یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

اعیاد بزرگ کلیسای ارتدوکس


اعیاد بزرگ کلیسای ارتدوکس
مقدمه:
آیین مسیحیت اولین دینی است كه بیشترین پیرو را از جمعیت یكصد و پنجاه میلیونی روسیه به خود اختصاص داده و از این رهگذر دین اول و آیین رسمی فدراسیون روسیه شمرده می شود. پس از آن اسلام با بیست میلیون نفر پیرو در رتبه دوم قرار دارد. تاریخ ورود این مذهب به روسیه به اوایل قرن دهم برمی گردد. گفته شده یونانیها ـ ساكنان بیزانس آن زمان ـ اولین كسانی بودند كه مذهب ارتدوكس را با خود به مسكو آوردند. در تواریخ آمده است "فئوفام گرك" (۱۴۰۵ـ۱۳۴۰) یكی از اولین شمایل نویسان روسی بوده كه از یونان به روسیه و مسكوآمده است.
این مذهب پیروان فراوانی در سراسر جهان دارد اما از آنجایی كه تجمع بیشتری از پیروان آن در روسیه، اروپای شرقی، بالكان وخاورمیانه مشاهده شده، لذا در شرق تمركز یافته و از این روست كه كلیسای ارتدوكس را بعضاً كلیسای شرقی می نامند و در طول تاریخ نیزهمین نام و عنوان رواج داشته است.
اكثریت مردم روسیه تابع كلیسای ارتدوكس هستند و هم اكنون این مذهب از جایگاه، قدرت و رونق خاصی در حیات دینی روسیه برخوردار است. كمتر نقطه ای را در شهر می توان یافت كه كلیسایی از قبل در آنجا وجود نداشته و یا جدیداً ساخته نشده باشد. اسقف اعظم روسیه به عنوان عالی ترین مقام دینی این كشور در رسمی ترین دیدارهای سیاسی با رهبران بزرگ جهان حضور دارد و از سوی دیگر، عالی ترین مقام رسمی كشور یعنی شخص رئیس جمهور اسقف اعظم مسكو را ـ حتی برای افتتاح كلیساهای جدید ـ همراهی می كند. مراسم و اعیاد بزرگ كلیسا به عنوان یك رویداد بزرگ در كشور تلقی شده و به طور مستقیم از شبكه سراسری تلویزیونی روسیه ـ كه در تمام جمهوریهای شوروی سابق نیز قابل دریافت است ـ پخش می شود و در نهایت، علل برخی از تعطیلات رسمی این كشور، ریشه های مذهبی و دینی به ویژه در باورهای مذهب ارتدوكس دارد.
هم اكنون در هشتاد كیلومتری مسكو، شهری تاریخی و مذهبی به نام "سرگیف پاساد" وجود دارد كه علاوه بر جاذبه های تاریخی وتوریستی كلیساها و ابنیه قدیمی آن، پایگاه فعال آموزش و تربیت كشیش های جوانی است كه از سراسر روسیه برای تحصیل آموزه های دینی به آنجا مراجعه می كنند.
البته پنهان نماند پیروان مذاهب دیگری همچون كاتولیك و پروتستان نیز در شمار محدودی در این كشور حضور دارند. بی مناسبت نیست اگر عنوان شود چندی است كه اخیراً وجود همین تعداد محدود كاتولیك، زمینه اختلاف شدیدی میان مقامات ارشد كلیسای ارتدوكس روسیه و واتیكان را بوجود آورده است. زمینه اختلاف ایجاد حوزه های اسقفی كلیسای كاتولیك در خاك روسیه بود كه شدیداً از سوی مقامات ارشد كلیسای ارتدوكس روسیه مورد اعتراض واقع شد. به عقیده دفتر پاتریاك، آمار ۶۰۰ـ۵۰۰ هزار نفر كاتولیكی كه به زعم واتیكان درروسیه زندگی می كنند، بسیار اغراِق آمیز است و لذا نیازی برای ایجاد ساختارهای نیرومند كلیسایی برای خدمت به این تعداد كم كاتولیك وجود ندارد. شایان ذكر است در روسیه معاصر مناطق اقامتی متراكم برای كاتولیك ها مانند لیتوانی و اوكراین وجود ندارد و لذا از اینجا می توان نتیجه گرفت كه كلیسای رم امیدوار است كه جمعیت كاتولیك روسیه رشد كند. اما مقامات كلیسای ارتدوكس روسیه از این بابت نیزناراحت اند كه چرا واتیكان قبل از اتخاذ تصمیم خود با آنها مشورت نكرده است؟
با توجه به نفوذ و گسترش دین و كلیسای ارتدوكس در روسیه، معرفی زوایای مختلف باورها و فعالیت های این كلیسا مورد توجه این رایزنی فرهنگی قرار گرفته است. پیشتر گزارشی در این باره با عنوان "آشنایی با كلیسای ارتدوكس روسیه" ارائه شده و اكنون گزارشی دیگربا عنوان "اعیاد بزرگ كلیسای ارتدوكس" تقدیم می گردد. امید است كه مورد استفاده و بهره برداری شایسته قرار گیرد.
