شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم


تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
سریال مدار صفردرجه در سال های ۱۳۲۰ و در زمان جنگ جهانی دوم اتفاق می افتد.
پسر جوانی از مادری فلسطینی و پدری ایرانی به قصد تحصیل به فرانسه می رود و در آنجا دل به دختری یهودی می بندد وبا شروع جنگ جهانی دوم و ظهور نازی های آلمانی، آنها مجبور به بازگشت به ایران شده و جوان تلاش می کند دختر و خانواده اش را نجات دهد، به همین دلیل، پس از برگشت به ایران به زندان می افتد و...
نام حسن فتحی کارگردان سریال، یادآور سریال شب دهم است؛ سریالی که استادانه حال و هوایی عاشقانه را با واقعه یی مذهبی در آمیخته بود. یکی از ویژگی های ثابت کارهای فتحی همین درهم آمیختن وقایع تاریخی یا مذهبی با مضامین عاطفی است که سبب می شود، حاصل کار ملموس و باورپذیر شده و مخاطب با شخصیت های سریال همذات پنداری کند. در ادامه همین روند فتحی، در مدار صفردرجه، روایت عاشقانه بسیاری را با وقایع تاریخی همراه ساخته و در تلاشی دلنشین در این هزارتوی عاشقانه، برهه یی از تاریخ ایران را در دوره رضا خان به تصویر کشیده است. کاراکتر شهاب حسینی به دختری یهودی دل بسته است.
دو دانشجوی آلمانی و فرانسوی عاشق یکدیگرند و کاراکتر لعیا زنگنه و سرگرد فتاحی هنوز دل در گرو عشق سال های گذشته دارند. حال و هوای عاطفی سریال سبب غنی شدن بار دراماتیک داستان شده و به روایت تاریخی- سیاسی جذابیت بخشیده است، به شکلی که مخاطب با درگیر شدن در کشمکش های عاطفی و ماجراهای هر یک از شخصیت ها به شکلی کاملاً ناخودآگاه وارد فضایی تاریخی شده و با تک تک کاراکتر ها همراه می شود.
بدون تردید مدار صفردرجه با آن تم بصری که حال و هوای سریال های دوست داشتنی، مثل کیف انگلیسی را به یاد می آورد سریالی پرمخاطب است اما بر خلاف سریال های موفقی مثل کیف انگلیسی، هزاردستان و حتی شب دهم بخش های مختلف سریال مدار صفردرجه به لحاظ کشش دراماتیک یکدست و روان نیستند و وقایع ریتم یکسانی ندارند.
در برخی قسمت ها مثل اتفاقات زمان ظهور نازی ها ریتم خوب ماجراها و ساختار مناسب سبب می شود، این بخش ها از تعلیق مناسبی برای پیگیری مخاطب برخوردار باشند، اما در بسیاری از قسمت ها که روند اتفاقات کند است بار دراماتیک سریال بر عهده دیالوگ هاست و دیالوگ های سریال در اغلب موارد نمی توانند ابزار مناسبی برای پیشبرد روایت باشند. گفت وگو ها گاه بسیار کلیشه یی و پرتکلف اند و مصنوعی بودن آنها و تلاش نافرجام فیلمنامه نویس برای آن که به آنها فرمی تاریخی ببخشد به شدت به حال و هوای داستان لطمه زده است، خصوصاً دیالوگ هایی که بین شهاب حسینی و سارا دختر یهودی رد و بدل می شود گاه از فرط بی مزگی، رسمیت و افراط در شاعرانگی سطحی، تماشاگر را دلزده می کند. رابطه عاشقانه این دو که طبعاً ماجرای محوری فیلمنامه است چندان تاثیرگذار از کار در نیامده است و هرچند شهاب حسینی آن دیالوگ های غیر قابل هضم را با بیانی دلنشین و بازی و میمیک مناسب همراه ساخته (به خصوص بازی شهاب حسینی در سکانس کافه در برابر سارا، در حالی که تلاش می کند بغض خود را کنترل کند و با چشم های پر از اشک می خندد تحسین برانگیز است)، اما بازیگر مقابل و میمیک صورت او و واکنش هایش و به خصوص نگاه سرد و بی تفاوتی که دارد آنقدر بی احساس و صورت- سنگی است که نمی تواند جوابگوی احساسات کاراکتر مقابلش باشد.
و در نتیجه به رغم تاکید کارگردان بر عشق سوزان این دو نفر که بر اساس آگاهی و شناخت و ایمان شکل گرفته است، آنچه که ما می بینیم رابطه یی نسبتاً سرد و تصنعی است و شاید اگر به جای خانم ناتالی متی بازیگر نقش سارا از همین بازیگر های ایرانی خودمان استفاده می شد حاصل کار بسیار جذاب تر و تاثیرگذار تر بود.
چهره سرد این بازیگر (که گویا تا حدی بر فارسی هم مسلط است و در سکانس هایی که در ایران فیلمبرداری شده بعضی اوقات دیالوگ ها را به فارسی ادا کرده است) اصلاً گویای احساسات عاشقانه نیست و اگر دیالوگ ها و بازی شهاب حسینی حذف شود انگار سارا در اغلب موارد حتی در لحظات تلخ جدایی در حال ادای یک مکالمه دوستانه یا اداری است،
رابطه کاراکتر های دختر و پسر عاشق فرانسوی و آلمانی(هر چند چندان روان بازی نکرده اند)، در حد بضاعت و تلویزیون نسبتاً خوب تصویر شده است و به خصوص در صحنه پایانی و تیرباران آن دو که با حضور شهاب حسینی و خواندن شعر زیبای شاعر فرانسوی پل الوار (البته با جرح و تعدیلی تلویزیونی) بسیار تاثیر گذار است.
از نکات مثبت سریال انتخاب درست بازیگران و شکل گیری منطقی و باورپذیر روابط آنهاست که این مدیون شخصیت پردازی ماهرانه حسن فتحی در نوشتن فیلمنامه است.
فتحی به جز یکی، دو مورد بازیگران مناسبی را برای ایفای نقش ها برگزیده است؛ حضور گرم و دوست داشتنی رویا تیموریان و مسعود رایگان که کاملاً متناسب نقش هایشان هستند و شهاب حسینی، آتنه فقیه نصیری، لعیا زنگنه و بازیگر نقش سرگرد فتاحی و...که اینها شخصیت های محوری داستان اند و به خوبی از پس ایفای نقش هایشان بر آمده اند. رابطه سرد و رو به زوال آتنه فقیه نصیری و شوهر بزدلش با ظرافت کامل ترسیم شده و در روندی منطقی و با تمهیداتی سنجیده، سرانجام به انتها می رسد.
همچنین کاراکتر لعیا زنگنه و شوهرش که مصلحتی بودن ازدواجشان در تک تک دیالوگ ها و رفتارهایشان منعکس شده است؛ زن هنوز در حسرت عشق قدیمی خود سرگرد فتاحی است. درست مثل سرگرد که پس از گذشت سال ها هنوز ازدواج نکرده است. فتحی در سکانسی به یاد ماندنی و تاثیرگذار هر دو این شخصیت ها را در دو مکان مختلف در حال یادآوری و فکر به گذشته نشان می دهد، سرگرد با خیره شدن به لیوانی بلوری غرق در گذشته و یادآوری تصاویری از کاراکتر لعیا زنگنه است و همزمان با او زن هم در خانه خود و در حال دیدن عکس ها و آلبوم های قدیمی در حسرت عشق بر باد رفته خویش است. این سکانس یکی از ظریف ترین بیان های عاطفی- عاشقانه یی است که تا کنون در سریال های تلویزیونی شاهد آن بوده ایم و عشق بین این دو شاید تاثیرگذارترین و دردناک ترین رابطه عاشقانه سریال است و سهم عمده این تاثیرگذاری به شخصیت پردازی دو بازیگر آن فتاحی و لعیا زنگنه و بازیگری خوب آنها بر می گردد.
بازیگر نقش سرگرد فتاحی، کاملاً از پس نقش خود در قالب مردی سرسخت، درستکار و باهوش برآمده و کاراکتری جذاب و باورپذیر را نشان می دهد.
و لعیا زنگنه با پیشینه بازیگری تلویزیونی خوبی که دارد این بار هم ظرافت های زنانه و پیچیدگی هایی را در بازی خود به نمایش می گذارد(ظرافت هایی که کمتر در بازیگران تلویزیونی می بینیم). زنگنه با فن بیان خوب (مثلاً در لحظات هیجان یا عصبانیت به وضوح و ماهرانه حس لرزش را در صدای خود منعکس می کندو..) و میمیک مناسب در هنگام ادای جملات، شخصیت را کاملاً باورپذیر و ملموس ساخته است.
او در نقش زنی سرخورده و باهوش که تظاهر می کند زندگی آرامی دارد به خوبی ظاهر شده و توانسته از پس پیچیدگی های نقش برآید.
روی هم رفته مدار صفردرجه سریالی تاریخی- سیاسی- عاشقانه خوش ساخت و پرخرجی است که کارگردان آن فعلاً توانسته است از تعدادی از خطوط قرمز تلویزیونی بگذرد (مثل نشان دادن ساز ویولن، رقص سربازهای آلمانی و تاکید بسیار بر روابط عاشقانه و...) و البته ظاهراً در برخی موارد تصویری دچار ممیزی هایی هم شده که امیدوارم در قسمت های بعدی سریال که انگار قرار است حال و هوایی عاشقانه تر پیدا کند این حذف و تعدیل ها ساختار اصلی داستان را دچار لطمه چندانی نکند.
الهام طهماسبی
تو را به جای همه کسانی که نشناخته ام دوست می دارم
شعری از پل الوار
منبع : روزنامه اعتماد