سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

گردباد در جهان بینی بوش


گردباد در جهان بینی بوش
توفان كاترینا روز هفت شهریور منطقه خلیج مكزیك را با بادهای پرسرعت و باران شدید كوفت. آنی ترین تأثیر این توفان مرگبار كه زودتر از هر چیز دیگری توجه مردم را به آن جلب كرد، از كار افتادن پالایشگاههای منطقه بود كه باعث شد قیمت محصولات نفتی آمریكا و جهان افزایش یابد.اما وقتی آسمان ابری منطقه آفتابی شد، صحنه ای در برابر جهانیان هویدا شد كه به هیچ وجه با آنچه از تنها ابرقدرت باقیمانده و ثروتمندترین كشور جهان انتظار می رفت، جور در نمی آمد. تصاویری كه از تلویزیون ها پخش می شد، نشان دهنده شهری غرق شده در آب اقیانوس توفنده اطلس و رودخانه پرآب می سی سی پی بود. نیوارلئان از جمله شهرهای قدیمی آمریكاست كه عمده ساكنین آن را سیاهپوستان (یا لفظ محترمانه آنان یعنی آمریكایی های آفریقایی تبار) فقیر تشكیل می دهند. این شهر در ایالت لوئیزیانا تا زمان الغای برده داری در آمریكا، از جمله مقاصد اصلی سوداگرانی بود كه از آفریقا بردگان سیاهپوست وارد می كردند. در واقع برده داری، نیوارلئان و می سی سی پی به نوعی با هم عجین هستند، همان طور كه در داستان معروف هاكلبری فین نوشته مارك تواین دیده می شود. هاكلبری به كشتیرانی روی می سی سی پی علاقه دارد و در بخشی از این داستان جاودانه، شاهد تعقیب بردگان فراری است. ساكنین نیوارلئان در واقع بازماندگان بردگانی هستند كه نگارندگان اصلی قانون اساسی آمریكا آنان را فاقد حق پیگیری رویای ایجاد كشوری دانستند كه در آن همه برابر باشند، حق حیات و آزادی داشته باشند و بتوانند برای دستیابی به خوشبختی بكوشند.
فقر و نژاد
یكی از پیامدهای كاترینا، آشكار شدن ابعاد و عمق فقر در جامعه آمریكا و رابطه آن با نژاد است. اصولا سنت محافظه كاری در آمریكا بر پایه بزرگداشت ثروت و كسانی است كه ثروت تولید می كنند. در دوره ریگان و اینك در دومین دوره زمامداری جورج بوش پسر، این اصل به وضوح در عملكرد كاخ سفید و سیاست های اجرایی دیده می شود. به طور سنتی، اقشار فرودست، سیاهپوستان و مهاجرین و روشنفكران پایگاه اجتماعی حزب دموكرات در آمریكا هستند، در حالی كه صاحبان صنایع و شركت ها، ثروتمندان، به اصطلاح راست مسیحی و سالمندان از طرفداران جمهوریخواهان هستند.جمهوریخواهان از جمله همیشه در پی كاهش مزایای تأمین اجتماعی و خدمات رفاهی و بهزیستی بوده اند. یكی از نتایج این سیاست ها، افزایش رویت فقر و تبعات آن بوده است. براساس آمارها، مرگ و میر كودكان در واشنگتن دو برابر پكن است و آمریكا از نظر مرگ و میر كودكان در رده چهل و سوم جهان قرار می گیرد. ۲۹ درصد بچه ها بیمه بهداشتی ندارند. به علاوه از زمانی كه بوش به قدرت رسیده است، ۹ درصد بر میزان فقر در جامعه آمریكا افزوده شده است.با انتشار هشدار درباره توفان كاترینا، عده ای از اهالی نیوارلئان شهر را ترك كردند و به ایالات مجاور از جمله تگزاس رفتند. اینان غالباً كسانی بودند كه آن قدر توان مالی داشتند كه خانه خود را تخلیه كنند و برای اقامت تا مدتی نامعلوم به نقطه ای دیگر بروند. آنانی كه ماندند، افراد تنگدستی بودند كه امكانات تخلیه سریع خانه و كاشانه و ترك آن را نداشتند و اینان عمدتاً سیاهپوست بودند.