۱ـ میلاد مریم مقدس (۲۱ سپتامبر)
در شهر نصران زوج متدین یوحاقیم و آنا، پدر و مادر مریم مقدس زندگی می كردند. یوحاقیم از نسل تزار داوود بود و آنا با خانواده حارون، برادر حضرت موسی تعلق داشت. هر چند كه این زوج هیچ عیب و نقصی نداشتند و بسیار متدین بودند، خداوند یك آزمایش سخت نصیب آنها كرد و آن این كه آنها تا سنین بالا بچه دار نشدند. آنها این وضع را برای خود مصیب بزرگی دانسته و از خداوند متعال مسألت می كردند كه به آنها بچه بدهد. آنها ساكت و صامت حرف های ناخوشایند همسایگان را تحمل می كردند چرا كه در زمان عهد عتیق نداشتن فرزند به معنی بی شرافتی و مجازات در ازای گناه محسوب می شد. با توجه به اینكه برخی از انبیای عهد عتیق زمان تولد مسیح در خاندان داوود را پیشگویی كرده بودند و این زمان بسیار نزدیك بود، هر خانواده یهودی می خواست بچه پسر داشته باشد تا شاید او مسیح باشد و اسراییل رانجات دهد. یوحاقیم به خاطر نداشتن بچه حتی نتوانست به معبد قربانی بدهد چرا كه موبد قربانی او را قبول نكرد. یوحاقیم سر به صحرا زد و روزه شدیدی گرفت.
آنا كه تنها ماند، دست به دعا زد و ناگهان فرشته الهی را دید كه گفت: "آنا دعای تو شنیده شد. تو دختری را به دنیا خواهی آورد كه نام او مریم خواهد بود كه به معنی "بانوی امید" است. او به دنیا وسیله نجات را خواهد بخشید." فرشته همین كلمات را برای یوحاقیم در صحرا تكرار كرد. به زودی این زوجین سالمند صاحب دختری شدند كه اسمش را مریم گذاشتند. ولادت مریم تقریباً ۱۵ سال قبل از میلاد مسیح صورت گرفت.
۲ـ ورود مریم مقدس به معبد اورشلیم (۴ دسامبر)
سه سال از روز تولد مریم گذشت. والدینش هیچ وقت فراموش نمی كردند كه دخترشان مال خداست. خداوند به آنها دختر داد و آنها متعهد شدند این دختر را به خدا باز گردانند. وقتی كه مریم سه سالش تمام شد و او توانست بدون كمك پدر و مادرش زندگی كند، یوحاقیم و آنا او را به معبد اورشلیم بردند. این پدر و مادر درستكار مریم را برای این رویداد آماده كرده و به او ادعیه یاد دادند. مریم كوچك می دانست كه فقط دختر آنها نیست بلكه بنده خداست و مال خداست و لذا از دوری آتی از پدر و مادر نمی ترسید. بالاخره این خانواده راهی اورشلیم شد. آنهاقبل از ورود به اورشلیم لباس های مخصوص جشن را به تن كرده و وارد اورشلیم شدند.
زكاریا رئیس كشیش ها و كشیش های دیگر بر روی ۱۵ پله معبد اورشلیم منتظر آنها بودند. روی هر پله ای یكی از مزامیر مذهبی توسط روحانیون خوانده می شود. مریم سه ساله را به پله اول آوردند و او ناگهان بدون هیچ رودربایستی به آسانی از پلكان بالا رفته و خود را به زكاریا رساند. كشیش اول نه تنها جلوی مریم را نگرفت بلكه او را به داخل معبد، به مقدس ترین قسمت آن برد كه حتی كشیش های عادی حق نداشتند وارد آنجا شوند. بعد از آن پدر و مادر مریم به شهر خود بازگشتند و دختر كوچك در معبد ماند و در آنجا مشغول مطالعه كتاب مقدس، گلدوزی و نخ ریسی شد. ۹ سال گذشت. هنگامی كه مریم ۱۲ سالش شد، پدر ۸۰ ساله اش فوت كرد. دو سال بعد آنا هم این دنیا راترك كرد. طبق رسم یهودیان، دخترانی كه در معبد تربیت می شدند تا چهارده سالگی آنجا می ماندند و سپس بایستی معبد را ترك كنند وشوهر كنند. ولی مریم اعلام كرد كه نمی خواهد شوهر كند و می خواهد تمام زندگی خود را وقف خدا بكند. علاوه بر آن، جوانان از خاندان داوود وظیفه داشتند تشكیل خانواده بدهند تا شاید فرزند آنها مسیح موعود باشد. كشیش ها نمی دانستند مردم را چكار كنند.
