یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

پایان توهم جنگ علیه تروریسم


پایان توهم جنگ علیه تروریسم
حمله تروریستی به برج های دوقلوی سازمان تجارت جهانی در نیویورک و ساختمان پنتاگون در روز یازدهم سپتامبر باعث بروز هیجان کوری در افکار عمومی و روند آغاز جنگ های یکجانبه در ساخت سیاسی واشنگتن و غرب تحت عنوان «جنگ علیه تروریسم» شد. این تصویر خاکستری از یک طرف جامعه شهروندی امریکا و اروپا را در پشت سر رهبران جنگ طلب خود قرار داد و از طرف دیگر به بهانه آنچه انجام گرفته بود هر آنچه که به لحاظ منشور و معاهدات بین المللی نیز تاکنون نامشروع تلقی می شد، در سایه این برداشت خودخواهانه از واقعیات، زمینه ظهور یافت. در پشت این صورت مساله یک معادله عینی و واقعی تر، بسیار فراتر از آن وجود داشت که در هر دو سمت ماجرا، این نبرد به ظاهر مدرن را به اعماق تاریخ پیوند می زد و بازگوکننده بازگشت منازعات قومی - مذهبی در چارچوب مجازی مفاهیم مدرن بوده است. نومحافظه کاری نوین که توجیهی برای نظم سلطه گرایانه کشورهای متروپل برخلاف منافع حوزه های پیرامونی بود، مکمل ظهور و وجود بنیادگرایی مذهبی در پیوند با ناسیونالیسم منطقه یی می توانست تلقی شود. هم اینک هفت سال از حمله ایالات متحده به افغانستان می گذرد و برخلاف جنگ عراق ائتلاف بین المللی شکل گرفته در این رخداد جهانی بی سابقه بوده است. اینکه امروز در اظهارات سران این ائتلاف و منابع مستقل بین المللی به این نکته اذعان می شود که بین ۵۰ تا ۷۵ درصد از خاک افغانستان یا در تصرف طالبان است یا اینکه منطقه نفوذ و حوزه عملیاتی آنان است، تنها پذیرش یک واقعیت است که تا به امروز همه بازیگران را دچار یک فراموشی و فرافکنی به عمد می کند. شکست طرح های تثبیت دولت مرکزی، بازسازی، محو کشت و قاچاق مواد مخدر، پایان دادن به حکومت ملوک الطوایفی جنگ سالاران افغان، برقراری امنیت، مصونیت بخشیدن به غیرنظامیان در نبرد بین طالبان با نیروهای دولت مرکزی و عضو ائتلاف، دستیابی به تعامل ملی و عبور از چینش گسست وار ناشی از «دنبالگی قومی» و از همه مهم تر آرایش یک حوزه ژئوپولتیکی مدرن، فرجام عینی شعار مبارزه با تروریسم است.
دبیرکل پیمان ناتو «یاپ د هوپ شفر» در مقاله یی در واشنگتن پست روز یکشنبه ۱۸ ژانویه می نویسد؛ «فساد و بی کفایتی دولت مرکزی افغانستان در بی ثباتی مزمن این کشور به اندازه طالبان نقش دارد.» با توجه به نقش ناتو در تامین امنیت افغانستان و جایگاه این مقام ارشد، باید سخنان وی را بااهمیت تلقی کرد. اظهارات شفر زمانی که در کنار مقاله «دیوید میلیبند» وزیر امور خارجه بریتانیا در روزنامه گاردین روز پنجشنبه ۱۵ ژانویه مبنی بر اشتباه دانستن راهبرد «جنگ علیه ترور» تحلیل شود، نشان دهنده رویکرد جدید و تمکین به یک واقعیت سخت و ناخوشایند خواهد بود. در این میان اتهام افکنی مقامات دولت مرکزی به رهبری «حامد کرزی» علیه عملکرد نیروهای ائتلاف به رهبری ناتو و همچنین اتهام بی کفایتی دولت توسط مقامات ناتو و رهبران غرب، که از سوی دو طرف اذعان به یک واقعیت است، همزمان تلفیقی از یک روند شکست خورده و انشقاق در بین بازیگران ملی و بین المللی در شرایط کنونی است. مصاحبه یکی از سخنگویان دولت کابل با خبرگزاری فرانسه که در جواب اتهام شفر گفته است «متحدان خارجی دولت افغانستان باید خود را در وخامت اوضاع این کشور شریک بدانند»، می تواند نشانه های آغاز این گسست و شروع یک جنگ سیاسی بین دو طرف در آستانه شروع به کار «باراک اوباما» رئیس جمهوری جدید امریکا تلقی شود. ورود یک مقام ارشد پیمان نظامی ناتو به حریم حوزه سیاسی در وهله اول نشان می دهد متحدان غربی در این مقطع مشروعیت دولت کرزی را به رسمیت نمی شناسند و در استراتژی جدید جایی برای نقش آفرینی رئیس جمهوری کنونی افغانستان نخواهد بود. از طرف دیگر با توجه به نفوذ اندک کرزی در بین افکار عمومی و طوایف افغانی به نظر می رسد تاریخ مصرف وی را باید تمام شده فرض کرد.
اینکه تاکنون هیچ آلترناتیو ملی در بین احزاب و شخصیت های سیاسی افغان به چشم نمی خورد معضل بزرگ متحدان غربی است که در آینده نزدیک حتی با افزایش دوبرابری نیروهای امریکایی نیز حل نخواهد شد. نفوذ طالبان در افغانستان بیش از آنچه به توان و مشروعیت آنان مربوط باشد، دقیقاً ناشی از عدم مشروعیت دشمنان شان بوده است که به همین دلیل تا زمانی که مشروعیت ذاتی در جبهه دولت - متحدان خارجی واقعیت وجودی خود را اثبات نکند، هیچ راه حل نهایی برای بحران افغانستان قابل تصور نیست. درهم تنیدگی معضل افغانستان با وضعیت منطقه یی به خصوص در مناطق جنوبی و غربی پاکستان و رقابت های همسایگان این کشور در اوضاع داخلی آن بر پیچیدگی موقعیت بن بست گونه این بحران می افزاید و خروج از آن را منوط به یک استراتژی مطلوب منطقه یی می کند. تا به امروز در اظهارات و اعمال دولت مرکزی کابل و ائتلاف خارجی مستقر در افغانستان به غیر از سخنان کلی و بازی با کلمات در حوزه مفاهیم نظری هیچ اتفاق ملموسی ایجاد نشده است.
تروریسم بنیادگرای طالبانی در خاورمیانه و به خصوص جغرافیای افغانستان برخلاف درک غربی از تروریسم به عنوان گروه های منزوی اجتماعی، با توجه به ریشه قوی آن در بین لایه های سنتی جامعه از اساس یک اشتباه و پارادوکس مرکب است. سنت های فرهنگی، قبیله گرایی ساخت اجتماعی، استبداد سیاسی و نبود حداقل های جامعه دموکراتیک، ایدئولوژیک شدن مفاهیم سیاسی، فقر مزمن، بیسوادی گسترده، اقتصاد مبتنی بر کشت خشخاش و مهم تر از همه اهداف سلطه گرایانه خارجی طی بازی های ژئوپولتیکی از این موقعیت متصلب منطقه یی، در ایجاد چنین وضعیتی نقش اساسی ایفا می کند. در صورتی که استراتژی مبارزه با تروریسم بر مبنای مبارزه هدفمند، نه لزوماً فیزیکی، با این ابعاد متنوع ولی درهم تنیده با ماهیت دیالکتیکی آن سازمان نیافته است، هرگونه مبارزه نظامی - امنیتی «هیاهو برای هیچ» خواهد بود.
اردشیر زارعی قنواتی
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید