شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

بررسی فلسفی فیزیکی جسم و عالم ابعاد در حکمت نوصدرائی


بررسی فلسفی فیزیکی جسم و عالم ابعاد در حکمت نوصدرائی
با طرح معادلهٔ هم‌ارزی از سوی انیشتین، افقهای جدیدی در حوزهٔ پژوهش‌های فلسفی (معرفت‌شناختی و هستی‌شناختی) دربارهٔ جسم و ماده گشوده شد، و به دلایلی پیچیده و مبهم، تاكنون هیچ تبیین و رویكرد همه‌جانبه‌ای از این موضوع ارایه نشده است.
نوشتار حاضر مبانی فلاسفهٔ اسلامی درباره جسم و صورت جسمیه را مطرح ساخته است و با تحلیل و نقادی این مبانی، به رویكردهای نوین در باب تعریف و حقیقت جسم و صورت جسمیه راه می‌یابد. در این رویكرد عالم ابعادی و صورت، منزله عالمی گسترده و مستقل از جسم تبیین شده و جسم در تعریفی جدید، منفك از صورت و سایر خصوصیات مفروض در فلسفهٔ اسلامی به اثبات رسیده است. در باب این رویكرد شواهد و ادلهٔ قاطعی از گفتارهای مهجور ماندهٔ بزرگان حكمت و دین ارایه شده كه جنبهٔ تأییدی دارند.
تعریف جسم به بُعدهای سه‌گانهٔ طول، عرض و ارتفاع اساساً صحیح نیست. بر این اساس، لازمهٔ بُعد‌دار بودن، جسمیت نیست و از این‌روی، عالم صورت و ابعاد، بسی گسترده‌تر از صورت جسمیه است كه ابعاد سه‌گانه دارد.
پرسش اساسی در زمینهٔ ابعاد این است كه جسم و بُعد چه نوع ارتباطی با هم دارند. ارتباط میان آنها جوهری و ذاتی است یا عرضی؟ یا اساساً ارتباط تحققی و تشخصی میان آنها برقرار نیست، و رابطه‌شان به نحوهٔ وجود باز می‌گردد؟ صورت و بُعد، عالمی گسترده دارد كه صورت جسمیه بخشی بسیار محدود و ناچیز از آن به شمار می‌آید. این نگره دربارهٔ عالم بُعد و صورت، مباحث و نكاتی بسیار اساسی را پیش می‌كشد كه اكنون به اجمال به آنها می‌پردازیم، و از این رهگذار، به پاسخ پرسش اساسی مزبور راه می‌یابیم.
۱) بسیاری از معارف دینی دربارهٔ ملائكه و نزول آنها بر عالم‌ ماده، با این نگره توجیه و تبیین می‌گردد. ظاهر شدن ملائكه بر حضرت مریم(س)،[۱] حضرت ابراهیم(ع)،[۲] حضرت زكریا(ع)،[۳] یاری رساندن ملائكه به سپاه مسلمین در برخی از جنگهای صدر اسلام،[۴] داستان دو ملك هاروت و ماروت،[۵] و ملائكهٔ نازل شده بر حضرت لوط(ع)،[۶] و نمونه‌هایی از این قبیل‌اند.
این معارف، افزون بر اینكه با مبحث صورت و بُعد به خوبی قابل تبیین و بررسی‌اند، از مهم‌ترین ادلهٔ اثبات عالم صورت و ابعاد به شمار می‌روند.
یعنی كه همهٔ این ملائكه با صورتها و قالبهای ابعادی در جهان مادی بر انسانهای مادی ظاهر گشته‌اند، و این ظهور ابعادی (با ابعاد سه‌گانه) لزوماً به معنای مادی بودن آنها نبوده، بیانگر عالمی فراتر از ابعاد مادی است. بنابراین عالم ابعاد گسترده‌تر از ابعاد جسمانی بوده، ابعاد سه‌گانه از ذاتیات جسم به شمار نمی‌آیند.
۲) فلاسفهٔ مشاء عالم ماده و جسم را با ابعاد سه‌گانه تبیین كرده‌اند. آنان جوهر جسمانی را این چنین تعریف می‌كنند: «الجسم هو الجوهر القابل الابعاد الثلثهٔ»[۷] یا «انه هو الذی یمكن ان یفرض فیه ابعاد [خطوط] ثلاثهٔ متقاطعهٔ علی زوایا قوائم».[۸] ملاصدرا نیز این تعریف را تقویت كرده و اشكالات وارد بر آن را پاسخ داده است. اما تعریف‌های فیلسوفان مشاء و نیز تقویت و جانبراری ملاصدرا از این تعاریف، ذیل مباحث «صورت جسمیه و ابعاد» و «حقیقت جوهر جسمانی»، كانون انتقادات علمی ـ فلسفی و بازاندیشی قرار گرفته است.
● صورت جسمیه، و عالم ابعاد
فیلسوفان مشاء و مكتب صدرایی بر این باورند كه جسم در تحقق خارجی به منزله جوهر مستقل (یعنی ماهیت موجود در غیرموضوع و فی نفسه) تشخص و تحقق دارد. همین جوهر مستقل، دارای دو جزء جوهری مستقل دیگر است كه هر كدام با وجود جسم تحقق جوهری دارند: «هیولا یا مادهٔ اولی» و «صورت جسمیه». در حقیقت، تصور تعریف ابعاد سه‌گانه با اثبات صورت جسمیه به منزله جوهر خارجی، صحت می‌یابد. صورت جسمیه، جوهری است كه «قابلیت بُعد دار بودن» دارد. از این روی، جسم دارای سه بُعد می‌گردد. بر این باور فیلسوفان مشائی و صدرایی انتقاداتی وارد است:
● سه بُعدی بودن جسم
اولاً. «دارای سه بُعد بودن» در تعریف جسم جوهری مناسب نیست؛ زیرا جواهر با هم مباین‌اند هر چند در تحقق خارجی با وجود واحد متحقق باشند.[۹] ملاصدرا نیز به این حقیقت تصریح كرده است:
از توضیحات گذشته روشن شد كه وجود بُعدهای سه‌گانه‌ای كه فعلیت موجود باشند در هر یك از معانی مذكور از این ابعاد، مقوم حقیقت جسم نبوده، لازم ماهیت جسم نیز به شمار نمی‌رود و همچنین از لوازم وجود خاص جسم در خارج نیست ... . هیچ یك از این ابعاد داخل در جوهریت جسم نبوده، بلكه از عرضهای لازم خارجی یا مفارق جسم هستند كه از توابع و لواحق تحقق جسم به شمار می‌روند... .[۱۰]
وی همچنین در بیان و تشریح قید امكان در تعریف مزبور چنین می‌نویسد:اما قید امكان همان گونه كه گفته آمد به این معناست كه وجود ابعاد در جسم واجب نیست؛ زیرا آنها مقوم ماهیت و لازم وجود خارجی جسم نیستند.[۱۱]
● نقد استاد مطهری بر تعریف جسم به ابعاد سه‌گانه داشتن
گفتیم كه این اشیایی كه در خارج هستند به نام اجسام ـ كه به این لفظ آنها را می‌خوانیم ـ این خاصیت را در آنها می‌بینیم كه دارای طول و عرض و عمق هستند. اول سخن این است كه آیا جسمیت جسم به این است كه واقعاً دارای سه بُعد متمایز از یكدیگر باشد ... [یا نه؟] جسمیت جسم به این نیست كه جسم، سه بُعد متمایز داشته باشد؟ اولاً ممكن است كه جسم سه بُعد داشته باشد كه هیچ‌كدام را نشود از دیگری تمیز داد؛ مثلاً اگر ابعادش متساوی باشد، ۱۵*۱۵*۱۵ باشد، كدام طول، كدام عرض و كدام عمق است؟ اگر كره باشد چه؟ كره كه اصولاً هیچ تمایزی میان ابعادش نیست. [و حتی بعد به این معنا هم ندارد].[۱۲] سؤالی كه ابوریحان از بوعلی كرد یكی همین است كه شما در باب جسم چنین می‌گویید، پس كره چطور؟ جوابی كه می‌دهد همین جواب است كه جسمیت جسم به این نیست كه بالفعل دارای سه بُعد به نحو متمایز باشد؛ بلكه جسمیت جسم به این است كه در آن امكان فرض سه بعدی كه بر هم عمود باشند هست، كه در همهٔ اجسام این است.[۱۳]
اینكه [دربارهٔ] بُعد ما یكی را طول، یكی را عرض و آن دیگری را عمق فرض می‌كنیم... یك امر قراردادی است... . در باب جسم، طول و عرض و عمق مطرح نیست؛ ابعاد متقاطعه مطرح است، آن هم نه ابعاد متقاطعهٔ بالفعل... .[۱۴]
▪ گفتار ملاصدرا
پس ذكر ابعاد متقاطعه بر وجه مذكور، یا به خاطر احتراز از گفتار معتزله دربارهٔ شكل‌گیری اجسام از سطح‌های جوهری است ، و یا به خاطر بیان تمام و كامل تصویر ماهیت جسم و اشاره به اینكه در جسمیت جسم قبول ابعاد سه‌گانه معتبر است.[۱۵] در حالی‌كه، صدرالمتألهین در عبارت پیشین می‌گوید: «هیچ یك از این ابعاد داخل در جوهریت جسم نبوده بلكه از ...». بدین ترتیب، مشاهده می‌شود كه قول ایشان بی‌اشكال نبوده و با سخن پیشین خود وی تناقص دارد.[۱۶] حتی بوعلی سینا در تعلیقات خود به این حقیقت توجه داشته و می‌نویسد:
«جسمیت جسم به اینكه این ابعاد سه‌گانه در آن بالفعل باشند تحقق و استواری نمی‌یابد...، بلكه جسمیت با امور دیگری غیر از ابعاد سه‌گانه قوام می‌یابد، و این امور (ابعاد سه‌گانه) از خارج به آن عارض می‌شوند».[۱۷]
نظیر همین عبارت در یكی دیگر از تعلیقات شیخ‌الرئیس به چشم می‌خورد: جسم در ذات خودش موجود واحد متصلی است و لازمه‌اش این نیست كه در آن بعدی به طور بالفعل تعیّن یابد، بلكه این بعد بالعرض در آن محقق می‌شود.[۱۸]
این تشویش عبارات ملاصدرا ، در آثار بوعلی نیز به چشم می‌خورد؛ چراكه او نیز در همان كتاب به ‌رغم عبارتی كه گفته آمد چنین می‌گوید: «صورت جسمیه، و آن [در حقیقت] بعدی است كه مقوم و برپادارندهٔ جسم طبیعی است.»[۱۹]
از این گونه عبارات متناقض‌ در مباحث ناظر به طبیعیات، در آثار قدما، اعم از مشائین و پیروان صدرا نیز به چشم می‌خورد كه یكی از عوامل اساسی آن، عدم توجه به جنبه‌های تجربی در كشف ماهیت اجسام است، و این مسئله نیز از یك لحاظ به كمبود یا فقدان ابزارهای پیش‌رفته و دقیق امروزی باز می‌گردد. به‌رغم این تناقض در گفتار ملاصدرا در كتاب بزرگش، وی در كتاب مهم دیگر خود ابعاد سه‌گانه را اساساً طرد می‌كند:
به هر حال بودنِ بُعد به طور كلی در تعریف رسمی یا حدّی جسم به گونه‌ای شرط اساسی نیست، و ما ابعاد سه‌گانه را از وجود خارجی آن انتزاع می‌كنیم. پس نوعی بُعددار بودن، آن هم در درون جسم، نه در سطح آن، اعتبار می‌شود نه در ذات و ماهیت‌ آن.[۲۰]
● گسترهٔ عالم صورت و عدم انحصار آن در صورت جسمیه
صورت به این معنا در جسم منحصر نیست و چنان‌كه گذشت، عوالم دیگری نیز تحت احكام عالمِ صورت و ابعاد وجود دارند. از این روی، ادعای مبانیت ذاتی ابعاد مثالی با ابعاد جسمانی، نیازمند ‌دلیل است؛ زیرا ابعاد سه‌گانه و در حالت كلی «بُعددار بودن» جزء ماهیت جسم، لازم ماهیت و لازم وجود خارجی جسم نیست كه تحقق جسم در خارج (چنان‌كه ملاصدرا همچون مشائین، ادعا كرده است)[۲۱] لزوماً با ابعاد سه‌گانه باشد.
بر این اساس، ادعای ملاصدرا در این باره قابل خدشه است؛ آنجا كه می‌گوید: «ابعاد این عالم كه با حواس ظاهری قابل اشاره است غیر از عالم خیال و مثال است؛ زیرا آسمان و زمین آن عالم غیر از آسمان و زمین این عالم است، و ابعاد، اجرام، اشخاص و كیفیاتش تماماً در حقیقتشان مباین با ابعاد، اجرام، اشخاص و كیفیات این عالم هستند.»[۲۲]
اشكال این گفتار در این است كه مباینت حقیقت عالم مثال با عالم جسم در حقیقتِ و مثالی آن دو است، نه در قالب جوهری متصل و ابعادی؛ زیرا عالم ابعاد گستره‌ای فراتر از این دو عالم دارد. عالم مثال و عالم جسم هر دو، صورت و بُعدپذیرند و این امر موجب نمی‌شود كه موجودات مثالی، جسمانی، و موجودات جسمانی، مثالی گردند. بنابراین، دربارهٔ جواهر مثالی نیز می‌باید از نو اندیشید.
● عدم انحصار تحقق جسم در ابعاد سه‌گانه
هیچ دلیل عقلی، نقلی و حتی عقلایی برای انحصار حقیقت خارجی جسم در تحقق با ابعاد سه‌گانه وجود ندارد. به عبارت دیگر، هیچ دلیلی بر محال بودن تحقق جسم یك یا دو بعدی و حتی جسم با ابعاد بیشتر از سه بُعد وجود ندارد. هیچ فیلسوفی در طول تاریخ فلسفهٔ اسلامی (و حتی قبل از اسلام) دلیلی بر منع چنین تحققی ارایه نكرده است. البته امتناع جوهر فرد كه به امتناع تحقق جوهر یك بُعدی و دو بُعدی می‌انجامد در صدد ابطال نظریهٔ جزء لایتجزای متكلمان است، و این امر به ابطال تحقق خط و سطح جوهری می‌انجامد، نه امتناعِ تحققِ بُعدِ كمتر از سه؛ زیرا بعد به معنای امتداد و اتصال است، و اتصال به معنای صورت جسمیه، و صورت جسمیه نیز بالفعل محقق است. بنابراین، بُعد و صورت لزوماً با خط و سطح، كه فرضی‌اند، تحقق نمی‌یابد. شاهد این مدعا، نظر ملاصدراست كه در بیان حقیقت ابعاد سه‌گانه در تعریف جسم، به امكان وجود جسمِ بی‌بُعد معتقد است:
اگر قید امكان در تعریف وارد نمی‌شد، تعریف بر جسمی كه ابعاد در آن ـ ولو در وقتی از اوقات ـ وجود ندارد، صدق نمی‌كرد و چون این قید وارد در تعریف شد [كه بگوییم یمكن ان یفرض] جسم دارای بعد و هر جسمی كه اگرچه از وجود این ابعاد خالی باشد داخل در تعریف می‌شود لكن از امكان وجود این سه بعد هم خالی نیست.[۲۳]
همان گونه كه جسم بی‌بُعد تحقق پذیر است، تحقق جسمی با بیش از سه بُعد قابل اثبات است؛ چنان‌كه ملاصدرا افزون بر سه بُعد مكانی، بُعد زمانی را نیز بر ابعادِ قابل فرض افزوده است.[۲۴]
▪ استاد مطهری نیز در این زمینه می‌گوید:
جوهر چهار بُعد دیگر برهان ندارند كه محال است. می‌گویند در جسم، این چیزی كه وجود دارد دارای سه بعد است و امكان اینكه بیش از سه بعد در آن فرض كنیم، چهار بعد در آن فرض كنیم، محال نیست؛ كه می‌بینیم امروزه این مسائل مطرح است كه آیا ما جسم یك بعدی و دو بعدی داریم یا نه؟ و همچنین آیا امكان اینكه جسمی بیش از سه بعد داشته باشد هست یا نه؟ حتی بعضی ادعا می‌كنند تا دوازده بعدی هم فرض می‌شود. ... گویا در گذشته كه ما در این مسئله بحث می‌كردیم به نظرمان رسید كه ما دلیلی بر امتناع جسم یك بعدی و دو بعدی نداریم.[۲۵]
بدین ترتیب، نه‌تنها دلیلی بر امتناع جسم یك و دو بعدی در دست نیست، همان‌گونه كه گذشت، جسم بی‌بُعد و حتی بیش از سه بُعدی محقق است و كمترین دلیلِ امكان امری، وقوع آن در خارج است.
● ابعادِ بیشترِ جسم از منظر فیزیك «ابرریسمان‌ها»
امروزه در شاخهٔ «ابرریسمان‌ها» (Superstring)، كه یكی از گرایش‌های فیزیك نظری و كیهان‌شناسی به‌شمار می‌آید، امكان محاسبه و پیش‌خوانی بسیاری از حوادث كیهانی پدید آمده است. از این روی، با محاسبات بسیار پیچیدهٔ ریاضیات پیش‌رفته به سادگی می‌توان به فراسوی زمان دست یافت و درباره گذشته و آیندهٔ جهان مادی كاوش كرد. در یكی از این پژوهش‌ها درباره خلقت اولیه كیهان چنین آمده است:
«در ۴۳ـ۱۰ ثانیه از ابتدای خلقت كیهان ماده و كیهان دارای ده بعد با تناسب چهار، شش بود كه در همان زمان شش بعد آن از هم پاشید و چهار بعد آن باقی ماند و به شدت تورم و گسترش یافت [دمای كیهان در این هنگامk ۳۲ + e۱۰بود].»[۲۶]
بدین ترتیب، نویسندهٔ مقاله از ابعاد ده‌گانهٔ آغاز آفرینش كیهان سخن می‌گوید. این مباحث در ذرات بنیادی نیز مطرح است و تا شش بعد مادی در این ذرات كشف شده است. ملاصدرا نیز بیش از سه بعد را تصحیح كرده است و می‌گوید: «ذكر ابعاد متقاطعه، شاید به خاطر بیان تمام تصویر ماهیت جسم بوده و به اعتبار قبول ابعاد سه‌گانه به جسمیت جسم اشاره داشته باشد؛ اگرچه جسم ابعاد بیشتر از سه بعد را نیز قبول كند.»[۲۷]بر این اساس، ادعای ملاصدرا، كه تحقق ماده در عالم خارج، به‌رغم ذاتی نبودن ابعاد سه‌گانه برای آن، منحصر در تحقق با ابعاد سه‌گانه است، رد می‌شود. وی وجود جوهریِ جسم را به نحوی كه مصحح ابعاد سه‌گانهٔ طول، عرض و عمق باشد، ضروری دانسته، می‌نویسد:
اما اعتقاد به وجود جوهر جسمانی به طوری كه مستلزم جوهریت بوده، علاوه بر آن همراه آنچه كه تصحیح‌كنندهٔ طول، عرض و عمق در جوهریت آن باشد، ضروری بوده، نزاعی در مورد آن در میان عقلا وجود ندارد.[۲۸]
● جسم بی‌بُعد
مسئله دیگری كه در پی این بحث مطرح می‌شود، تحقق جسم بی‌بُعد و بی‌كمیت (بی‌مقدار)، و به عبارت دیگر، تحقق جوهریِ صورت به طور مجزا از تحقق جوهری جسم (و برعكس) است.
لازمهٔ ثابت شدن ابعاد و انتقالِ دیگر خصوصیات ابعاد به انرژی، جسمیت انرژی نیست.[۲۹] در این صورت، تحقق صورت ابعادی (ابعاد سه‌گانه یا كمتر و یا بیشتر از آن) بدون تحقق جسمیت، صورت پذیرفته و فعلیت یافته است.
پس جوهریت صورت لزوماً با جسم جوهری متحقق نمی‌شود. همچنین جسم جوهری لزوماً با صورت جوهری به وجود واحد تحقق نمی‌یابد؛ گرچه ابزار حسی‌ نمی‌تواند ورایِ ابعاد و اجسامِ سه‌بُعدی را به نظاره بنشیند و جسم بی‌بُعد را ملاحظه كند، و از همین روست كه عقلای عالم، بر اتحاد صورت و ماده در جسم جوهری اذعان دارند.[۳۰]
بر این اساس، انرژی و موجودات مجرد از ماده، مانند ملائكه نیز دارای خاصیت فضا و بُعد می‌شوند كه البته درباره آنها هم قید تعداد برای بعد و فضا امری اعتباری و عرضی خواهد بود، نه ذاتی. همچنین اینكه فلاسفه می‌گویند «صورت یعنی آنكه ملاك فعلیت شیء است»،[۳۱] بنابر آنچه گذشت، به لحاظ فلسفی اعتبار چندانی ندارد و تسامحی بیش به نظر نمی‌رسد؛ زیرا فعلیت جوهر جسم با فعلیت ذات جوهری‌اش تحقق می‌یابد نه با امر جوهری دیگری كه در حقیقت، جوهری مباین با آن است.
● نقد نظریهٔ مشهور در باب نحوه به فعلیت رسیدنِ مادهٔ اولی
با صرف‌ نظر از اختلاف فلاسفه در باب حقیقت مادهٔ اولی، فیلسوفانی كه به وجود مادهٔ اولی معتقدند، درباره كیفیت فعلیت آن به گونه‌ای شگفت‌انگیز به خطا رفته‌اند، و این خطا با توجه به مبانی وجودشناختی خود آنان رخ می‌دهد. ماجرا از این قرار است:
آنان می‌گویند: «ماده عریان از صورت نیست؛ زیرا ماده در ذات و جوهر خود، قوهٔ اشیا بوده، از فعلیت بهره‌ای ندارد. مگر فعلیت عدم الفعلیت (فعلیت قوه) و بدیهی است كه وجود (ماده) لازمه‌اش فعلیت مقابل قوه است. پس ماده در وجودش نیازمند موجود با فعلیتی است كه آن موجود با آن متحد است... و نمی‌شود كه ماده بدون صورت محقق شود زیرا ماده به تنهایی قوهٔ الاشیای محض است و نمی‌تواند با فعلیت جمع شود.»[۳۲]
با توجه به مطالب پیشین، تصویر این نوع وابستگی ماده به صورت در تحقق خارجی، از نظر فلسفی نه چندان رضایت‌بخش است، نه چندان صحیح، و نیز نه چندان واقع‌گرایانه؛ زیرا بر مبنای وجودشناسی حكمت صدرایی، انتقادی اساسی بر این مبنا وارد است.
● معانی فعلیت یافتنِ وجود
«ماده قوهٔ محض است و تنها فعلیت آن به حیث قوه بودنِ آن باز می‌گردد». چه معاینی می‌تواند داشته باشد؟
۱) اگر مراد از فعلیت، تحقق خارجی و وجودی باشد، ماده بدون صورت نیز تحقق دارد و از لحاظ هستی‌شناسیِ جوهری، ماده برای وجود یافتن در حالت قوه بودنش به صورت نیازی ندارد، و خود قوه با وجود مادی، كه قوهٔ محض برای فعلیت‌های نهفته است، تحقق می‌یابد، و گرنه دلیلی بر جوهریت ماده باقی نمی‌ماند؛ زیرا در فرض تحقق ماده به شرط صورت داشتن (به نحو شراكت در علت) ماده در موضوعی به نام صورت محقق خواهد گشت، و این با تعریف جوهری از ماده منافات دارد. یعنی اگر منظور از قوهٔ محض بودنِ ماده جنبهٔ وجودی آن باشد، ماده به نحوی كه گفته شد، به خودی خود قابل تحقق بوده، در اصل تحققش واجب است.
۲) اگر مراد از فعلیت، جنبهٔ عدمی آن باشد، باز هم دربارهٔ جوهریتش اشكالی اساسی پیش می‌آید؛ زیرا ماده در این فرض معدوم است و در خارج تحققی ندارد تا عنوان وجودیِ جوهری به خود گیرد. این گفتهٔ علامه طباطبایی كه «لازمهٔ وجود، فعلیت در مقابل قوه است» خالی از اشكال نیست، اشكال اساسی به طرز تلقی از قوه باز می‌گردد؛ زیرا:
اولاً، قوه و فعل با توجه به مبانی فلسفیِ ایشان، كه از مبانی حكمت صدرایی نیز به شمار می‌آید،[۳۳] بر مبنای وجود مطلق تقسیم می‌‌شود؛ یعنی حكما وجود مطلق را دو قسم كرده‌اند: موجودی كه نحوهٔ وجودش بالفعل است؛ و موجودی كه وجودش بالقوه است؛
ثانیاً، ایشان قوه را به معنای امكان گرفته‌اند،[۳۴] و امكان را نیز امر موجود در خارج تلقی كرده‌اند. بنابراین «قوه یعنی موجود با نحوهٔ امكانی و استعدادی بر فعلیت». از این روی، وجود جوهری مادهٔ اولی، وجودی است بالقوهٔ مستقل از هر نوع وجود جوهری دیگر، كه در خارج تحقق می‌یابد.
بنابراین، در هر صورت می‌باید مبنای اصیلِ تنها میدان‌دار حكمت صدرایی را پذیرفت كه در بیان حقیقت جوهری مادهٔ اولی می‌گوید: «جهت قوه به شیئی برمی‌گردد كه آن محض قبول و امكان (استعداد) است و ناچار لازم جسمیت است... . پس آنچه مشتمل بر قوه است در اولین مرحلهٔ تحقق ذاتی خود (جسم به ما هو جسم) است.»[۳۵]
معنای این عبارت ـ اگرچه خود ملاصدرا در اینجا به آن تصریح و تأكید نكرده ـ عدم احتیاج فعلیت یافتن مادهٔ اولی به صورت جسمیه است. باید توجه داشت كه تنها مقارنت و هم‌جواریِ جوهری مادهٔ اولی با جوهر جسمانی است نه صورت جسمیه؛ زیرا گفته آمد كه صورت جسمیه به منزلهٔ جوهر، و مادهٔ اولی نیز به منزله جوهری مستقل از آن، هر دو بدون نیاز ماهوی و ذاتی به تحقق یكدیگر، محقق می‌شوند (و شاید انكار صورت جوهری از سوی اشراقیان بر این اساس باشد نه مطلق انكار صورت جوهری كه در این صورت سخنی صحیح و قابل دفاع است.)
از این روی، نكتهٔ اساسی در این زمینه، عینیت جوهر جسمانی با مادهٔ اولی است. یعنی تحقق مادهٔ اولی كه جوهری وجودی است، همان تحقق جوهر جسمانی است كه در اولین تحققِ خود، محضِ قوه بوده، در واپسین مرحلهٔ تحققش، فعلیت جسمانی می‌یابد و محلی برای حمل مادهٔ اولی می‌گردد؛ چنان‌كه خود ملاصدرا نیز در جای دیگری به این حقیقت تصریح می‌كند.[۳۶]
● نقد جوهریت صورت جسمیه به معنای مشائی
بحث جوهریت صورت جسمیه به معنای صورت در فلسفهٔ مشاء، اساساً قابل قبول نیست؛ زیرا اگر تركیب جسم از هیولی و صورت جسمیه، با مبنای مشائی، به صورت انضمامی باشد، این اصل در معرض انتقادات و اشكالات پیش گفته ـ و نیز اشكالات دیگری ـ قرار می‌گیرد و از اعتبار می‌افتد. در صورت اتحادی گرفتن این تركیب نیز اشكال دیگری پدید می‌آید كه مطلب گذشته بخشی از آن است، و بخش دیگر از این قرار است: در خارج، فقط یك شیء وجود دارد و آن هم جوهر جسمانی با قابلیت ابعاد سه‌گانه به طور عرضی است و نه جوهری. نتیجهٔ این امر نیز نفی صورت جسمیه از سوی شیخ اشراق بود.
▪ ملاصدرا اساساً تركیب ماده و صورت را اتحادی دانسته، می‌گوید:
«چون مادهٔ اولی عبارت است از قوهٔ وجود اشیا و فیض‌دهنده به آنها و [نیز عبارت است از اینكه] متحد است با آنها از نوع اتحاد ماده با صورت در وجود.»[۳۷]
این سخن به معنای نفی جوهریت صورت، و لازمه‌اش عرض بودن صورت بر ماده است، كه آن‌را در اصطلاح عرض مقداری و مقدار كمّی [شكل] گویند. بر این اساس، تعداد جواهر پنج‌گانهٔ مشائی به چهار جوهر و بلكه سه جوهر كاهش می‌یابد. (سه جوهر از این جهت كه در تحلیل دقیق هستی‌شناسانه، میان ماده و جوهر جسمانی نیز چنین رابطه‌ای برقرار است. لازمه‌ این امر نیز واحد بودن جوهر است كه در حقیقت دو جوهر صورت و ماده فقط در حد فرض و تحلیل عقلی تصویر خواهند شد، نه در حقیقت جوهری خارجی. همچنین آنچه در خارج خواهد بود فقط جوهر جسم است.)[۳۸] در این گفتار شاهدی دیگر مبنی بر جوهریت مستقل جسم، بدون نیاز به وجود صورت جوهری، به چشم می‌خورد. استاد مطهری نیز در مقدمهٔ مقاله دهم اصول و فلسفه و روش رئالیسم، از گفتار ملاصدرا چنین تحلیلی ارائه داده است:
جواهر خمسه عبارت است از عقل، نفس، جسم، هیولی و صورت. مطابق این نظریه، ما باید هر یك از هیولی و صورت را نوعی از انواع جوهر بدانیم و هر یك از نوعی در مقابل نوع دیگر بدانیم. اگر تركّب جسم را از هیولی و صورت، تركب انضمامی بدانیم، می‌توانیم این دو را هر یك نوعی از جواهر بدانیم، و اما اگر تركب را اتحادی بدانیم آن طور كه صدرا در اواخر جلد دوم اسفار قائل است،[۳۹] و اجزا را تحلیل عقلی بدانیم، دیگر نمی‌توانیم هیولی و صورت را دو نوع از جوهر بدانیم؛ خصوصاً اگر آن طوری‌كه صدرا در همان باب تصریح كرده معتقد شویم كه مادهٔ متحد با صورت، حتی قابل اعتبار «شرطی لائی» یعنی اعتبار استقلال نوعی نیز نیست، و اعتبار شرط لائیتِ ماده نسبت به مواردی است كه ماده در جریان دیگری است، و یا هنوز در انتظار صورت است، و باز به همین دلیل، جسم نیز جوهری در قبال هیولی و صورت نیست؛ زیرا مطابق این فرض، جسم همان جوهری است كه در عقل از ماده و صورت و یا جنس و فصل تركیب شده... .[۴۰]
● نگاهی به مسئلهٔ «بعد مجرد و غیرمادی»
مسئلهٔ دیگری كه از دیرباز بحث‌های فراوانی دربارهٔ آن مطرح بوده و امروزه نیز با زوایای نوینی از آن بحث می‌شود، «بعد مجرد و غیرمادی» است. پرسش اساسی این است كه آیا عالم ابعادیِ مستقل از مادهٔ بعدساز وجود دارد یا خیر. پاسخ مشائیان به این پرسش منفی بوده و اشراقیان به اثبات آن پرداخته‌اند. استاد مطهری در كتاب درس‌های الهیات شفا[۴۱] به اجمال مباحث ناظر به این مسئله را ارزیابی و تقریر كرده است، و همان‌گونه كه از مباحث پیشین برمی‌آید، پاسخ ما نیز به این پرسش مثبت است؛ یعنی عالم ابعادی لزوماً با وجود و حضور ماده و جسم تحقق نیافته و حقیقت جوهریِ مستقل‌ از ماده دارد.
● رویكرد نوین در باب حقیقت جوهر جسمانی
با توجه به آنچه گذشت، تعریف ماده و جسم با ابعاد سه‌گانه، به‌رغم اینكه توصیفی و شرح اسمی است نه ماهوی (حدی یا رسمی) ، صحیح و نیست. همچنین رویكردی نوین در باب حقیقت خارجیِ جسم ارائه شد. اینك در این مقام ماهیت و حقیقت خارجیِ جسم را بررسی می‌كنیم.
● گذر از تعاریف جسم
اندیشه‌وران از چند هزار سال پیش از میلاد، همواره در پی كشف حقیقت عالم ماده بوده و نظریات و تعاریف گوناگونی در این زمینه ارایه داده‌اند. با مطالعهٔ این نگرش‌ها و تعاریف دربارهٔ عالم ماده و جوهر جسمانی، بی‌اعتباریِ تمام آنها آشكار می‌گردد. ولی ما در این گفتار، نه در پی تكرار تاریخ فلسفه‌ایم و نه در صدد نقل و نقد هر یك از این نظریات. در این مقال ما به نقل و نقد آخرین تعریف تصحیح شدهٔ فلسفی از جسم می‌پردازیم، و سپس تعریفی جدیدتر عرضه می‌كنیم. آخرین تعریف جسم را علامه طباطبایی در بدایهٔ الحكمهٔ ارائه كرده است:
پس جسم همان جوهری است كه دارای اتصال بوده، ممكن است در آن امتدادهای سه‌گانه فرض شود... . لكن مصداق خارجی آن اجزای اولیه است كه در آن امتداد جرمی پدیدار گشته و جسمهای نوعی نیز به آن اجزا تجزیه می‌شوند، ... و این تعریف با اندك اصلاحی، همان نظریهٔ ذیمقراطیس است.[۴۲]
ایشان در كتاب نهایهٔ الحكمهٔ نیز برای تكمیل این تعریف و ارایه رهیافتی نوین از حقیقت عالم ماده و جوهر جسمانی، به معادلهٔ هم‌ارزی جرم ـ انرژی اشاره كرده و ضرورت بازاندیشی در مسئلهٔ جسم و اجناس عالیه را مطرح ساخته است.[۴۳]
افزون بر این، مسئلهٔ پژوهش در طبیعت و موضوع مقولات، به قدری ساده نیست كه با چند پیش‌فرضِ منسوخ بتوان آن‌را تحلیل و بررسی كرد و از كنار موضوعات نوپدید آن بی‌اعتنا گذشت.
از این‌روی، اهتمام علامه طباطبایی به مسئله جسم و دقت فلسفی دربارهٔ حقیقت آن، همراه با توجه به یافته‌های جدید، از افق‌های علمی و معرفتی ایشان حكایت دارد. اما باید توجه داشت نظریهٔ علامه طباطبایی از منظرهای دیگری قابل بررسی است كه به آنها اشاره می‌كنیم.
۱) همان گونه كه گفته آمد، تعریف جسم با ابعاد سه‌گانه، قابل مناقشه است و دلیلی در تأیید آن وجود ندارد، و ثابت كردیم كه بُعد و عالم ابعادی افزون بر استقلال جوهری از جسم، كمترین نقش جوهری در تحقق جسم ندارد.
۲) اتصال جوهری به معنای مزبور، برپادارندهٔ جسم نیست؛ بلكه جسم حقیقتی غیر از امتداد و اتصال جوهری و جرمی دارد. پدید آمدن جسم به نحو جوهری، بنابر توصیفی كه گذشت، با پدیدار گشتن امتداد تحقق نمی‌یابد؛ بلكه جسم از این لحاظ كه جسم است بدون هیچ قید و وصفی محقق می‌گردد؛ به گونه‌ای كه صورت جسمیه، امتداد جرمی و جوهری، حركت و ... در واپسین مرحلهٔ تحقق جسم بر آن عارض می‌گردند.
بر این اساس، تعیین مصداق تعریف جسم، نه‌تنها در ابعاد سه‌گانه صحیح نیست، بلكه تبیین و تلقی مصداق خارجی آن با پدیدار گشتن امتداد جرمی و اتصال جوهری نیز بی‌دلیل است.
