جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

انیشتین : فیزیک و متافیزیک


انیشتین : فیزیک و متافیزیک
این روزها متخصصان و هوچی های بورژوازی از هر قماش به اشاعه نظرات ارتجاعی در مورد شخصیت انیشتین و تئوریهایش می پردازند. اما بیشتر جاروجنجالها در ستایش از كمكهایی كه انیشتین به پیشرفت دانش بشری نموده نیست. بلكه تبلیغ این نظریه است كه علم، مایملك "نوابغ" است.
یك دیدگاه كاملا ارتجاعی دیگر هم تبلیغ میشود كه دركی از واژه ی "نسبیت" (عنوان تئوریهای انیشتین) ارائه میدهد. طبق این دیدگاه ارتجاعی "همه چیز نسبی است" و نتیجتا بشر هرگز نمیتواند از جهان عینی شناخت واقعی بدست آورد.بطور نمونه، مجله نیوزویك (مورخ ۱۲ مارس) بخش خاصی را به انیشتین اختصاص داده است. در این بخش نظرات "جان ویلر" یكی از باصطلاح "متخصصان اصلی" و صاحب نظران درباره تئوریهای انیشتین كه خود نیز فیزیكدان است، مطرح گشته است. او چنین جمعبندی میكند كه "جهان فیزیكی محصول مشاهده است" و "هیچ پدیده ای را تا زمانیكه مورد مشاهده قرار نگرفته باشد نمیتوان پدیده خواند". كل مقالاتی كه در این بخش ویژه مجله نیوزویك بچاپ رسیده، نمونه برجسته ای از چگونگی استفاده بورژوازی از انیشتین است. میخواهند این دیده را اشاعه دهند كه عوام الناس نمیتوانند علم را درك كنند. بعلاوه، آنها میخواهند این برداشت را از تئوریهای علمی انیشتین ارائه دهند كه نسبت به موجودیت دنیای واقعی و مستقل از ذهن ما باید شك كرد. این نوع ایده آلیسم ارتجاعی پرسابقه را بهیچوجه نمیتوان بعنوان یكی از "خدمات" انیشتین جا زد. انیشتین كسی بود كه به فروریختن برخی ایده های ایده آلیستی و متافیزیكی مسلط در حیطه فیزیك كمك نمود. او با توضیح و ارائه برخی نتیجه گیریها از كشفیات علمی زمان خود كه در حیطه علم فیزیك قدیم بلوا بپا كرده بود، پاسخی كوبنده به كسانی داد كه ادعا می كردند آن كشفیات كلا مقوله علم را زیر سئوال برده است. انیشتین در تئوریهای ویژه و عمومی نسبیت خود، مفاهیم اساسا جدیدی را در مورد زمان، مكان، جرم و انرژی مطرح كرد كه باعث جهشی در علم فیزیك، جهت انعكاس دقیقتر واقعیت عینی شد. این هم واقعیتی است كه دیدگاه های انیشتین بسیار متناقض بود. او سرسختانه اصرار داشت كه "علم بدون مذهب، فلج است و مذهب بدون علم كور". او معتقد بود كه علم را نمیتوان در عملكرد بشری دخالت داد. این عقیده ای كاملا ایده آلیستی و ضد علمی است و درست خلاف پیشرفتهایی است كه انیشتین به انجامشان یاری رساند. دیدگاه متناقض وی از جهان باعث شد كه خدماتش به علم فیزیك محدود شود. تئوریهای انیشتین محصول علم بود، نه حاصل مغز اسرار آمیز یك "شخصیت ویژه". برای محك زدن این تئوریها هزاران آزمایش دقیق بعمل در آمد كه بیشتر آنها را به اثبات رساند. بطور نمونه این تئوری انیشتین كه زمان در سرعتهای بالا، آهسته تر میگذرد را آزمایشات در مورد ذرات تشدت ناپایدار رادیو آكتیو به اثبات رساند. طبق این آزمایشات، ذرات فوق الذكر زمانی