جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

پست مدرنیسم مبهم


پست مدرنیسم واژه ای است كه امروزه در بسیاری از بحث های فلسفی و جامعه شناختی به كار می رود. اما كاربرد این واژه در میان عموم با معانی مختلفی همراه است. از این پس در این جا بخش هایی از مدخل دائره المعارف فلسفی استنفورد درباره پست مدرنیسم را ترجمه خواهیم كرد. آنچه می خوانید مقدمه این مدخل است كه توسط گری آلیس ورث نوشته شده است: بدیهی است كه پست مدرنیسم اصطلاحی مبهم است. پست مدرنیسم را می توان در مقام مجموعه ای از كارهای انتقادی، راهبردی و بلاغی توصیف كرد كه به جای مفاهیمی چون حضور(Presence)، اینهمانی(Identity)، پیشرفت تاریخی (Historical Progress)، قطعیت معرفت شناختی (Epistemic Certainty) و تك معنایی مفهوم (Univocity Of Meaning)، از مفاهیم دیگری چون غیاب (Absence)، تمایز (Difference)، بازگویی (Repetition)، همسان نما (Simulacrum) ، عدم قطعیت (Uncertainty) و فراواقعیت سود می جوید. اصطلاح پست مدرنیسم نخستین بار در سال ۱۹۷۹با چاپ كتاب ژان فرانسوا لیوتار تحت عنوان «وضعیت پست مدرن» وارد قاموس فلسفی شد. از این لحاظ من لیوتار را سردمدار میدان پست مدرن می دانم. وی با حمله به فراروایت های اندیشه مدرن، جایگاه مفاهیمی چون طبقه، نژاد، حقیقت و... را سست كرد. پست مدرنیسم در فرانسه همگام با مفاهیمی توسعه یافت كه در طول انقلاب ساختارگرایانه دهه های ۱۹۵۰و۱۹۶۰ و در راستای بازخوانی ساختارگرایانه ماركس و فروید نمود پیدا كردند. به همین دلیل غالباً به آنها «پساساختارگرا» می گویند. فرانسوی ها از رویداد های ۱۹۸۶ به مثابه تحویل اندیشه مدرن و نهاد های آن به ویژه دانشگاه ها یاد می كنند. در مقابل، در ایتالیا سنت زیبایی شناختی و بلاغی افرادی چون جامباتیستا ویكو و بندتو كروچه به چشم می خورد. آنها عمدتاً تكیه بر رویكردی تاریخی داشتند و به جای تاكید بر پادراهبرد ها و شكاف های گفتمانی، به پیوستاری و روایت اهمیت می دادند. البته هیچ یك از این دو طرف، پست مدرنیسم را به مثابه حمله به مدرنیسم یا انحراف از آن عنوان نمی كردند، بلكه بن مایه تفاوت های آن دو را در خود مدرنیته می دیدند و پست مدرنیسم را تداوم دیگرگونه اندیشه مدرن می دانستند. نباید فراموش كرد كه دسته بندی پست مدرنیست ها بر اساس ملیت ممكن است یادآور طرح واره ای مدرنیستی باشد، با این تفاوت كه مرزهای مشخصی میان آن دو وجود دارد.در نهایت بحث خود را با پیگیری مسیر اصلی نقد یورگن ها برماس بر پست مدرنیسم به پایان می رسانم. به اعتقاد هابر ماس، خود- ارجاعی، پست مدرنیسم را به تناقض می كشاند. پست مدرنیست ها از یك سو مفاهیمی چون آزادی، ذهنیت، خلاقیت و ... را پیش فرض خود قرار می دهند و از سوی دیگر زمینه بی پایه سازی چنین مفاهیمی را فراهم می آورند. او در این ایده كاربرد بلاغی راهبرد هایی را می بیند كه در قرون نوزدهم و بیستم توسط هنر آوانگارد و به واسطه تفكیك ارزش های هنری از علم و سیاست به دست مدرنیته، اعمال می شوند. از دیدگاه هابرماس پست مدرنیسم، زیباشناختی كردن نامشروع معرفت و گفتمان عمومی است. در مقابل وی به منظور احیای خرد مدرن به مثابه نظامی از قوانین اجرایی برای نیل به اجماع و توافق میان سوژه های در حال ارتباط تلاش می كند. در حالی كه پست مدرنیسم بازیگوشی و درون- واژگونی زیبا شناختی را وارد علم و سیاست می كند، هابرماس بر سیر تكاملی مدرنیته اصرار دارد و نه خودوراریختی (Self-transformation) آن.

منبع: Stanford Encyclopedia of Philosophy
فرهاد قربان زاده
منبع : روزنامه شرق