سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

کند و کاوی در مسئله‌ی حجاب


کند و کاوی در مسئله‌ی حجاب
اگر قرار باشد در مورد روشن شدنِ مسئله لباس و پوشش زنان به روایت، سنت، و مستندات رایج فقهی بسنده کنیم، این مسئله هیچگاه برای امثال من که فقیه نیستیم روشن نخواهد شد مگر آنکه اول میان متنِ سنت و متن قرآن تفاوت قایل شویم و به‌جای استناد به روایات و استناد به نظریه‌های فقهی، به خود متنِ قرآن مراجعه کنیم. طرح این سخن به‌معنای رد یا قبول آراء فقهای دوران گذشته یا اکنون در باره حجاب نیست بلکه به‌این معنا است که فکر می‌کنم امروز طبقه فرهنگیِ میانه‌ای پدید آمده است که می‌خواهد جدای از فتاوا، و جدای از مسئله‌ی تقلید، خودش هم معنای حرمت‌ها را بفهمد؛
بنا براین آنچه می‌نویسم، نه حکمی شرعی، و نه استنباطی فقهی است؛ بلکه به‌عنوانِ کند و کاوِ پژوهشگری است که با متن قرآن سر و کار دارد
نکته دیگر اینکه شاید فقیهانِ هر دوره‌ای برای سامان‌دهیِ روزگار خود و متناسب با شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسیِ همان روزگار استنباط خود را از مسئله‌ی حجاب بیان کرده و می کنند اما به‌نظر می‌رسد که نقطه کانونی در شکل گیری مضامین فقهی دورانی بوده است که با روزگار صدر اسلام فاصله‌ای جدی و تفاوتی بنیادی داشته است. اکثرمضامین فقهی و حقوقیِ ما و همچنین آنچه به عنوان فرهنگ اسلامی می‌شناسیم در دوران امپراطوری عباسیان شکل گرفته است که ساختار اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، و اقتصادی این دوره با روزگار بعثت که هنوز دولتی تشکیل نشده بود، بسیار متفاوت است. زیرا به‌نظر می‌رسد که مکه و مدینه در آن روزگار بعثت، حتی از روستاهای امروزی هم شاید جمعیت کمتری داشته است و چندان جامعه‌ی گسترده و پیچیده‌ای نبوده است که برای اداره‌ی آن حتی نیاز به نهاد‌های حکومتی داشته باشد. در این مورد، نکته قابل تامل این است که به جز متن قرآن، هیچ اثر مکتوب و مستندی که تدوین آن به پیش از دوره بنی‌عباس مربوط باشد در دست نداریم. از این جهت می‌توان احتمال داد که همه‌ی متونِ فقهی، فلسفی، کلامی، عرفانی و... بیشتر متناسب با ساختارِ امپراطوری اسلامی شکل گرفته است و نه آنچه قبلا در حجاز و در زمان پیامبر به عنوان اسلام مطرح شده است.
دوم اینکه، متنِ قرآن را نیز نمی‌توان به‌درستی فهمید مگر با شناخت معیارهای زبانیِ همان روزگار بعثت در حجاز، که البته این نیز کار چندان آسانی نیست زیرا بسیاری از واژگان در طول تاریخ، و به‌ویژه در دوره‌ی پانصد وپنجاه ساله‌ی امپراطوری عباسیان، معناها و مصداق‌های متفاوتی از اصلِ خود پیدا کرده‌اند. به تعبیر دیگر، اشتراک لفظی میان الفاظ قرآن در روزگار بعثت، با همان الفاظ در روزگار عباسیان، دلیلی بر اشتراک معنایی نیست. واژگان متن مقدس به دلیل اهمیتی که در نزد همگان دارد، ممکن است به لحاظ آوایی و فنوتیک زبان تغیر نکند، اما یک پژوهش نسبتا ساده می‌تواند نشان دهد که معنای بسیاری از این واژگان متناسب با تغیرات ساختاری که در جوامع رخ می‌دهد تغیر می‌کند. به عنوان مثال نگاه کنید به واژگان «صراط»، «عقل»، «روح»، «نفس»، «حدود»، «قسط» و برخی واژگان دیگر که شرح هرکدام را در بخش فرهنگ واژگان آورده ام[۱].
نکته سوم اینکه اگر آیاتی را که امروزه مربوط به حجاب می‌دانند با دقت، و با همان معیارهای زبانی دوره‌ی بعثت مطالعه شود در می‌یابیم که در هیچ‌کجای قرآن نیامده است که زنان باید موی سرخود را بپوشانند اما این هست که زنان مومن سعی کنند تا پوشش و رفتارشان به‌گونه‌ای باشد که مردانِ بیگانه در آنان طمع نکنند.
