سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی تطبیقی به عرفان شیعی و هندو


نگاهی تطبیقی به عرفان شیعی و هندو
عرفان شناسی تطبیقی اگر چه پیشینه تاریخی نسبتاً مقبول و موجهی دارد، لكن آنچنان روشمند و كارآمد و در عین حال مرسوم نبوده است، تا شاهد آثار وجودی گران سنگ عارفان بزرگ و پژوهشگران عرفانی در این زمینه ها باشیم؛ با این وجود در كتب و آثار محققین هر از چند گاهی بین مسائل عرفانی در حوزهٔ نظر و در حوزهٔ عمل بحثهای وافر و وافی صورت پذیرفته است. به طور كلی ادیان شناسی تطبیقی در نیمهٔ دوم قرن نوزدهم میلادی، در غرب رایج شد و در گذر زمان تعمیق و توسعه پیدا كرده است، مستشرقین آلمانی، فرانسوی و حتی انگلیسی نیز در صدد مقایسه عرفانهای ادیان و مكاتب برخاستند، لكن چون به همهٔ منابع اصیل دسترسی نداشته و با مبادی و مبانی عرفانها بخصوص عرفانهای وحیانی آشنایی عمیق نداشتند، لذا مباحث ابتر و ناقص باقی ماند؛ تا در نیمهٔ دوم قرن بیستم بزرگانی در این حوزه ظهور پیدا كردند، مانند «هانری كربن» فرانسوی كه زانوی شاگردی به محضر امثال علامه طباطبایی(رض) زد و «ایزوتسو» فلیسوف و عارف بزرگ ژاپنی كه از استاد جلال الدین آشتیانی محقق و مدقق حكمت و عرفان بهره برد و یا «آن ماری شیمل» كه در عرفان پژوهی و حتی بحثهای تطبیقی گامهای قابل توجهی برداشتند. بگونه‏ای كه عرفان اسلامی بخصوص عرفان شیعی كه در ذهن و زبان، غربیها، مستشرقین و حتی محققین شرق محجور مانده بود، توانست حیاتی دوباره بیابد و در حد خود تحولی نوین در این عرصه ایجاد نماید. با این وجود در دنیای پیشرفته غرب با تكنولوژی مدرن اطلاع رسانی، هنوز بسیاری از معارف و آمیزه های بلند و توانمند و سازندهٔ معرفتی ادارك نشده است، شگفت انگیز تر اینكه در تحقیقات آكادمیك نیز چنین می‏باشد و پژوهشهای انجام گرفته، تنها پدیدار شناسانه و تاریخی است، لذا عمق و اساس مسائل و غایات عرفانی روشن نشده است، چه برسد به اینكه ریشه یابی درونی و بیرونی شده باشد.
بنابر این با توجه به ضعف وخلل جدی در عرفان تطبیقی لازم دانسته شد سلسله مقالاتی به عرفان شناسی تطبیقی آنهم محتوایی و درونی نه تاریخی، پرداخته شود.
در این راستا عرفان اصیل اسلامی مورد بررسی مقایسه ای با عرفانهای هندویی، یهودی، مسیحی، سكولار و لیبرال نوین قرار می گیرد. تا افقی جدید در این عرصه گشوده شود و به برخی پرسشها و شبهات نسل جدید پاسخهای كافی و لازم داده شود تا سرفصل جدیدی برای اصحاب اهل فن و تحقیق قرار گیرد؛ البته قطعاً این مقالات نواقص و خلاءهای فراوانی دارند، لكن امید آن است كه دستمایهٔ حلقه‏های پژوهشی، دانشجویان و استادان عزیز و عظیم‏القدر چنین عرصه‏هایی باشد.
البته در زمان حاضر تلاشهای بی شائبه بزرگانی از حوزه مثل علامه طباطبایی(رض)، محمدرضا حكیمی و از دانشگاه عبدالحسین زرین كوب و جلال الدین همایی و … كه پیش زمینه های بسیار مفیدی را فراهم ساختند و بررسی های تاریخی و حتی محتوایی ارجمندی را فرا روی دانش پژوهان عرفان نهاده اند.
قبل از ورود به بحث ذكر دو نكته لازم است:
▪ اول، روش ما بررسی مقارنه ای برخی مؤلفه ها و شاخص های عرفانی می باشد از قبیل: توحید، انسان كامل (ولایت)، مقام و موقعیت سلوكی انسانها و زبان عرفانی می باشد البته با بررسی مطلوب و جامع فاصله دارد، بلكه فقط نقبی و نقدی بر بعضی و راهكارهای عملی سیر و سلوكی زده می شود، تا زمینه برای آسیب شناسی سلوكی و هدف شناسی عرفانی فراهم گردد و دریابیم كه «راه چنان روید كه راهروان رفتند» یعنی تنها عرفان اصیل اسلامی یا عرفان ناب با شریعت محور، توان رساندن انسان به سرور و سعادت حقیقی را دارد و نداها و خواسته های فطری را در كمال شناسی و كمال‏یابی پاسخگو می باشد. بنابراین در عرفان تطبیقی، مؤلفه‏های ساختاری، شاخص ها، روشها و غایت مورد توجه قرار می‏گیرند و همهٔ وجوه عرفانی مورد نظر نیست. چه اینكه محور اساسی تطبیق، شناخت عناصر اصلی تكوین، تكامل عرفانها، ماهیت شناسی و دریافت نقاط قوت و ضعف هر كدام خواهد بود.
▪ دوم، عرفان مورد نظر در این نوشتار، عرفان به معنای اعم است، به عبارت دیگر عرفان در نخستین كاربرد اصطلاحی خویش همراه با كلمهٔ «تصوف» به معنای شاخه ای از شاخه های معرفت بشری است كه بر ذوق، اشراق، كشف حقیقت و پایه های درونی و سلوكی تكیه و تأكید می‏ورزد و «قسیم» معرفت‏های علمی، فلسفی، هنری، فقهی و … می‏باشد؛ بنابراین عرفان، علم به مبدأ اعلی از راه اسماء، صفات الهی، شناخت ویژگیهای مبدأ و معاد، از طرق سیر و سلوك می‏باشد كه در دو حوزهٔ نظری علمی یا عرفان اصولی و سلوكی عملی یا عرفان وصولی متبلور شده است بدین جهت برخی جنبه های اجتماعی آن را «تصوف» نامیده‏اند. اما عرفان در یك نگاه كاربردی تر و در عین حال بسیار ژرف و شگرف به معنای «معنویت خواهی» و «وجههٔ توحیدی و الهی» تحول یافته كه در حوزهٔ عرفان و تصوف رسمی محدود نمی‏گردد و حتی قسیم دیگر انواع و شاخه های معرفت بشری نیز نخواهد بود، بلكه مفهومی گسترده داشته و همهٔ ساحتهای دانش و بینش الهی و بشری را نیز شامل می‏گردد كه در فطرت و سرشت آدمیان هم ریشه دارد، اگر این نگاه و رویكرد عرفانی منظور قرار گیرد، نقد ایجابی و سلبی یا آرایشی و پیرایشی عرفانهای الهی و بشری بهتر و جامع تر صورت خواهد پذیرفت كه همان هدف اولی و اصلی در نگارش این مقاله خواهد بود.
● پیشینه تاریخی
نخستین فردی كه در شرق به بررسی مقایسه‏ای عرفان اسلامی و هندویی پرداخت و توجه ویژه‏ای در این خصوص داشت، دانشمند جامع، مرحوم «ابوریحان بیرونی» می‏باشد كه نقش بسیار مؤثری در تحقیق پیرامون آئین هندوان و آشنا سازی مسلمانان با عرفانهای هندوئی داشته است. وی معتقد بود بین عرفان اسلامی با عرفان هندویی وجوه تشابه فراوانی وجود دارد، حتی مشابهت هایی بین اندیشهٔ بایزید، حلاج و شبلی با مكتب «پاتانجل» وجود دارد كه بیشتر ناظر به عرفان صوفیانه است، چنانكه ابوریحان می‏گوید: «تا زمانی كه داری اشاره می‏كنی «موحد» نیستی، مگر پس از آن كه «حق» بر اشارهٔ تو مستولی شود و اشاره در تو محو گردد و دیگر «مشیر» و «اشاره» ای باقی نماند. در كلام صوفیان مطالبی وجود دارد كه اشاره به عقیدهٔ اتحاد ذات و موضوع دارد؛ مانند پاسخ یكی از صوفیان به پرسش از «حق» كه می‏گوید: چگونه محقق نكنم كسی را كه آن كس منم در «انیت» و نه در «اینیّت»؟ اگر باز گردم با بازگشت، جدا می‏شوم و اگر غفلت ورزم، باتخلف سبك بار می‏شوم و با اتحاد «یكی» می‏گردم. مانند گفته ابوبكر شبلی كه : بِكَن از كل تا با كلیت به ما پیوندی، پس باشی و اخبارت از ما نباشد و كردارت كردار ما باشد و مانند پاسخ ابویزید بسطامی كه از وی پرسیده شد:‌ به چه چیزی رسیدی؟ گفت: من از خویش بریدم، آنگونه كه مار از پوستش جدا می‏شود، سپس به ذات خویش نگریستم، دیدم كه من «او» یم.»
از سوی دیگر ابوریحان مقایسه های مختلفی پیرامون محتوا و مضمون كتاب «گیتا» و گفته های صوفیان انجام داده است كه بیشتر درصدد اثبات مشابهت بین هندویی و صوفیانه می‏باشد، لكن دو ضعف عمده دارد:
الف) عدم تفكیك بین عرفان وحیانی و ناب اسلامی با عرفان هندوئی است، زیرا تكوین و تكامل عرفان اسلامی بر پایه های قرآنی، سنت، سیرهٔ علمی و عملی پیامبر اكرم (ص) و عترت طاهره‏اش(ع) می باشد، برعكس عرفان هندوئی كه از پایه های وحیانی و عقلی خالی می‏باشد.
ب) در بررسی وجوه امتیاز، افتراق و ضعف عرفانهای صوفیانه و هندویی نقد سلبی ننموده است.
اما در نیمه دوم قرن نوزدهم، در غرب نیز پس از تحولات علمی، فرهنگی و گرایش به متدلوژی علوم و ادیان شناسی تطبیقی، نخستین كسی كه تصوف اسلامی را متأثر از عرفان هندویی قلمداد نمود، «ویلیام جونز» است وی معتقد بود، می‏توان «وحدت وجود» صوفیانه را به مذهب عرفانی «وندانتا» مقایسه نمود، ایشان حتی بین مثنوی مولوی و غزلیات حافظ شیرازی با «گیتا گاوندای» پیوندی نزدیك برقرار نموده است.
پس از «ویلیام جونز»، «آلفرد كرمر» در سال ۱۸۶۸ م. و «راین هارت دوزی» در سال ۱۸۶۹م. مقوله تأثیر پذیری تصوف اسلامی از ادیان و مكاتب هندی را مطرح نمودند. همچنین تطبیق، در بین نظریات برخی از مستشرقین چون «ماسینیون»، «نیكلسون» و نیز مورخان مسلمان ایرانی، مثل «دكتر قاسم غنی»، «زرین كوب» و … نیز چنین اعتقادی (با شدت و ضعف) وجود داشته و مقایسه هایی نیز صورت گرفته است به طور كلی، مجموعه دیدگاههای عالمان و پژوهشگران اسلامی نسبت به استقلال یا عدم استقلال عرفان اسلامی و نسبت دین با عرفان، سه نظریه كلی وجود دارد:
الف)عرفان؛ مقوله ایی بیرونی و وارداتی است كه محدثان و فقهاء با انگیزهٔ دفاع از دین به مخالفت با آن پرداخته اند.
ب) ‌عرفان؛ مقوله ایی درونی و اصیل اسلامی است كه با مایه ها و پایه های قرآنی ـ روایی شكل گرفته و از منابع دینی سرچشمه یافته است، لكن در عرفان چنین اشتباهاتی رخ داده كه به نظر رسیده، بیشتر عرفان اسلامی، عرفان متصوفه است؛ اما با این وجود در متصوفه هم ضدیت با اسلام و عناد با آن مطمح نظر نبوده و آنان نسبت به اسلام صمیمیت و خلوص كامل داشته اند.
ج) عرفان مقوله ایی تركیبی و تلفیقی است، این نظر را برخی متجددان به جهت مخالفت با اسلام مطرح كرده اند. به هر حال با اعتقاد به اصالت و غنای فرهنگ عرفانی اسلام و نگرش عرفان قرآنی ـ ولایی، نه عرفان تلفیقی، تركیبی و التقاطی (عرفان اسلامی با عرفان هندویی، مسیحی، یهودی، نوافلاطونی، زرتشتی و …) در چند مقوله و مؤلفه به تطبیق عرفان اسلامی با عرفان هندویی می‏پردازیم:● توحید و موحد
عرفان اسلامی، معرفت به حضرت حق از حیث اسماء و مظاهرش، علم به مبدأ و معاد، معرفت به حقائق عالم و چگونگی بازگشت آن حقائق به ذات احدی می‏باشد،به تعبیر «شیخ الرئیس ابوعلی سینا» عارف كسی است كه ضمیر خویش را از توجه به غیر حق بازداشته و متوجه عـالم قـدس نمـوده تـا نـور حـق بـدان بتـابد «و المتصرف بفكره الی قدس الجبروت مستدیاً لشروق نور الحق فی یسره»یعنی انصراف از ماسوای الهی و غیر خدا، توجه به جهان قدس جبروت، تابش پایدار نور حق در ذات خویش همانا عبور از خود تا خدا و از خــاك تا افـلاك است كه در ظل ولایت خاصهٔ الهی قرارگیرد.
از نظر ابوعلی سینا، عرفان بمعنای: جداسازی روح از شواغل، دست افشاندن به ماسوی الله، دست شستن از خویش، فانی گشتن و رسیدن به مقام جمع است، برای ذاتی كه به تدریج، متخلق به اخلاق الهی می‏شود. این راه و مقام بر روی همهٔ آدمیان باز است و الگوهای تمام عیار و سر مشق های آشكار نیز وجود دارند تا بر همهٔ انسانها اتمام حجت شده باشد. شیخ الرئیس ابوعلی سینا نیز اشارهٔ لطیفی دارد مبنی براینكه: «العارفون المتنزّهون، اذا وضع عنهم درن مقارنه البدن وانفكوا عن الشواغل خلصوا الی عالم القدس و السعادهٔ، وانتقشوا بالكمال الاعلی و خصلت لهم اللذهٔ العلیا و قد عرفتها» عرفان در حقیقت نزاهت از عالم ناسوت و طهارت ظاهر، باطن، تزكیهٔ نفس، تبتل و جدایی از شواغل، در سیر بسوی عالم قدس و سعادت است، تا باطن مدارج و معارج كمال بتدریج لذت حقیقی كه همانا قرب الهی، مقام شهود وصول و دیدار دلبر و دلدار است حاصل آید چه اینكه «العارف یرید الحق الاول» تا چنین عارفی آئینه دار طلعت دوست و جمال دل آرای حق گردد كه: «صار سره مرآهٔ بحلوه محاذیاً شطر الحق و درت علیه اللذات».
امید عارفان و قطب سالكان امام علی(ع) فرموده اند: «طهروا سوا انفسكم عن انس الشهوات تدركوا رفیع الدرجات» یعنی نسبت طهارت نفس ـ تطهیر درون از تمنیات و شهوات ـ‌ با ادراك مقامات معنوی و نیل به درجات عرفانی و غیبی نسبت مقدمه و ذی مقدمه است، یا نسبت شرط و جزا می‏باشد. در فرازی دیگر فرموده اند: « لكل شیء معدن،‌ معدن التقوی قلوب العارفین»ـ صیانت نفس و تقوی الهی، در دلهای عارفان یافت می‏شود چنانكه فرموده اند: «العرفاء غرباء» یعنی سالكان كوی حق، این جهانی و ملكی نیستند و چند روزی در این دیر خراب آباد و دامگه حادثه و زندان دنیا گرفتار آمده اند، در اینجا به آنجا می اندیشند و ملكوت را شهود می‏كنند تا ملكوت نشین شوند همانطوریكه در صفات عارفان امام علی(ع) دادسخن در داده اند و صفاتی چون: «فزهر مصباح الهدی فی قلبه، و اعدّ القری لیومه النازل به» یعنی چراغ هدایت در دلهایشان افروخته و آمادهٔ آن روزی هستند كه مانند میهمان بر او وارد خواهند شد «فقرب علی نفسه البعید، و هون الشدید» پس دور را بر خود نزدیك و سخت را بر خود آسان گرفت «نظر فابصر (فأقصر) و ذكر فاستكثر» (به عوامل عبرت و حكمت هستی) نگریست و به مقام بینایی رسید. به یاد خدا افتاد و به ذكر فراوان افتاد «از نهر گوارا و شیرین سیراب شد كه جایگاههای ورود به آن نهر را برای او تسهیل نمود، نخستین آب گوارا را نوشید و راهی روشن و هموار در پیش گرفت و . . .»
بنابراین عرفان بر دو پایهٔ
۱) معرفت نفس(خودآگاهی، خود شناسی)
۲) مراقبت نفس (خود نگهداری، خودباوری) استوار گشته است این دو امر مهم (معرفت و مراقبت نفس)، بر روی دو عنصر بسیار مهم و بنیادین قرار گرفته كه عبارتند از:
الف) توحید ناب؛
ب) انسان كامل (موحد كامل).
بنابراین عرفان اصیل اسلامی كاملاً توحیدی خدا محور است كه هستی و انسان را با مبدأ، معاد، اسماء، اوصاف و مظاهر و تجلیات معرفی می‏نماید كه در قوس نزول از «عالم جبروت» به «عالم ناسوت» و «انسان كامل» و در قوس صعود از «انسان كامل» تا مافوق «عالم جبروت» به ترسیم و تبیین عالم و آدم می‏پردازد. البته سیر و سلوك انسان عرفانی، از مقام یقظه و بیداری تا توحید ناب و كامل همان شریعت جامع و نورانی الهی و صراط مستقیم می‏باشد كه انسان سالك عرفانی را به مقام خلافت الهی و عبودیت كامل و خالص نائل می‏گرداند، تا مظهر اسماء جمال و جلال خداوندی شود.
اما در عرفانهای هندویی روح یكتاپرستی و توحیدی موجود نیست و عمدتاً در ادیان هندویی، مسائل الحادی و بت پرستانه (كرنا و سانسارا) مطرح می‏باشد، بطور نمونه در بت پرستی های «ظریف» مثل نفس پرستی، یا بت پرستی های «ضخیم»، مثل پرستش اشیاء، اشخاص، حیوانات و شریك قائل شدن موجودات دیگر، در برابر خدا منتهی می‏شود، زیرا وحدت وجود عرفان هندویی با مبانی كامل عرفانی و تفكیك وحدت شخصی وجود عرفانی، با وحدت وجود و موجود فلسفی طرح و تبیین نشده است.
اگرچه برخی از مضامین بلند سرودهای مذهبی هندو ـ یعنی «اوپانیشادها» با برخی از مضامین توحیدی عرفان اسلامی، مشابهت هایی دارند، به گونه ای كه مرحوم علامه طباطبایی(رض) نسبت به سرودهای «او پانیشاد» معتقد ند كه این سرودها از عالیترین مضمون توحیدی برخوردارند كه در اثر زبان برهنه و عریان و گذر زمان از توحید به شرك تبدیل شده‏اند.
● با توجه به مكاتب مختلف عرفان هندوئی از «هندوئی»،«برهمائی»، «ودانتیسم»، «بودائیسم»، «جینیزیم» و …، شاخه ها و گرایش های مختلف هر كدام، در غایت یكسان نمی‏باشد. یعنی عرفان هندوئی، غایت مشخص واحدی را تعقیب نمی‏كند، بلكه برطبق مكتب ها، غایات متفاوت می‏شوند؛ مثلاً در عرفان بودائی، مقام «بودهی»، و «نیروانا» و یا رسیدن به كشف، كه غیر وحیانی است؛ با مقام «فنا فی الله» و كشف شهود عرفان اسلامی در تغایر می‏باشد و یا غایت عرفان «یوگایی»، تصرف در كائنات، نفوس افراد و رسیدن به برخی اخبار غیبی می‏باشد.
پس مسئله توسعه وجودی انسان، قرب الی‏الله، آرامش صادق و ناب در وصال به محبوب است و توحید حقیقی، غایت عرفان هندویی نمی‏باشد. ناگفته نماند كه كشف و شهود در عرفان هندوئی دارای میزان و معیار، صواب و خطا نمی‏باشد، برعكس عرفان اسلامی كه روشمند و دارای متدولوژی و معیار شناسایی است و از امتیاز كشف درست از كشف نادرست و یا كشف حق از باطل برخورد می‏باشد، متن قرآن كریم، سنت صحیح، عقل سلیم و مكاشفات معصوم می‏باشد.
بنابراین غایت عرفان هندویی بر خلاف غایت عرفان اسلامی، تربیت انسان موحد و كامل آنهم بر مدار مبدأ باوری و شریعت مداری الهی و وحیانی نیست، اگرچه خاستگاههای فطری مضامین توحیدی و گرایش به مبدأ عالم نیز در ادیان و عرفان هندویی به چشم می‏خورد، لكن چنان عمیق و دامنه دار و نظام یافته نیستند، كه غایتی خدا محورانه و موحدگرایانه را بر محور نظام و سیستمی روشن تعقیب نمایند.
● زبان عرفانی
بدیهی است كه «زبان عرفانی»، نقشی «همسان» با محتوا و مضامین عرفانی (جهان‏بینی، ایدئولوژی عرفانی یا نگرشها و گرایشهای عرفانی) دارا می‏باشد، كه این امر در تبیین، تبلیغ، قضاوت و داوری نهادن عرفان در برابر صاحبان اندیشه، اصحاب تحقیق و مصونیت بخشی عرفان در برابر انحرافهای نظری و عملی نقش محوری ایفاء می‏نماید.
زبان عرفان در عرف خاص عرفاء، زبانی ویژه و اشارتی است، چه اینكه عرفان بر محور كشف، شهود، روش تهذیب و سلوك باطنی قرار گرفته، بنابراین یافته های مكاشفه‏ایی، آموزه‏های سلوكی و خلسهٔ ـ شهودی، اساساً در قالب عبارات و الفاظ عمومی و عرفی نمی‏گنجد، لذا قابل انتقال و آموزش نمی‏باشند. ماهیت وجودی عرفان دارای زبان، اصطلاحات و اشارت یابی خاصی است كه استعداد خاص، قابلیتهای ویژه و همدلی شرط لازم فهم و دریافت مقوله‏های عرفانی می‏باشد.
عرفان اسلامی از زبان اشارت، رمزداری همراه با نزاكت، سنجیدگی، لطافت و از عفت ویژه‏ای برخوردار است اما عرفان هندویی از این زبان خاص بهره مند نیست و همین مقوله عامل بسیاری از انحرافات، خبط، خطاهای علمی و عملی در عرفان به خصوص عرفان هندویی گشته است در این زمینه مرحوم استاد علامه طباطبایی (رض) می‏فرمایند:
«عرفان در عین حال كه برآمده از اسلام است و خود اسلام و نیز عرفانهای ادیان دیگر، مانند عرفان و دین هندی و غیره، جز یك توحید دقیق و بسیار عمیق مقصدی ندارند، لیكن قالبهای بیانی اسلام با آنها متفاوت است. بیانات اسلام نسبت به مطالب عالی عرفانی از سنجیدگی، نزاكت و دقت خاص برخوردار است. به گونه ای كه سبب پرده دری و بی‏پردگی، كه خود موجب سوء فهم و انحراف در افهام عامه می‏گردد، نمی‏باشد. خلاصه زبان اسلام، زبان نرم و مطبوع است و از بی باكی و دریدگی دوری می‏گزیند. لیكن زبان عرفان مجوسی (زرتشتی) و مسیحی كه از متون این آئین ها بدست می‏آید، زبان و بیانی دریده، بی‏پرده، ناسنجیده، بی باكانه و نامطبوع است؛ بگونه‏ایی كه همین زبان بی پرده و آشكار در هر یك از سه عرفان، سبب سوء فهم ها و برداشتهای غلطی گردیده است. (به همین دلیل) عرفان و آئین هندی در نزد پیروان خود، به آئین بت پرستی مبدل گردیده است. عرفان مجوسی، ره به تقدس فرشتگان و قدیسان بشر و عناصر، به ویژه آتش برده است، عرفان مسیحی نیز در دام تثلیث كه متأثر از تثلیث بت پرستان است، افتاده است. تمام این آفات ناشی از زبان ناهموار و بیانات ناسنجیدهٔ این متون است.»● آئین سیر و سلوك و ریاضتهای عرفانی
بر همگان روشن است كه عرفان بیش از آنكه نظری، نگرشی و علمی باشد، عملی و عینی است، شیخ محمود قیصری به نقش عرفان علمی در عرفان عملی نیز توجه ویژه نهاده و آورده اند: «ان الوصول الی الله سبحانه قسمان: علمی و عملی و العملی مشروط: بالعلمی، لیكون العامل و علی بصیرهٔ فی علمه» بنابراین با گفتن،‌ شنیدن و خواندن حاصل نمی‏شود؛ بلكه با عمل كردن، چشیدن، تجربه نمودن و تحمل مشكلات و ریاضت، ممكن و مقدور خواهد بود. همهٔ عرفانها برای نیل به چنین هدفی دستورات و آئین هایی را برای سلوك پیروان خویش تدوین نموده اند. چون هدف در عرفان اسلامی توحید ناب، رنگ خدایی پیدا كردن، متصف به اوصاف الهی و متخلق به اخلاق خدایی شدن است. لذا «صراط مستقیم»ترسیم، «شریعت»تبیین و «الگوهای كامل» در عرفان اسلامی معرفی شده‏اند. ریاضت اسلامی و شرعی همانا رعایت تقوای الهی، انجام واجبات و ترك محرمات می‏باشد، از جمله ریاضت های اسلامی ‏می‏توان به این موارد اشاره نمود:‌ مراقبه و محاسبهٔ نفس، انجام نوافل، خواندن ادعیه و نیایشها و مقاماتی چون توبه، انابه، خلوص، سحرخیزی، صمت، صوم و … .
یكی از ویژگیهای مهم در عرفان اسلامی همان پرهیز از ریاضتهای غیر معقول و رهبانیتهای افراطی می‏باشد اما در عرفانهای دیگر، به خصوص عرفان هندویی چنین جامعیت، سهولت، هدفداری، روشنی، نظام‏مندی، توجه به قابلیت ها، استعدادها و … دیده نمی‏شود، در این زمینه نیز مرحوم علامه طباطبایی (رض) كه اسلام شناس كم نظیر و عارف كامل و سالك كم بدیل است، می‏نویسند: «دستوراتی كه عرفانهای هندی، مسیحی، مجوسی برای سالكان و پیروان خود بیان می‏كنند، حالت سلبی و منفی دارند؛ به بیان دیگر دستورات و فرامین آنها، دستور به پرهیز، دوری از اوصاف متعدد و افعالی خاص است. انسان برای اوج گرفتن و تعالی یافتن باید خود را با تكیه بر فرامین این آئینها از امور متعدد و بسیاری، محروم سازد. بدون آنكه امكان جایگزینی اعمال مشروعی كه با تعالی او تعارضی ندارد، مورد توجه و امر قرار گرفته باشد. در حالیكه در عرفان اسلامی از یكسو به جنبه های سلبی و منفی محروم كه همان محروم ساختن نفس از اعمال و اوصاف خاصی می‏باشد اشاره شده است و از سوی دیگر به جنبهٔ ایجابی و مثبت كه با تكیه بر امور معنوی و مادی به اشباع نیازها و تأمین خواسته های مشروع و جبران خلاءهای وجودی می‏پردازد، تأكید كرده است. عرفان اسلامی، هم پیرایش است و هم آرایش. برای مثال در عین حال كه دستور به پرهیز از روابط نامشروع می‏دهد، لیكن از طرف دیگر، راه مشروع تأمین نیاز جسمانی را روشن می‏كند.»
به طور كلی ریاضت در عرفان اسلامی بر شرایط ذیل استوار است:
▪ خداشناسی؛ از رهگذر خودشناسی؛ به خصوص خودشناسی شهودی؛
▪ سیر و سلوك؛ با توجه به شریعت و رعایت احكام ایجابی و سلبی (واجب و حرام)؛
▪ عمل صالح؛ البته با مراعات و خلوص در نیت و عمل، به عبارت دیگر خلوص در انگیزه، اندیشه و انگیخته ها؛
▪ توجه تام به خدای سبحان؛ با رعایت حضور قلبی تام در تمام مراحل زندگی؛
▪ مراقبت و محاسبهٔ نفس؛ به جهت بازسازی و بهینه سازی معنوی.
مرحوم علامه طباطبایی (رض) بر اساس حقیقت اسلام و با بهره گیری از آیات قرآن و احادیث، سیره عملی پیامبر اكرم(ص)، ائمه(ع) و سیرهٔ شاگردان مكتب اسلام ناب، در این باره می‏فرماید:
«همانا شریعت اسلام به هیچ عنوان اجازهٔ توجه به غیر خدای سبحان را برای اهل سلوك نمی‏دهد و تمسك به غیر خدای سبحان را روا نمی‏دارد، مگر راهی كه خود شریعت به لزوم و به كارگیری آن فرمان داده است و همانا شریعت اسلام، كمترین ذره نیز در بیان احكام سعادت و شقاوت فروگذاری نكرده و هیچ چیزی را كه در سیر الی الله برای سالكان لازم است، فرو نگذاشته است؛ خواه آن چیز كم اهمیت، یا مهم و بزرگ باشد، پس هر كسی در گرو عمل خویش است و بر اساس آن نیز حسابرسی خواهد شد. همانگونه كه خداوند سبحان می‏فرماید:
« و نزلنا علیك الكتاب تبیاناً لكل شئی» این كتاب را كه روشنگر هر چیزی است، بر تو نازل كردیم. آنگاه مرحوم علامه به دو نوع نفس كشی اشاره می‏نمایند:
الف) نفس كشی تدریجی و دائمی؛
ب) نفس كشی دفعی. ایشان ریاضتهای شاقه و افراطی را در جهت نفس كشی دفعی و روی آوردن به ریاضتهای سخت را یك نوع فرار از سختتر به آسانتر است؟! برمی‏شمارد، چه اینكه تبعیت از شرع را جزء نفس كشی دائمی و تدریجی برنمی‏شمارد، زیرا مادام كه نفس موجود باشد، ریاضتهای شرعی نیز باید انجام گیرد، اما ریاضتهای سختی كه شرع دستور نداده را نوعی قتل دفعی و فرار از تبعیت شریعت معتدل قلمداد می‏نماید و در انتهاء نتیجه می‏گیرد كه در عرفان اسلام، شرع به كیفیت سیر و سلوك از راه نفس، توجه كافی مبذول داشته و نسبت به آن اهمال ننموده است.»
اما با بررسی و تبیین آئین های عملی و سلوكی آئین هندوان از «برهمائیسم» و «دانتیسم» به خصوص آئین «بودایی»، چنین سهولتی در ریاضیات شرعی دیده نمی‏شود، ویژگیهای آنها بر حسب كلی به این قرار است:
۱) سخت، دشوار و افراطی؛
۲) تأكید بر بعد سلبی و پیرایشی؛
۳) رهایی از رنج، بدون خدا محوری و معاد باوری؛
۴) عزلت و خلوت گزینی افراطی، دوری از خلق و خـدمت به مردم؛
۵) سركوب كردن كرامت و عزت نفس آدمی، مانند گدایی های بی جا و ملامت شدنهای غیر انسانی و غیر اخلاقی.
اصول چهارگانه، موارد هشتگانه و دستورات عملی و اجتماعی سه گانه آئین بودا بیانگر مطالب یاد شده است. به جهت همین دشواریها و نقائص، برخی از فرق بودایی، امثال «هنیانا» و «مهایانا» به بازسازی و اصلاح بودائیسم پرداخته‏اند. در حالی كه عرفان اصیل اسلامی ـ نه عرفان صوفیانه كه آمیخته با اشتباهات، افراط و تفریطهایی در شریعت گرایی افراطی و شریعت گریزی تفریطی در آن بروز یافته، كه صوفیان اصیل در گذشته و حال به شدت با آن مخالف بوده اند ـ بر اصول ذیل مدون گشته است:
۱) شریعت معتدل؛
۲) عزت و كرامت نفس؛
۳) خداگرایی؛
۴) آخرت مداری.
آئین كامل سلوك عرفانی انسان عارف، از آغاز تا انجام، سیر و سلوك عرفانی و مدارج معنوی می‏باشد. نهایت عرفان، رسیدن به «توحید» از توحید حالی تا شهودی ـ كه فوق توحید كلامی و فلسفی است ـ كه نتیجه آن «عبودیت» با همه مراحل و مراتب آن تا مرحلهٔ‌ لقاء الهی و شهود رب پیش می‏رود، می‏باشد. «و اعبد ربك حتی یأتیك الیقین» كه عبودیت برای نیل به مقام یقین و دارالشهود است.
● طبقات و گروههای عرفانی و سلوكی
عرفان اصیل اسلامی، اصالت را به فطرت الهی و توحیدی انسان می‏دهد، از آنجا كه حقیقت فطرت انسانی، كمال شناسی و كمال گر است، لذا اصالت در افق اندیشه های وحیانی با «روح آدمی» نه جسم آن است؛ بنابراین عوارض وجودی دیگر انسان تابع جواهر و جبلت او هستند. اندیشه، انگیزه و ارزشهای وجودی چون: علم، معرفت، محبت، ایمان، تقوی، خلوص و… از خواص روح شمرده می‏شود. لذا برای «روح» مذكر و مونث معنا ندارد. بلكه حقیقتی مجرد است كه تمام كمالات و ارزشهای حقیقی انسان به آن برمی‏گردد. بدین جهت درمقام سیر و سلوك عقلانی و عرفانی، هیچ امتیازی بین افراد و طبقات وجود ندارد، مگر به میزان ارتباط آنها با خدای سبحان؛ چه اینكه معیارهای برتری و فضیلت از منظر قرآن كریم
▪ اولاً: علم؛ «هل یستوی الذین یعملون و الذین لایعلمون»،«یرفع الله الذین آمنوا منكم و الذین اوتوا العلم درجات»،
▪ ثانیاً: تقوی؛ «ان اكرمكم عندالله اتقیكم»،
▪ ثالثاً: جهاد در راه خدا؛ «فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما»،
▪ رابعاً: سبقت در ایمان؛ «السابقون السابقون اولئك المقربون»،می‏باشد. از آنجا كه علم، تقوی، جهاد در راه خدا و سبقت در ایمان، منحصر به هیچ صنف، طبقه و فرد خاصی نیست به همین جهت خدای سبحان می‏فرمایند:‌ «من عمل صالحاً من ذكر او انثی فهو مومن فلنحیینه حیاهٔ طیبهٔ» یعنی در سیر و سلوك و عرفان عملی، جهت نیل به قرب الی الله و كمالات وجودی، زن و مرد بودن ملاك نیست، بلكه معیار طبق كلام الهی ایمان و عمل صلاح می‏باشد. بنابراین «حیات طیب» نتیجهٔ عقیده، اخلاق و عمل نیكو است. لذا در آیهٔ دیگری می‏فرماید: «الیه یصعد الكلم الطیب و العمل الصالح یرفعه»، پس راه توحید، ولایت و لقاء الله كه مقصد اقصی و مرصد أسنی می‏باشد به روی تمام آدمیان گشوده شده است. ولایت همان رسیدن به درجه ای از كمال عرفانی می‏باشد، كه عالم و آدم را تحت تدبیر ولایت مطلقهٔ الهیه، مشهود می‏گرداند، تا به مقام فناء در ذات، صفات و افعال برساند.
این راه بر روی تمام زنان و مردان باز است، زن هم مانند مرد می‏تواند سالك الی الله شود تا به مقام اولیاءالله برسد. لذا جزء ویژگیهای اولیاء الله و اوصاف سالكان كوی حق، هرگز زن یا مرد بودن مطرح نشده حتی چه زنانی كه به مقامات بلند عرفانی و سلوكی رسیده اند كه كاملترین آنها، مقام حضرت صدیقهٔ كبری فاطمهٔ زهرا(س) می‏باشد كه ایشان چه از جهت مقامات علمی، عملی، عصمت در اندیشه و انگیزه، عصمت در اخلاق و اعمال از والاترین و بالاترین مقامات معنوی برخوردار هستند. به گونه ای كه همهٔ اولیاء الله خویش را ریزه خوار خوان گستردهٔ معرفت، محبت، توحید و مقام ولایی آن ذات مقدسه و نورانی می‏دانند كه حضرتشان به مقام «نبوت تسدیدی»، «نبوت تعریفی»، «نبوت استعدادی» و «ولایت» نائل شده است. «صحیفهٔ فاطمیه» ره آورد این سلوك ولایی اش بوده است. یا زینب كبری (س) كه عقیلهٔ بنی هاشم و عالمهٔ غیر معلمه و مظهر صبر ـ نه فقط صابر و صبّارـ شده اند. البته زنان دیگری كه در این راه گام برداشته اند و در صدر اسلام، درخشیدند می‏توان به سمیه (مادر عمار یاسر) اولین شهید زن در راه اسلام، سوده و … اشاره نمود. در عالم تصوف هم، از عارف بزرگ، «رابعهٔ عدویه» (متوفی۱۸۵ یا ۱۸۰هـ.ق)، كه بنیانگذار «مكتب عشق» در عالم تصوف معروف است، می‏توان نام برد. در عصر حاضر نیز از عالمه، فاضله و مجتهده «نصرت امین» كه به بانوی اصفهانی شهره است،یاد نمود كه در این بزرگان برهان و عرفان به مقامات عالیهٔ علمی و عملی رسیده اند و راه بر روی همهٔ مستعدان در عالم عرفان گشوده اند.
بنابراین هیچ اثری از ویژگیهای جسمانی، ظاهری و صنفی چون ذكور یا اناث در عرفان اصیل اسلامی وجود ندارد، لكن در عرفانهای دیگر از جمله عرفان هندویی مقوله طبقات و كاستهای اجتماعی مطرح و ملاك است. بنابراین زنان و گروهی از مردان از عرفان و سیر و سلوك محروم هستند، یعنی در عرفان هندویی مرد مداری یا مردسالاری حاكم است. در این راستا نیز مرحوم علامه طباطبایی (رض) می‏فرماید: «در عرفان هندی ما شاهد محرومیت زنان و گروهی از مردان می‏باشیم، همچنانكه در عرفان مسیحی شاهد محرومیت زنان، از زندگی معنوی هستیم. در حالی كه در عرفان اسلامی هیچ كس محروم نبوده و این طریق هر كس را فراخور حال خودش تعلیم داده و تربیت می‏كند.»
بنابراین در مقایسه اندیشهٔ عرفان اسلامی با آئین و عرفان هندویی در می‏یابیم كه چه محدودیت های علمی و عملی در عرفانهای دیگر وجود دارد و نوع نگرش آنها به انسان چگونه می‏باشد؟! در حالیكه اسلام، ناب، عمیق و وسیع به جهان و انسان نگریسته است، اساساً انسان شناسی عرفانی اسلام، بسیار ممتاز با دیگران است، زیرا انسان علاوه بر جنبه های ناسوتی،دارای ساحتهای لاهوتیاست. بنابراین بر اساس حدیث نبوی «ان الله خلق آدم علی صورته» از انسان با عنوان «صورت الهی»،«عالم اصغر»،«عالم كبیر»،«جامع حق و خلق»و «كون جامع» یاد شده است. پس در اندیشهٔ اسلامی و عرفان ناب، اصالت با روح كه همان حقیقت وجودی انسان است می‏باشد بنابراین هیچ امتیازی بین فقیر و غنی، كارگر و كشاورز، صنعت گر، عامی، عالم و … نمی‏باشد، بلكه هر كسی نسبت به توان، استعداد و قابلیتش می‏تواند از حقایق، عنایات و افاضات غیبی بهره گیرد و سیر به سوی سماوات و عالم ملكوت داشته باشد، تا مظهر اسماء جمال و جلال الهی گردد.
در این رابطه داستان خلقت انسان و سیر از عالم قرب و جوار حضرت رب تا عالم قالب و ظلمت یا تنزل از ملكوت تا ملك و سپس قصهٔ «صعود» و «عروج» از ملك تا ملكوت و سیر از ناسوت تا جبروت بسیار شیرین و دلنشین است. حال این بینش و نگرش به « انسان» كجا و نگرش و بینش هندویی، مسیحی و … به «انسان» كجا؟! به خصوص با دقت كردن در احوالات عرفاء بزرگ، پیرامون نحوه سیر و سلوك‏ آنها و طی مقامات بلند معنویشان، اختلاف مبنایی (نه بنایی) عرفان اسلامی با عرفان هندویی آشكار می‏گردد.
به طور كلی ریشه تغایر این دو مكتب بزرگ عرفانی در انسان شناسی آنها نهفته است، چون انسان با جامعه، جهان و مبدأ عالم در ارتباط است و انسان شناسی پیوندی نزدیك با هستی شناسی و خداشناسی دارد، به همین جهت خلأ انسان شناسی، موجب خلأ در نوع رابطه های انسان با خدا، انسان با خود و انسان با جامعه می‏گردد، به همین جهت شاهد چنین خلاءهایی در عرفانهای هندوئی از «برهمایی» تا «ودایی» و «بودایی» هستیم. اما در عرفان اسلامی، بزرگترین عارفان در صحنه اجتماع حضور داشته اند، تكامل و رشد خود را در همین راه می‏دانند كه مظهر تام و تمام آن در زمان معاصر امام خمینی«ره» بودند. با امید به اینكه تمام انسانها در این راه انسان سازی قدم برداشته و توفیق لقاء یار را كسب نمایند.
نویسنده: محمدرضا رودگر
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید