سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

معراج؛ سیر و سلوک پیامبر به ملکوت


معراج؛ سیر و سلوک پیامبر به ملکوت
معراج از جمله رخدادهای شگرف و شگفت زای رسالت پیامبر است. برخی آن را از معجزات حضرت شمرده اند كه در سایه عبودیت و بندگی حاصل شده است و آیات و روایات بسیاری، از آن با عظمت و شكوه یاد كرده است. شناخت ابعاد و ویژگی های این سیر و سفر معنوی می تواند سرشار از درس ها و یادآوری های چندی برای همگان باشد. سیر و سفری كه خداوند آخرین فرستاده خویش را به ملكوت می برد تا با ارایه شگرفی های هستی و شگفتی های ملكوت، جان وی را با حقاق الهی آكنده نماید و قدرت بی پایان خویش را به وی بنمایاند و جایگاه والایش را در ملكوت به او نشان دهد.(۱)
معراج ابعاد چندی دارد كه ما در این نوشتار تنها می توانیم به گوشه هایی از این رخداد عظیم اشاره ای داشته باشیم. آن چه در اینجا مهم می نماید، بررسی ویژگی های معرفت شناختی و وجودشناختی قضیه است؛ زیرا این رخداد آثار معرفت شناختی و وجودشناختی چندی داشته است كه نه تنها در شناخت ابعاد وجودی پیامبر می تواند برای خواننده مفید باشد، بلكه از نظر سیر تكامل فردی نیز برای كسانی كه خواهان سیر و سلوك و معراج وجودی و معرفتی هستند، می تواند كارساز و راهگشا باشد.
پیامبر اكرم در سیر معراجی خویش نه تنها از نظر معرفتی به سوی كمال صعود می كند بلكه از نظر وجودشناختی نیز قابلیت های خویش را چنان افزایش می دهد كه به نهان ترین اسرار هستی دست می یابد و از نظر وجودی به چنان جایگاه می رسد كه واسطه میان او و خداوند به زبانی از بین می رود و یا به تعبیر دیگر چنان از نظر وجودی به خدا و كمال مطلق نزدیك می شود كه به تعبیر قرآن به خدا بسیار نزدیك می شود: «قاب قوسین او ادنی» (نجم/۹) و به مقام های فیض مقدس و اقدس دست می یابد.
البته ناگفته نماند كه آن چه برای رسول اكرم(ص) در سیر و سلوك ملكوتی و معراج مشهود شد، برای سالكان كوی دوست هم به مقدار ظرفیت، شأنیت، قابلیت وجودیشان و به اندازه سیر و سلوكشان مشهود می شود. تنها تفاوت میان سلوك معنوی و سیر آفاقی و انفسی پیامبر با دیگر سالكان در اصالت و تبعیت و نیز در درجه و كیفیت و مقدار شهود آنان خواهد بود.
● معراج در قرآن و سنت
قرآن و سنت قطعی، مسئله معراج را تا حدودی بیان نموده است. آنچه از آیات و روایات برمی آید، آن است كه پیامبر دو سیر در حوزه و ابعاد زمینی و آسمانی داشته است. سیر زمینی وی از مسجدالحرام تا بیت المقدس و سیر آسمانی وی از مسجد اقصی تا سدره المنتهی است. آن چه مربوط به سیر زمینی است در سوره اسراء و آنچه مربوط به سیر آسمانی است، در سوره نجم بیان شده است.(۲)
قرآن در گزارش خود از سیر زمینی پیامبر نخست از تسبیح و تنزیه خداوند آغاز می كند؛ زیرا سالك اگر بخواهد معراج كند و سیر ملكوت و باطن هستی اقدام نماید، باید از عالم طبیعت برهد. در كار این رهایی از ملك و عالم طبیعت، سبوح و قدوس بودن خداوند نقش مهمی را ایفا می كند. به این معنا كه در مسئله معراج و سیر و سلوك معنوی، سبوح و قدوس بودن خداوند از آن جهت موثر است كه هرچه نزاهت و تجرد از عالم طبیعت بیشتر باشد، سیر و سلوك آسان تر است. بنابراین سالك می بایست راه تنزیه و تسبیح از عالم طبیعت را طی كند و از عالم طبیعت بگذرد تا از نظر وجودی به مرتبه و شأنیتی دست یابد كه بتواند ملكوت هستی را ببیند.
پس مبدأیی كه سبب فاعلی معراج است، سبوح و قدوس بودن خداوند است و اگر خدای سبحان به این عنوان درباره كسی تجلی كند، عروج نصیب او خواهد شد. علت این كه صفات تسبیحی خداوند عامل عروج معنوی است نه صفات تشبیهی، این است كه صفات تشبیهی در عالم طبیعت نیز تجلی می كند به خلاف صفات تسبیحی كه ویژه عالم معناست. به این معنا كه ملك و طبیعت جایگاه ظهور و بروز صفاتی چون «تبارك» و دیگر صفات تشبیهی (ملك/۱) است درحالی كه ملكوت جایگاه تجلی نام «سبحان» و دیگر صفات تسبیحی و تنزیهی است.
(یس/۸۳)
البته ناگفته نماند كه وقتی خداوند به اسم سبوح تجلی كرد، نام های دیگر هم زیرپوشش آن قرار می گیرند؛ چون ذات خدا كه همه كمالات را داراست، یكی است. (اعراف/۱۸۰) هرچند كه مظهر و مكان تجلی نمی تواند همه خصوصیات ذات را ارایه كند؛ ولی از آن جایی كه با همه گوناگونی اسما و اوصاف خدای سبحان همه صفت ذات هستند و ذات در همه جا هست، پس همه كمالات در همه جاست؛ بنابراین اگر تفاوتی وجود دارد، در ظهور و خفاست نه در وجود و عدم.(۳)
بنابراین اگر خدای سبحان با اسمای تشبیهی تجلی كند، ماورای طبیعت را از مخزن غیب به عالم شهادت تنزل می دهد و اگر با اسمای تنزیهی تجلی كند عالم طبیعت را به مخزن غیب می رساند. گاه انسان را به پیشگاه خود بالا می برد و گاه فیض خود را نزد انسان می آورد. به نظر می رسد «وحی» نیازمند عروج وجودی انسان به بالا و نزول شأنی خداوند به حد انسانی است تا بتواند مناسخت و هم ترازی وجودی پدید آید و وحی امكان تحقق یابد. آن چه تنزل می یابد فیض اوست كه خود را تا مقام انسانیت و هم تراز آن تنزل می دهد تا به عالم انسانی نزدیك شود و فرصت ارتباط میان خدا و انسان فراهم آید. از آن سو این انسان نیز باید از نظر وجودی و معرفتی عروج نماید و به كمالاتی دست یابد تا مناسخت و قابلیت از دو سوی پدید آید؛ زیرا وحی و هرگونه ارتباطی نیاز دوسویه است. به سخن دیگر هرگز ارتباط میان انسان و حیوان برقرار نمی شود مگر آن كه حیوان خود را به مقام انسان ترقی و انسان خود را به مقام حیوان تنزل دهد تا ارتباط برقرار گردد، چنانكه چنین امكانی برای حضرت سلیمان فراهم آمد و با مورچه و هدهد ارتباط برقرار كرد و سخن گفت.
به نظر قرآن، مبدأ قابلی معراج، عبودیت سالك است (اسرا/۱) و رسالت و نبوت و دیگر مقام های انسان كامل در پرتو همین عبودیت به دست می آید نه آن كه خود مبدأ و علت آن باشد. سالك قابل در سایه عبودیت به خدای سبحان نزدیك می شود و از نقص و عیب گناهان منزه می گردد و به كمال لایق وجودی دست می یابد، آنگاه به كمال مطلق به اندازه ای نزدیك می شود كه از آن به «قاب قوسین أو أدنی» (نجم/۹) تعبیر می شود.
با این بیان دانسته شد كه معراج، حقیقتی دارای دو چهره است: چهره ای كه به خدا ارتباط دارد تا با نام سبوح بر عبد تجلی كند؛ و چهره ای دیگر كه مرتبط به قابل و گیرنده است كه باید عبد، خالص شود؛ به این معنا كه تا بنده ای خالص نگردد به عروج دست نیابد. وقتی چنین امری تحقق یافت عروج امكان پذیر می شود و سالك در این سیر زمینی و عروج آسمانی خویش ملكوت اشیا و هستی را می بیند و به باطن حقایق آنها دست می یابد چنان كه برای پیامبر چنین دیدنی تحقق یافت.
● شب، ظرف تكامل و عروج
به نظر قرآن ظرف عروج، شب است؛ (فجر/۴) چون شب ظرف زمانی است كه در آن طبیعت نهان گردیده و آسمان آشكار می شود. آن چه از طبیعت در چشم بوده از دیده پنهان و تنها بی كران آسمان است كه چون رازی از پرده برون آمده خودنمایی می كند.
شب آن چنان در فرهنگ قرآن اهمیت دارد كه خدای سبحان بدان سوگند می خورد؛(فجر/۴) و مقام محمود و پسندیده ای را به شب زنده داران اهدا می كند.(اسرا/۷۹)
این كه خداوند سبحان برای اصلاح انسان ها به سحر (بخش پایان شب) قسم یاد می كند، از آن روست كه سحرخیزی خود سبب اصلاح بشر است. هرچند كه برای خداوند شب و روز معنا و مفهومی ندارد، ولی فرصت های مناسبی برای انسان هایی است كه قابلیت دارند تا به مقام تسبیح درآیند و از مقام تشبیهات روز و طبیعت آشكار رهایی یابند؛ چون روز، انسان را سرگرم می كند و به كام خویش می كشد چنان كه در دریای خروشان طبیعت تنها شناگران هستند كه در آن غرق نمی گردند. با این همه همان شناگران ماهر نیز ناچارند تا پایان روز در آن دست وپا بزنند تا غرق طبیعت نشوند. (مزمل/۷) بی گمان تلاش های روزانه و طبیعت تشبیهی نمی گذارد تا جان انسان آرام گیرد و از مقام بی نقص و عیب تنزیهی برخوردار گردد. وقتی شب هنگام می رسد انسان از دریای خروشان طبیعت با شنای توكل رهایی می یابد و در ساحل شب تسبیح آرام می گیرد. در سحرگاهان است كه پاها بر جای محكم تسبیحات استوار می گردد و دریافت های استواری را از ملكوت تسبیحات خداوندی به چنگ می آورد (مزمل/۶) به نظر قرآن، به دست آوردن این دریافت ها و گفتارهای محكم كه با عمل حضور و خلوص استوار می گردد، در شب آسان تر است. (احزاب/۷۱) به همین جهت است كه قرآن كه محكم ترین قول وگفتار است در هنگام شب نازل می شود (قدر/۱) و سیر زمینی پیامبر و عروج ملكوتی وی در شب اتقاق می افتد.
به هر حال هرچند كه تكامل در شب و روز امكان پذیر و شدنی است، ولی در شب به آسانی صورت می پذیرد؛ زیرا انسان در شب از آشفتگی به درمی آید و در تاریكی شبانه به آرامش روحی و روانی دست می یابد كه این امر موجب می شود تا ارتباطش با ملكوت آسان تر شود؛ زیرا در این هنگام از ملك و طبیعت فراغت و آسایش یافته و فكرش از آشفتگی رهایی پیدا كرده است. در این هنگام است كه از آن «سبح طویلی» كه در روز و در بیرون وجودی او برپاست، رهایی یافته و به حضور قلب دست می یابد. پس اگر كسی در شب نیز گرفتار «سبح طویل» درونی باشد نمی تواند همانند روز از شبش بهره گیرد و به سیر و عروج ملكوتی وجودی اقدام كند.
● سیر زمینی و معراج آسمانی
به نظر می رسد پیامبر دو نوع سیر و سلوك داشته است. یكی سیر زمینی و دیگر معراج آسمانی. در سوره اسراء تنها به سیر زمینی آن حضرت اشاره شده است. این سیر زمینی نیز ازنظر وجود شناختی و معرفت شناختی دارای ارزش و اهمیت بسیاری است. در حقیقت می توان سیر زمینی پیامبر را كه از مسجدی به مسجد دیگر بوده و خود و پیرامونش از انواع بركات آكنده است، حركت و سیری در آفاق و انفس دانست. در این سیر ملكوتی زمینی نیز پیامبر با باطن و ملكوت طبیعت و هستی مادی آشنا می شود و در دو مسجد به شناخت توصیفی خداوند دست می یابد و خود نیز ازنظر وجودی به كمال طبیعی می رسد.
در سوره نجم، قرآن به سیر و معراج آسمانی وی اشاره می كند كه در آن از حركت افقی و هستی شناختی به حركت و سیر عمودی و خداشناسی محض اقدام می كند. در این مسیر صعودی است كه پیامبر از نظر معرفت شناختی و وجود شناختی به جایگاهی عروج می كند كه از نظر نزدیكی به خدا به «قاب قوسین أوأدنی» تعبیر شده است. در قرآن جایی كه پیامبر در عروج آسمانی بدان می رسد به «سدره » نیز تعبیر شده است. «سدره » جایگاهی است كه احاطه نور غیبی آن را پوشانده است این نور چنان نوری است كه هرگز در وصف و تشبیه نمی گنجد و پاك و منزه از هر تعریف و تحدید و تبیین است. اگر قرآن از آن به «پوشاننده» تعبیر می كند در حقیقت این وصف مترادف با «سبوح بودن» است كه می بایست او را از حد و كران و وصف و بیان و تشبیه منزه دانست. بنابراین در سیر صعودی نیز مبدأ فاعلی سبوح بودن خداست و هم آن كه او به جایگاهی می رسد كه می توان آن را مقام تسبیح ذات دانست. بنابراین پیامبر در عروج آسمانی به مقام تسبیح درمی آید و خود نیز انسان كامل می شود كه نمی توان به صفات تشبیهی در تبیین وجود شناختی وی بسنده كرد بلكه می بایست او را نیز در بسیاری از حالات وجودی تسبیج نمود تا حق آن حضرت را آن چنان كه شایسته و بایسته است ادا كرد. این هماهنگی میان خدا و رسولش است كه او را «به مقام محمود و مقام تنزیه» می رساند و وجود كمالی و به تعبیر قرآن «شمس وجودی» را به خود اختصاص می دهد. از این زمان (البته مراد از زمان مفهوم خاصی است كه با زمان دهری ارتباط چندانی ندارد.) است كه خداوند نیز از شمس وجود او به همه كائنات افاضه می رساند و پیامبر به عنوان واسطه وجودی افاضات خداوند به همه كائنات حتی خود فرشته وحی می شود و به او نیز معرفت می آموزد و معلم او می شود. بنابراین پیامبر به عنوان و مقام مظهریت اسم اعظم بدل می گردد كه تشبیه و توصیف آن را برنمی تابد از همین رو و به جهت تغییر وجودی است كه رسول گرامی توانست در عروج آسمانی خویش به معارفی به صورت بی واسطه دست یابد كه هیچ موجودی حتی فرشته وحی و جبرئیل بدان آگاه نشد و حتی اجازه ورود به آن خلوتگاه قدسی را پیدا نكرد. از آثار و پیامدهای این دگرگونی معرفت شناختی و وجود شناختی پیامبر است كه هر سخن رسول خدا از سوی خداوند عین وحی تلقی شده است(نجم/۳) زیرا از نظر معرفت شناختی و وجود شناختی به چنان جایی رسید كه هیچ موجود دیگری به آن جا نرسیده است. پس نباید همان گونه كه از خدا در باره گفتار و رفتارش پرسش نمی شود و مؤاخذه نمی گردد(انبیاء/۲۳) در باره گفتار و رفتار پیامبر سؤال و پرسش نشود و آن حضرت بدان مؤاخذه نگردد؛ زیرا همه اعمال و گفتار و رفتارش الهی است. پس باید از هرچه كه امر می كند اطاعت كرد و از هرچه نهی می كند اجتناب نمود(حشر/۷) زیرا او جز به وحی مستقیم و امر الهی او نهی نمی كند.
مركز فرهنگ و معارف قرآن كریم.
منابع و مآخذ:
- معراج از دیدگاه قرآن و روایات، محسن ادیب بهروز.
- نك: المیزان، ج۱۳، ص۱۷؛ مجمع البیان، ج۶، ص.۴۴۷
- سیره رسول اكرم در قرآن، جوادی آملی، ج.۹
سیره رسول اكرم در قرآن، آیت الله جوادی آملی؛ تفسیرالمیزان، علامه محمدحسین طباطبایی؛ مجمع البیان فی تفسیرالقرآن، شیخ طبرسی؛ معراج از دیدگاه قرآن و روایات، محسن ادیب بهروز.
منبع : سایت پیامبر اعظم


همچنین مشاهده کنید