كه با شتاب بیشتر به حركت در می آیند، دیرتر از بین میروند. انیشتین طبق این تئوری پیش بینی كرد كه اگر یك از دوقلو ها توسط موشك با سرعتی بسیار بالا سفر كند، هنگامی كه به زمین بازگردد سنی كمتر از دومی خواهد داشت (و بنابراین جوانتر خواهد بود). تئوری دیگر او مبنی بر اینكه جرم اشیاء (یا مقاومتشان در برابر حركت) در سرعتهای بالا افزایش می یابد نیز مكررا توسط آزمایشاتی كه در مورد اجسام بعمل در آمد، اثبات شد. طبق این آزمایشات هرقدر هم كه به یك جسم انرژی داده شود، سرعتش فقط میتواند به سرعت نور نزدیك شود ولی هیچوقت نمیتواند به سرعت نور برسد. همه اینها برخلاف آنچه در عناوین درشت مطبوعات بورژوایی میخوانیم، "رازهای كائنات" نیست؛ بلكه پیشرفت دانش ما در مورد كائنات است. این تئوریها توضیح میدهد كه چرا خورشید سالها پیش نسوخت؛ چرا سیارات و سایر اجسام چنین مسیر حركتی دارند. این تئوریها حركت نور و سایر پدیده ها را بهتر از قبل(حقیقی تر از قبل) نشان داد. شكستن فیزیك كلاسیك انیشتین در سال ۱۹۰۵ تئوری ویژه نسبیت خود را منتشر كرد. با آنكه این تئوری گسستی همه جانبه از بسیاری مفاهیم قدیمی فیزیك محسوب میشد، منتهی در آغاز آن را سرسری گرفتند. بتدریج روشن شد كه این تئوری جهت فهم پدید الكترومغناطیس، رادیو اكتیویته و سایر اموری كه در آن دوره قابل درك نبود، بسیار ارزشمند است. در سال ۱۹۱۹، بالاخره انیشتین بدنبال محاسبات دقیق در مورد جذب نور توسط حوزه جاذبه خورشید طی یك كسوف، كانون توجه عموم واقع شد. زیرا این محاسبات، پیش بینی های تئوری عمومی نسبیت وی كه در سال ۱۹۱۶ منتشر شده بود را تایید كرد. آن زمان بود كه بسیاری پذیرفتند "انقلابی" در علم فیزیك در جریان است و فیزیك كلاسیك تدوین شده توسط نیوتون در قرن ۱۷ محتاج باز نگری اساسی است.
پیش از انیشتین، اركان تئوری فیزیك چه بود؟ نیوتون، مكان و زمان را مطلق میدانست. البته نه به آن مفهوم كه ماركسیستها مطرح میكنند، یعنی نه به مفهوم یك واقعیت مطلق كه مستقل از ذهن ما و شناخت نسبی ما از آن موجودیت دارد. بلكه بدان معنا كه مكان و زمان ظاهرا مستقل از ماده ی در حال حركت وجود دارند. انگلس در انتقاد از دورینگ، فیلسوف بورژوا مقوله زمان مطلق را بدین شكل زیر سئوال برد:"اگر میخواهیم ایده زمان كاملا ناب و جدا از مشتقات خارجی و وابسته به آن را بفهمیم، مجبوریم كلیه اتفاقات گوناگونی كه همزمان و یكی پس از دیگری رخ میدهند را بعنوان امور بی ارتباط به موضوع بحث كنار بگذاریم؛ و بدین طریق نظریه ای كرا در مورد زمان تدوین كنیم كه در آن هیچ اتفاقی رخ نمیدهد"(آنتی دورینگ ـ فصل مكان و زمان). بطور مشابه، بحث مكان خالی و "مطلق" كه درغیاب هر شكلی از ماده وجود دارد نیز متافیزیكی بود. انگلس در رد این بحثهای متافیزیكی از هگل نقل میكند كه "مكان و زمان مملو از ماده اند … همانطور كه بدون ماده، حركتی وجود ندارد، بدون حركت هم ماده ای ماده ای در كار نیست…
مكان و زمان فقط در حركت، صورت واقعیت می یابند.