در تصاویری كه همچون صحنه برخورد هواپیماها با برج های دوقلوی نیویورك بارها و بارها از تلویزیون ها پخش شد، عده زیادی سوار بر قایق در خیابان های آب گرفته نیوارلئان سرگردان بودند، عده ای كه خانه شان خراب نشده بود، روی بام آن پناه گرفته بودند، عده ای دیگر در برخی نقاط تجمع همگانی جمع شده بودند و اجساد شمار نامعلومی از افراد كه به هزاران نفر برآورد می شود، روی آب شناور بود. از نظم و قانون خبری نبود. بازماندگان توفان فروشگاهها را غارت كردند و در مواردی روی هم اسلحه كشیدند. تیموتی گارتن اش روزنامه نگار معروف انگلیسی در روزنامه گاردین، رخ دادن این اتفاقات را در شرایطی مشابه در هر جایی محتمل دانست. وی معتقد است چنانچه عناصر اولیه زندگی سازمان یافته و متمدن یعنی غذا، مأوا، آب آشامیدنی و حداقل امنیت شخصی از بین رود، انسان ظرف چند ساعت به نوعی حالت طبیعی از آن دست كه هابز توصیف می كند، برمی گردد یعنی جنگ همه با همه.به هر حال، بازماندگان باقیمانده در شهر كه از توفان جان سالم به در برده بودند، حالا با نبود غذا و آب روبرو بودند. اما چند روز طول كشید تا نخستین نیروهای امداد از جانب دولت فدرال به شهر بلازده برسد. در خلال چند روزی كه نیوارلئان به حال خود رها شده بود، داستان هایی باور نكردنی از وضعیت رقت بار مردم نقل شد كه بیشتر با شرایط زندگی در برخی كشورهای جهان سوم سازگار بود تا آمریكای ابرقدرت و ثروتمند. گروهی از ناظران معتقدند این واقعیت كه قربانیان اصلی این فاجعه، سیاهپوستان بودند، می تواند از علل عمده تعلل در كمك رسانی به آنان باشد. اما چند موضوع وجود دارد كه عدم رعایت آن همچنان سؤال برانگیز است. اول پیش بینی بروز وقایعی از این دست كه تقویت آب بندهای اطراف شهر را ضروری می كرد. بوش بعداً گفت كسی پیش بینی نمی كرد آب بندهای اطراف شهر اینگونه فرو بریزند. دوم برنامه ریزی برای پیشگیری از این وقایع و نیز مدیریت بحران پس از این قبیل فجایع طبیعی است. پس از بالا گرفتن انتقاد از دولت فدرال، مایكل براون رئیس سازمان مدیریت اضطراری فدرال استعفا كرد و حتی بوش اعلام كرد تا حدی كه به كم كاری دولت فدرال مربوط می شود، مسئولیت را می پذیرد. سوم نبود نیروی مجری قانون برای جلوگیری از غارت و جنایت بود. به هر حال مجموعه این عوامل سبب شد تا كاترینا حدود ۲۰۰ میلیارد دلار به اقتصاد آمریكا آسیب وارد كند، هزاران نفر را به كام مرگ بفرستد و باعث افت محبوبیت بوش تا میزان بی سابقه ای شود. اما آیا دولت فدرال و در رأس آن كاخ سفید و جورج بوش از اداره مناسب این بحران ناتوان بودند یا اصولاً تمایل چندانی به این كار نداشتند و تنها آشكار شدن ابعاد فاجعه و بالا گرفتن انتقادات سیاسی بود كه بوش را واداشت اعلام كند چنان عملیات بازسازی را در این منطقه آغاز كند كه جهان به خود ندیده است؟
فلسفه حكومتی جورج بوش
بوش با وعده محافظه كاری شفقت آمیز، دولت كوچك و سیاست خارجی متواضعانه به رغم داشتن آرا كمتر از رقیب و با رأی ۴ _ ۵ دیوان عالی آمریكا به كاخ سفید راه یافت. اما به نظر می رسد حملات ۱۱ سپتامبر ریاست جمهوری وی را متحول كرد. راهبردی كه بوش در مقابله با تروریسم اتخاذ كرد و به جنگ با ترور مشهور شد، در واقع جایگزین جنگ سرد شد. ظرف مدت كوتاهی پس از این واقعه، میزان رضایت مردم از عملكرد بوش به بیش از ۹۰ درصد رسید. اما حالا پس از این حادثه طبیعی، این رقم به پایین ترین حد نزول كرده است. در عرصه داخلی، بوش در دوره اول ریاست جمهوری خود، مالیات طبقه ثروتمند را كاهش داد. در عرصه خارجی، در چارچوب جنگ با تروریسم، دكترین اقدام پیش دستانه را در پیش گرفت، راهبردی كه به تهاجم به افغانستان و بعد عراق انجامید. اكنون برای نخستین بار پس از ۱۱ سپتامبر، اكثریت كوچكی از آمریكاییان معتقدند جنگ در عراق كمكی به ایمن كردن آمریكا نكرده است.سیدنی بلومنتال از مشاوران كلینتون در دوره ریاست جمهوری وی در مقاله ای كه در نشریه گاردین منتشر كرد، نوشت در حادثه كاترینا دردآور این نیست كه بوش در دفاع از كشور ناتوان بود بلكه این بود كه وی نشان داد فاقد اراده انجام این كار است. شعار انتخاباتی دوره دوم ریاست جمهوری بوش حول یك محور طراحی شده بود: وی حافظ و نجات بخش مردم آمریكا است. وی خود را به این ترتیب مردی اهل عمل و راسخ نشان داد. اما حالا صحبت از بی میلی و بی ارادگی وی برای كمك به قربانیان كاتریناست. واقعیت چیست؟
نومحافظه كاری آمریكایی در دهه ۱۹۸۰ و در زمامداری ریگان شكل گرفت. در این دوره، گفتمان غالب فرهنگی بر این قرار گرفت كه موفقیت نشانه فضیلت است و هر چیزی كمتر از آن به خصوص فقر نشان دهنده وجود نقص شخصیتی است. براساس چنین دیدگاهی بود كه ریگان تور ایمنی تأمین اجتماعی را تنگ تر كرد. در دوره زمامداری وی، مثلاً عده زیادی از افراد دارای مشكلات روانی از آسایشگاهها مرخص و در جامعه رها شدند. این كار ظاهراً با این توجیه صورت گرفت كه فقط افراد دارای مشكلات شدید و جدی می توانند از خدمات رفاهی دولت بهره بگیرند و سایرین باید زندگی خود را اداره كنند. از این رو، اگر امروزه در خیابانهای شهرهای بزرگ آمریكا راه بروید، از دیدن تعداد افرادی كه آشكارا دچار اختلالات روانی هستند، متعجب خواهید شد.تا سالهای پایانی دهه ،۱۹۷۰ رویای آمریكایی عبارت بود از شغل خوب، قدری ثروت و توانایی مراقبت از خانواده.سختكوشی و اراده فضیلت محسوب می شدند.براین اساس ، فقر حالتی بود كه وضعیت پدید آورده بود، یعنی اغلب وضعیتی تاریخی كه فراتر از اختیار فقرا بود. لئونارد استین هورن استاد جامعه شناسی دانشگاه آمریكن در واشنگتن با بیان این نكته در مطلبی كه در سایت شبكه خبری تاریخ منتشر شد، افزود: «جنبش محافظه كاری موفقیت و ارزش را در آمریكا از نو تعریف كرده است.محافظه كاران معتقدند از آنجایی كه برخی از ما موفق می شویم، قاعدتاً كسی كه موفق نمی شود باید نوعی نقیصه شخصیتی داشته باشد. رویای آمریكایی تعریف دوباره ای به عنوان ثروتمند شدن یافته است... این نوعی جهان بینی است كه شالوده كاهش مالیات در دوره ریگان و بوش پسر است كه باعث شد پول زیادی به ثروتمندان كلان برسد. تصور بر این است كه آنان همان افراد واقعی هستند كه می دانند كه چگونه آمریكا را بسازند. به عبارت دیگر، كسانی كه پول دارند، بیشتر به سلامت كشورمان كمك می كنند تا كسانی كه صرفاً كار می كنند. آنان خرد و فضیلت دارند و از آنجایی كه كسانی كه موفق نمی شوند باید مسئول عدم توفیق خود باشند، به دولت ربطی ندارد كه برای كمك به آنان حضور داشته باشد... هر چه باشد این جا آمریكاست، جایی كه هر كس می تواند در آن موفق شود.»