ولی بالاخره راه حل پیدا شد: برای اینكه مریم به ازدواج ناخواسته مجبور نشود، تصمیم گرفته شد كه او را به عقد مرد شایسته و سالمندی درآورند تا به عنوان شوهر بكارت او را حفظ كند. طبق روایت كلیسایی، كشیش ها ۱۲ مرد غیرمتأهل و بیوه خاندان داوود را به معبد دعوت كردند و عصای آنها را گرفتند و دعا خواندند كه اراده خداوند عیان شود. فردای آن روز عصای یوسف گل داد و حكم خدا روشن شد. ولی یوسف كه دختران و پسران بزرگ داشت، ابتدا نمی خواست مریم را بگیرد ولی بالاخره نكاح آنها ثبت شد. مریم ۱۴ ساله با یوسف نجار ۸۰ساله به شهر نصران بازگشت.۳ـ مژده برای مریم مقدس (۷ آوریل)
مریم در خانواده یوسف در فقر و تنگدستی زندگی می كرد ولی او همه مصیبت های زندگی را بدون كوچك ترین نارضایتی قبول داشت. او چهار ماه در خانواده یوسف زندگی كرد كه بالاخره "ساعت فرا رسید." خداوند به جبرییل دستور فرمود به مریم مژده بدهد: او باید مادر منجی جهان شود. طبق روایت رسول خدا زمانی در خانه یوسف ظاهر شد كه مریم در حال قرائت كتاب مقدس بود، به خصوص آن قسمت از كتاب نبی اشعیاء كه به تولد مسیح برگزیده خدا اختصاص داشت. در این لحظه جبرییل، رئیس ملائكه ظاهر شد، به مریم یك شاخه گل سفید داد كه نشان دهنده پاكیزگی و معصومیت است، و گفت: "خدا با تو است! تو برگزیده زنان دنیا هستی!" مریم ابتدا حرف های جبرییل را نفهمید و حتی از دیدن او دچار واهمه شد. ولی فرستاده خدا او را آسوده خاطر كرد و گفت: "نترس، مریم، تو از لطف خدا بهره مند شده ای؛ پسری را به دنیا خواهی آورد كه اسم او عیسی خواهد بود. او كبیر خواهد بود و نام او، پسر خدا خواهد بود." بعد از آن مریم با تعجب پرسید: "چطورمی توانم بچه دار شوم در حالی كه مرد نشناخته ام؟" جواب جبرییل چنین بود: "روح القدس بر تو نازل شده و تو را مبارك خواهد كرد." جبرییل منتظر جواب مریم شد كه سرنوشت بشریت بدان وابسته بود. باكره مقدس با اطاعت از كلام خدا گفت: "من بنده خدا هستم، بگذار قسمت من طبق كلام تو باشد."
سپس مریم پیش الیزابت، خاله زاده سالمند خود رفت كه با دیدن او فریاد برآورد: "مبارك باشی تو و ثمره تو." روح القدس این راز بزرگ را برای الیزابت هم فاش ساخته بود. سه ماه بعد مریم به شهر خود بازگشت. نشانه های حاملگی او برای همه آشكار شده بود. یوسف كه از راز مریم خبر نداشت، نمی دانست چكار كند. بالاخره او تصمیم گرفت مریم را طلاق بدهد. ولی مریم نمی توانست سری را كه بین او و خدا بود، برای یوسف فاش سازد. بالاخره فرشته ای پیش یوسف فرستاده شد كه او را در خواب از این موضوع مطلع كرد. یوسف بعد از آن هیچ وقت نسبت به معصومیت مریم مقدس شك نكرد بلكه به مریم بیشتر از گذشته احترام گذاشت.
۴ـ میلاد مسیح (۷ ژانویه)
در سال ۷۴۶ از بنیانگذاری رم، قیصر اوگوست امپراطور رم فرمان سرشماری عمومی نفوس امپراطوری عظیم خود را صادر كرد. هرودس بزرگ، تزار یهودیه هم سرشماری عمومی را ترتیب داد ولی در حالی كه در رم انسان ها در محل سكونت ثبت می شدند، رسم یهودیان این بود كه برحسب اسباط ثبت شوند یعنی هر كس بایستی در محل ظهور سبط خود حاضر شود. یوسف كه به سبط داوود تعلق داشت، مجبورشد به بیت لحم محل پیدایش این سبط برود. مریم صرف نظر از بارداری بایستی او را همراهی كند چرا كه تنها عضو خانواده خود باقی مانده بود. بعد از ۵ روز سفر طاقت فرسا به بیت لحم رسیدند. مهمانخانه ها پر بودند و آنها مجبور شدند در یك غار در نزدیكی شهر مستقر شدند كه معمولاً جای نگهداری حیوانات خانگی بود. همان جا، در شب مقدس سال ۷۴۷ عیسی مسیح به دنیا آمد. مریم پسر خود را قنداق كرد و كنار خود گذاشت، همان جا یك گاو و یك خر كوچك بسته شده بودند كه طبق روایات عیسای نوزاد را با نفس خود گرم می كردند. در این لحظات كه "كلام به جسم تبدیل شد"، یوسف در برابر مریم مقدس سر تعظیم فرود آورد. اول از همه چوپان های مراتع اطراف با دین فرشته از نزول خدا روی زمین مطلع شدند. فرشته در برابر چشمان آنها ظاهر شد و سپس چوپان ها فرشتگان زیادی را كه لشگر آسمانی بودند، با چشم خود دیدند.
روز هشتم بعد از میلاد، طبق قانون یهودی مراسم ختنه كودك برگزار شد. نام او را عیسی گذاشتند. طبق روایت، خانواده مقدس حدود ۲ ماه در بیت لحم ماندند چرا كه مریم همانند هر زن یهودی بایستی بعد از تولد بچه مراسم تطهیر در معبد را طی كند. به همین دلیل یوسف ومریم نمی خواستند از اورشلیم دور شوند.
۵ـ وصال با خدا (۱۵ فوریه)
طبق قانون موسی هر فرزند ذكور اول خانواده بایستی روز چهلم بعد از تولد به معبد برده شود و وقف خدا شود. چنین پسری مال یهوه محسوب می شد و بایستی در معبد خدمت كند. ولی با توجه به اینكه به مروز زمان تنها اخلاف سبط "اوبین" حق خدمت در معبد را پیدا كردند، دیگران بایستی با پرداخت ۵ سكه نقره بچه پسر خود را بازخرید كنند. قانون موسی به زنی كه بچه پسر به دنیا آورده باشد، اجازه نمی داد قبل از گذشت ۴۰ روز وارد معبد شود. برای زنی كه دختر به دنیا آورده باشد، این مدت دو برابر بیشتر می شد. زن برای تطهیر خود بایستی دو كبوتر قربانی كند. بازخرید پسر از خدمت در معبد برابر ۵ شكل (سكه نقره) بود. مراسم تطهیر مریم به پایان می رسید كه ناگهان یك پیرمرد به نام شیمون وارد معبد شد. شیمون كه بیش از دویست سال عمر كرده بود، در اسكندریه در ترجمه تورات به زبان یونانی شركت كرده بود. شیمون در جریان ترجمه تورات در یك قسمت از كتاب مقدس خواند: "باكره پسر به دنیا خواهد آورد." او این جمله را غلط دانسته و خواست اصلاح كند و به جای "باكره" "زن" نویسد ولی فرشته دست او را باز داشت و به شیمون وعده داد كه قبل از اینكه بمیرد، مسیح را ببیند. موقعی كه شیمون وارد معبد شد و عیسی را دید، فهمید كه این همان كودك موعود است . او از خداوند به خاطر این "وصال با منجی" سپاس فراوان كرد. این وصال، بزرگ ترین پاداش برای شیمون بابت همه زحمات زندگی او شده بود. به زبان اسلاوی قدیمی "وصال" را "Sretenie" می گفتند. همین اسم جشن تاكنون باقی مانده است.
وقتی كه خانواده یوسف و مریم در بیت لحم بودند و آماده می شدند كه به نصران بازگردند، ناگهان بیگانگانی با لباس های شرقی ایرانی وارد خانه آنها شدند. یك ستاره درخشان كه در آسمان شعله ور شد و طبق پیشگویی های قدما نشان دهنده تولد رب العالم بود، آنها را به این خانه هدایت كرده بود. این مغان سر راه خود وارد اورشلیم شدند كه خبر جستجوی پادشاه آتی یهودیه توسط آنان به گوش هرودس رسید. او با حیله از آنها خواست كه این بچه را پیدا كنند و به او خبر بدهند ولی مغان با دریافت هشدار از فرشته خدا به اورشلیم باز نگشتند. این بود كه هرودس دسته ای از سربازان را به بیت لحم فرستاد تا همه كودكان زیر دو سال را به قتل برسانند. ولی خانواده یوسف تا آن موقع به مصررفته بودند.
۶ـ غسل تعمید مسیح ـ ظهور خدا (۱۹ ژانویه)
بعد از مرگ هرودس یوسف به یهودیه بازگشت ولی با كسب این خبر كه بدترین پسران هرودس آنجا حكومت می كند، به منطقه جلیلیه، به شهر نصران بازگشت. یوسف نرسیده به ۱۱۰ سال فوت كرد و خانواده بی سرپرست ماند. البته، عیسی تا آن زمان ۳۰ سالش تمام شده بود. طبق قانون یهودی، انسان در همین سن حق داشت كشیش و معلم باشد و كتاب مقدس را به دیگران تدریس كند. در این سن عیسی می توانست خود را به جهان نشان دهد. عیسی خانه مادر خود را ترك كرده و به كرانه رود اردن رفت كه در آنجا مردی به نام یوحنا مشغول غسل تعمید مردم بود. یوحنا، پسر الیزابت، دختر خاله مریم بود. یوحنا در صحرا زندگی می كرد، لباس بسیار ساده ای داشت، هیچ وقت موی سر و ریش خود را اصلاح نمی كرد و ملخ و عسل زنبورهای وحشی را می خورد. یوحنا اولین نبی یهودیان بعد از فاصله ۴۰۰ ساله بود كه به همین دلیل توجه عموم مردم را به خود جلب كرد. او مردم را با آب غسل تعمید می داد ولی تأكید می كرد كه "در پی من مردی بزرگ تر از من می آید كه با روح القدس شما را غسل تعمید خواهد داد." وقتی كه عیسی به ساحل رود اردن رسید، یوحنا فوراً او را شناخت و ابتدا جرأت نكرد عیسی را غسل تعمید دهد ولی عیسی جواب داد كه "ما باید حقیقت را اجرا كنیم." به عبارت دیگر، عیسی مسیح به عنوان خدا در جسم انسان بایستی الگوی اجرای همه احكام خدا باشد. بعد از مراسم غسل تعمید عیسی از آب بیرون آمد و به دعا ایستاد. در جواب به دعای او آسمان ها باز شدند و یوحنا با تعجب دید كه روح القدس به شكل كبوتر بر عیسی نازل شد و او را نورانی ساخت. سپس صدایی از آسمان طنین اندار شد كه "این پسر محبوب من است كه تبرك من بر او است." این صحنه ظهور خدا (كه جشن كلیسایی به همین مناسبت برگزارمی شود)، وحی سلطنت آسمانی بود كه در آن لحظه به قدری به انسان نزدیك شده بود كه می شد آن را دید و شنید! بعد از آن عیسی راهی بیابان شد كه در آنجا ۴۰ روز روزه گرفت. ولی یوحنا به زودی توسط ایادی هرودس آنتیپا، حاكم جلیلیه دستگیر شد. هرودس روز جشن تولد خود به دختر همسر نامشروع خود كه برای او رقص زیبایی اجرا كرد، وعده داد كه هر آرزوی او را اجرا كند. مادرش به او یاد داده بود كه سربریده یوحنا را بطلبد كه او همین كار را كرد. هرودس آنتیپا نمی توانست به قول خود وفا نكند و دستور داد یوحنا را سر بریدند.
۷ـ تغییر هویت مسیح (۱۹ اوت)
عیسی مسیح بعد از بازگشت از صحرا پیش یوحنا رفت كه یوحنا از آن به بعد بدون شك و شبهه اعلام می كرد كه عیسی "پسر خداست". دو نفر از شاگردان یوحنا یهودی آندری و یوحنا (loannes) به سوی عیسی رفتند و با او صحبت كردند و به قدری تحت تأثیر این صحبت قرار گرفتند كه با برادران خود نیز در این مورد گفتگو كردند. به تدریج گروهی از ۱۲ پیرو گرد عیسی تشكیل شد ولو اینكه تعداد خیلی بیشتری از یهودیان از او پیروی می كردند و سخنان او را گوش می كردند. در شهر "كانا" سر مجلس عروسی كه شراب تمام شد و مریم از عیسی خواست كمك كند، عیسی آب را به شراب تبدیل كرد كه این آغاز معجزه های او بود.
یك روز عیسی همراه با شاگردانش پای كوهی برای استراحت نشست و سپس به پطرس، یوحنا و یعقوب گفت كه همراه او بالای همان كوه بروند كه آنها از دوران كودكی خوب می شناختند. این كوه "فوار" بود. عیسی به دعا پرداخت كه ناگهان در حین دعا تغییر كرد. چهره او مثل خورشید درخشید، لباس او مثل برف سفید شد و درخشش عجیبی پیدا كرد. هاله ای از نور وصف نشدنی دور او ایجاد شد. شاگردان عیسی كه به خواب رفته بودند، بیدار شدند و كنار عیسی موسی و الیاس انبیای معروف را دیدند. آنها با عیسی درباره رنج های آینده و مرگ او روی صلیب در اورشلیم صحبت می كردند. پطرس كه ساده اندیش بود، با دیدن این صحنه گفت: "خدایا، خوب بود ما اینجا سه چادر برای تو، موسی و الیاس می زدیم." ولی عیسی به آنها جوابی نداد. بعد از لحظه ای ابری كه از آسمان نازل شد، عیسی، موسی و الیاس را از چشم سه شاگرد باوفای عیسی پنهان كرد و صدایی از آسمان طنین انداز شد كه فرمود: "این پسر محبوب من است كه تبرك من بر اوست. حرف او راگوش كنید." مسیحیان ارتدوكس به یاد این رویداد جشن "تغییر هویت مسیح" را برگزار می كنند.۸ـ ورود خدا به اورشلیم
(در روز یكشنبه ششمین هفته روزه كبیر برگزار می شود)
عید پاك یهودی نزدیك می شد كه عیسی مسیح یك هفته قبل از آن همراه با گروه كثیری از زوار راهی اورشلیم شد. وقتی كه او همراه با شاگردانش به حومه شهر رسید، به شاگردانش گفت كه برای او یك ماده خر و یك كره خر بیاورند تا مطابق با گفتار نبی زكاریا سوار بر خر وارد اورشلیم شود. از عیسی به عنوان تزار یهودیان استقبال كردند. مردم شاخه های نخل را در دست داشته و به نشانه احترام زیر پای اومی گذاشتند كه این رسم استقبال از افراد محترم بود. به همین دلیل، نام دیگر این جشن "جشن شاخه های نخل" است (در روسیه در این روز شاخه های درخت مخصوص روسی به نام "وربا" را به كلیسا می برند). علت اصلی ایمان آوردن مردم به عیسی، معجزه احیای "الیزار" بود كه جسد او تا آن موقع پوسیده شده بود و بوی بد می داد. فقط خدا می توانست جسد مانده را احیا كند. ولی همین معجزه خشم و غضب سردمداران مذهبی یهودیان بر علیه مسیح را كه نگران اعتبار خود بودند، برانگیخته و یكی از علل محكومیت و اعدام بعدی او شد. كاهنان یهودی نگران آن بودند كه اگر مردم عیسی را تزار یهودیان بنامند، رومی ها با ترس از قیام مردم یهودی به یهودیان حمله كرده و آنها را نابود كنند. عیسی در جواب به این ادعاها گفت: "اگر آنها (مردم) ساكت شوند، سنگ ها فریاد خواهند زد." به عبارت دیگر، در این روز خداوندتجلیل همگانی عیسی را جایز كرده بود.
در همان روز ورود به اورشلیم عیسی ویرانی معبد یهودی اورشلیم را پیش بینی كرد كه ۳۸ سال بعد به دست نیروهای رم ویران شد. یك رویداد مهم دیگر همان روز، اخراج خرده فروشان از معبد اورشلیم توسط عیسی بود. او اعلام كرد كه خانه خدا نباید خانه تجارت باشد بلكه باید جای دعا و نیایش باشد.
۹ـ احیای مسیح (عید پاك)
زمان برگزاری این جشن متغیر است و در سال ۲۰۰۲ با روز ۵ می، در سال ۲۰۰۳ با روز ۲۷ آوریل و در سال ۲۰۰۴ با روز ۱۱ آوریل مصادف می شود.
عید پاك برای یهودیان عید رهایی از سلطه فرعون مصر و آغاز حركت یهودیان از مصر به ارض موعود تحت ریاست موسی بود. درآستانه این روز یهودا یكی از شاگردان مسیح كه می خواست او را به دام كاهنان بیاندازد و به او خیانت كند، با اعضای "سیندریون" (شورای رئیسه مذهبی یهودی) درباره دریافت ۳۰ سكه نقره در عوض این خیانت به توافق رسید. و اما مسیح به صورت محرمانه وارد اورشلیم شد و با شاگردان خود آخرین مجلس شبانه را به مناسبت عید پاك برگزار كرد. در همان جا عیسی رمز پیوند مسیحیان با خود را برقرار كرد. وی همچنین گفت كه یكی از شاگردان به او خیانت خواهد كرد و با دادن لقمه نانی به یهودا خائن را نشان داد. ولی از آنجا كه این خیانت جزو طرح بزرگ خدا بود، چیزی نمی توانست از خیانت جلوگیری كند. سپس عیسی با شاگردانش به باغ "جتسیمانی" رفت كه در آنجا ازشاگردانش جدا شده دست به دعا برد كه "ای كاش این جام از كنار من بگذرد" ولی بعد افزود: "خدایا، مشیت تو تحقق یابد. بگذار طوری شود كه تو می خواهی، نه من."
در همان لحظه یهودا همراه با محافظین معبد اورشلیم وارد این باغ شدند و یهودا به عیسی نزدیك شد و او را بوسید و به همین وسیله به سربازان نشان داد چه كسی را باید بگیرند. شاگردان عیسی پا به فرار گذاشتند. عیسی را به خانه كاهنان عالی یهودیان بردند كه او را به كفر متهم نمود و شورای كاهنان او را به مرگ محكوم كرد. سپس عیسی را برای تأیید و اجرای این حكم نزد پونتیوس پیلاطوس والی روم بردند. پیلاطوس دلیلی برای اعدام عیسی پیدا نكرد ولی در نهایت امر تحت فشار انبوه مردم كه با تحریك كاهنان بر اعدام عیسی تأكید كردند، حكم مصلوب كردن او را صادر كرد. رسم رومی ها در اورشلیم این بود كه هر سال سر عید پاك یكی از محكومین به اعدام را به خواست توده مردم آزاد كنند كه این دفعه مردم بایستی بین عیسی و قاتلی به نام باراباس انتخاب می كردند. آنها خواستند كه این قاتل آزاد شود ولی عیسی مصلوب گردد. بالاخره عیسی مصلوب شد و بعد از گذشت چند ساعت روی صلیب جان سپرد. او را در مقبره سنگی گذاشتند و در آن را با سنگ بزرگی بستند. ولی شنبه شب عیسی احیا شد و بدن انسانی او به بدن فناناپذیر تبدیل شد. فرشته ای به زنانی كه می خواستند مرهم معطری به بدنش بمالند ولی او را در مقبره پیدا نكردند، خبر احیای عیسی را داد.
۱۰ـ عروج عیسی مسیح
(در روز چهلم بعد از احیای مسیح)
كلیسای مسیحی از دیرباز روایتی را حفظ كرده است كه اول از همه عیسی در برابر مادر مقدس ظهور كرد كه این امر كاملاً طبیعی است. ولی در انجیل آمده است كه این افتخار نصیب مریم از ماگدالا، فاحشه ای كه با كمك عیسی در راه راست قدم نهاد، شد. این دو زن به شاگردان عیسی خبر احیای او را دادند ولی آنها باور نكردند. سپس چند ملاقات عیسی با شاگردان وی صورت گرفت. عیسی با سیمایی متفاوت با ظاهر قبلی خود با آنها صحبت می كرد، و آنها ابتدا نمی توانستند او را به جا آورند. عیسی برای لوقا و كلئوپا شاگردان خود معنی مصلوب شدن خود را توضیح داد و وقتی كه آنها سر شام بالاخره فهمیدند كه كسی كه با آنها صحبت می كند، عیسی است، او ناگهان ناپدیدشد. این دو شاگرد به احیای عیسی ایمان آورده و به سوی شاگردان دیگر شتافتند تا این خبر خوش را به آنها بدهند ولی آنها باور نكردند. شب كه شاگردان در اطاقی كه درش محكم بسته شده بود نشسته بودند، عیسی ناگهان بدون اینكه در را باز كند، در برابر آنها ظاهر شد وگفت "سلام بر شما باد!" عیسی طی ۴۰ روز بعد از احیای خود در برابر شاگردان خود ظاهر شد و با آنها درباره سلطنت الهی و حقایق مكتب خود كه آنها بایستی برای سراسر جهان اعلام كنند، صحبت كرد. عیسی مسیح در ملاقات پایانی آنها در اورشلیم گفت: "بروید و انجیل را برای هر مخلوق این دنیا تبلیغ كنید." سپس آنها با هم به سوی "گوه زیتون" رفتند كه عیسی در آنجا دست خود را بلند كرده و شاگردان خودرا متبرك كرد و سپس به تدریج عروج كرد. ولی بعداً خداوند دو فرشته را پیش شاگردان عیسی (حواریون) فرستاد كه به آنها خبر دادند كه عیسی باز خواهد گشت تا آنها را به آسمان ببرد.
۱۱ـ نزول روح القدس (روز پنجاهم)
در روز پنجاهم بعد از احیای مسیح برگزار می شود.
حواریون، مریم مقدس و دیگران متنظر اجرای وعده مسیح درباره نزول روح القدس بودند. در یكی از جلسات آنها بنا به پیشنهاد پطرس، ماتی به جای یهودای خائن به عنوان حواری انتخاب شد كه تعداد كلی آنها دوباره ۱۲ نفر شد. در روز دهم بعد از عروج مسیح وعده او اجراشد. در آن روز قوم یهود به یاد دریافت ۱۰ فرمان خدا از طریق حضرت موسی جشن "روز پنجاهم" را می گرفتند. ۱۲ نفر حواری و مریم مقدس در یك اطاق نشسته بودند كه ناگهان سر و صدای زیادی بلند شد و شعله های آتش بر روی هر یك از حواریون نشستند كه این "غسل تعمید آتشین" حواریون مطابق با پیشگویی یوحنای غسل دهنده بود. از این طریق سه چهره خداوند یكتا ـ خدا پدر، خدا پسر و خدا روح القدس بر حواریون (و تمام بشریت) آشكار شد. این سر و صدا توجه زواری را كه برای جشن روز پنجم به اورشلیم آمده بودند، به خودجلب كرد. حواریون بیرون آمدند و ناگهان به زبان قومی هر یك از زوار با آنها صحبت كردند كه این استعداد توسط روح القدس به آنها بخشیده شد. این امر باعث تعجب شدید زوار شد چرا كه همه می دانستند كه حواریون، یهودیانی از منطقه جلیلیه هستند و فقط گویش محلی خود را می دانند چرا كه چندان تحصیل كرده نبودند. پطرس در جواب به ادعاهای برخی از حضار كه آنها "شراب شیرین" خوردند و این استعداد را پیدا كردند، اولین خطبه مسیحی خود را بر زبان آورد و در جریان آن به آن قسمت های كتاب مقدس یهودی استناد كرد كه نمی توانست بداند. معلوم شد كه روح القدس از طریق او صحبت می كند.
شاگردان مسیح بعد از غسل تعمید آتشین كاملاً دگرگون شدند. آنها از انسان های بزدل و دور از ایمان مستحكم به مبلغین آتشین ومصمم مكتب عیسی تبدیل شدند. علاوه بر آن استعداد شفای بیماران به آنها بخشیده شد. ولی زندگی آنها در این دنیا سخت بود و اكثریت آنها به دست مخالفان و دشمنان خود كشته شدند. پطروس هم در سال ۶۷ میلادی به دستور نرون امپراطور روم همانند عیسی مسیح مصلوب شد و جام تلخ مرگ ایذایی را نوشید.
۱۲ـ وفات مریم مقدس (۲۸ اوت)
طبق روایت كلیسایی، مریم مقدس ۲۴ سال بعد از مصلوب شدن عیسی مسیح عمر كرد. عیسی كه روی صلیب آخرین ساعات زندگی دنیوی خود را طی می كرد، به یوحنا، شاگرد محبوب خود سپرد كه از مریم مواظبت كند و پسرخوانده او شود. مریم و یوحنا در سال ۴۴ میلادی به شهر "افس" منتقل شدند. مریم بایستی به گرجستان برای تبلیغ مكتب مسیح برود ولی وقتی كه او برای سفر آماده می شد، فرشته خدا به اوحكم كرد كه در اورشلیم بماند. به تدریج مریم مادر همه پیروان مكتب مسیح شد. وقتی مریم ۷۰ سالش بود، احساس كرد كه ایام او در این دنیا به پایان می رسد. یك روز كه او سر كوه زیتون دعا می خواند، جبرییل با شاخه نخل بهشت ظاهر شد و به او اعلام كرد كه بیش از سه روز از عمرش در این دنیا نمانده است. او گفت كه مرگش در خواب آسان خواهد بود و اینكه او به سوی خدا شتافته و حیات جاویدان خواهدداشت. جبرییل ناپدید شد و مریم مقدس خوشحال از وصال نزدیك با پسرش مدتی آنجا ماند.
او بعد از بازگشت به خانه یوحنا را از این ماوقع مطلع كرد و تنها آرزویش این بود كه با همه شاگردان و حواریون مسیح خداحافظی كند. آنها از گوشه و كنار جهان به اورشلیم برگشتند تا در مراسم تشییع جنازه مریم مقدس شركت كنند. مریم به همه آنها تبرك داد و خواست كه او را در كنار پدر و مادرش دفن كنند. صبح روز موعود بسیاری از ۷۰ شاگرد مسیح (بعد از ۱۲ حواری اول) و از جمله پولس، دیونیسیوس ودیگران در خانه یوحنا و مریم جمع شدند. حدود ساعت ۹ ناگهان نور شدیدی این اطاق را روشن كرده و حتی نور شمع های روشنی را كه آنجا فراوان بودند، كمرنگ كرد. در همان موقع مریم مقدس "گویا به خواب شیرین فرو رفت" و بوی معطر شیرینی از بدنش برخاست.
جسد مریم را در قبر سنگی گذاشتند و سنگ سنگینی را روی آن گذاشتند. ولی ۳ روز بعد توماس یكی از شاگردان مسیح از هند آمد وجلوی قبر مریم كه در غار بود، به گریه افتاد كه نتوانست او را ببیند. حواریون سنگ قبر را كنار كشیدند تا توماس بتواند حداقل در برابر بازمانده های مریم مقدس سر تعطیم فرود آورد ولی دیدند كه قبر خالی است. بدن مریم با نیروی خداوند احیا شد و به طور فناناپذیر به بهشت منتقل شد. برای او، مرگ چیزی بیش از خواب ۳ روزه نبود. در همان شب مریم از آسمان در مقابل حواریون ظاهر شد و گفت: "خوش باشید! من همیشه با شما هستم." حواریون جواب دادند: "مادر مقدس مسیح، مددكار ما باشد."
۱۳ـ نصب صلیب خدا (۲۷ سپتامبر)
كلیسای مسیحی طی ۳۰۰ سال هدف تعقیب شدید از سوی برادران ایمان نیاورده و بت پرستان قرار گرفته بود. اولین تعقیب وحشتناك مسیحیان در زمان امپراتور نرون در سال ۶۴ مسیحی شروع شد كه مسیحیان را به خورد حیوانات درنده می دادند و به قیر و روغن آغشته و به عنوان فانوس باغ های امپراطور می سوزاندند. آخرین تعقیب در زمان امپراطور دیوكلتیانس (۳۱۳ـ۳۰۳) رخ داد كه صدها هزار نفر مسیحی كشته و بسیاری از نسخ كتاب مقدس سوزانده شد. تعقیب مسیحیان فقط اوایل قرن چهارم در زمان امپراطور كنتسانتین بزرگ (۳۳۷ـ۳۰۵) قطع شد كه به طور معجزه آسایی به مسیح ایمان آورد. وی در آستانه نبرد تعیین كننده بر سر تخت امپراطوری در آسمان علامت صلیب با نوشته "پیروزی" را دید و شب خواب عیسی مسیح را دید كه به او گفت كه اگر به جای عقاب های رومی، صلیب مسیحی را بر پرچم خودبكشد، پیروز خواهد شد. كنستانتین پیروز شد و طی فرمانی مسیحیت را برابر با دین دولتی رم اعلام كرد و اعدام صلیبی در ازای پیروی ازمذهب مسیحی را لغو كرد.
كنستانتین بزرگ درصدد ساخت معابد مسیحی در فلسطین و كشف صلیب مسیح برآمد. مادرش ملكه یلنا در این زمینه به او كمك می كرد. یلنا به اورشلیم رفت و دید كه در جای محل اعدام مسیح، معبد بت پرستانه زهره قرار دارد. در اماكن مقدس دیگر هم معابد بت پرستان قرار داشتند. هدف از ساخت آنها، جلوگیری از زیارت مسیحیان از این اماكن مقدس بود. به دستور یلنا این معابد ویران شدند وسپس در جای آنها كلیساهای مسیحی ساخته شدند. یلنا دنبال صلیب می گشت كه یك روز یك یهودی به نام "یهودا" غاری را به او نشان داد كه در آنجا سه صلیب (صلیب عیسی مسیح و دو صلیب دزدانی كه كنار او مصلوب شده بودند) زیر خاك گذاشته شده بودند. تابلویی بانوشته "عیسی نصرانی، تزار یهود" كنار آنها افتاده بود. برای اینكه معلوم شود كدام صلیب مال مسیح است، این صلیب ها را یكی بعد از دیگری كنار یك زن بیمار گذاشتند. بعد از گذاشته شدن سه صلیب، در وضعیت این زن تغییری پدید نیامد ولی در مجاورت صلیب مسیح اوشفا یافت. صلیب مسیح را روی میّتی گذاشتند كه در آن زمان از كنار خانه زن بیمار به قبرستان برده می شد و او احیا شد.
یهودیان زیادی در محل كشف صلیب مسیح جمع شده بودند تا این صلیب مقدس را ببینند ولی آنها نمی توانستند به صلیب نزدیك شوند و از اسقف ماكاریوس خواستند صلیب را بلند كند و نصب كند (نام جشن از همین جا سرچشمه گرفته است). وقتی كه صلیب بلند شد، همه به زانو افتادند و از خداوند متعال طلب رحمت كردند. بعداً امپراطور كنستانتین و ملكه یلنا در جای مصلوب شدن مسیح كلیسای مسیحی مجللی موسوم به "احیای مسیح" ساختند. این كلیسا در سال ۳۳۵ تكمیل شد. بخشی از صلیب مسیح در این كلیسا گذاشته شد و تاكنون درآنجا می باشد و بخش دیگر آن به قسطنطنیه برده شد.


رایزنی فرهنگی ج.ا.ایران ـ مسكو
منبع : بنياد انديشه اسلامي


همچنین مشاهده کنید