بعلاوه نیوتون ادعا داشت كه اشیاء را می توان در "سكون مطلق" در نظر گرفت. برای وی حركت می توانست بدون ماده و ماده بدون حركت وجود داشته باشد. اما همانطور كه انگلس گفت:"حركت، شیوه موجودیت ماده است. هرگز، در هیچ كجا، ماده بدون حركت وجود نداشته و نمی تواند وجود داشته باشد ... بطور مثال، یك جسم می تواند روی زمین از تعادلی مكانیكی برخوردار باشد، می تواند از لحاظ مكانیكی ساكن باشد. اما این بهیچوجه مانع از شركت این جسم در حركت زمین و بطریق اولی در حركت كل مظومه شمسی نمیشود. ماده بدون حركت همانقدر غیر قابل تصور است كه حركت بدون ماده." (همانجا ـ فصل شناخت كائنات، فیزیك، شیمی) بحثهای نیوتون، هم متافیزیكی بود و هم ایده آلیستی. همانطور كه لنین خاطر نشان كرد: "مسئله اینست، تلاشی صورت میگیرد تا فـكـر حركت بدون ماده به ذهــن رخنه كند. این فكــری است كه از ماده جدا گشته است. این ایده آلیسم فلسفی است." (ماتریالیسم و امپریوكریتیسیسم)مباحث نیوتون او را قادر ساخت خدمات عظیمی به علم مكانیك، علوم بصری، ریاضیات و نجوم در قرن ۱۷ بكند. اما آنها منعكس كننده فلسفه بورژوایی و محدودیتهای كلی شناخت بشر از كائنات در آن دوره بودند.از زمان آغاز انقلاب بورژوایی در علوم كه نیوتون چهره اصلی آن بود، تكامل تولید و آزمونهای علمی، بسیاری امور جدید كه توسط فیزیك نیوتون قابل توضیح نبود و در واقع خلاف آن بود را آشكار نمود. این اكتشافات در اواخر قرن ۱۹ به اوج خود رسید. یكی از آنها به سرعت نور مربوط شد و دیگری به امواج الكترومغناطیس. اینها كاربرد عظیمی در تلگراف و ارتباط رادیویی وسایر جهش های تكنیكی فوق العاده مهم داشت. كشف دیگری كه صورت گرفت این بود كه سرعت نور تحت تاثیر گردش زمین قرار ندارد. یعنی محاسبات نشان میدهد كه این سرعت هنگام تابش آن چه در جهت گردش زمین، چه در جهت عكس آن تغییری نمی كند. فیزیك نیوتون كه مبتنی بر "عقل سلیم" زندگی روزمره بود، اصرار داشت كه سرعت این تابش در حالت اول برابر است با سرعت نور باضافه سرعت گردش زمین و در حالت دوم برابر است با سرعت نور منهای سرعت گردش زمین. علم فیزیك قدیم در تلاش برای تشریح این تضاد؛ خود را به یك رشته موارد خاص و استثنائات و امثالهم می آویخت. بعلاوه، اكتشافاتی نیز در زمینه عناصر رادیواكتیو صورت گرفت. عناصری (ذراتی) كه با آزاد كردن انرژی بشكل اشعه (رادیاسیون) جرم خود را كاهش میدادند. فیزیك نیوتون هیچ جایی برای تبدیل جرم به انرژی (بدین طریق) قائل نبود. نتیجتا بسیاری از فیزیكدانان به این جمعبندی انحرافی رسیدند كه "ماده ناپدید شده است". آنها با قاطی كردن مقوله ی ماده از لحاظ فیزیكی (یعنی جسم بعنوان چیزی متمایز از انرژی) با ماده در مفهوم فلسفی (یعنی آنچه موجودیت عینی دارد) به ورطه ایده آلیسم می افتادند. لنین سرمنشاء این اغتشاش را چنین خاطر نشان كرد:" ماده ناپدید میشود. یعنی محدوده شناخت تاكنونی ما از ماده ناپدید میشود و شناخت عمیقتر میگردد. آن خواص ماده كه سابقا مطلق، تغییر ناپذیر و اولی (غیر قابل نفوذ، ساكن، جامد وغیره) بنظر میرسید، در حال ناپدید شدن است و اینكه آشكار میشود كه این خواص ماده نسبی بوده و فقط مشخصه حالات معینی از ماده است. یگانه خاصیت ماده كه ماتریالیسم فلسفی مقید به تشخیص آن است "واقعیت عینی بودن ماده، خارج از ذهن، است … عمدتا بخاطر آنكه فیزیكدانان دیالكتیك نمیدانستند بود كه فیزیك جدید به ایده آلیسم در غلطید." (همانجا صفحات ۲۶۰ـ ۲۶۳)
خدمت انیشتین چه بود؟
انیشتین از مباحث نیوتون پیرامون مكان و زمان مطلق گسست كرد و نشان داد كه مكان و زمان فقط می توانند با رجوع به وقایع معنا و تعی ن بیابند. منظور از وقایع نیز در واقعیت، حركت ماده است. او نشان داد كه یكی از نتایج این بحث، تداخل متقابل مكان و زمان است. مثلا همانطور كه قبلا اشاره شد، ذرات رادیواكتیو در سرعتهای بالا آهسته تر نابود میشوند و اگر سرعتشان به ۹۴ر۹۴ درصد سرعت نورافزایش یابد (سرعت نور محاسبه شده توسط ناظران ثابت روی كره زمین) آنگاه "عـمـر" آن ذرات تقریبا ۳۰ برابر افزایش خواهد یافت. برای ناظرانی كه همراه با این ذرات حركت كنند افزایش عمر به همان سرعت معمول خواهد بود. و برای آندسته ناظرانی كه با سرعت كمتر از ذرات در حال حركت باشند، عمر آن ذرات مثلا میتواند ۵ بار آهسته تر از حالت عادی طی شود. و همه این ناظران در مورد مسافتی كه ذرات طی كرده اند اختلاف نظر خواهند داشت. هر یك از آنها در مورد مقدار زمان و مكانی كه دو نقطه از "طول عمر" ذره را مشخص میكند، به نتیجه متفاوتی دست می یابد. اما همانطور كه تئوریهای انیشتین نشان داد این بدان معنا نیست كه "همه چیز غیر واقعی است"یا صرفا به ناظر بستگی دارد. انیشتین نشان داد كه ابعاد مكان و زمان كه فاصله واقعی بین دو نقطه را می سازند می تواند بطور گوناگون محاسبه شود. اما آن فاصله كه جوانب مكان و زمان را بهم آمیخته باید نسبیت ویژه، توسط همه ناظران و بر طبق فرمولی كه انیشتین كشف كرد، یكسان محاسبه شود. بعبارت دیگر، در عین حال كه اندازه گیریهای زمان و مكان نسبی هستند اما یك واقعیت مطلق اساسی را منعكس میكنند. نتیجه دیگر تئوریهای انیشتین، نظریه تبدیل متقابل جرم و انرژی بود (كه در معادله مشهورج شت بیان میشود. در این معادله ش بیان جرم، ت نشانه سرعت نور در خلاء و ج بمعنای انرژی است) بیان میشود. این گسست از نظریه ای قدیمی بود كه انرژی و جرم را دو چیز كاملا مجزا در نظر میگرفت. نظریه انیشتین درست عكس این را نشان داد. جرم و انرژی در هم تداخل میكنند و یكی می تواند به دیگری تبدیل شود. این همان نتیجه ای است كه انگلس قبلا خاطر نشان كرده بود. همانطور كه قبلا اشاره شد، این معادله به توضیح پدیده های قبلا ناشناخته ، نظیر از میان رفتن جرم، كمك كرد و به بحث ایده آلیستی "ماده ناپدید میشود" ضربه زد. این معادله ما را به درك اینكه چرا خورشید توانسته مدتی چنین طولانی (تقریبا ۵ میلیارد سال) فروزان بماند، قادر میسازد. طبق شناختی كه در قرن ۱۹ از مقوله احتراق وجود داشت (و این راهی بسیار محدود از آزاد شدن انرژی گرمایی بود) خورشید باید مدتها پیش سوخته باشد. اما استفاده از نظریات انیشتین ما را قادر میسازد این موضوع را بفهمیم و بتوانیم زمانی كه خورشید همچنان فروزان خواهد بود (شاید ۵ تا ۱۰ میلیارد سال دیگر) را پیش بینی كنیم. انیشتین در تئوری عمومی نسبیت خود، بحث نیوتون در مورد جاذبه بعنوان "عمل در یك فاصله" كه با سرعتی بی پایان اشاعه می یابد را كنار زد. از آنجا كه هر چیزی در كائنات با سرعتی معین در حركت است، این نا محدود بودن سرعت عمل جاذبه كاملا به این ایده نیوتون كه حركت كلیه امور كار خداست مربوط میشد. بعقیده انیشتین، قوه جاذبه گستره ی یك حوزه مادی را در یك سرعت معین در بر میگیرد. تاثیرات این قوه نمیتواند با سرعتی نامحدود اشاعه یابد و هیچ ماده ای نمیتواند با سرعتی نامحدود حركت كند. انیشتین با درك نوینش از تاثیرات حوزه جاذبه بر فضا و زمان قادر شد كه میزان خمیدگی اشعه نور توسط جاذبه خورشید، لرزش مدار سیاره مركوری نسبت به خورشید و امثالهم را بدرستی پیش بینی كند. بسیاری از نظریات انیشتین بویژه در زمینه نسبیت عمومی همچنان موضوع بحث و تحقیق فیزیكدانان و كیهان شناسان است. محك زدن و نقد جزء به جزء تئوریهای انیشتین نه در حوصله این مقاله است و نه مسئله اصلی. مهم این است كه تئوری نسبیت تا آنجا كه صحت دارد، سلاحی علیه ایده آلیسم و كل "نسبیت گرایی" فلسفی است كه در حال حاضر مورد سوء استفاده قرار گرفته و تبلیغ میشود. این تثوری تایید و درك عمیقتری از واقعیت زیر بدست میدهد: واقعیت اساسی فقط و فقط ماده ی در حال حركت اســــت. "خطوط مرزی مشروط" در طبیعت همانطور كه انگلس گفت براستی مشروطند. برای شناخت صحیح هر جزء طبیعت باید كل قوانین عمومی تكامل آن را در نظر گرفت و فهمید. این مفاهیم دیالكتیكی كه تئوریهای انیشتین بدان اشاره دارد را باید در چارچوب تكامل عمومی علم فیزیك در نظر گرفت. همانطور كه لنین در آستانه قرن بیستم تاكید كرد: فیزیك مدرن... در پیشروی بسوی تنها روش حقیقی و تنها فلسفه حقیقی علوم طبیعی از طریقی مستقیم نمی گذرد بلكه جاده ای پر پیچ و خم را طی خواهد كرد. این پیشروی، نـه آگاهانه بلكه غریزی است. با نگاه روشن به "هدف نهایی" نیست، بلكه متزلزل و گاه حتی با پشت كردن به آن، بدان نزدیك میشود. فیزیك جدید در كار است و ماتریالیسم دیالكتیك را متولد میكند. زایش كار دردناكی است. (لـنین، همانجا) معنای این حرف آنست كه واقعیت، خود دیالكتیكی و مادی است. تئوریهای علمی تا آنجا كه حقیقت دارند، یعنی تا آنجا كه تجربه را بدرستی جمعبندی كرده و قادرند كه آن را بدرستی پیش بینی كنند، باید این را بازتاب دهند. از سوی دیگر، دیدگاه بورژوازی كه به علم برای پیشرفت تولید نیاز دارد، متافیزیكی و ایده آلیستی است و این دیدگاه بر علم حاكم بوده و آنرا عقب میكشد. این مسئله روشن تر از هرجا در مورد خود انیشتین مشاهده میشود.