استین هورن تغییر نگاه غالب به غنا و فقر را در آمریكا به خوبی و اختصار توضیح داده است. در سرزمین فرصت ها، همواره عده ای برنده بوده اند و عده ای بازنده. تا پیش از حدود دو دهه گذشته، تصور بر آن بود كه بین موفقیت و جامعه پیوندی وجود دارد كه موفقیت را ممكن می كند. در این دیدگاه، گرفتاری های زندگی نه نقیصه شخصیتی كه جزیی اجتناب ناپذیر از زندگی به شمار می رفت.دیدگاه ناگفته بسیاری از محافظه كاران آمریكایی این است كه دست كم بسیاری از قربانیان كاترینا خود عامل بخت برگشتگی خود بودند. از این رو، وظیفه دولت كمك به آنها نبود. انفعال و بی تحركی ابتدایی دولت فدرال را می توان در همین چارچوب تفسیر كرد. كاخ سفید فقط هنگامی بحران را جدی گرفت كه رقابت سیاسی، اعتبار جورج بوش را به عنوان مرد عمل زیر سؤال برد. وی چند بار از منطقه بلا زده دیدار كرد. در یكی از این دیدارها، دو زن سیاهپوست به وی گفتند خانمان خود را از دست داده اند و جایی برای سكونت ندارند. وی آنان را به پناهگاهی هدایت كرد كه توسط یك مؤسسه خیریه مذهبی اداره می شد. این كار معنای نمادین خاصی داشت. استین هورن می نویسد رئیس جمهور علاقه مند است وظایف جامعه را به گروههای [راست] مذهبی منتقل كند چون اینها نهادهایی هستند كه براساس مفهوم بخشایش افراد ضعیف و گناهكار كار می كنند. اگر كسانی هستند كه به علت نقیصه شخصیتی ناتوان هستند، باید به نزد كسانی فرستاده شوند كه می توانند رستگارشان كنند. به نظر می رسد جورج بوش عملاً و عمیقاً به این اصل اعتقاد دارد. هر چه باشد، وی خود تا چهل سالگی بر اثر اعتیاد به الكل زندگی نابسامانی داشت، اما آنگونه كه خود اذعان می كند، توبه و رشد ایمان مذهبی مسیحی در وی باعث شد تا مسیر زندگی اش دگرگون شود. اگر وی توانسته است این نقیصه شخصیتی را در خود علاج كنند، چرا بقیه نتوانند؟ به نظر می رسد مهمترین نكته ای كه بوش از آن غافل است، این است كه وی در خانواده ای متمول بزرگ شد كه وی را از مشكلات حفظ كرد. اما آیا همه از چنین بختی برخوردارند؟ هیچ علامتی وجود ندارد كه كاترینا و پیامدهای آن، بوش را از پیگیری سیاست های خود برای كاهش بیشتر مالیاتها، حذف مالیات بر ارث و اصلاح نظام تأمین اجتماعی باز دارد. حتی وال استریت ژورنال بیرق دار محافظه كاری در سرمقاله ای از بوش خواست از این فرصت استفاده كند و كنگره را برای تصویب كاهش مالیات زیر فشار بگذارد.
كاترینا و سیاست خارجی
تصاویری كه از نیوارلئان در جهان پخش شد، برای بسیاری باورنكردنی بود، چون آنان عادت كرده بودند نظیر آن صحنه ها را از كشورهایی مانند بنگلادش ببینند، نه از قدرتمندترین و ثروتمندترین كشور جهان. اوضاع نابسامان بازماندگان و خرابی ناشی از توفان، نوعی بی صلاحیتی مسئولان و هرج و مرج را به بینندگان القا می كرد. به علاوه مشاهده فقر شدید و آثار نژادپرستی بسیار تكان دهنده بود. برخی كارشناسان آمریكایی از این امر ابراز نگرانی كردند كه این نابسامانی را در سراسر جهان به پای نارسایی الگوی دموكراسی آمریكایی بنویسند. ریچارد هاس از معاونان سابق وزارت خارجه آمریكا و رئیس فعلی شورای روابط خارجی در نشریه اینترنتی (slate) نوشت: «یك اولویت سیاست خارجی این دولت اشاعه دموكراسی در سراسر جهان بوده است. اما جذابیت الگوی آمریكایی و توانایی آمریكا برای عمل در مقام حمایت مؤثر از جوامع دموكراتیك و سرمایه داری كه بر اثر نابسامانی در عراق تضعیف شده است، اكنون در نتیجه نابسامانی در داخل كشور ضعیف تر شده است.» هاس همچنین هشدار می دهد ضعف عملكرد دولت بوش در مقابله با كاترینا باعث خواهد شد تا فشار بر كاخ سفید برای كاهش حضور در عراق و اختصاص منابع مالی و انسانی آمریكا به داخل كشور تشدید شود. وی در پایان نتیجه گیری می كند كه همان طور كه ۱۱ سپتامبر نشان داد، قدرت آمریكا هر چقدر هم كه عظیم باشد، نباید با آسیب ناپذیری اشتباه گرفت. به علاوه قدرت آمریكا هر چقدر هم كه عظیم باشد، محدود است.جورج بوش تا به حال نشان داده است با تكیه بر پایگاه اجتماعی خود، مهارت زیادی در جان سالم به در بردن از بحران های بزرگی همچون رسوایی ابوغریب دارد. به هر حال تاریخ هم نشان می دهد آمریكایی ها تا مدت طولانی غمگین و بدبین باقی نمی مانند به قول ریگان بامدادان در آمریكا سر خواهد زد. به نظر می رسد تحولاتی از این دست سبب شود تا همچنان اختلاف فهم زندگی و عناصر آن بین آمریكا و كشورهای دیگر عمیق تر شود.
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید