جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تا پای توپ های عراق شناسایی


تا پای توپ های عراق شناسایی
در اثنای فعالیت تیم ویژه ی شناسایی ارتفاعات علی گره زد، فرمانده تیپ ۲۷ از امر مساعدت به دیگر یگان های رزم نیز غفلت نمی ورزید؛ چه این که طی همین ایام بود که جمعی از مسؤولین تیپ ۷ ولی عصر(عج) سپاه دزفول، برای حل مسأله ای به ظاهر لاینحل، به وی مراجعه کردند. عبّاس برقی، از مسؤولین واحد ادوات تیپ ۲۷ در این باره می گوید:
... یک شب که در دوکوهه، در جلسه ای با حضور حاج احمد و تعدادی از برادران مسؤول تیپ ۷ ولی عصر(عج) سپاه دزفول شرکت کرده بودیم، یکی از برادران این تیپ به حاج احمد گفت: واقعیت این است که راهکار چهارم محور عملیاتی غرب دزفول باز نشده و به نظر می رسد اصلاً نمی شود آن را باز کرد. حاج احمد از شنیدن این مطلب خیلی ناراحت شد و به ایشان گفت: برادر جان، در جبهه ی جنگ ما، کار نشد ندارد! ما این را به شما ثابت می کنیم.
در پایان همین جلسه بود که مقرر شد شخص حاج احمد، به همراه رضا چراغی، محسن وزوایی، حسین قجه ای و یکی از مسؤولان محور تیپ ۷ دزفول بروند و ببینند که وضعیت آن راهکار به ظاهر بازنشدنی، از چه قراری است. یادم هست من یک قبضه تفنگ کلاشینکف تاشو که بند حمایل دست ساز چرمی داشت، با خودم از مریوان آورده بودم. حاج احمد، سلاح مرا گرفت و به همراه آن برادرها، راهی شناسایی منطقه شد.
جعفر جهروتی زاده در شرح این مأموریت می گوید:
... بخش عمده ی مأموریت ما در شناسایی منطقه ی بلتا انجام شده بود که یک شب، همان طور که داشتیم مسیر مین گذاری شده را پاکسازی می کردیم و برای ادامه ی کار شناسایی جلو می رفتیم، به ناگاه رسیدیم به جاده ی آسفالت دهلران به اندیمشک. این جاده از ابتدای اشغال منطقه در پاییز ۱۳۵۹ به تصرف ارتش عراق درآمده بود و تا به آن زمان هیچ عنصر خودی یی نتوانسته بود خودش را به این جاده برساند. یکی از برادران واحد اطلاعات عملیات تیپ ۷ سپاه دزفول که در آن شب های آخر به اتفاق حاج احمد به جمع ما پیوست، همان جا روی جاده از فرط شوق به سجده افتاد و در حالی که زیر لب عباراتی نامفهوم را با خود زمزمه می کرد، بی اختیار شروع کرد به اشک ریختن. حاج احمد او را آرام کرد و از نو به راه افتادیم. ما پل های کوچک آبرو زیر جاده را هم پشت سر گذاشتیم تا رسیدیم به یک سری میدان مین در آن دست جاده ی اندیمشک - دهلران. این مین ها هم به سیاق رایج خنثی شدند. لازم است این نکته را عرض کنم که من تنها تخریب چی عضو این تیم شناسایی بودم و تخریب چی دیگری همراه نداشتیم. از این رو، کار خنثی سازی مین ها زمان می برد. این را هم در حاشیه داشته باشید که اصولاً در این شناسایی ها، ما متکی به تاریکی شب بودیم و با توجه به عمق مسافتی که آمده بودیم، رعایت صرفه جویی در وقت، برایمان در حکم امری حیاتی بود؛ چرا که در صورت روشن شدن هوا، قادر به مراجعت به خط خودمان نبودیم و ناچار می شدیم به زحمت خودمان را یک جایی در میان شیارها و تپه ماهورها مخفی کنیم. همین دغدغه ی فکری نسبت به رعایت سرعت عمل در خنثی کردن مین ها، فشار عصبی زیادی به بنده وارد می کرد که سعی می کردم مزاحم تمرکز فکری و دقت عمل من نشود. ظرف مدتی که بنده مشغول کلنجار رفتن با مین ها بودم، حاج احمد و بقیه ی بچه های تیم، به ناچار می ایستادند تا کار من تمام بشود. هیچ وقت فراموش نمی کنم که آن قدر فاصله ی ما با مواضع سربازان دشمن نزدیک بود که ما یک موکت باریکی را که از قبل تهیه کرده و با خودمان آورده بودیم، کنار بستر خشکیده ی رودخانه ای فصلی، بر روی شن و ماسه ها پهن کردیم تا بچه ها آرام آرام از روی آن به سمت جلو حرکت کنند؛ طوری که صدای پایشان به گوش سربازان عراقی نرسد.