او نمیتوانست فلسفه بورژوایی دترمینیسم را كنار نهد و این كاملا به اعتقادات مذهبی اش مربوط بود. برعكس انیشتین برخی از پیشرفتهای كلیدی جدیدی كه در علم فیزیك طی دو دهه ۲۰ و ۳۰ صورت گرفت را رد نمود. عـــلــم، دیـــن و جــامعـــهدر قلب این پیشرفتها تكوین فیزیك كوانتوم قرار داشت. نامگذاری این علم بدان جهت بود كه انرژی تنها می تواند در بسته ها(ابعاد معین) یا "كوانتا" حمل شود و انتقال یابد. طنز اینجاست كه سرمنشاء این ایده، اقدام شخص انیشتین برای تدوین انرژی نوری بود. خود این مسئله نشان میدهد كه طبیعت همانطور كه ماتریالیسم معتقد است نه بشكل تك خطی بلكه از طریق جهش ها تكامل می یابد. فیزیكدانان كوانتوم از چنین دركی، "اصل عدم اطمینان" را بیرون كشیدند و به یك تئوری استاتیستیك در مورد پروسه های زیرـ اتمی دست یافتند. اصل عدم اطمینان اساسا منعكس كننده این بحث مائو است كه "برای شناخت ساختار و خواص اتم باید آزمایشاتی بر آن بعمل آورید و وضعیتش را تغییر دهید" نتیجه این بحث آنست كه ما در یك مقطع معین نمیتوانیم مكان دقیق و شتاب دقیق یك جسم را بدانیم زیرا برای شناخت آنها از طریق تاباندن یك شعاع نور، باید این یا آن را تغییر دهیم. بنابراین ما نمیتوانیم كل حركت آتی یك جسم منفرد را با صحت مطلق پیش بینی كنیم. این امر سرچشمه ای برای عذاب بسیار انیشتین بود كه فكر میكرد قوانین در این سطح باید مستقیما قدر گرا، ساده و غیر استاتیستیك باشند و این بازتابی از منطق الهی و هماهنگی كائنات است. بقول انیشتین "نمیتوانم تصور كنم كه خدا با كائنات نرد بازی میكند" همانطور كه انگلس بشكلی نافذ نشان داد، این دترمینیسم كه نافی وجود شانس در طبیعت میشود، اساسا یك دگم است كه بسیار به دین وابسته میباشد. تا آنجا كه هیچ راهی برای نمایش "ضرورت ساده و مستقیم"اعمال شده كه در همه جا وجود دارد، موجود نیست و اعتقاد به این نوع از ضرورت بخشی از ایمان است. (دیالكتیك طبیعت) اینكه انیشتین خدمات معین كرد اما بواسطه بینش خود به مخمصه افتاد و سپس در نیمه دوم عمر خود به جدل علیه پیشرفتهای كلیدی علم فیزیك پرداخت را میتوان با تجربه سایر فیزیكدانانی كه آنها نیز به همین شیوه به مخمصه افتادند، مقایسه كرد. خصوصیات این دسته از دانشمندان در یكی از نشریات علمی چین تحت رهبری خط مائو چنین مشخص شده است:ماكس پلانك اولین فردی بود كه فیزیك كوانتوم را پروراند. بدون آنكه با اوضاعی كه تئوری كوانتوم برای مفاهیم فیزیك كلاسیك پدید آورده بود و بعدها توسط محققان بسیار تایید شد و تكامل یافت موافق باشد. او بر تفسیر تئوری كوانتوم در چارچوب فیزیك كوانتوم اصرار میورزید. یك نتیجه گیری این بینش جهت گم كردگی ۵۱ ساله او بود... شبیه همین را میتوان در مورد لورنتس دید خدمات مهمی به پایه ریزی تئوری نسبیت كرد... اینها درسهای مهم تاریخی است كه نشانگر اهمیت یك جهانبینی صحیح جهت هدایت موفقیت آمیز فعالیت در حیطه علوم طبیعی است. ( چرا لین پیائو در مورد ضد ذر ه مخالفت میورزد ـ علوم چین ، اكتبر ۱۹۷۴)
انیشتین از رد دیدگاه كلاسیك فیزیك مبنی بر آنكه طبیعت چیزی "كامل" و ساخته دست خداست سر باز زد. بهمین خاطر به یان نتیجه رسید كه برای رسیدن به یك شناخت "كامل" از طبیعت باید هرگونه تاثیر انسانث "ناكامل" بر طبیعت از میان برود. و انسان چه بعنوان فرد، و چه در جامعه باید كاملا خارج و جدا از طبیعت در نظر گرفته شود. و علم باید به طبیعت "آنطور كه خودش هست" برخورد كند. در عین حال، در امور بشری باید چیز دیگری غیر از علم (بعقیده انیشتین، دیــن) باید راهنمای عمل باشد. انگلس این سفسطه را قبلا افشاء كرده و خاطر نشان ساخته بود كه: "... دقیقا این تغییر طبیعت بدست انسان، و نه صرفا طبیعت بخودی خود است كه اساسی ترین و اولین مبنای بشری را تشكیل میدهد." (دیالكتیك طبیعت) چنین تضادهایی بود كه خدمات انیشتین به علم فیزیك را محدود نمود و بنحوی آشكار تر در دیدگاه های اجتماعی اش نیز بروز یافت. انیشتین از اعتبار خود برای تبلیغ موضعی ترقیخواهانه در مورد بسیاری از مسائل حاد سیاسی استفاده كرد. او با جنگ جهانی اول و سپس با فاشیسم در زادگاه خود، آلمان مخالفت كرد. سپس در امریكا او با مك كارتیسم، با اعدام روزنبرگ ها و باج خواهی و قلدری هسته ای امریكا مخالفت كرد. اما در همه این موارد، موضع وی بر آمیزه ای از لیبرالیسم و "سوسیالیسم" تخیلی استوار بود. بنابراین او به برخی مواضع سیاسی ارتجاعی (نظیر حمایت از صهیونیسم) در غلطید زیرا از مبنائی علمی برای تجزیه و تحلیل و درك امور بی بهره بود. هرچند وی بطور مبهم به آنچه خود از سوسیالیسم میفهمید علاقمند بود، اما مشخصا با ماركسیسم توافق نداشت زیرا به عقیده او ماركسیسم در مورد امكانات رسیدن به یك درك علمی از فعالیت بشری "اغراق" میكرد. هرچند او علیه بت ساختن از خودش توسط بورژوازی موضع گیری نمود اما برای توده های خلق در حیطه علم هیچگونه نقشی قائل نبود و برخی افراد را بالاتر از بقیه در نظر میگرفت. این دیدگاه انیشتین بخوبی درخدمت تلاشهای بورژوازی قرار گرفته كه بگوید "مگر انیشتین باشید" تا بتوانید از مسائل سر درآورید. این تلاشها بخاطر هرچه عمیقتر كردن شكاف میان كار یدی و كار فكری و در اسارت نگهداشتن زحمتكشان انجام میشود.
انیشتین و گروه ۵ نفر
نشریه رویزیونیستی "خبرنامه پكن" بتاریخ ۲ مارس ۱۹۷۹ اظهار داشت كه "گروه ۴ نفر... به با نفوذ ترین دانشمند قرن بیستم، به مردی كه هویتش عمیقا با امر ترقی بشر گره خورده، بهتان می زدند. این دارودسته دیوانه خواهان علم، فرهنگ و دانشمندان نبودند... این واقعیت كه امروز صدمین سالگرد تولد انیشتین را بزرگ میداریم معرف پیروزی آشكار به گروه ۴ نفر میباشد". این حرفها آشكارا توخالی است. انقلابیون چینی مدافع خدمات انیشتین بودند اما از وی ـ چه بعنوان یك دانشمند، چه در حیطه نظرات سیاسی ـ بدون نقد تعریف و تمجید نمی كردند. و مسلما از او برای علوم و دانشمندان چین، مدل نمی ساختند.
انقلابیون چینی بدرستی فلسفه انیشتین و بخشهای شایسته ی نقد در تئوری عمومی نسبیت وی را نقد میكردند. پوچی این اتهام مسخره كه آنها كاملا نافی خدمات انیشتین بوده و حتی علم را نفی میكردند و یا در پی نابودی علم بودند را میتوان با نگاهی به مقالات نشریات تحت رهبری فرماندهی پرولتری حزب دریافت. از آن مقالات آشكار است كه تئورهای انیشتین مورد مطالعه و بحث قرار گرفته است. حتی موسسه بدنام و ارتجاعی "هـوور" در مقاله ای كه كمی قبل از كودتای رویزیونیستی اكتبر ۱۹۷۶ منتشر ساخت، اذعان كرد كه "تحقیقات در فیزیك كاربردی و فیزیك تئوریك با حدت و شدت دنبال میشود" (مقاله ی سیاستهای علمی چین )آنچه حكام رویزیونیست فعلی درباره اش جیغ و داد میكنند، خط رهبری كننده علم است: اولا، با توجه به شرایط مشخص چین، تاكید علوم باید در بخش كاربردی میبود تا تحقیقات اساسی. تا علم بتواند به نیازهای توده های خلق خدمت كند. این امر مبنای مادی برای تحقیقات بیشتر را فراهم میكرد. ثانیا علم نباید ملك طلق روشنفكران برج عاج نشین باشد. دانشمندان باید جهانبینی خویش را نوسازی كنند و موضع ماتریالیستی دیالكتیكی، دیدگاه و روش پرولتاریا را اختیار كنند.
باید دید رویزیونیستها طی حاكمیت خط مائو در پی چه بودند و امروز در چین به چه كاری مشغولند: نابودی سوسیالیسم تحت عنوان دستیابی به چین "پیشرفته و مدرن"، حمله به پیشرفتهائی كه در زمینه محو تمایزات اجتماعی بدست آمده و درمقابل بیشتر كردن این تمایزات، بیرون كردن زحمتكشان از مراكز تحصیلی و باز گرداندن آنها به مزارع و كارخانه ها تا مانند حیوان زیر یوغ كار كنند و در مقابل، تشویق جنبه های عقب مانده ی روشنفكران و سایر نیروهای خردن بورژوا تا جهت احیای سرمایه داری بسیج شوند. تعریف و تمجید از انیشتین نیز در همین چارچوب قرار دارد و امری كاملا ارتجاعی است.
آنها می كوشند از انیشتین مدلی برای خط ارتجاعی خود بسازند كه بر مبنای آن اساس پیشرفت علمی "شخصیتهای نابغه" هستند. این خط نه فقط ضد سوسیالیسم است بلكه به علم هم ضربه می زند. با وجودیكه انیشتین خدماتی به علم نموده، اما این بحث كه علوم تحت سوسیالیسم با خلق چندین و چند "انیشتین" پیشرفت خواهد كرد، به دو دلیل رویزیونیستی است: اولا، بینش انیشتین از ماتریالیسم دیالكتیك به مفهوم همه جانبه و عمیق آن بسیار فاصله داشت.
مائوتسه دون خاطرنشان كرد كه: "ماركسیسم، رئالیسم را در آفرینش هنری در بر میگیرد اما نمیتواند جایگزین آن شود. همانطور كه در فیزیك نیز تئوریهای اتمی و الكترونیك را در بر میگیرد اما جانشین آنها نمیشود". بنابراین ماركسیسم مطالعه و قیاس نقادانه همه ی شاخه های دانش بشری را دامن زد، با تكوین و تكامل ماتریالیسم دیالكتیك كه نه فقط جمع بست شناخت است بلكه از طریق بكار بست آن در عمل، به غنای مداوم دانش بشری راه می گشاید. انیشتین مسلما صاحب دیدگاهی ماتریالیستی دیالكتیكی نبود. همین مسئله باعث خطاهای بسیار او شد كه باید مورد نقد قرار گیرد تا بتوان بدفاع از ماتریالیسم دیالكتیك برخواست و آنرا تكامل داد. اما از آنجا كه تئوریهای وی بطور گسترده ای بازتاب این واقعیت است كه واقعیات،خود دیالكتیكی هستند، شناخت ما از آنها را غنا بخشیده است.
منبع : شبکه فیزیکی هوپا