چهارم، از بررسی آیات قرآن و با توجه به شرایط زمانی و مکانی حجاز در هنگام بعثت چنین برمی‌آید که لباس برای زنان، یک شکل ویژه‌ی تثبیت‌ شده‌ای نداشته است بلکه بستگی داشته به موقعیت زنان در برابر مردانِ متفاوت. همچنین مهمترین کسی که می‌توانسته این موقعیت‌ها را تشخیص داده و متناسب با‌ آن، جاذبه‌های جنسی خود را پوشیده نگاه دارد، خود زن بوده است. بنا براین می‌توان گفت که پوشش برای زن امری نسبی بوده است و هنوز هم می تواند باشد[۲]
و نکته آخر اینکه به نظر می‌رسد که طرح مسئله‌ی پوشش زنان از سوی قرآن، ارائه راهکاری است برای مردان و زنانِ آزادی که به امر متعالی ایمان آورده و دوست دارند خود را از گزند آشوب‌های جنسی و نگاه‌های گزنده مردان هوسران برکنار نگه دارند.
● اشاره‌ای کوتاه به آیه مربوط به پوشش زنان:
در قرآن دو مورد از آیات هست که در باره نوع رفتار و پوششِ زنان به‌تصریح در آن سخن رفته است. یکی آیات ۳۰ و ۳۱ در سوره بیست‌وچهارم(نور) و دیگری آیاتِ ۵۷ و ۵۸ در سوره سی‌ وسوم(احزاب) در سوره نور پیش از اینکه به آیه مربوط به پوشش زنان پرداخته شود، ابتدا از زنانِ پاکدامن یاد شده است که برخی کسان به‌آنان تهمت زنا می‌زنند (آیه ۲۳) در آیه ۲۵ همان سوره از وضعیتی یاد می‌کند که در آن وضعیت، زنان و مردان آلوده برای هم، و زنان و مردانِ پاک برای هم خواهند بود. مضمون آیه به‌گونه‌ای است که انگار این انتخاب به‌طور طبیعی صورت می‌گیرد[۳]. در این آیه از نوع خباثت(آلودگی) و نوعِ طیبه(پاکی) سخنی به‌میان نیامده است اما با توجه به آیه قبلی که در باره‌ی تهمت زنا آمده، محتمل است که منظور ازآلودگی، همان آلودگی به‌ انگاره‌های ذهنی و تمایل به زنا با دیگری باشد، یعنی برخی مردان هستند که ابتدا زنان پاکدامن را متهم به‌زنا می‌کنند تا بعدا اگر فرصتی دست داد خود را مجاز بدانند که با آنان زنا کنند. و همچنین ممکن است «طیبه» بودنِ زن و مرد به معنای پرهیزکاری از وسوسه‌های زنا و مبرا بودن آنان از زناکاری باشد.
در آیات ۲۷ تا ۲۹ خطاب به کسانی که ایمان آورده‌اند آمده است که:
«به‌خانه‌هایی که غیر از خانه‌ی خودتان است داخل مشوید تا اجازه بگیرید و سلام کنید، (تسلیمِ اهل آن خانه باشید.تسلّموا= بی‌گزند و سالم باشید) این برای شما بهتر است که پند گیرید»
«پس اگر کسی را در آن نیافتید، داخل نشوید تا به‌شما اجازه داده شود. و اگر به شما گفته شد برگردید، پس برگردید، او برای شما پاکیزه‌تر است و خدا به‌آنچه می‌کنید دانا است»
پروایی نباشد که به خانه‌های غیر مسکونی که متاعی برای شما در آن است وارد شوید و آنچه را آشکار می‌کنید و پنهان می‌کنید خدا می‌داند»
از مضمون این آیات چنین برمی‌آید که شکل و چگونگیِ معماری خانه‌ها و درگاه‌های ورودی آن به‌گونه‌ای ابتدایی بوده است و بسا خانه‌ها که به‌جای درب‌های با قفل و بند فقط از پرده‌ی ‌آویخته‌ای که بر درگاه خانه نصب می‌شده برخوردار بوده است. واژه حجاب نیز در قرآن به معنای پرده‌ای است که دو قلمرو را از هم جدا می‌کند مانند همان پرده‌ای که بر درگاه خانه می‌آویختند. بنا براین در مواقع عادی هرکسی می‌توانسته سرزده و بدون اعلام قبلی پرده را پس بزند و وارد خانه‌ای بشود. همچنین به‌آن سبب که مسلمانان خود را بایکدیگر متحد و یگانه می‌دانستند، شاید منعی نمی‌دیدند که هرگاه خواستند به خانه‌‌‌‌ی همکیشِ خود وارد شوند و بسا که در پاره‌ای مواقع همسر صاحبخانه تنها در خانه بوده باشد. مشابه همین توصیه که بدون اجازه وارد خانه‌ای نشوید در آیه ۵۳ سوره احزاب خطاب به مومنان در مورد خانه‌ی پیامبر آمده است که بی اجازه وارد خانه‌ی رسول نشوند و اگر از زنان پیامبر چیزی خواستند، از همان پس پرده (من وراء حجاب) حاجت خود را بگویند و اگر چیزی می‌خواهند بگیرند. نکته‌ی جالب توجه در این آیه آن است که مردان باید از پس حجاب با زنان سخن گویند. به تعبیر دیگر، اگر حجاب پوششی برای زنان می‌بود طبعا به زنان توصیه می‌شد که حجاب خود را حفظ کنند، در حالی که در قرآن چنین چیزی برای لفظ «حجاب» دیده نمی‌شود.