سرانجام رسیدیم به منطقه ی معروف علی گره زد؛ جایی که توپخانه ی سپاه چهارم دشمن در آن مستقر بود. از آنجا که می بایست تا نزدیک موضع توپخانه جلو می رفتیم و این کار وقت گیر بود، قطعاً برگشتن ما با روشن شدن هوا مصادف می شد. به همین جهت، بعد از انجام کار ناچار شدیم به دلیل نزدیکی فجر صادق، خودمان را در یک سنگر خالی تانک مخفی کنیم؛ با این امید که شب بعد بتوانیم مسیر طی شده را به عقب برگردیم. با روشن شدن هوا، نگاهی به مواضع توپخانه انداختیم و حتی توانستیم توپ های داخل یکی از این موضع ها را بشماریم. خودم حدود بیست و هشت عراده توپ دشمن را شمارش کردم. از آن جا که ما یک مقدار از آب قمقمه هایمان را در مسیر مصرف کرده و با مابقی آن برای نماز صبح وضو گرفته بودیم، وقتی خورشید به وسط آسمان رسید، دیدیم برای وضو گرفتن، حتی یک قطره آب هم نداریم. یادش به خیر، حسین قجه ای؛ فرمانده گردان سلمان، با آن سر نترسی که داشت، بلند شد و سه تا از قمقمه های خالی بچه ها را برداشت، با یک جست از چاله تانک بیرون پرید و رفت کنار تانکر آب عراقی ها و با خونسردی حیرت آوری که اصلاً قابل وصف نیست، یکی یکی قمقمه ها را پر کرد و آورد. حسین قجه ای چنان خونسرد رفت و برگشت که همه متحیر شدیم. حتی عراقی ها هم از بالای تپه او را می دیدند؛ منتها فکر کرده بودند لابد حسین هم یکی از نیروهای خودشان است.
البته علّت خلوت بودن منطقه این بود که عراقی ها عمدتاً تا حوالی ساعت ۱۱ خواب بودند و کنار توپ ها، پرنده پر نمی زد. به همین دلیل، حسین به راحتی توانسته بود وارد منطقه ی آنها بشود... خلاصه، با آبی که حسین از تانکر عراقی ها برایمان آورد، وضو گرفتیم و نماز خواندیم. مختصری شکلات جنگی همراه داشتیم که به جای ناهار، همان ها را خوردیم. بعد هم یک بار دیگر، همه جای موضع توپخانه را با دقت شناسایی کردیم. توپ ها و سنگرها را شمردیم و حتی راه هایی را که از طریق آنها می شد به پشت توپخانه رفت، شناسایی کردیم.
بعد از اتمام کار، با تاریک شدن هوا، به عقب برگشتیم. بدین ترتیب، مأموریت تیم ویژه ی شناسایی ارتفاعات علی گره زد در محور بلتا، با موفقیت به پایان رسید.
عبّاس برقی در بخش پایانی خاطره ی خود از آن شناسایی می گوید:
... اصولاً در عرف نظامی، کار فرمانده تیپ، شرکت در مأموریت شناسایی نیست. این قضیه که یک فرمانده تیپ بیاید از خط پدافندی خودی عبور کند، از میدان مین دشمن بگذرد و برود عمق مواضع دشمن را شناسایی کند، در هیچ یک از معیارها و آیین نامه های متعارف نظامی جهان قید نشده است؛ ولی حاج احمد شخصاً راهی این مأموریت شد، منطقه را هم به خوبی شناسایی کرد و با موفقیت برگشت.
یادم هست در بازگشت، به آن برادر دزفولی گفته بود: می بینی برادر، می شود رفت و می شود راهکار را باز کرد؛ منتها شما باید دل به کار بدهید. من که گفتم: در جبهه ی ما، کار نشد ندارد! به این ترتیب، راهکار چهارم هم باز شد.
با توجه به شناسایی های به عمل آمده و همچنین شنود مستمر مکالمات بی سیم دشمن توسط عناصر مخابرات خودی، تراکم، تجمّع و پراکندگی یگان های دشمن در محورهای مقابل تیپ ۲۷ محمّد رسول الله(ص) در دهه ی دوم اسفند ۱۳۶۰ به شرح ذیل اعلام شد:
الف ) منطقه ی شاوریه، تپه ی ۳۵۰ و دهلیز:
- دو گردان تقویت شده ی پیاده و یک گردان تانک؛ همچنین دشمن، حد فاصل منطقه ی شاوریه تا بلتا را با استعداد چند واحد از نیروهای جیش الشعبی پوشش داده است.
- در تپه ی ۳۵۰ شاوریه، یک گروهان زرهی دشمن به استعداد چهارده دستگاه تانک مستقر شده است.
ب ) منطقه ی بلتا، از انتهای ارتفاعات شاوریه تا تپه ی ۲۳۰ و محور مماس بر جاده ی آسفالت اندیمشک - دهلران:
- یک گردان پیاده و یک دسته ی زرهی.
ج ) ارتفاعات علی گره زد و علی گریذد:
- دو گردان زرهی و یک گردان مکانیزه.
- هشتاد و دو عراده توپ سنگین و برد بلند با کالیبرهای مختلف.
د ) منطقه ی جوفینه، از پشت دهلیز کانال L شکل تا اطراف جاده ی آسفالت اندیمشک - دهلران:
- تجمع نیروی دشمن در اطراف جاده و مقابل موضع توپخانه ی سپاه ۴ عراق بسیار زیاد برآورده شده است.
- حدود بیست عراده توپ سنگین عمدتاً ۱۳۰م.م در پشت ارتفاعات ۱۴۵ و ۱۴۸ جوفینه تا مناطق پایین تر از آن مستقر است.۱
به تدریج گردان های تیپ ۲۷، خاصه سه گردان منتخب احمد متوسّلیان برای کار در منطقه ی علی گره زد بر شدت و حجم آموزش فشرده ی نیروهای جمعی خود می افزایند. متوسّلیان نسبت به امر آموزش دقیق بسیجیان، حساسیت فوق العاده ای - ناشی از تجربیات حاصل از عملیات محمّد رسول الله(ص) - از خود نشان می دهد. او بر این حقیقت وقوف یافته است که شرط توفیق مانورهای طرح ریزی شده توسط رده های ستادی، آمادگی و ورزیدگی هرچه بیشتر یکایک نیروهای عمل کننده است و لاغیر. فرمانده دوراندیش تیپ ۲۷، تجربه ی ناکامی گردان تحت فرماندهی محمّد عبدی در جریان یورش عمقی به پشت مواضع دشمن در شهر طویله عراق را از سر گذرانده و از فردای ختم نبرد کوهستانی محمّد رسول الله(ص) در هر فرصت ممکن، نقاط قوت و ضعف عملیات مذکور را مورد بازنگری چندین باره قرار داده است. تأکید شدید و قاطع وی نسبت به امر آموزش نیروها، عمدتاً ناشی از درس های ارزشمند عملیات محمّد رسول الله(ص) بود. هم از این روی، او کمترین تسامحی را در این زمینه روا نمی دانست و با فرد مسامحه کار - هرکه بود - قاطعانه برخورد می کرد.
پانوشت :
سند شماره ۶۱۰۰۱۰، طرح عملیاتی تیپ ۲۷ محمّد رسول الله(ص) اواخر اسفند ۱۳۶۰، آرشیو اسناد معاونت فرهنگی لشکر ۲۷.
منبع : روزنامه کیهان