سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

نقد پاپ جدید بر اشعار پاپ قدیم ـ سراسر عبور ما را معنایی است


نقد پاپ جدید بر اشعار پاپ قدیم ـ سراسر عبور ما را معنایی است
مجموعه اشعار پاپ ژان پل دوم تحت عنوان «سه لته رومی، تاملات» از سه بخش تشكیل شده است. عناوین این سه بخش عبارت است از: رودبار، تاملاتی بر كتاب پیدایش در آستانه نمازخانه سیستاین و تپه‌ای در سرزمین موریه. این اشعار گرچه از غنای شاعرانه شگرفی برخوردار نیستند، از این جهت اهمیت دارند كه یك پاپ آنها را سروده است و بدان‌ها شاید چنان باید نگریست كه به اشیایی در موزه‌ها می‌نگریم. با این وجود، شاعری چون چسلاومیلوش كه از برندگان نوبل ادبیات است، این اشعار را به عنوان شعرهایی عظیم می‌ستاید كه البته شاید توجه او به بعد معنایی آنهاست.
باری، پاپ جدید یعنی كاردینال جوزف راتزینگر در روز سه‌شنبه ششم ماه مارس ۲۰۰۳ یادداشتی بر این اشعار نگاشته است كه تقلایی در جهت كشف ساحت معنای آنهاست. این یادداشت نیز بیشتر از این جهت اهمیت دارد كه از آن یك پاپ است؛ پاپی كه چون پاپ قدیم سری در جهان زیبای شعر - كه به اعتباری شاید خمیرمایه جهان آفرینش باشد- دارد. در اینجا علاوه بر یادداشت پاپ جدید، بخش اول سه لته رومی پاپ قدیم تحت عنوان «رودبار» نیز تقدیم می‌شود. مجموعه فوق در تیرماه ۸۳ ترجمه شده و در دست چاپ است.
● لته یكم: شكوه آفرینش
اولین لته از سه لته پاپ ژان پل دوم بازتاب تجربه آفرینش، زیبایی و حیات آن است. او تصویری از تپه‌های جنگلی و حتی واضح‌تر از آن از آب‌هایی كه به سوی دره فرو می‌توفند، نشان می‌دهد: «رودبار سیمین كه از شیب كوهسار با آهنگ خود فرو می‌غلتد.» در این رابطه جملاتی به خاطر می‌آیند كه در سال ۱۹۶۷ توسط كارول وجتیلا ضمن موعظه‌ای در مورد عزلت پل ششم و كوریه، ذكر شده‌اند. او از مباحثه طولانی‌اش با فیزیكدانی سخن می‌گوید؛ فیزیكدانی كه در پایان بحث، خود را از منظر دانش فیزیك و شیوه‌های شناختی آن یك بی‌خدا می‌داند. اما بعدها در نامه‌ای چنین بیان می‌دارد كه در برابر طبیعت و كوهساران احساس می‌كند كه خدا هست.
می‌توان از دو شیوه متفاوت در دریافت طبیعت سخن گفت.
در اولین لته از سه لته رومی پاپ تقریباً حجبی آشكار در آستانه خدا وجود دارد. پاپ هنوز مستقیماً از او سخن نمی‌گوید. اما چون شخصی خطاب به خدایی هنوز ناشناخته چنین نیایش می‌كند: «روا دار در آب چشمه عطش فرو نشانم/ تا خنكایش را/ خنكای روح افزایش را دریابم.» با این كلمات، او در طلب سرچشمه رود است و راه‌هایی هم به سوی آن می‌یابد: «اگر به دنبال سرچشمه‌ای/ رو به بالا كن/ رو به بالای رودبار» او در اولین مصرع از تاملاتش می‌گوید: «جنگل مواج/ در نشیب كوه/ تاب می‌خورد» و جنبش درختان و آب‌ها را رو به پایین می‌بیند. اما جست‌وجوی او برای سرچشمه او را وامی‌دارد كه به بالا برشود و برخلاف جریان حركت كند.
● لته‌های دیگر: نهایت و بدایت جهان
بینایی خداوند به گمان من كلید تاویل دو لته بعدی در لته اول نهفته است. در حقیقت دو لته بعدی ما را به حركت به سوی بالا هدایت می‌كنند؛ «حركتی برخلاف جریان» زیارتی روحانی كه در این متن صورت می‌گیرد ما را به سوی ازل و بدایت جهان می‌كشاند و با رسیدن به ازل و بدایت به نحوی حیرت‌آور درمی‌یابیم كه ازل در ذات خود فاش گوی پایان یا قیامت هم هست.
كسی كه راز سرچشمه را بداند، «كجایی» و «چرایی» تمام حركت «بودن» را نیز درمی‌یابد؛ حركتی كه پیوسته در حال شدن و دقیقاً از همین راه در حال تداوم است: «اشیا ادامه می‌یابند و دائماً می‌شوند.» نام سرچشمه كه این زائر كشف می‌كند براساس نخستین آیه انجیل پیش از هر چیز «كلمه» است: «خدا گفت» عبارتی كه یوحنا آن را در انجیل خود به صورتی دیگر چنین بیان كرد: «در آغاز كلمه بود» هرچند كه كلید حقیقی‌ای كه نهایتاً در پایان زیارت پاپ در لته دوم از سه لته بیان می‌شود، نه «كلمه»، كه بصیرت و بینایی است. كلمه- سرچشمه- یك بصیرت است و آفرینش -جهان هستی- از یك بصیرت زاده می‌شود.
شخص انسان نیز از یك بصیرت به وجود می‌آید. بنابراین این واژه كلیدی، پاپ را آنگاه كه بر میكل آنژ تامل می‌كند، به دیوار نگاره‌های نمازخانه سیستاین هدایت می‌كند كه برایش بس گرامی شده‌اند.
میكل آنژ در تصاویری از جهان هستی شاهدی بر بصیرت خداوند بود: او شاهد نگاه خلاقه خداوند بود و از خلال این نگاه با ایجاد نقش‌هایی شجاعانه بر دیوار، بصیرتی ازلی را به نمایش درآورد كه منشاء تمام هستی است. چیزی كه ما را در دریافت بصیرت خداوند از طریق میكل آنژ و با تصاویری از جهان آفرینش یاری می‌رساند، ظاهراً شیوه‌ای تمثیلی است كه در همه ما لاجرم بذر شعف می‌كارد. پاپ از آدم و حوا سخن می‌گوید كه نماد كلی بشریت و نشانه‌ای عام از مردان و زنان‌اند: «پس آنها نیز در آن نگاه انبازی كردند.» هر انسانی فراخوانده می‌شود تا «آن نگاه را دیگر بار در خود فراخواند» راهی كه به سوی سرچشمه است، راهی است كه انسان را به غیب‌بینی می‌رساند: و این یعنی چگونه دیدن را از خداوند آموختن. آنگاه بدایت و نهایت ظاهر می‌شوند و شخص انسان عادلانه در جای درست خود قرار می‌گیرد.
● پس درآمد لته دوم: داوری واپسین، اجماع كاردینال‌ها
ارتباط میان ازل و قیامت- احتمالاً برای پاپ، زائری كه سیرش باطنی و عروجی است- خود را در نمازخانه سیستاین بوضوح نشان می‌دهد؛ جایی كه میكل آنژ نقش‌هایی از بدایت و نهایت جهان، بصیرت خداوند و صحنه مهیب و باشكوه داوری روز رستاخیز را به چشم ما می‌كشاند. تاملی كه بر داوری روز رستاخیز در پس درآمد لته دوم می‌شود، شاید بیشترین تاثیر را بر خواننده می‌گذارد. در اینجا از دریچه شهود باطنی پاپ و به شیوه‌ای تازه، دیگر بار خاطره اجماع‌های كاردینال‌ها در اوت و اكتبر ۱۹۷۸ برای تعیین پاپ، زنده می‌شود.
از آنجا كه من نیز در این دو اجماع حضور داشتم، می‌دانم كه تا چه اندازه در هنگام تصمیم‌گیری‌های مهم از آن نقش‌ها متاثر می‌شدیم، چنان كه آنها ما را به چالش می‌كشیدند و در جان‌های ما احساس عظمت مسئولیت‌مان را می‌چكاندند. پاپ با كاردینال‌ها از اجماع آینده «پس از مرگ خود» سخن می‌گوید و بیان می‌كند كه بصیرت میكل آنژ در آن اجماع نیز با آنها سخن خواهد گفت. واژه «اجماع» پروای از میراث كلیدها را برمی‌انگیزد، كلیدهایی كه به پطرس رسول سپرده شد. مسئولیت خطیر ما در آن روزها این بود كه كلیدها را در دستانی امین بگذاریم. در اینجا به یاد كلام عیسی مسیح می‌افتیم كه خطاب به قانون‌بانان می‌گوید: «وای بر شما ای قانون بانان! زیرا كه شمایان كلید دانش را ربوده‌اید» (انجیل لوقا، باب یازدهم، آیه پنجاه و دوم) میكل آنژ ما را وادار می‌كند تا كلید را در تصاحب خود نگیریم، بل از آن برای گشودن در استفاده كنیم تا همگان امكان ورود بیابند.
● لته دوم: آفرینش، گفت‌وگو در خدا
بهتر است به مركز حقیقی لته دوم بازگردیم و نگاهی به «سرچشمه‌ها» بیندازیم. آیا مردم در آنجا چه می‌بینند؟ در اثر میكل آنژ، خالق «به همانندی یك موجود انسانی» ظاهر می‌شود: هیئت و همتایی شخص انسان با خداوند چنان در زمینه‌ای متباین قرار می‌گیرد كه ما می‌توانیم از آن، انسانیت خدا را نتیجه بگیریم كه باعث پدیدار شدن خالق می‌شود. هر چند كه شیوه نگاهی كه عیسی مسیح برای ما گشوده است ما را به فراسویی دور از این می‌برد و متبایناً نقطه آغاز شخص انسان را واقعاً از خالق و از مبدا نشان می‌دهد.
خالق - یا مبدا- آن‌چنان كه احتمالاً در نقاشی میكل آنژ ظاهر می‌شود، تنها «یكتای قدیم قادر» نیست؛ برعكس او «مجموعه‌ای از اشخاص و داد و ستدی دوجانبه...» است اگر در آغاز ما خدا را دیدیم كه با انسان شروع كرد، اینك می‌آموزیم كه شخص انسان را ببینیم كه با خدا آغاز می‌كند: عطای دوجانبه خود- كه تقدیر نهایی انسان جز این نیست- اگر او به دنبال راهی باشد تا به این تقدیر برسد، آینه گوهر خداوند و بنابراین حلقه واسط میان بدایت و نهایت خواهد شد.
● لته سوم: صعود ابراهیم و اسماعیل به كوه موریه، ایثار كامل
قوس عظیم- بصیرت حقیقی سه لته رومی- آشكارا در لته سوم، در صعود ابراهیم و اسماعیل به كوه موریه- كوه قربانی كردن و خود را بی‌پروا نثار نمودن- ظاهر می‌شود. این صعود، صحنه نهایی و سرنوشت‌ساز سفر ابراهیم است؛ سفری كه با وداع او از سرزمین‌اش - اور كلده‌ای‌ها- آغاز شد. این صحنه اصلی صعود به سوی قله برخلاف جریان و به سوی سرچشمه است؛ سرچشمه‌ای كه خود غایت هم هست. در گفت‌وگوی بی‌پایان میان پدر و پسر كه شامل چند كلمه و نشانگر بار طاقت‌فرسای سكوت بر دوش آن دو است، راز كلمات، همه پرسش‌های تاریخ، رنج، ترس‌ها و امیدها انعكاس می‌یابد. در پایان لته سوم آشكار می‌شود كه این گفت‌وگوی میان پدر و پسر، میان ابراهیم و اسماعیل، گفت‌وگویی در خود خدا، گفت‌وگویی میان پدر لایزال - كلمه - و پسرش است و نیز درمی‌یابیم كه این گفت‌وگوی ابدی در عین حال پاسخی به گفت‌وگوی انسانی ناتمام ماست.
در واقع، در پایان اسماعیل نجات می‌یابد. بره نشانه رمزآمیز پسر است كه به بره و موجودی قربانی بدل می‌شود و از این رو سیمای حقیقی خداوند را بر ما آشكار می‌سازد؛ خداوندی كه خود را به ما عطا می‌كند و تا پایان هستی، كمال مهر و دهش است (انجیل یوحنا، باب سیزدهم، آیه یكم) در نتیجه در این رویداد بسیار عینی تاریخ كه ظاهراً ما را از بصیرت‌های عظیم آفرینش در لته یكم بس دور می‌كند، آشكارا بدایت و نهایت همه اشیا رابطه میان هبوط و عروج، میان سرچشمه مسیر حركت و پایان سفر ظاهر می‌شود: ما خداوند را می‌شناسیم كه خود را عطا می‌كند كه به طور همزمان آغاز مسیر حركت و هدف غایی است.
این خدا در جهان آفرینش و در تاریخ ظاهر می‌شود. او ما را در رنج‌هایمان و در دعاهایمان طلب می‌كند. او چیزی را به ما می‌نماید كه به معنای حقیقت وجودی انسان است: با وجودی سرشار از مهر خود را ایثار كردن، كه امكان خداگونه شدن را به ما می‌بخشد: «راز آغازین نهفته جهان آفرینش» از طریق سفر پسر به كوه قربانگاه آشكار می‌شود. مهری كه می‌بخشد راز آغازین است و در مهرورزی، ما نیز به دریافت پیام آفرینش نائل می‌شویم و راه را می‌یابیم.
● رودبار/ پاپ ژان پل دوم
۱- حیرت
جنگل مواج/ در نشیب كوه/ با آهنگ رود/ تاب می‌خورد/ مرا آهنگ آن/ فاش گوی توست/ ای واژه جاودان
چه حیرت آور است/ سكوت تو در اشیا/ در تمامتی كه در تمام سوها/ حجاب از هستی می‌گشاید.../ تمامتی كه چون جنگل مواج/ بر دامنه‌ها/ تاب می‌خورد/ تمامتی كه آبشار سیمگون رود/ فرو می‌بردش/ رودی كه آهنگین/ از كوهسار به زیر می‌غلتد/ روان با جریان خود/ روان به سوی كجا؟
زبان حالت چیست با من/ ای رودبار كوهستان/ كجا به من باز می‌رسی؟/ در آن زمان كه راهی‌ام/ چونان تو كه راهی‌ای.../ آیا چونان تو راهی‌ام؟/ (بهل كه بازایستم / بهل كه در برابر آستانه بازایستم/ آستانه حیرت هاج)/ رود توفنده را كجا توان/ به حیرت هاج بازایستادن است،/ كه غلتان در سرازیری می‌دود/ و جنگل آرام/ با آهنگ آن/ تاب می‌خورد/ آدمی را اما توان بازایستادن است!/ آستانی در اوست عبور هستی را: / آستان حیرت (در ازل بود كه این حیرت هاج «آدم» نام گرفت)/ و آدمی در حیرت هاج خود تك افتاد،/ تنها در كائناتی كه یارای حیرتشان نبود/ آنها را باشیدن بس بود،/ آنها را سر به زیر رفتن/ و آدمی از راه خود/ همپای‌شان می‌رفت/ راهی كه جز حیرت هاج نبود!/ و آدمی در حیرت خود/ مدام از مدی كه فرآغوش آن می‌رفت/ سرك می‌كشید،/ گویا كه رو به كائنات بگوید:/ «لختی درنگ كنید، هان!/ ماوایتان را در من بجویید/ و میعادتان با واژه بی‌پایان را/ لختی درنگ كنید، هان!/ سراسر عبور ما را معنایی ست،/ معنایی... معنایی... معنایی!»
۲- سرچشمه
جنگل مواج/ در نشیب كوه/ با آهنگ رود/ تاب می‌خورد.../ اگر به دنبال سرچشمه‌ای،/ رو به بالا كن، رو به بالای رودبار/ از مانع مترس، جست‌وجو كن، تسلیم نشو،/ آگاه باش كه سرچشمه جایی در این جوار است/ كجایی تو؟ ...هان، ای سرچشمه كجایی؟/ هلا خاموشی.../ هان ای رودبار، ای رودبار جنگلی/ راز سرچشمه‌ات را/ بر من فاش كن!(هان ای خاموشی _ چرا زبان بسته‌ای؟/ پروایت از چیست/ كه راز سرچشمه‌ات را نهان می‌داری؟)/ روا دار در آب چشمه عطش فرو نشانم/ تا خنكایش را، خنكای روح افزایش را دریابم.
*پاپ بندیكت ۱۶
جوزف راتزینگر*
ترجمه محمد شریفی
منبع : موسسه گفتگوی ادیان


همچنین مشاهده کنید