای مردمان دو پارادایم و سرمشق عمده از هم متمایز می شود؛ یکی پارادایم سازگاری است و دیگری پارادایم بیانگری. در پارادایم سازگاری۱ مردمان از طریق فرهنگ در تکاپوی سازگاری هستند؛ به این معنا که مردم از طریق فرهنگ می خواهند خود را با هستارهای زیستی و محیطی خودشان سازگار بکنند. از این منظر، رفتارهای آموخته فرهنگی (مانند دروغ گفتن یا راست گفتن) در واقع سازوکار و مکانیسمی برای سازگاری انسان با ذهن، بدن و محیط خود است. فرهنگ و از جمله الگوهای آموخته رفتار (مثل مسوولیت پذیری یا مسوولیت ناپذیری) از طریق سازوکارهای سازگاری با هستی زیستی و به ویژه هستی محیطی آدمی شکل می گیرد. اما پارادایم بیانگری۲ معتقد است که فرهنگ لزوماً از نوع کارکردهای سازگاری نیست، بلکه دربرگیرنده نمادهای معنایی است که از طریق آن مردمان تجربیات متنوع زیسته خودشان را عیان و بیان می کنند و پدیدار می سازند. بحث امروز ما بیشتر در پارادایم سازگاری صورت می پذیرد. چون با مراجعه به تاریخ درصدد توضیح رفتارهای مردمان هستیم؛ به عنوان نمونه، اگر می گوییم بازتولید استبداد در این جامعه یک میل مزمن و یک روند غالب۳ است، این رفتار در واقع جزء مجموعه راهبردهای سازگاری مردم۴ بوده است و از واقعیت های زیسته تاریخی خودشان نشات یافته، شکل گرفته، انتقال پیدا کرده و نهادینه شده است؛ گویا شرایط جوری بوده است که مردم سازگاری را به عنوان یک راهبرد انتخاب کرده اند تا به گونه یی ویژه زندگی کنند و رفتارهای خاصی داشته باشند؛ و برای مثال به ناگزیر، استبداد، انتخاب معیشتی آنان بشود.
تحلیل تاریخی خلقیات و روحیات ایرانیان همه بحث ما نیست، فقط بخشی از بحث ماست. نگاه تاریخی به خلقیات و روحیات، در واقع این است که نحوه زیست تاریخی در هر جامعه یا هر گروه اجتماعی، بازتابی از شرایط تاریخی آنها و بازتابی از مقتضیات تاریخی آنهاست؛ پس فرهنگ گرانبار از گذشته است، هرچند که باردار آینده هم هست. به این معنا، فرهنگ های متفاوت لزوماً به معنای پیشرفته بودن یا عقب مانده بودن یا خوب و بد بودن اهالی آن فرهنگ نیست؛ تفاوت فرهنگ ها عمدتاً منعکس کننده تفاوت شرایط است. شرایط تاریخی زندگی مردمان بر فرهنگ آنها سایه انداخته است؛ به گونه یی که اگر در یک تاریخ فرضی، مردم اروپا به خاورمیانه یا مردم چین به ایالات متحده منتقل می شدند، فرهنگشان هم جابه جا می شد. با این مقدمه کوتاه، بحث امروز بنده در خدمت آموزگاران عزیز و محققان این است که شرایط زیست تاریخی در ایران چه بوده است؟ متواترات تاریخی ما کدامند؟ برای طرح بحث امروز من فقط یک مثال را توضیح خواهم داد که ناامنی است و بعد بحث را به جمع و بحث گروهی می سپارم که روش اتخاذ شده و مختار در جلسه ماست. با این عبارت از یزدان شناسی ایرانی آغاز می کنم که در «کتاب بندهشن» آمده است؛ «هرمزد روشنایی و دین را آفرید و نخستین انسانی را که کیومرث بود و اهریمن آز را؛ هرمزد گفت شما نیاکان بشرید، باید نیکوکار، نیک اندیش و نیک گفتار باشید.» من قبل از بررسی تاریخ ایران عبارتی را از یزدان شناسی ایرانی یادآوری کردم تا این فرض خود را با شما در میان بگذارم و آن این است؛ ثنویتی که در دین تاریخی ایران ما با آن مواجه هستیم، بازتابی از یک دوگانگی میان اخلاق و مناسبات ماست؛ و بر اساس آن ارزش های اخلاقی ما راستگویی می خواهد ولی مناسبات مان، ما را به دروغگویی سوق می دهد. اکنون به پرسش اصلی برگردیم. میل های تاریخی ما چه بود؟ در تاریخ ما چه میل ها و روندهایی وجود داشته که نهادینه شده است؟ یکی از آن میل ها را به اختصار عرض می کنم؛ تاریخ ما پرحادثه بوده است، این جزء متواترات تاریخ ماست؛ تاریخ ما پر از ناامنی و بی نظمی و ناپایداری بوده است و اینها در تاریخ ما به شکل نهادینه یی خود را نشان می دهد. برحسب یک شمارش حدود ۱۲۰۰ جنگ با مقیاس بزرگ و هزاران جنگ- منطقه یی و محلی- در تاریخ ایران رخ داده است. ما بر سر راه اقوام و حکومت ها و در معرض هجوم و تجاوز پیوسته و درگیر با کمیابی امنیت بوده ایم. سیکل معیوب حوادث، ناامنی و ناپایداری چه بسا سبب غلبه روحیه سپاهی گری در ایران می شده است، به طوری که حتی با مراجعه به برخی شواهد می بینیم که نجبای ماد و پارس بیشتر تربیت نظامی داشته اند و امور مربوط به اداره حکومت ها به دست دبیران و محاسبان بابلی و... بود.
الگوی زیست ما به دلیل پرحادثه بودن شرایط زیست، غالباً، انسان کوچنده۵ بود. از هزاره پنجم پیش از میلاد، مستنداتی داریم. در دشت سیلک، شواهد زیادی از زندگی دامداری به عنوان رکن اصلی زندگی ساکنان و نیز ظرف های نقش دار با تصویرهایی از مردان جنگجو، دارای کلاهخود و در حال پرتاب تیر به سوی جانوران برای شکار یا جنگاورانی که پشت اسب با غول می جنگند، مشاهده می شود.
عیلامی ها در هزاره سوم پیش از میلاد، در جنوب و غرب ایران، در دشت شوش، در امتداد طبیعی بین النهرین (میان رودان) سلسله یی را شکل می دهند (پادشاهی اوان) ولی با تاخت و تاز اقوام زاگرس نشینی (گوتیان) مواجه می شوند. یورشگران تا حدود یک قرن و ربع قرن، کل منطقه را ویران کردند و شیرازه پادشاهی را گسستند... (نگ به راوندی، دیاکونوف و دیگر منابعی که خدمت تان معرفی شده است) علاوه بر این، عیلامی ها با جنگ های شدید دیگری با سلسله دیگر در منطقه یعنی سلسله سامی سارگن، از فرمانروایان آکد آشور هستند. بخت النصر پادشاه بابل، یک نمونه مشهورتر است... دوره یی از آشوب و ناامنی بر اثر تهاجم ها و درگیری ها و منازعات و ناپایداری و فروپاشی و هرج و مرج بر منطقه سایه انداخته است.
سپس از ۱۵۰۰ ق م، مهاجرت آریاییان به ایران، به دلیل دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاه ها از قسمت های شمالی فلات آغاز می شود، مادها در شمال غربی، پارس ها در قسمت جنوبی و پارت ها در حدود خراسان. آن طورکه هرودوت روایت می کند اقوام دیگری هم (مثل باختری ها، سغدی ها و سکاها) وارد این فلات می شوند. این بخش از جهان که «میانه دنیا» نام دارد، سر راه حوادث است و درگیری ها، یک میل پایدار است. هر یک از اقوام آریایی که از دو سوی خزر وارد فلات می شوند با سایر مهاجران به این فلات و با بومیان میانه دنیا می جنگند. و پس از سکونت در فلات نیز مرتب با بیابان گردان و اقوام مختلف (سکا،هون، هپتال و ترک) درگیر بوده اند. در واقع می توان گفت که روایت های اسطوره یی «ایرانیان و تورانیان» برساخته این آوردگاه دائمی زندگی در فلات بوده است. اینان (مهاجران آریایی به ایران در۱۵۰۰ سال قبل از میلاد) چوپانند و کشاورزی در میانشان جایگاه ناچیزی دارد؛ از راه شمشیر و ستیز و سربازی زندگی می کنند. (گیرشمن، رومن، ۱۳۸۳ ، ۹۰)
آن طورکه در گزارش های هرودوت، گزنفون، توسیدید و استرابون و دیگران نقل شده است، به کودکان و نوجوانان پارسی، از ۵ تا ۲۴ سالگی تنها کمان کشی، پرتاب نیزه، سوارکاری و راستگویی می آموزند؛ اقتضای شرایط این است که این کودک باید بتواند در این شرایط زیست پرحادثه، راز بقا را از طریق درگیری و رویارویی جست وجو کند.
در دوره مادها (۶۰۰ سال پیش از میلاد) درگیری ها و جنگ شدید و خونین میان مناطق مادنشین و آشوریان جریان دارد. آنگاه از نیمه سده ۶ تا سال ۳۳۰ قبل از میلاد، یعنی در دوره هخامنشیان با اینکه تحول دامداری به کشاورزی شروع شده است ولی همچنان مشکل آب وجود دارد و این خود یک مصیبت بزرگ است. در این دوره نیز جنگ یک مساله مهم و یک قصه همیشگی است. لشکرکشی کمبوجیه، جانشین کوروش، زمینه را برای شورش های همگانی فراهم می کند. در کتیبه بیستون از زبان داریوش چنین آمده است؛ «زمانی که من در بابل بودم این ایالات از من برگشتند؛ پارس، خوزستان، ماد، آشور، مصر، پارت، خراسان (مرو، گوش)، افغانستان (مکائیه).» و این مطلب نشان دهنده نوعی واگرایی در این شرایط زندگی با ویژگی های خاص (موقعیت جغرافیایی و تاریخی) در فلات است. داریوش از ۹ مهر ۵۲۲ تا ۵۲۰ قبل از میلاد به سرکوبی جنبش های معارض مشغول می شود و بعد جنگ های ایران و یونان- در زمان داریوش- آغاز می شود؛ او در ۴۹۰ ق م در جنگ معروف ماراتن شکست می خورد؛ و تصور کنید که این جنگ ها چه هزینه هایی برای کشور داشته است، و الگوهای رفتار و اخلاق مردمی که در این فلات و در این سرزمین با این واقعیت های زیسته تاریخی درگیر هستند، چگونه تکوین می یابند.
بعد حمله اسکندر را شاهدیم (۳۳۰ تا ۱۵۰ قبل از میلاد)؛ و بعد از مرگ اسکندر فتوحاتش بین سرداران تقسیم می شود. سپس در دوره اشکانیان (۲۵۰ ق م، ۲۲۴ م) جنگ های ایران و روم به علاوه اختلافات داخلی جریان داشت. آنگاه ساسانیان حاکم شدند. (۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی) سرکوب و قتل مانی؛ این دوره، آغازی برای مانی کشی های بعدی بود و به نام زندک (زندیق) بسیاری از مردم کشته می شوند. از آن سوی دیگر، حمله اقوام زردپوست هان (در ۴۸۳) اتفاق می افتد و بعد جنبش مزدکی و قتل او و سرکوب پیروانش و بعد جنگ های طولانی ایران و بیزانس را داشتیم؛ ملاحظه می شود که جنگ، همچنان یک میل غالب و نهادینه است.
مقصود فراستخواه
پی نوشت ها؛
۱.Adaptative Paradigm
۲.Representation Paradigm
۳.R. Trend Dominian
۴.T. Adaptative Strategies
۵. Trans- Human
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید