جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


آشنایی با شمس تبریزی


آشنایی با شمس تبریزی
شمس تبریزی کیست، که اینچنین مولانا را آشفته و "بیدل‌ودستار" می‌نماید؟ و مولوی را برآن می‌دارد که دیوان شعری بسیار با ارزش و فاخر به نام شمس بسُراید و به وی تقدیم کند( دیوان شمس تبریزی). در واقع ما شمس تبریزی را بیشتر از طریق مولانا و از پنجره سروده‌ها و غزل‌های شوریده وی است که می‌شناسیم. در باره شمس تبریزی اطلاعات و آگاهی فراوانی در دست نیست، بیشتر آنچه که در مورد او در دسترس است به افسانه و غُلو آلوده شده است. اما آنچه که روشن است اثری است که شمس بر مولوی می‌گذارد و زندگی مولوی را مملو از عشق، عرفان و وارستگی می‌نماید و او همچون صوفی صاف شده‌ایی تولدی دیگر می‌یابد. شمس تبریزی آنچنان زیربنای اندیشه‌ی مولوی را تحت تأثیر خود قرار می‌دهد، که او را تا پایان زندگی مست و سرگشته و دیوانه می‌کند.
میرزا محمدعلی، فرزند میرزا عبدالرحیم بازرگان تبریزی متخلص به صائب و معروف به میرزا صائب در سال ۱۰۰۰ یا ۱۰۰۷ هـ.ق در تبریز به دنیا آمد:
صائب از خاک پاک تبریز است‎
هست سعدی گر از گل شیراز.
وی در سال ۱۰۸۷ ق دارفانی را وداع گفت. قبر صائب در باغچه ای در اصفهان در خیابانی که به نام او نامگذاری شده است قرار دارد. پدرش بازرگان بود. در سال ۱۰۱۲ هجری شاه عباس کبیر همه تجار و بازرگانان را برای رونق بخشیدن پایتخت تازه بنیان صفوی به اصفهان دعوت کرد. او نیز همراه پدرش راهی آنجا شد و در سن جوانی مشرف به حج شد و بعد از آن به آستان قدس رضوی مراجعت کرد.
شکرلله که بعد از سفر حج صائب
عمر خود تازه به سلطان خراسان کردم
و بعد به اصفهان بازگشت و با وجود تمام جاذبه ها و نقوش و زیبایی های تاریخی که در اصفهان بود وی سودایی سفر به هندوستان شد و علت آن نیز شنیدن افسانه هایی از سرزمین بزرگ هند و غرائب طبیعی که در آن جا بود و دیگر این که در آن زمان اکثر شاعران و هنرمندان به هندوستان سفر می کردند بالاخره در سال ۱۰۳۴ راهی سفر شد و تنها چیزی که با خود همراه داشت دفتر شعرش بود و چون به کابل رسید در محضر ظفرخان، والی آنجا که از ادب دوستان ایرانی نیز بود اغرار و اکرام فراوانی دید و در همانجا ماندگار شد، وی می گوید:
چو زلف سنبل اوراق من پریشان بود
نداشت طره شیرازه روی دیوانم
تو غنچه ساختی اوراق باد برده من
وگرنه خار نمی ماند از گلستانم
و صائب همراه ظفرخان به لاهور، کشمیر و برهانپور سفر کرد و بعد از ۹ سال از هندوستان به اصفهان مراجعت کرد، شهرهای مشهد، قم، کاشان، اردبیل و مازندران را سیاحت کرد و همچنین از شعرای معاصر وی می توان طالب آملی، کلیم کاشانی، ظهوری ترشیزی را نام برد. صائب مردی متدین و متشرع بود. او شیعه دوازده امامی و معتقد به تمام فرایض و سنت های اسلامی بود.
صائب به شهادت اشعار خود و همچنین قول معاصرانش، وی مردی فرشته خو، کم آزار و متواضع بود و تمام تذکره نویسان نیز از محامد او سخن گفته اند. حتی دشمنش آذر در آتشکده می نویسد: «در اصفهان کسب کمالات صوری ومعنوی کرد.» و صائب از جمله شاعرانی است که در زمان حیاتش آوازه سخنانش تا قلمرو زبان دری (ایران، هندوستان، عثمانی) را شامل گردید و به قول صاحب سفینه خوشگو «خوندگار روم و پادشاهان اطراف درخواست نسخه ای از دیوان او در حال حیات می کردند و شاه ایران به رسم تحفه و هدیه می فرستاد و منت می نهاد» و همچنین علاقه مندان به سخن و شعر او از مکان های مختلف و برخی پای پیاده به اصفهان می آمدند تا وی را ملاقات کنند و نویسندگان تذکره های نصرآبادی، قصص الخاقانی، سرو آزاد و کلمات الشعرا، استادی و جلالت وی را ستوده اند و صائب یکی از بزرگ ترین شاعران شیوه سبک هندی است و از مختصات آن می توان به مواردی اشاره کرد.
۱) داشتن زبانی جدید، به طوری که شعر از مدرسه به بازار آمد و زبان رایج مرسوم همان زبان مردم عصر و به صورت واقع گرا بود.
۲) معنی گرایی در شعر هندی رایج بود و شاعران به معنی و محتوا بیشتر از زبان و صورت اهمیت می دادند به طوری که هیچ معنا و مضمونی نیست که در شعر صائب نیامده باشد. او حتی از گل قالی، تندباد بیابان و تبخال نیز مضمون سازی کرده است و کوشش شاعر سبک هندی مضمون یابی و ارایه خیال خاص و برجسته است.
یعنی تفکری جزیی که تازگی و بدعت و بیان اعجاب انگیز در آن نمایان است. چنانچه صائب می گوید:
می نهم در زیر پای فکر، کرسی از سپهر
تا به کف می آورم یک معنی برجسته را
۳) ادبیات: در سبک هندی از صنایع ادبی بدیع و بیان به غیر از تشبیه که اساس کار آن ها است استفاده چندانی نشده است. زیرا سبک هندی شعر، مضمون های اعجاب انگیز و ایجاد رابطه های غریب است و در آن بیشتر به زیبایی و تازگی معنی التفات می گردد. به طوری که صائب می گوید:
در حسن بی تکلف معنی نظاره کن
از ره مرو به خال و خط استعاره ها
صائب به علت داشتن طینتی خوش همه شعرای معاصرش را در اشعارش به نحوی ستوده و همچنین به نظیری نیشابوری نیز توجه بیشتری داشته است و در اشعار قدما به خصوص مولانا و حافظ تتبع کافی داشت، مثلاً از مولانا و حافظ در فحاوی اشعارش ابیاتی را آورده است:
از گفته مولانا مدهوش شدم صائب
این ساغر روحانی صهبای دگر دارد
ز بلبلان خوش الحان این چمن صائب
مرید زمزمه حافظ خوش الحان باش
و شیوه شاعری را از نظر ایجاد تناسبات متعدد بین الفاظ و گرایش به ایهام از حافظ آموخته است:
به فکر صائب از آن می کنند رغبت خلق
که یاد می دهد از طرز حافظ شیرازی
صائب با آن همه ابیات عرفانی و عظیم خود فرد روشن بینی بود و عرفانش الهی.
تو آن زمان شوی از اهل معرفت صائب
که ترک عالم چون و چرا توانی کرد
و نکات فلسفی و انتباه و عبرت نیز در اشعارش به چشم می خورد:
بر لب بام خط نتوان بخواب امن رفت
ایمنی خواهی زاوج اعتبار اندیشه کن
اگر چه ظلمت شب پرده پوش بی ادبیست
تویی ادب، ادب خود نگاهدار، مخسب
و همچنین نکته های اجتماعی، انتقادهای شدید از دکانداران شریعت و طریقت و اخلاق، موج می زند:
فغان که نیست بجز عیب یکدگر جستن
نصیب مردم عالم از آشنایی هم
□□□
ما با این ده روز عمر از زندگی سیر آمدیم
خضر چون تن داد حیرانم به عمر جاودان
□□□
پشه با شب زنده داری خون مردم می خورد
زینهار از زاهد شب زنده دار اندیشه کن
□□□
نیستم دلگیر اگر آیینه ام در زنگ ماند
من که اهل معنیم صورت پذیری چون کنم
□□□
در حفظ آبرو زگهر باش سخت تر
کاین آب رفته باز نیاید بجوی خویش
از موضوعات رایج غزل صائب که توسط آن می توان شخصیت و روحیه و خلقیات وی را نیز تجسم کرد می توان از: بیقراری و شیدایی، مردم گریزی، حیا و نرم خویی، فرار از تقلید و تعریف از خود نام برد که ابیاتی در همان موارد گفته شده است:
نه من از خود نه کسی از حال من دارد خبر
دل مرا و من دل دیوانه را گم کرده ام
□□□
صائب نشان به عالم خویشم نمی دهند
چندانکه می کنم ز کسان جست وجوی خویش
□□□
صائب به هیچ دل نبود دیدنم گران
بار کسی نمی شوم و بار می کشم
□□□
پیش کسی دراز نگشته است دست ما
ما چون چنار ز آتش خود در گرفته ایم
□□□
دل می برد ز قند مکرر کلاهم من
نی می کند به ناخن شکر کلام من
منابع مضمون های به کار گرفته شده صائب انسان و جهان است. او سعی دارد تا خصلت های آدمی که دوگانه می باشد را نشان دهد. در اشعار او انسان نیمی فرشته و نیمی اهرمن می نماید و جهان مجموعه ای از تضادهای بین نور و ظلمت حیات و ممات است و این دوگانگی، خود نظم در خلقت ایجاد کرده است. ذهن او در تلاش است تا رابطه ای بین انسان و طبیعت و بالعکس بیابد. در واقع تضاد در شعار صائب برای ایجاد خلق مضامینی نو و تازه می باشد که هر بیت آن معنی و اندیشه خاصی را دارا است. به قول مرحوم استاد فیروزکوهی «او نه تنها به نقاشی احوال انسانی، بلکه به تجسم همه ریزه کاری های حیات کمربسته است، صائب نقاشی چیره دست است که همه ریزه کاری ها و پست و بلندی های اندام حیات و چین و شکن های چهره زندگی و زشتی و زیبایی آن را با قلمی دقیق و چشمی خرده بین و موشکاف نقاشی کرده است.»
و صور خیال در شعر صائب پویا می باشد:
آب چو هموار برود آیینه است
سیل چون به دریا بریزد صاف می شود
روشنگر وجود بود آرمیدگی
آیینه است آب چو هموار می رود
تو سعی کن که به روشندلان رسی صائب
که سیل واصل دریا چو شد زلال شود
و در حقیقت تجسم بخشیدن به اشیا و زندگی و حیات دادن به آن ها به نوع زیبایی در اشعار صائب شکل گرفته است:
به دامن می دود اشکم گریبان می درد هوشم
نمی دانم چه می گویم نسیم صبح در گوشم
در اینجا صائب به نسیم صبحگاهی جان داد که توان سخن گفتن را نیز دارد و یا در بیت دیگری از صائب آمده است:
چه عاجز گره دل شدی به باغ خرام
که تیز کرده بهار از شکوفه دندان ها
که شکوفه دندان بهار است و بهار با این دندان ها می خواهد گره از دل را باز کند و هنر دیگر صائب در به هم آمیختن ظلماتی است که هیچ ارتباط و تناسبی با هم ندارند. به طوری که این کلمات را با نیروی اعجاب انگیز مضمون از کثرت به وحدت می رساند:
من آن حسن غریبم کاروان آفرینش را
که جای سیلی اخوان بود فیل بنا گوشم
که اجزای این بیت: حسن، کاروان، غریب، سیلی، اخوان، نیل و بناگوش همگی با هم داستان یوسف که مورد قهر و بی مهری قرار گرفت را تداعی می کند.
منبع:
تبیان آذربایجان شرقی
منبع : تبیان