یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

رویارویی بزرگ


رویارویی بزرگ
نبردهای عراق و افغانستان تنها آزمون نظامی ایالات متحده و متحدان باختری آن نیست بلکه آزمون اتحاد دو سوی آتلانتیک نیز هست که اکنون در بستر عملیات برون مرزی ناتو در افغانستان تجلی یافته است. هرچند که همسویی آمریکا و اروپا در بخش اقتصادی و تجاری سنگ بنای اقتصاد جهانی را شکل می دهد، اما ناهمسویی این دو در زمینه نظامی، پویایی منحصر به فردی به ساختار سیاسی جهان داده که برخی را بر آن داشته است تا از فرهنگ استراتژیک متفاوت این دو سخن بگویند؛ فرهنگی که بازیگران مورد نظر را در برابر چالش های واحد به صدور پاسخ های متنوع رهمنون می شود. فیلیپ گوردون و جرمی شاپیرو از پژوهشگران بنیاد بروکینگز به تازگی موضوع کتاب مشترک خود را با عنوان « متحدان در جنگ» به دوپارگی یورو- آتلانتیک اختصاص داده اند که طی جنگ عراق به اوج خود رسید. البته این دو محقق با برشمردن پاره ای از منابع سطحی واسازی قدرت های اروپا و آمریکا پیرامون عراق، نظیر بینش متفاوت این دو در رویارویی با تروریسم و فرهنگ ضد جنگ اروپا، تصور می کنند که شکاف آتلانتیک اجتناب پذیر است؛ چراکه این دو، جایگاه خود در را هرم نظام جهانی مرهون اقبال و تصادف نیستند و تنها در شرایط یاری و مساعدت دوجانبه است که شکل بندی موجود محفوظ می ماند. رابرت کاگان از موسسه صلح کارنگی در«بازگشت تاریخ و پایان رویاها» قرائت شتابزده ای از بازگشت قدرت های بزرگ به ناسیونالیسم را به دست می دهد و تقابل با قدرت های ایران، روسیه و چین را در گرو تشکیل کلوپ دموکراسی ها می داند. وی ظاهراً توجه ندارد که قدرت ها نه بر بنای احساسات و عواطف ناپایداری همچون ناسیونالیسم بلکه بر اساس مکانیزم ویژه خود یعنی رقابت عمل می کنند و اروپای دموکراتیک نیز از این قاعده مستثنی نیست. اینگونه تعابیر نادرست که از چشم انداز کلان نگر محرومند، ناهمسویی اروپا و آمریکا را به خطا، مقطعی و فصلی می پندارند. علت این ناهمسویی بی تردید برهم خوردن توزان ژئواستراتژیک در پایان دوران نظام دو قطبی جهانی است که با مسئله تکاپوی همیشگی قدرت ها مناسبت دارد و نه صرفاً تفاوت فرهنگ استراتژیک و امیال اقتصادی.
با این وجود که تقابل نرم اروپا و ایالات متحده با جنون نومحافظه کاران در حمله غیرقانونی به عراق شدت گرفت و با تیرگی مناسبات مسکو- واشنگتن و برنامه های هسته ای ایران تداوم یافت اما می دانیم که اختلافات اروپا و آمریکا طیف متنوعی از موضوعات روز، همانند گرمایش زمین، کنترل تسلیحات، شیوه مواجهه با قدرت های نوظهور به ویژه روسیه فدارتیو و نیز اولویت های نظیر حقوق بشر و یا تروریسم را در برمی گیرد که لزوماً ریشه در رویدادهای پس از ۱۱ سپتامبر ندارد. از این رو، اختصار بحران آتلانتیک به حوادث سالیان گذشته چیزی بیش از یک خطای فاحش نیست. مطابق با این برداشت، شکاف آتلانتیک به منزله واقعیت زیربنایی به حساب می آید که تصویر ژئوپولیتیک کنونی جهان، مبنی بر برتری رتبه آمریکا نسبت به اروپا و کوشش اروپا در سبقت جویی از آمریکا را ترسیم می کند. درک این واقعیت برای ایران که اکنون ناتو را به عنوان چالشگرجدیدی در برابر می بیند و لاجرم باید در فکر تحصیل امتیاز از آن باشد، اهمیت شایانی دارد. به خاطر داریم که لرد رابرتسون دبیرکل ناتو در ۱۲ سپتامبر ۲۰۰۱ در همراهی با ایالات متحده با استناد به ماده ۵ سازمان که دفاع دسته جمعی در برابر تهدید مشترک را الزامی می سازد، همدردی اعضا را با آمریکا ابراز نمود و سپس ده ها هزار نیروی ناتو را به افغانستان اعزام کرد و حتی سازمان ملل به پیشنهاد فرانسه در همان روز، قطعنامه ۱۳۸۳ را از تصویب گذراند که همکاری با آمریکا را علیه تروریسم ضروری می ساخت؛ اما برای اعضای اروپایی ناتو به استثنای بریتانیا، ادامه روندی که کمترین اشتیاق اروپا را برمی انگیزد، قابل دوام نخواهد بود. این بدان معنا نیست که راه اروپا و آمریکا در افغانستان و عراق از هم جدا می شود بلکه بدان مفهوم است که اروپا در تناسب بندی هزینه و فایده، خواستار بهره مندی از مزایای سواری رایگان از آمریکا در قبال کمترین هزینه ممکن است. از این جهت، اروپا می کوشد برخلاف عصر جنگ سرد، سقفی را در همیاری با آمریکا معین کند که مستلزم کمینه پرداخت های نظامی و بیشینه برداشت های سیاسی باشد؛ به ویژه آنجا که ایدئولوژی اولیه حضور در افغانستان اساساً یک محصول آمریکایی شمرده می شود.
از نگاه اروپا، به بیان لیونل ژوسپین نخست سابق وزیر فرانسه،« هرچند که تلاش علیه تروریسم حیاتی است اما مسئله جهان کاهش اینگونه تلاش ها نیست». به رغم موافقت اعضای ناتو به افزایش ۵ هزار نفری نیروها در اجلاس استراتسبورگ روشن است که اوباما نمی تواند در شرایط دشوار، انتظار زیادی از متحدان اروپایی خود داشته باشد. باید دقت داشت که باراک اوباما نیز با همه نرم خویی و مدارایی که از او در قیاس با سلفش سراغ داریم، در بلند مدت قادر نخواهد بود که از وقوع و شتاب چنین شکافی مانع شود که در شرایط کنونی توأم است با بی میلی افرایش نیروها در افغانستان و هرگونه ماجراجویی جدید در خاورمیانه. چرا؟ چنانکه گفتیم عمده دلیل گسل موجود در آتلانتیک، آشوب در ژئواستراتژی جهانی است که تلاش دائمی قدرت های مادون از جمله اروپا را در بهبود بخشیدن به جایگاه خویش به همراه دارد. زدودن سایه شوروی از فراز اروپا، این فرصت را به اروپا داد تا با کاستن تدریجی از پیوند های امنیتی خود با آمریکا، راساً مسئول امنیت و بلندپروازی های ژئوپولیتیکی خویش باشد و دلیلی ندارد که چنین نکند. تراژدی بحران یوگسلاوی در دهه ۱۹۹۰ و ناکامی اروپا در مهار آن و سرانجام دخالت ناتو به رهبری آمریکا، این تجربه را به اروپا آموخت که وجود یک اروپای واحد و توانمند اضافه بر همگرایی سیاسی و اقتصادی، محتاج استقلال نظامی و امنیتی نیز هست. اینگونه بود که تلاش مشترک فرانسه و آلمان در تشکیل نیروی نظامی اروپایی که مستقل از ناتو ضامن امنیت اروپای واحد باشد، سرعت گرفت و همچنان نیز ادامه دارد. این دو قدرت اروپایی در تقلای استقلال از سروری آمریکا تا جای پیش رفتند که حتی نیکلای سارکوزی که متهم به پیروی لاقید از آمریکا است، در برابر خواسته افزایش نیروهای ناتو در افغانستان در برابر واشنگتن، مخالفت جانانه ای به خرج می دهد.
در سوی مقابل، جهان شاهد چگونگی همکاری های فزاینده فراآتلانتیکی در قالب ناتو و در هنگامی است که پای مخاطرات فیزیکی علیه تمامیت اروپا در میان باشد. مورد حمله روسیه به گرجستان و استقلال کوزوو از صربستان که با حرارت کم نظیری از ناحیه اروپا به ترتیب به انتقاد و حمایت گرفته شد، نشانگر نقطه ضعف اروپا یعنی عدم توازن با روسیه است. همچنین خروج روسیه از پیمان نیروهای مسلح متعارف اروپا (CFE)، پیش از ایالات متحده، دولت های اروپایی را به هراس انداخت. اینجاست که می توان ناتو را چونان کلیتی یک کاسه دید. بنابراین اینکه سهم مهمی از اتحاد آتلانتیکی به کیفیت رفتار آمریکا با روسیه در چارچوب محاسبات اروپا بستگی دارد، مسئله دیگری است اما به هرحال ناهمسازی ژئواستراتژیکی اروپاییان با آمریکا به جاده برگشت ناپذیری قدم نهاده است. بی گمان اشتراک نظر آمریکای اوباما با اروپا خصوصاً در باب مسائلی از قبیل حقوق بشر، محیط زیست و دیپلماسی چندجانبه در قیاس با دوران صدارت بوش هرچه بیشتر احساس می شود اما تا جایی که به افغانستان مرتبط است، فقدان انگیزه منازعه برای اروپا، ناتو را به پای چوبینی مانند کرده که به دشواری می تواند در کوهستان سنگلاخ افغانستان گام بردارد.
منبع: مجله میهن

دیاکو حسینی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه


همچنین مشاهده کنید