۳) علامه طباطبایی اجزای اولیه را این گونه بیان كرده است: «اجسام الفت یافته از اجزای بسیار ریز ذره‌ای‌اند كه آنها به نوبهٔ خود از اجزای دیگری شكل گرفته‌اند كه دارای هستهٔ مركزیِ جرم‌ دارند.»[۴۴]
«پس نظریهٔ ما دربارهٔ حقیقت جسم باید منطبق با كشفیات فیزیك‌دانان مبنی بر اینكه اجسامِ ذره‌ای، مبادی پیدایش اجسام محسوس هستند باشد، و وجود جسم به این معنا باید برای ما اصل موضوعی قرار گیرد.»[۴۵] همچنین وی تحقق جوهری جسم و حقیقت آن‌را منحصر در این ذرات می‌داند.باید توجه داشت كه این تعریف هر چند اندك اصلاحی در آن صورت گرفته، اما در اینجا پرسش اساسی دربارهٔ همین ذرات مطرح است كه آیا در خارج به اجزای ریزتر از خودشان تجزیه و شكسته می‌شوند یا نه. پاسخ منفی، به همان نظریهٔ ذیمقراطیس می‌انجامد، و اگر پاسخ مثبت باشد، دیگر نظر اصلاح شدهٔ ذیمقراطیس به شمار نمی‌آید، بلكه باید آن را نظر و رویكرد جدیدی تلقی كرد.
۴) اما باید پرسید چه نوع ارزیابی از این دو سؤال، معتبر و دارای ارزش هستی‌شناختی است؟ تجزیه‌پذیریِ اجزای ریز عالم اجسام تا حدی خاص، تاكنون هیچ دلیل یا شاهدی نداشته است؛ یعنی هیچ دلیل عقلی یا شاهد تجربی‌ای، وجود ندارد كه بر اساس آن بتوان تجزیه‌ناپذیری ذرات بنیادی را اثبات كرد و به رهیافت علامه طباطبایی از تعریف اصلاح شدهٔ ذیمقراطیس درباره جسم نایل آمد. این در حالی است كه شواهد و قراین علمی (اعم از فیزیكی، مولكولی ـ ژنتیكی و ...) حاكی از وقوع چنین تجزیه‌ای تا بی‌نهایت است.
● گذر از نظریات گذشتگان دربارهٔ اجزای عالم اجسام
فلاسفه اسلامی با رویكردی تحلیلی و عقلی به مسئلهٔ انقسام جسم پرداخته‌اند و غالباً به انقسام خارجی و حقیقی جسم به اجزای بالفعل توجهی نداشته‌اند، و بلكه این نوع انقسام را نفی می‌كرده‌اند. رویكرد تحلیلی و عقلی، رویكردی اعتباری و فرضی است نه هستی‌شناختی. یعنی اگر اعتباركننده‌ای و برای انقسام جسم باشد، جسمِ قابل انقسام با فرضِ او هست و گرنه جسم در خارج همان جسم است كه پیوسته و بدون انقسام وجود دارد. عبارت استاد مطهری نمونهٔ روشنی برای این نوع نگرش است:
خاصیت ذاتی جسم انقسام‌پذیری است. اگر كوچك‌ترینِ اجسام عالم را با وسیله‌ای به دو جزء تجزیه كنیم، و باز هر یك از دو جزء را به دو جزء كوچك‌تر تقسیم كنیم، و فرض كنیم كه در هر ثانیه صدهزار بار این عمل تكرار شود و از حالا تا میلیاردها سال دیگر این عمل ادامه یابد، باز هم ذراتی كه به دست می‌آید و از نهایت كوچكی برای ما قابل تصور نیست قابل انقسام به دو جزء كوچك‌ترند. به عبارت دیگر، دنیای بی‌نهایت كوچك‌ها در حد خاصی قابل انقسام به دو جزء كوچك‌ترند. به عبارت دیگر، دنیای بی‌نهایت كوچك‌ها در حد خاصی متوقف نمی‌شود.[۴۶]
در این عبارات چهار نكتهٔ مهم و اساسی، قابل بررسی‌اند:
۱) قابلیت انقسام
مسئلهٔ مهم در این زمینه آن است كه آیا قابلیت انقسام است خاصیت ذاتی جسم یا دارای اجزا بودن.
با توجه به توضیحات پیش‌گفته، بدیهی است كه خاصیت ذاتی جسم، جزء‌دار بودن است؛ آن هم اجزای خارجی نه تحلیلی. پس باید گفت، خاصیت ذاتی جسم «اجزای بالفعل داشتن» است نه «انقسام‌پذیری».
۲) انقسام مشروط به تقسیم‌كننده
نكتهٔ مهم دیگر، به جنبهٔ هستی‌شناسانهٔ تقسیم جسم باز می‌گردد. یعنی آیا تجزیه و تقسیم جسم حقیقت خارجی دارد یا با فرض و اعتبار صورت می‌گیرد؟
با توجه به توضیح نكته پیشین و نیز مباحث قبل روشن می‌شود كه جسم نه ذاتاً قابل تقسیم است تا در صورت ارادهٔ شخصی بتوان به تقسیم آن نایل آمد، بلكه ذاتاً دارای اجزای بی‌نهایت ریز و ناپیداست، حتی اگر اعتباركننده و كاوشگری در میان نباشد. یعنی حتی اگر به جای اینكه میلیون‌ها سال تقسیم را ادامه دهیم، جسم را به حال خود بگذاریم، باز هم جسم در اندرون خود ذراتی نهفته دارد كه در هر صورت آن ذرات به حیات خود ادامه می‌دهند و در هر آن (۹ـ۱۰ ثانیه) بی‌نهایت ذره در نهاد اجسام متولد می‌شود، و بی‌نهایت ذره، از میان رفته، به انرژی یا ذرات دیگر تبدیل می‌شوند. بنابراین اجزای جسم بالفعل بوده، در خارج متحقق‌اند، نه بالقوه و وابسته به قابلیت ماهوی جسم.
در برخی از آیات قرآن نیز به این نكته اشاره شده است: «ما هر چیزی را دو زوج و جفت جفت آفریدیم».[۴۷] حال اگر هر چیزی جفت جفت باشد به چه نحوی تحقق خواهد داشت؟ به شكل منحصر یا ادامه‌دار یا تسلسلی؟ یعنی آیا یك ذره هم در خارج جفت دارد و هم در درون، و هر یك از ذرات به نوبهٔ خود در درونِ خود جفت جفت هستند؟ این اجزای جفت‌گونهٔ ذرات عالم اجسام، با تصاعدی هندسی پیش‌رفته و نهایتی برای آن قابل تصور نیست. این تصاعد بدین ترتیب شكل می‌گیرد كه یك ذره افزون بر جفت بیرونی، دو جفت درونی نیز دارد، كه هر یك از آن دو ذره، در اندرون خود دو جفت دارند و تا بی‌نهایت پیش می‌رود (یعنی ۱، ۲، ۴، ۸، ۱۶، ۳۲، ۶۴، ۱۲۸، ۲۵۴، ...) و این تصاعد به طور حقیقی در ذرات اجسام بالفعل موجود بوده، به اعتبار و فرض موجود دیگری وابسته نیست.
البته این زوج بودن اشیای عالم یك جنبه از ذرات اجسام است و جنبه دیگر این ذرات به تكثر نظم گریزی آنها مربوط می‌شود، كه در این صورت، در دلِ یك ذره بی‌شمار ذره وجود دارد، و هر یك از آن ذرات، بی‌شمار ذره در اندرون خود نهفته دارند، و هر یك از ذرات نهفته در درون آنها نیز ذراتی اندر دل خود دارند. چنان‌كه این سلسله بدون توقف ادامه داشته، ذرات بی‌نهایتی را پیش چشم ناظر عالم بسیار كوچك‌ترها به نمایش می‌گذارد.
۳) عدم توقف دنیای كوچك‌ترها در حدی خاص
آیا تقسیم فرضی و تجزیهٔ ذهنی یك چیز، برای بررسی هستی‌شناختی جسم خارجی سودمند است؟ پاسخ این پرسش منفی است، و چنین بررسی‌ای هیچ ثمرهٔ علمی، كاربردی و هستی‌شناختی در برندارد؛ زیرا این نگرش صرفاً امری موهومی و ذهنی است و با عالم خارج و حقیقت خارجی جسم ارتباطی ندارد. این مسئله هنگامی روشن‌تر می‌شود كه توجه داشته باشیم نه‌تنها هیچ دلیل تجربی‌ای برای نفی تجزیه و تقسیم جسم در عالم خارج وجود ندارد، بلكه شواهد و ادلهٔ تجربی خلاف این امر را ثابت می‌كنند. به برخی از این ادله اشاره خواهیم كرد.
۴) نوع بی‌نهایت دنیای كوچك‌ترها
آیا بی‌نهایت بودنِ ذرات درونی اجسام موجود، بالفعل و حقیقی است یا اعتباری و بالقوه؟ فلاسفه، موجودات بی‌نهایت را از نوع «لایقفیِ عددی» می‌دانند، و منظور آنان از لایقفی بودن بی‌نهایت در اعداد، عدم توقف فرضی آنها در عددی خاص است. یعنی اگر هر عددی را در بی‌نهایت بزرگی یا كوچكی فرض كنیم، باز هم عددی بعد از آن قابل فرض است.
▪ استاد مطهری با عباراتی روشن، در این باره می‌گوید:
البته حكما اینجا یك توضیح اساسی می‌دهند كه نقطهٔ حساس مسئله است... . نباید پنداشت كه چون قابلیت جسم برای تقسیم‌های متوالی در یك عدد معین متوقف نمی‌شود... پس جسم قابل این است كه تبدیل شود به ذرات غیرمتناهی. خیر، چنین نیست. لازمهٔ قابلیت‌های متوالی لایقفی این نیست كه ممكن باشد جسم تبدیل گردد به ذرات غیرمتناهی؛ زیرا این تقسیم‌های متوالی تا ابد هم كه ادامه یابد، باز همیشه ذرات جسم متناهی است. این لایتناهی، لایتناهای لایقفی است؛ نظیر لایتناهی بودن خود اعداد كه هر عددی را فرض كنیم، آخرین عدد نخواهد بود. عددی و بلكه اعداد دیگر بیشتر از آن عددِ مفروض قابل فرض است، و در عین حال هرگز به عددی نخواهیم رسید كه غیرمتناهی باشد... . لازمهٔ عقیدهٔ حكما مبنی بر اینكه هر جسم قابل انقسامات متوالی و پی‌ در پی غیرمتناهی است، این نیست كه ممكن است جسم واحد تبدیل شود به اجزای لایتناهی.[۴۸]
بنابر آنچه گذشت، چنین نگرشی دربارهٔ بی‌نهایت و حقیقت خارجی قابل پذیرش نیست ؛ زیرا اجزای جسم در خارج و در درون جسم، به طور بی‌نهایت وجود حقیقی دارند. در حقیقت جسم دارای بی‌نهایت اجزای بالفعل در درون خود بوده، خاصیت ابرگونگی آن هم از همین بی‌نهایت اجزای محقق حاصل می‌شود، و همان گونه كه بیان خواهیم كرد، اصلاً تصور ذره‌گونه از اجزای جسم با توجه به ابرگونگی آن مردود است.
نتیجهٔ بررسی چهار نكتهٔ اساسی دربارهٔ گفتار استاد مطهری در بیان نظر فلاسفه این است كه اندیشهٔ اجزای بالقوه و فرضی در جسم غیرقابل دفاع بوده، به دور از مبانی هستی‌شناسانهٔ پژوهش دربارهٔ اجسام خارجی شكل گرفته است. در حالی كه در رهیافتی نوین از این مسئله، اجزای بالفعل و خارجی آن هم به طور بی‌نهایت كوچك و كوچك‌ترها تا حد ابرگونگی، در درون اجسام، امری یقینی و انكارناپذیر است.
مهم‌ترین نكته دربارهٔ این دو نوع نگرش، طرز تلقی از «بی‌نهایت» (infinity)و انواع آن است، كه آن‌را به طور مفصل و در مقاله‌ای مستقل ارائه خواهیم كرد.
● حقیقت ابرگونهٔ جسم و ارتباطِ آن با ذرات بالفعلِ بی‌نهایت
دریافت دقیق حقیقتِ ابرگونهٔ جسم، به درك صحیح دو مبحث «ذرات زیراتمی و میكروسكوپیك» و «مسئله بی‌نهایت از لحاظ هستی‌شناختی» باز می‌گردد. همچنین این امر به كشفیات و یافته‌های علوم تجربی وابسته است، كه بدون توجه به آن یافته‌ها و بدون بررسی مسائل ناظر به هستی‌شناسی آنها، نمی‌توان اسرار عمیق و نهفته در ذرات و حقیقت جسم را بازخوانی و بازاندیشی كرد. بر این اساس، رویكرد نوین دربارهٔ حقیقت جوهری ماده و جسم را به گونه‌ای دقیق‌تر بررسی می‌كنیم.
حقیقت جسم، از منظر قرآن و رهاوردهای دانش فیزیك، «ابرگونهٔ سیال» است. همچنین تعریف جسم به «ابرگونگی و سیالیت»، از برخی آیات قرآنی نظیر آیهٔ «وَتَرَی الجِبَالَ تَحسَبُهَا جَامِدَهًٔ وَ هِیَ تَمُرُّمَرّ السَّحَابِ» (نمل: ۸۸) و رهاوردهای فیزیكی الهام گرفته شده، مهم‌ترین و گویاترین شاهد عینی آن نیز عكس‌های ظاهر شده از آشكارسازهای ذرات زیراتمی، است.
در این تعریف دو ركن اساسی تعبیه شده است یكی ابرگونگی و دیگری سیالیت.
الف) ابرگونگی
▪ ابرگونگی اجسام با نگرش قرآنی
ابرگونگی خاصیتِ ذاتی جسم است، یعنی جسم به عنوان جوهری تحقق یافته در عالم خارج، به طور سحابی و ابرگونه متحقق می‌گردد، نه به صورت صلب و سخت. این ابرگونگی با تعابیر گوناگونی در كلام خداوند و بزرگان دین آمده است كه احتمالاً همه بر یك حقیقت واحد اشاره دارند.
این حقیقت را می‌توان از آیات قرآنی مثل : «نور: ۴۳»، «فصلت: ۱۱»، «دخان:۱۰» و احادی ولایی نظیر: «حدیث اهل شام»[۴۹]، «حدیث من ولد فی الاسلام»[۵۰]، «خبر اهلیلجهٔ از مفضل بن عمر دربارهٔ توحید»[۵۱] و دیگر معارف موجود در این زمینه بازخوانی كرده و به اسرار خلقت عالم ماده باز یافت.
این ابرگونگی در حقیقت، همان جنبهٔ لطافت و انعطاف عالم اجسام است، یعنی اساسی‌ترین و بنیادی‌ترین خاصیت ذاتی جسم نجارگونه، دودگونه و ابرگونگی است كه عامل لطافت ذات جسم بوده و جسم را تا حد امری مجرد، بی بعد، و قابل نفوذ پیش می‌برد. از این رو، خاصیت ذره‌ای آن در هر موقعیتی كه باشد موهومی بوده و ناشی از خطای دید ما انسان‌ها است. تجزیهٔ اجسام در عالم خارج (علاوه بر وهم و عقل) به ذرات ریز و ریزتر آن هم به ذرات تشكیل دهندهٔ جرم‌دار (نه ذرات با تقسیم اعتباری)، تا هر مقداری كه در تصور آدمی بگنجد ادامه یافته و بلكه پا فراتر از تصور و تعقل آدمی گذارده، حریم بی‌نهایت را در هم می‌نوردد، كه در این صورت، دیگر ذره معنا و حقیقتی ندارد.حتی همهٔ ذراتی كه به ظاهر پایدار و بنیادی بوده، عمری تقریباً ابدی (یعنی بسیار زیادتر از آنكه بتوان با پیشرفته‌ترین محاسبه‌گرها آن‌را محاسبه كرد) دارند، و به زعم بسیاری از فیزیك‌دانان غیرقابل تجزیه‌اند، متشكل از بی‌نهایت ذرهٔ ریز بوده و قابل تجزیه‌اند، اگر چه امروزه با همهٔ پیشرفتی كه در علم و تكنولوژی در دست داریم نتوانیم به این امر نائل آییم. فراتر از این ذرات، ذراتی از گروه سوم نیز وجود دارند كه در بازه‌های زمانیِ تقریباً با اعشاری از میلیاردیم ثانیه متولد و تبدیل به انرژی و یا ذراتِ دیگر می‌شوند، همین ذرات نیز در عالم بسیار ریز خود بی‌نهایت ذره در درون خود داشته و در نهایت، پا در ابرگونگی دارند. بالاخره ابرگونگی خاصیتی ذاتی برای اجسام است و ذره جز توهم و خطای دید، چیزی نیست.
به صراحت باید گفت كه امروزه دیگر اندیشهٔ ذرات بنیادی از دو جهت برچیدنی است:
۱) ذره بی‌معنا و بی‌مصداق است و هر چه در عالم میكروسكوپیك وجود دارد حقیقتی ابرگونه است نه ذرات نشكن و سخت.
۲) بنیادی در صورتی صفت یك ذره است كه آن ذره غیرقابل تجزیه باشد در حالی كه با توجه به خاصیت ذاتیِ ابرگونگی در جسم و شكل‌گیری تمام ذرات عالم از بی‌نهایت ذرهٔ ریز (آن هم با خاصیت ابرگونگی نه ذره‌ای) مانع از تحقق چنین ذراتی است.
شایدبتوان‌این‌ابرگونگی‌رابه خواص موجی، مخصوصاً امواج ماكروویو(Macrowave)و الكترومغناطیس(Electromagnetis Wave)، در مبحث انرژی نیز بسط داده و به صورت متعامل، تبیین جدیدی از هر دو مبحث ارائه نمود.
آنچه كه در ریاضیات و علوم جدید از منفی بی‌نهایت، عالم بسیار كوچك‌ترها، عالم ماكروسكوپیك، ساختار ابرگونهٔ ساختمان اتم و ... بحث می‌شود، همه و همه رهگذر و منطقی برای فهم و تبیین چنین حقیقتی از عالم اجسام هستند.
▪ ابرگونگی اجسام با نگرش علمی ـ فیزیكی:
شواهد عینی در دست است كه تحقق برگونهٔ حقیقت جسم را تأیید و تأكید می‌كند. برخی از این شواهد بدین شرح است:
۱) تصویر عكس‌برداری شده از ساختمان اتم: می‌دانیم كه اگر مقداری آتش را در درون آتش‌گردان قرار داده و آن‌را با سرعت بسیار زیادی بچرخانیم، حلقه‌ای آتشین نمایان می‌شود كه حقیقتی كاملاً لطیف داشته و به هر یك از صفات سه‌گانهٔ مذكور متصف است (بخارگونه، دودگونه و ابرگونه) و اگر دست و یا وسیلهٔ دیگری را از میان آن نوار حلقه‌ای آتشین بگذرانیم به راحتی می‌گذرد. ولی این حلقه زاییدهٔ یك جسم سوزان است كه اصلاً نمی‌توان آن‌را دیده مكان، زمان و خصوصیات دیگرِ مربوط به موقعیت آن‌را تشخیص داده و پیشگویی كرد.
با توجه به تصویر چنین مثالی بسیار واضح و روشن؛ موقعیت ذرات زیراتمی در درون یك اتم نیز دقیقاً به همین شكل است، یعنی فضای درونی یك اتم كه الكترون‌ها در آن فضا به دور هسته می‌گردند كاملاً ابرگونه و مثل تودهٔ ابر دیده می‌شود و به هیچ عنوانی نمی‌شود در آن فضا موقعیت اتم و خصوصیات مربوط به آنرا تشخیص داده و پیشگویی كرد. نظریهٔ معروف «عدم قطعیت» كه از سوی فیزیك‌دان معروف آلمانی، ورنر هایزنبرگ ارایه شد دقیقاً بیانگر همین خاصیت در اتم و نحوهٔ وجود الكترون‌ها در درون آن است. این خصوصیت نه یك نظریهٔ ریاضی و نه یك تئوری، بلكه بیان حقیقتی خارجی بود كه توسط هایزنبرگ ارایه و تبیین شد. تمامی عكس‌برداری‌های آشكار شده در آشكارسازها و دستگاه‌های شتاب‌دهندهٔ اتمی؛ این مطلب را، تقریباً در مورد همهٔ ذرات زیراتمی بازگو كرده و به خوبی نشان می‌دهند.[۵۲]
۲) شاهد و نمونهٔ دیگر برای بی‌نهایت اجزای بالفعل و خاصیت ابرگونگیِ حاصل از تراكم این اجزاء در جسم، ظهور میكروسكوپ‌های الكترونی است. با ظهور این میكروسكوپ‌ها، ضریب دید بشر از جهان بسیار بسیار كوچك‌تر‌ها، به نحو چشمگیری افزایش و شدت یافت، به طوری كه اگر دیروز، پاستور و امثال او به سختی می‌توانستند پس از سال‌ها تلاش‌های بی‌وقفه به كشف یك سلول، میكرب، ویروس، انگل و سایر ذرات ریز و میكروسكوپیك نایل آیند، امروزه عمل مشاهدهٔ ذراتِ ریز و موجودات میكروسكوپیك با دقت‌ها و بزرگ‌نمایی‌های فوق‌العاده زیادی انجام‌پذیر شده است. این مشاهده‌پذیری تا حدی پیشرفته است كه دانشمندان اندازه‌های مولكول‌ها و ذرات را با دقت بسیار بالایی مشاهده و محاسبه می‌كنند.
مثلاً اندازهٔ یك مولكول از یك هزارم تا حدود ده میلیونیم، به تناسب نوع ملكول متغیر است، و ذرات بسیار كوچك زیراتمی و زیرمولكولی مثل «DNA»را می‌توان اندازه‌گیری كرده، خاصیت‌های طبیعی و وراثتی آنها را كشف نموده و حتی رمز سلول‌های وراثتی را دستكاری كرد. به عنوان مثال ، می‌توان از میكروسكوپی سخن گفت كه قادر است یك سلول و مولكول را با بزرگ‌نمایی فوق‌العاده دقیق به ترتیب زیر بزرگ كرده و از ذرات موجود و فعال در درون آن عكس‌برداری كرده و انسان را به دیدن آنها نایل گرداند:
یك سلول را چهل هزار برابر بزرگ كرده و ذرات بی‌شمار درون آن‌را با وضوح نمایان می‌سازد و شما قادر هستید یكی از ذرات را به دلخواه خود مشخص كرده و عدسی میكروسكوپ را روی آن متمركز كنید، دستگاه روی آن ذره متمركز شده، آن‌را چهل هزار برابر بزرگ نموده، و ذرات بی‌شمار درون آن‌را نمایان می‌سازد؛ به همین ترتیب، دوباره یكی از ذرات درون آن ذره را انتخاب كرده و چهل هزار برابر بزرگ می‌كند، و این عمل تا پنج یا شش بار به ترتیب تكرار می‌شود و تازه این از اولین گام‌های پیش روی در عرصهٔ تكنولوژی ذره‌شناسی و میكروسكوپی است. حال اگر این بزرگ‌نمایی را به صورت عددی زیر نمایش دهیم:
۶یا۵ ۴۰۰۰۰ (چهل هزار به توان پنج یا شش، و بتوانیم تعداد ذرات بی‌شمار درون هر مرحله را با دستگاه‌های ویژه به شمارش آوریم، و به علاوه توان سلسلهٔ بزرگ‌نمایی را بالا و بالاتر ببریم، با چه نوع وجود و موجوداتی روبه‌رو خواهیم بود؟ به طور قطع جهان بسیار كوچك‌ترها بسیار عمیق‌تر و وسیع‌تر از این است كه بتوان به سادگی از آن سخن گفته و تجزیهٔ ذرات را امری بالقوه به شمار آورد. همچنین كاملاً بدیهی است كه این ذرات در زیر ذره‌بینِ چنین میكروسكوپ‌هایی، نه تنها حاصل از عمل تقسیم و تجزیهٔ دستگاه نمی‌باشند بلكه دستگاه مذكور فقط قابلیت مشاهدهٔ عالمی فعال را اندرون جسم را به نمایش می‌گذارد، یعنی ذرات درون جسم ذرات بالفعل هستند نه بالقوه.
نمونهٔ دیگری از این میكروسكوپ‌ها كه در صنعت «نانوتكنولوژی» جایگاه ویژه‌ای دارد، ذرات زیراتمی را با بزرگ‌نمایی بسیار بالایی در اولین مرحله تا ۹ـ۱۰ میلی‌متر بزرگ و آشكار می‌سازد، به وسیلهٔ این میكروسكوپ‌ها، دانشمندان توانسته‌اند تصاویر بسیار واضح و شفافی از حالت توده‌های ابرگونه‌ای ذراتِ زیراتمی در مواد مختلف مثل طلا، كربن، جیوه و ... تهیه نمایند.[۵۳]
حتی نظریات تجربه شده، حاكی از وجود چنین خاصیتی در مواد رادیواكتیوی و نیز تشعشعات آن مواد می‌باشد كه در دستگاه مخصوصی به نام «اتاقك ابر» و در زیر ذره‌بین میكروسكوپ‌های الكترونی آشكار شده است.[۵۴]
۳) مسئلهٔ بسیار مهم و قابل توجهی كه ارتباط كاملاً تنگاتنگ و كاربردی (یا راهبردی) با مسئلهٔ ابرگونگی حقیقت جسم دارد، مسئلهٔ هیپنوتیزم و برخی از امور خارق‌العادهٔ اشخاصی نظیر دیوید كاپرفیل و دیگران است. مثلاً دیوید كاپرفیل شخصی است كه طی چهار، پنج ساعت از عرض و درون دیوار چین گذشت. سؤال این است كه چگونه امكان‌پذیر است، یك جسم از درون یك جسم دیگر (هر دو جامد باشند) بگذرد در حالی‌كه هیچ آسیب و مشكلی به هیچ یك از آن دو وارد نیاید؟ باید پاسخ این سؤال را،‌ در خاصیت ابرگونگی، و قابلیت نفوذ و انعطاف ذات و حقیقت جسم جستجو نمود. (طرح دقیق این بحث را به فرصتی مناسب واگذاریم.)
۴) نمونه و شاهد دیگر برای وجود بالفعل و حقیقی این خاصیت در عالم زیر اتمی، ظهور صنعت نانوتكنولوژی است. همان‌گونه كه اشاره شد، صنعت نانوتكنولوژی قابلیت‌های فراوانی را در مقابل دانشمندان قرار داده است كه می‌توانند با استفاده از این توانایی‌ها به اعمال اجسام نفوذ كرده و حتی در درون ذرات ابرگونهٔ آن دخل تصرف كنند.
ب) سیالیت (سیال بودن)
سیالیت، خاصیت ذاتی و منحصر در ذرات جسم نیست یعنی حركت به هیچ نحوی با ذات ماهوی جسم مرتبط نیست. بدین شرح كه: جسم در ذرات ماهوی خود وابسته به حركت نیست،‌ و حركت نیز نه جزء تحققی جسم است، نه شرط تحقق جسم و نه لازمهٔ ماهیت جسم، و نه لازمهٔ وجود خارجی جسم.
با توجه به مطالب پیش گفته، جسم پا در ماوراء ماده به معنی مشهور آن، دارد؛ یعنی مادهٔ مشهور اعتباری بوده و اساساً یك تلقی اشتباه و نادرست از وجود خارجیِ جسم به شمار می‌رود؛ آنچه در خارج به صورت جوهری تحقق دارد جسم ابرگونه‌ای است كه ذاتاً سیال نبوده و در تحقق جوهری خود نیازمند حركت نیست، بلكه اولاً و بالذات به طور ابرگونه، و راكد و ساكن تحقق می‌یابد و در واپسین مراحل تحقق جوهریِ خود، از جوهر انرژی متأثر شده، به سیلان افتاده و خاصیت‌های جوهری و عرضی به خود می‌گیرد، خاصیت‌هایی مثل حركت، صورت ابعادی، شتاب و سرعت در حركت، و... . با چنین خاصیت جوهری كه جسم دارا است برخی از مباحث عمیق و بسیار پیچیدهٔ حكمت صدرایی،‌ بهتر و منطقی‌تر، و فراتر از آن، واقع بینانه‌تر و هستی‌شناسانه ارزیابی شده و تبیین می‌شوند، مباحثی مثل علم حق تعالی به عالم ماده، قضیهٔ «جسمانیه الحدوث و روحانیهٔ البقاء» مربوط به روح، بستر ارواح نامی در جوهر جسم، و... . به هر حال، افق‌های بلند و والایی كه از این ره‌یافت به روی هستی‌پژوهان حكمت صدرایی و مخصوصاً حكمت نوصدرایی گشوده می‌شود كاملاً مبنایی و بسیار گسترده است، كه یكی از این ره‌آوردها و افق‌های نورانی «علم حق تعالی به عالم ماده» است كه نگارنده در مقاله ای مجزا ارایه نموده است.
▪ چگونگی تسلط و فائق آمدن انسان بر ابرگونگی: مهم‌ترین مسئله‌ای كه باقی می‌ماند، تسخیر و تحت اراده آوردن یك چنین خاصیتی از جسم است. یعنی، آیا ممكن است كه انسان علاوه بر مشاهدهٔ خاصیت ابرگونگی در ذات و درون جسم، به این روند احاطه یافته، و با تسخیر ساز و كار آن، به اعماق و كرانه‌های عالم مادی راه یابد؟ و یا از این خاصیت در مسیر اهداف و اغراض كمال جویانهٔ خویش، كمال استفاده را ببرد؟ یا نه؟ پاسخ به این سؤال اندكی پیچیده به نظر می‌رسد، اما با توجه به موارد بررسی شده از علوم جدید، بخشی از جواب سؤال روشن است.
روند غلبه انسان به ساز و كار ابرگونگی ماده، دارای مراتب شدید و ضعیفی است بدین توضیح كه مشاهده و دست بردن در عالم ذرات پایین‌ترین مرتبهٔ آن است و نفوذ به درون اشیای مادی با استفاده از این ویژگیِ قابل دست‌رسی، مرتبه‌ای قوی‌تر از آن (مثل، مثال كاپرفیل و گذر از دیوار چین)، مرتبهٔ قوی‌تر از این مراتب را باید در برخی از كارهای خارق‌العادهٔ مرتاضان جستجو كرد؛ و فوق این مراتب فقط در سایه‌سارِ تعالیم و معارف شرع مقدس اسلام یافت می‌شود (نظیر طی‌الارض، تجرد روح، تصرف در امور مادی توسط تربیت یافتگان مكتب انسان‌ساز نبوی و علوی).
رحیم قربانی
پی‌نوشت‌ها
[۱]ـ مریم: ۱۷ـ۲۳.
[۲]ـ ذاریات: ۲۴ـ۳۴.
[۳]ـ آل عمران: ۳۸ـ۳۹.
[۴]ـ انفال: ۹ـ۱۲.
[۵]ـ بقره: ۱۰۲.
[۶]ـ هود: ۷۷ـ۸۳.
[۷]ـ ملاصدرا، الاسفار الاربعه، (قم، مصطفوی، ۱۳۹۶ ق)، (۹جلدی) جلدهای ۲، ۳، ۴ و ۵، ص ۳.
[۸]ـ هادی سبزواری، ۱۴۲۲ق، ج ۴، ص ۱۱۱.
[۹]ـ مثل هیولی و صورت كه در جسم متحقق‌اند آن هم هر سه به وجود واحد.
[۱۰]ـ ملاصدرا، پیشین، ج ۵، ص ۹.
[۱۱]ـ همان، ص ۱۰.
[۱۲]ـ همان، ص۸.
[۱۳]ـ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، (تهران، صدرا، ۱۳۸۰)، چ ششم، ج ۱۳، ص ۱۱۱.
[۱۴]ـ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، (تهران صدرا، ۱۳۷۹)، چ هفتم، ج ۷، ص ۱۵۸.
[۱۵]ـ ملاصدرا، پیشین، ج ۵، ص ۱۲.
[۱۶]ـ عدم دخول در جوهریت جسم و بیان كامل ماهیت جسم.
[۱۷]ـ ابن‌سینا، التعلیقات، (قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چهارم، ۱۳۷۹)، ص۶۰.
[۱۸]ـ همان، ص ۱۲۶.
[۱۹]ـ همان، ص ۲۰۸، ۷۳ و ۷۶.
[۲۰]ـ ملاصدرا، شرح الهدایهٔ الاثیریهٔ، چاپ سنگی، ۱۳۱۳ق، ص ۱۱.
[۲۱]ـ ملاصدرا، پیشین، ج ۵، ص ۱۴و۱۶.
[۲۲]ـ همان، ص ۱۵.
[۲۳]ـ همان، ص ۱۰.
[۲۴]ـ همان، ص ۲ و ۲۳.
[۲۵]ـ مطهری، مرتضی، پیشین، ج ۷، ص ۱۵۹.
[۲۶]ـ مقاله اینترنتی: «The Birth of the Universe»
[۲۷]ـ ملاصدرا، پیشین، ج ۵، ص ۱۲.
[۲۸]ـ همان، ص ۱۶.
[۲۹]ـ رحیم قربانی، پژوهشی دربارهٔ حقیقت و ماهیت انرژی، قبسات، بهار ۱۳۸۳، ش ۳۱، ص ۳۱۵و۳۲۰.
[۳۰]ـ ملاصدرا، پیشین، ج ۵، ص ۱۴.
[۳۱]ـ مرتضی مطهری، پیشین، ج ۷، ص ۱۴۸.
[۳۲]ـ طباطبائی، سیدمحمدحسین، نهایهٔ الحكمهٔ، (قم، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم۱۴۱۷ق)، چ چهاردهم، ص ۱۳۰.
[۳۳]ـ ملاصدرا، پیشین، ج ۳، ص ۲.
[۳۴]ـ همان، ص ۲.
[۳۵]ـ همان، ج ۵، ص ۱۲۹.
[۳۶] ـ همان، ج ۴، ص ۲۷۰. باید توجه داشت كه اشكال این مطلب، تحقق اولیهٔ مادهٔ اولی بدون محل است، كه با توضیح پیش گفته دربارهٔ جوهریت رفع می‌شود. البته اشكال اساسی‌تر در این مبحث، اعتباری بودن مادهٔ اولی و صورت است در نحوهٔ تحقق. بدین توضیح كه اساساً مادهٔ اولی و صورت، هر دو مفاهیمی انتزاعی و اعتباری‌اند و یگانه تحقق جوهر در خارج، جوهر جسم است.
[۳۷]ـ همان، ج ۲، ص ۲۳۹.
[۳۸]ـ مرتضی مطهری، پیشین، ج ۴، ص ۱۷۵.
[۳۹]ـ ملاصدرا، پیشین، ج ۲، ص ۲۳۹.
[۴۰]ـ مرتضی مطهری، پیشین، ج ۴، ص ۱۶۹.
[۴۱]ـ همان، ج ۷، ص ۵۱۴.
[۴۲]ـ طباطبائی، سیدمحمدحسین، بدایهٔ الحكمهٔ، (قم، مكتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۰ق)، چ سوم، ص ۷۶.
[۴۳]ـ همان، ص ۱۲۵.
[۴۴]ـ همان، ص ۷۵.
[۴۵]ـ همان، ص ۱۲۵.
[۴۶]ـ مرتضی مطهری، پیشین، ج ۱۳، ص ۱۱۴.
[۴۷]ـ ذاریات: ۴۹ / رعد: ۳.
[۴۸]ـ مرتضی مطهری، پیشین، ج ۱۳، ص ۱۱۴.
[۴۹]ـ كلینی، الكافی، (قم، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۸۸ق)، چ دوم، ج ۸، ص ۹۴.
[۵۰]ـ همان، ج ۸، ص ۱۵۳.
[۵۱]ـ محمدباقر مجلسی، بی‌تا، ج ۳، ص ۱۵۲ و بعد و ص ۱۶۳.
[۵۲]ـ رادفورد، واتسون، هولتون، طرح فیزیك هاروارد، احمد خواجه نصیر طوسی و هوشنگ شریف‌زاده، (تهران، انتشارات فاطمی)، ج ۵ و ۶، بخش ۲۰ و آلمرای، اندرسون، فیزیك نوین و مكانیك كوانتومی، كیاست پور، پرورش و عمیقیان، (تهران، مركز نشر دانشگاهی، بی‌تا)، ص ۳۲۱.
[۵۳]ـ رادفورد، همان، ج ۶، بخش ۲۳.
[۵۴]ـ همان، بخش ۲۴.
منبع : شبکه فیزیکی هوپا


همچنین مشاهده کنید