توجه به‌این نکته نیز مهم است که احتمالا در حجاز به‌دلیل کمبود چوب نمی‌توانستند همه‌ی خانه‌ها را مجهز به‌درهای محکم و قابل استفاده‌ای کنند. این کمبود به‌اندازه‌ای بوده که حتی برای تعمیر بنای کعبه در قبل از بعثت، ناگزیر چوب‌های برجای مانده از یک کشتی شکسته رومی را که در سواحل جده یافته بودند به مکه آورده و مورد استفاده قرار دادند[۴].
در آیه بعدی(۲۹ سوره نور) آمده است که:
«به‌مردان با ایمان بگو نگاه فرو کاهند(یغّضوا من ابصارهم) و فروج خویش را حفظ کنند که آن پاکیزه‌تر است زیرا خدا به‌آنچه می‌سازند آگاه است»
«یغضّوا من ابصارهم» تنها به معنای به پائین نگاه کردن، یا چشم فرو بستن نیست بلکه به‌معنای کاهیدنِ چیزی از نگاه است. این واژه برای فروکاستن اصوات و صدای خود را پائین آوردن‌هم آمده است(آیه۳ سوره ۴۹) مثل آتش سرکشی که شعله‌هایش را مهار کنند، پائین آورند، کم کنند. به‌تعبیر دیگر، آدم‌ها هنگام نگاه کردن به‌هم می‌توانند چیزهایی را در نگاهشان به‌یکدیگر منتقل کنند که ممکن است آن چیزها با سخنی که می‌گویند متفاوت باشد. با توجه به‌اینکه بعد از «یغّضوا من‌ابصارهم» بلافاصله «یحفظوا فروجهم» آمده است، می‌توان گفت که آنچه در نگاه باید فروکاهیده شود، حس جنسی نسبت به‌طرف مقابل است. اما این کار درصورتی موفق خواهد بود که طرف مقابل که از جنس مونث است، به‌همان گونه از نگاه معطوف به جنسیت بکاهد. این است که در آیه بعد خطاب به زنانِ ایمان آورنده آمده است:
«نگاه خود را فرو کاهند، فروج خود را حفظ کنند، زینتِ خود را آشکار نکنند مگر آنچه از آن آشکار است»
تا این قسمت از آیات چندان مورد مناقشه نیست. اما جمله بعدی که در ادامه‌ی آیات مزبور آمده است، تلقی‌ها و ترجمه‌های متفاوت و گاه ضد و نقیض از آن ارائه شده است. این جمله عبارت است از:
«ولیُضرِبنُ بخُمْرهنّ عَلی جْیْوبْهنّ» (و خِمارهای خود را بر گریبان‌های خود برزنند)
«خُمر» جمع خِمار است. کلمه‌ی خِمار از ریشه «خَمر» گرفته شده است. مسکرات را به آن دلیل خمر گفته‌اند که هوشیاری را می‌پوشاند همچنین هر پارچه، یا پوست دباغی شده که پوششی برای چیزی یا جایی محسوب شود «خِمار» نامیده می‌شود. به‌تعبیر دیگر، «خِمار» به معنای «مقنعه= روسری» یا چادر نیست، مگر آنکه آن را برسر نهند، آنگاه طبعا نامش « مقنعه= روسری» خواهد بود. اما در آیه فوق سخن بر سر این نیست که خِمار خود تا روی سینه‌ها بکشانند، بلکه می‌گوید خمار خود را بر روی سینه زنند. به تعبیر دیگر اگر در آیه فوق به‌جای حرف«عَلی= بر روی» از حرف «اِلی= تا» استفاده شده بود می‌توانستیم چنین استنباط کنیم که پارچه‌ای را به‌عنوان روسری استفاده می‌کردند و حالا در این آیه می‌گوید ادامه‌ی همان پارچه‌ی روسری را تا روی سینه‌ها پائین آوردند. اما در این آیه نه از واژه‌ی مقنعه استفاده شده است ونه از حرف«اِلی». حتی به‌نظر می‌رسد که واژه‌ی «مقنعه» نامی متاخر نسبت به زمانِ بعثت باشد.
متاسفانه من هیچ موزه خاصی را ندیده‌ام که در آن نمونه‌هایی از پوششِ مردان و زنان آن زمان را به‌ نمایش گذارده باشند اما از قراین چنین برمی‌آید که وضعیتِ لباس در آن روزگار برای مردمِ آن سامان، به ویژه برای مردم بدوی و صحرا نشین، بسیار ساده و ابتدایی بوده است. این گمانه را با احصاء نام‌هایی که در شعر جاهلی عرب، و همچنین در قرآن برای انواع لباس‌ها دیده می‌شود می‌توان بهتر دریافت. به‌تعبیر دیگر، با آنکه زبان عربی در هنگام بعثت از خزانه‌ی واژگانیِ دقیق و گسترده برخوردار بوده است و با آنکه زبان اشتقاقی عرب این امکان را می‌داده تا در صورت نیاز بتوانند واژگان و نام‌های مورد نیاز خود را پدید آورند اما به‌نظر می‌رسد که نام‌های مربوط به لباس و پوشش، در فرهنگ و زبان آن روزگار نسبت به‌دوره‌های بعد، چندان زیاد نباشد[۵].
احتمالا در عرف معمولی آن زمان، هر زن و مردی با یک پیراهن بلند که برتن می‌کرد دارای لباس محسوب می‌شد. همچنین بسیار بعید می‌نماید که در آن شرایط مردم عادی، اعم از زن و مرد، دارای زیرجامه بوده ‌باشند. این وضعیت نه‌تنها برای اعرابِ آن زمان، بلکه برای بنی‌اسرائیل هم زمانی که در صحرای سینا بودند و تا حدود زیادی شرایط مشابهی با اعراب داشتند وجود داشت. حتی در یکی از توصیه‌های تورات به بنی اسرائیل این است که از پله‌های مذبح بالا نروند مبادا که عورت آنان به هنگام بالا رفتن از پله‌ها، در آن مکان مقدس مکشوف گردد[۶]
اگر این پیش‌فرض‌ها را مورد تامل قرار دهیم، می توانیم اهمیت آیه‌ی فوق را در باره قرار دادنِ پوششِ اضافی در روی گریبان و سینه‌ها درک کنیم. همچنین تفاوت لباس‌های چسب و تنگ را با لباس‌های نسبتا گشادتر(جلباب) می‌توانیم دریابیم.
نکته‌دیگری که مورد غفلت قرار گرفته این است که بنا به گزارش‌هایی از تاریخِ ادبیات عربِ قبل از اسلام، نقل تذکره‌ها و سیره‌ها، تا هنگام بعثت و همچنین در زمان زنده بودن پیامبر، اغلب مردان گیسوانِ بلند خود را داشتند. بنا براین شاید بتوان گفت که آنچه در میان مرد و زن تفاوت عمده‌ای برای نشانِ جنسیت ایجاد می‌کرده و زینت ویژه‌ی زن محسوب می‌شده، موی سر نبوده است بلکه برجستگی‌ِ بخشی از اندام زن بوده که با لباس معمولیِ آن زمان و به‌هنگام راه رفتن جلب توجه می‌کرده است و احتمالا به همین سبب استفاده از پوششی اضافی به‌نام «خِمار» و بستن آن روی گریبان و سینه‌ها می‌توانسته این زینتِ ویژه زن را پوششِ بیشتری دهد و از تحریکات جنسی در برابر نگاه‌های دیگران بکاهد.
در ادامه‌ی آیه شماره ۳۱ در همین سوره، سلسله مراتبی را در باره‌ی مواجهه‌ی زنان با مردان، بدون استفاده از «خِمار» برمی‌شمارد که به‌نظر می‌رسد در این ترتیب، نوعی نسبی‌گرایی در مواجه‌ی زن با دیگران نهفته باشد. در شرح این سلسله مراتب، اولین کسی که منعی در برابر او دیده نمی‌شود، شوهرِ زن است که شریک جنسی او نیز محسوب می‌شود. در رده‌ی بعدی، پدرِ زن و پدر شوهر او است و همینگونه رده‌های بعدی، از فرزندانِ خود زن گرفته تا برادرها، و برادر زاده‌ها و خواهر زاده‌ها و.. به‌ترتیب نام برده می‌شوند تا جایی که به مردانِ غیر خویشاندی می‌رسد که بدون دغدغه جنسی و بدون نیرنگ و مکری در این مورد هستند و از آنان با‌نامِ «تابعینُ غیرِ اولی الاربه» یاد شده است. برخی تفاسیر و همچنین ترجمه‌ها از این مردان به‌نام خادمان خصی شده(اخته شده) یاد کرده‌اند که به‌علت خصی شدن نیازی و رغبتی به مسائل جنسی ندارند اما اولاً معنای اولیه «غیراولی‌الاربه» خصی یا اخته شده نیست، «اِربه»به معنای حاجتی شدید است که فرد را برای برآوردن حاجتش به حیله و نیرنگ وادارد.
همچنین در صدر اسلام و در زمان حیات پیامبر که هنوز مسلمانان زندگی ساده و ابتدایی داشته‌اند و هنوز امپراطوری تشکیل نداده بودند و حرمسراهای آنچنانی پدید نیاورده بودند، بسیار بعید است که چنین رسمی در میان آنان بوده باشد که بردگان را اخته کنند تا در حرمسرا که رفت و آمد می‌کنند خطری برای بانوان حرم نداشته باشند.
توصیه‌ی دیگری که پس از شمردن این مراتب به زنان شده است اینکه:
«لایضربنِ بِاَرجْلِهنّ لِیْعلَمُ ما یخفینُ من زینَتِهِنّ»
این جمله با آنکه بسیار مختصر بیان شده اما چنان همه‌جانبه و مفید است که می‌تواند گونه‌های مختلفی از اطوارهای زنی را واگوید که دوست دارد به‌طریقی خود را بنمایاند. مانند زنی بدوی که با پایکوبی‌هایش و به‌صدا درآوردن خلخال‌های پایش، دیگران را متوجه خود کند. تا خود را به‌آنان بمایاند[۷]. در پایان آیه آمده است
که:
«باز گردید به سوی خدا، همه‌ی شما ای ایمان آورندگان(اعم از زن ومرد) باشد که رستگار شوید»
آیه‌ی دیگری در سوره‌ی احزاب آمده که در آن به زنان رسول و دیگر زنان مؤمن برای اینکه مورد آزار برخی مردان قرار نگیرند توصیه‌هایی در باره‌ی «جلباب» شده است یعنی غیر از واژه‌ی «خمار» و قرار دادن آن روی گریبان، همچنین در سوره احزاب از پوشش دیگری به نام «جلباب» یاد شده است:
«ای پیامبر، بگو به همسرانت، و به دخترانت و به زنان مومنین، که فرو گیرند برخود از جلابیب(یدنین علیهن من جلابیبهن). این نزدیک‌تر است برای آنکه شناخته شوند و مورد آزار قرار نگیرند و خداوند آمرزنده و مهربان است»
نکته‌های مبهمی در این آیه برای ما هست که گشودن آن شاید چندان کار آسانی نباشد. اگر چه امروزه «جلباب» را نوع خاصی از لباس می‌شمارند اما اینکه در آن روزگار بعثت هم به همین گونه لباس «جلباب» گفته می‌شد یا نه، جای اما و اگر بسیار است.
خود واژه‌ی جلباب و همچنین باز گشایی معنای این آیه بسیار مورد مناقشه است، چینش واژگان و ترکیب جمله‌ها به گونه‌ای است که می‌توان برداشت های گوناگون و حتی متناقض از آن نمود. در آیه‌ی فوق فرو گرفتن «جلباب» را برای «شناخته‌شدن» آورده است تا مورد آزار قرار نگیرند. یکی از نکته‌های مورد مناقشه می‌تواند همین «شناخته‌شدن» باشد. در برخی از تفسیرها این شناخته شدن را نه به‌صورت و اسم و رسم بلکه شناخته شدن به اینکه کسی که جلباب می‌پوشد به مسلمان بودن شناخته شود[۸]. در عین حال باز هم هیچ نشانی در قرآن نیست که جلباب چگونه پوششی بوده است.
واژه‌ی جلباب از ریشه‌ی «جلب» است، جلب یعنی کسی را از راهی که می رود باز داشتن و به راه دیگری کشاندن. و شاید جلباب در این جا ترکیبی از لباس و همچنین نوع رفتار زنان باشد به گونه‌ای که نگاه بیننده را از جاذبه‌های زنانه و جنسیت باز بدارد. به تعبیر دیگر، به‌نظر می‌رسد که واژه «جلباب» صرفا به پوششی از نوع مادی آن گفته نمی‌شد، مانند هنگامی که می گوییم «لباس تقوی» در این ترکیب منظور از «لباس تقوی» انواع پیراهن و دیگر پوشیدنی‌ها نیست بلکه علاوه بر لباس، نوع رفتار و نگاه مطرح است مانند آنچه در رساله ی پولس می بینیم:
«زنان خویشتن را به لباس حیا و پرهیز بیارایند نه به زلف ها و طلا و رخت گران بها»(رساله اول پولس به تیموتائوس باب دوم آیه ۹)
در نهج الباغه هم آمده است: «سترنی عنکم جلباب الدین» جلباب دین سبب شد شما از من باز بمانید، یا جلباب دین مرا از شما مستور کرد. این سخن احتمالا تعریضی است بر کسانی که به بوی مقام و ثروت از پیرامون علی پراکنده شده و به سوی معاویه گرایش پیدا کرده بودند.
در آیه‌ای هم که از جلباب در آن یاد شده تاکید بر این است که زنان و دختران رسول و دیگر مومنان به گونه‌ای باشند که شناخته شوند و مورد آزار دیگران قرار نگیرند. می توان گفت که منظور از شناخته شدن، تمایز یافتن میان زنانی است که گرایش به رابطه‌ی جنسی آزاد با دیگران را دارند و زنانی که این گرایش را محدود به شوهران خود می‌کنند. بدیهی است که تشخیص چنین گرایشی از سوی بیننده صرفا به لباس و پوشش نیست بلکه بیشتر به نوع نگاه، گفتار و رفتار زنان مربوط می شود
نکته دیگر که در آیه فوق بسیار قابل تامل است اینکه در شهر کوچکی مثل مدینه‌ی آن روزگار که همه آدم‌ها حتی به‌اسم می‌ توانستند یکدیگر را بشناسند، زنان رسول و زنان مومنین به چه چیزی باید شناخته می‌شدند که مورد تهمت، و آزار قرار نگیرند؟ به نظر می‌رسد که در اینجا منظور از شناخته شدن، نوعی ازشناخت از طرف دیگران نسبت به زن است که دیگران آن زن را از رفتار، گفتار و نگاهش به وقار و گرایش به‌پاکدامنی بشناسند، نه تنها اینکه مثلا بشناسند که این زنِ فلانی است و چون زن فلانی است کسی به‌او کاری نداشته باشد. در آیه‌ی ۳۲همین سوره‌ی احزاب خطاب به همسران پیامبر آمده است که: «..اگر تقوی پیشه کرده‌اید، پس به ناز سخن مگویید، که سبب شود آنکه در قلبش بیماری است به شما طمع بورزد...»
با توجه به آنچه گذشت شاید بتوان گفت که پوشش برای زنان و مردان، هم امری نسبی بوده است و هم اختیاری. یعنی به همان گونه که ایمان به تعالی یافتن امری اختیاری و ارادی است، طبعا انتخاب ملزومات و راهکارهای متناسب برای رسیدن به تعالی هم مبتنی بر همان ایمانی خواهد بود که زن یا مرد اراده کرده است. به‌نظر می‌رسد که اجبار به پوشش‌های فرمایشی، غیر از پیشنهاد و توصیه و نشان دادن راه کار است. اجبار برای مرد یازنی که ایمانی به تعالی یافتن ندارد، موجب اعتلای او نمی‌شود و چنانچه مردان و زنانی ایمان به رشد انسانی و تعالی خود داشته باشند بی‌آنکه کسی اجبارشان کند، خودشان متناسب با شرایط محیط و موقعیت، از پوشش لازم استفاده می‌کنند.
● بخش دوم:
آنچه در باره آیات سوره ی نور و احزاب نوشتم، اگر با وقایع تاریخی روزگار بعثت و جغرافیای حجاز سنجیده شود شاید مشکل فهم این آیات تا حدودی حل شود. ضمنا توجه دارید که آیات مربوط به پوشش زن را اصطلاحا جزو آیات احکام می دانند.
آیاتی که اصطلاحا به آیات احکام مشهور شده است بیشتر مدنی هستند. یعنی تاریخ نزول این آیات مربوط به پس از هجرت از مکه به مدینه است. آیات مکی به خصوص آیات مربوط به سال‌های اول بعثت، همه آیاتی برانگیزاننده، دعوت کنند و نفی کننده‌ی سنت‌ها و اصنام عرب است. این آیات مدام از دگرگونی‌های جدی و شالوده شکنی‌های اساسی حکایت دارد. همچنین مهمترین شعار مسلمانان هم در آغاز بعثت با کلمه‌ی «نه»(لا) شروع می شد و نفی باورها و اصنام عرب را در برمی گرفت. در این شرایط پر غوغا هنوز فرصتی برای تشریع و قانون جدید نهادن برای جامعه‌ای مدنی نبود.
از سوی دیگر، پیامبر اسلام، بعثت خود را ادامه‌ی رسالت همان پیامبران سلسله‌ی ابراهیمی می شمرد. بنیان گذار کعبه نیز ابراهیم و اسماعیل دانسته می‌شد که این خانه در زمان بعثت به خانه‌ی اصنام تبدیل شده بود. مهمترین ادیان زنده‌ی ابراهیمی هم که در آن روزگار مطرح بودند و پیروانی داشتند و تازه مسلمانان هم آنان را می‌دیدند، پیروان آیین موسی و عیسی بودند. از این جهت دور نمی نماید که مسلمان نخستین که در برخی موارد و آداب دینی مانند نماز و روزه و زکوة و حجاب که هنوز آیه‌ای و دستوری نداشتند موقتا همان آداب و دستوری را عمل کنند که مسیحیت و یهود به نقل از رسولان خود عمل می کردند.
به عنوان نمونه می توان از قبله‌ی مسلمانان یاد کرد که تا سال دوم پس از هجرت همان بیت المقدسی بود که قبله‌ی یهودیان و مسیحیان هم بود. به تعبیر دیگر از بیست و سه سال نبوت پیامبر، سیزده سال در مکه گذشت با همان رویکرد شالوده شکنانه، و ده سال در مدینه که اندک اندک آیات احکام نازل شد. بنا براین بیشتر آیات احکام مربوط به دوره‌‌ی پایانی زندگی پیامبر است.
باز هم به عنوان نمونه می‌توان داستان روزه گرفتن مسلمانان در آغاز ورود به مدینه را یاد آور شد که در روز عاشورا روزه می گرفتند. این روزه گرفتن در این روز ویژه‌ی یهودیان بود. توضیح اینکه: نام عاشورا تا قبل از واقعه‌ی کربلا ربطی به دهم ماه محرم نداشت و روز دهم از ماه «تیشر» بود. ماه تیشر هفتمین ماه در گاه شماری یهودیان به شمار می‌رفت و یهودیان اعتقاد داشتند که در روز دهم این ماه خداوند بنی اسرائیل را از اسارت مصر رهایی داده است به این جهت این روز را روز کفاره دانسته و روزه می گرفتند. در سال اول ورود مسلمانان به مدینه پیامبر علت روزه دار بودن یهودیان را جویا می شود و در پاسخ می گویند در این روز خداوند آل فرعون را غرق کرده و موسی و همراهان موسی را نجات داده است و این روزی مقدس است. در همین مورد در تاریخ طبری آمده است که:
«پیامبر فرمود: حق ما نسبت به موسی از آنها بیشتر است. و آن روز را روزه داشت و گفت تا دیگران نیز روزه بدارند و چون [بعدا] روزه‌ی ماه رمضان مقرر شد نگفت که به روز عاشورا روزه دار شوند و منع هم نفرمود»(ترجمه ی تاریخ طبری، چاپ دوم، جلد سوم صفحه ۹۴۲)
اما مسئله‌ی حجاب و روسری، به‌نظر می‌رسد تا قبل از اسلام در میان اعراب حجاز چنین رسمی وجود نداشته است اما نوعی از حجاب در میان یهودیان و مسیحیان مطرح بود به ویژه برای هنگامی که زنان در مناسک و عبادات شرکت می‌جستند و دور نمی‌نماید که مسلمانان هم تا قبل از نزول آیات مشهور به آیات حجاب، از همان نمونه‌هایی که در میان یهود و مسیحیت بود پیروی کرده باشند.
در این نمونه‌ها، زنان در معبد خداوند و به هنگام نیایش می‌بایست سر خود را می‌پوشانیدند و حضورشان بدون روسری ممنوع بود(تاریخ تمدن ویل دورانت جلد سوم فصل بیست و هشتم). در نامه‌های پولس به قرنتیان محدودیت‌‌های بسیار شدیدتری برای زنان بیان شده است از جمله اینکه:
«زنان در کلیسا خاموش باشند، اگر می‌خواهند چیزی بیاموزند در خانه از شوهران خود بپرسند، زیرا زنان را درکلیسا حرف زدن قبیح است» (رساله‌ی اول پولس به قرنتیان باب چهاردهم آیات ۳۴ به بعد)
این امور در میان مسحیت آن روزگار سنت شده بود درحالی که زنان و مردان برخی از قبایل عرب در آن روزگار مناسک طواف کعبه را کاملا عریان و بدون هیچ پوششی به جای می‌‌آوردند و در سال نهم هجرت بود که بنا به درخواست پیامبر این رسم برداشته شد و قرار شد زن و مرد دارای پوشش باشند[۹].
آیات سوره نور در مورد حجاب و انداختن پوشش روی سینه‌ها نیز منحصر به مناسک و حضور زنان در معابد و مساجد نمی‌شود بلکه امری عام است برای هرمکانی که مردان بیگانه و نامحرمی حضور دارند.
از بررسی موارد فوق می‌توان نتیجه گرفت که احکام قرآن، از یکسو هم محدود کردن آن عریانی‌های هنگام طواف بوده و هم محدود کردن بی‌بند و باری‌ها و خودنمایی‌های زنان عرب. در عین حال در قرآن تساهل بیشتری نسبت به آن سخت‌گیری‌ها و محدودیت‌هایی که در آیین یهود و مسیحیت رسم و سنت شده بوده است دیده می شود.
این تساهل و تعادل نسبی را در موارد دیگری نیز می‌توان نشان داد. مثلا کشتن و سنگسار زناکار در تورات ذکر شده است و حتی مجازات در آتش افکندن نیز برای زن زناکار هم آمده است[۱۰]، اما در قرآن حکم زناکار به تازیانه تقلیل یافته است. اینکه چرا و چگونه در مضامین فقهی گاهی نوعی بازگشت به مضامین توراتی دیده می‌شود و حکم سنسگار زناکار را جایز دانسته‌اند بحثی دیگر است که نیاز به مقاله‌ی مستقل دیگری دارد[۱۱]
علاوه بر تفاوت جدی و اساسی که میان مضامین قرآن و متون فقهی دیده می‌شود، آنچه در مورد حجاب و زنان در تاریخ ما به عنوان تاریخ اسلام بیشتر می تواند مورد تامل و نقد قرار گیرد تقسیم بندی زنان به دو بخش «کنیز» و «آزاد» است که بیشتر به لحاظ روابط جنسی مطرح بوده است. منظور از واژه «آزاد» که بیشتر در مضامین فقهی ما دیده می شود این نیست که زنان در هرکاری و رابطه‌ای آزاد بوده باشند بلکه این است که از پدر و مادر برده به دنیا نیامده باشند و دارای اصالت خانوادگی باشند و به عنوان همسر به عقد ازدواج مردان در آیند. به همین جهت از آنان در اصل به نام «محصنه» یاد شده است یعنی زنی یا زنانی که در حصار زندگی زناشویی از هر نوع رابطه‌ی جنسی با مردان غیر بازداشته می شوند. سخت گیری های حجاب و حدود از سوی مردان به این گونه زنان اعمال می شده است در صورتیکه این سخت گیری برای کنیزان که بیشتر همان بردگان جنسی بوده اند وجود نداشته است. نقد مورد نظر دقیقا این است که تقسیم بندی زنان به لحاظ رواط جنسی باید مبتنی بر مومن و غیر مومن بوده باشد یا مبتنی بر نژاد و تبار و خانواده؟ چرا زنانی که از پدر و مادر برده بوده‌اند اگر مسلمان هم بشوند باز هم منعی نبود که به عنوان برده جنسی مورد بهرگیری قرار گیرند ؟
علی طهماسبی گنجور
پی نوشت ها:
[۱] - شناخت زبان هر دوره‌ای و حتی شناخت نسبی زبان قرآن، علاوه بر سود جستن از کتب لغت‏، همچنین با امکاناتی دیگر هم میسر می‌شود، از جمله امکاناتی که زبانشناسی جدید به ویژه «زبانشناسی در زمانی»( (diachronicدر اختیار پژوهشگر قرار می دهد تا بتواند تحولات تاریخی زبان (اعم از هر زبانی) را تشخیص دهد. اشاره به این نکته نیز ضروری به نظر می‌رسد که زبان دانی غیر از زبان شناسی است. ممکن است کسی زبان عربی را خوب بداند و بر قواعد صرف و نحو زبان عرب هم مسلط باشد اما این به معنای زبانشناسی نیست.
[۲] - امروز که در افغانستان حکومت طالبان رخت برسته و رفته و حجاب برای زنان آزاد است بازهم شاید حدود نود درصد زنان افغان درآن ولایت خود را ناگزیر می‌بینند از برقع استفاده کنند تا از گزند این و آن و از نگاه هیزِ مردان محفوظ بمانند در حالی که برخی از همان زنان وقتی به اروپا سفر می‌کنند و در شهرهای اروپایی رفت و آمد می‌کنند حتی از روسری هم استفاده نمی‌کنند زیرا موردی برای آزار دیدن از آن‌گونه نگاه وجود ندارد
[۳] - این آیه همچنین یا آور این شعر مشهور فارسی است که به‌صورت ضرب‌المثل درآمده:
کبوتر با کبوتر باز با باز××××××کند همجنس با همجنس پرواز
[۴] - تاریخ طبری، جلد سوم، در بخش مربوط به اخبار پیامبر تا به‌هنگام بعثت. همچنین توجه به‌این نکته نیز مهم است که درختان موجود در مکه ومدینه بیشتر همان نخل‌های خرما بوده وهست که چوب آن به سبب الیافی بودن فاقد ارزش برای صنعت نجاری بوده است
[۵] - یکی از کارهایی که به‌ گمان من انجام آن لازم به نظر می‌رسد پدید آوردن نمایشگاهی از لباس‌های دوران مختلف تاریخی مسلمانان است که مبتنی بر پژوهشی جامعه شناختی و بوم شناختی و به دور از تعصب و غرض باشد
[۶] - تورات، سفر خروج، باب ۲۰، آیه ۲۶
[۷] - امروزه و در زمان ما هم صدای پاشنه‌ی کفش برخی زنان به ویژه زنان سنتی هنگام راه رفتن، می‌تواند یاد آور به صدا در آوردن خلخال‌ها در آن روزگار باشد.
[۸] - تفسیر المیزان ذیل همین آیه مربوط به جلباب
[۹] - نگاه کنید به کتاب سیرت رسول‌الله جلد دوم صفحه ۱۰۰۰حکایت حج کردن ابوبکر با مردم درسال نهم هجرت ومنع عریانی اعراب در حج . همچنین ترجمه‌ی تاریخ طبری جلد چهارم صفحه ۱۲۵۳
[۱۰] - تورات‏ کتاب لاویان، باب۲۰ آیات ۱۰ به بعد
[۱۱] - نگاه کنید به مقاله‌ی زنا و مجازات قرآنی از دکتر اصغر علی
http://www.alitahmasebi.com/index.php?newsid=۲۰۳
منبع : سایت آیین پژوهی و فرهنگ


همچنین مشاهده کنید