پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
مجله ویستا
بازتاب: نقدی بر میراث حسین عظیمی
![بازتاب: نقدی بر میراث حسین عظیمی](/mag/i/2/02q22.jpg)
ممکن است این سوال مطرح شود که اکنون چه وقت نقد او است و چه فایدهای بر این نقد مترتب است؟ به هر حال عظیمی سالها است که از دنیا رفته است و تا جایی که شواهد و خاطرات حکایت میکند فردی بوده علاقهمند به رشد و توسعهی ایران و لذا بهتر است به گرامیداشت او بپردازیم. من هم موافقم که اگر قرار به یادآوری خاطرات به عنوان مبنایی برای بزرگداشت ایشان بود من هم مثل ستایندگان آن مرحوم خاطرات شخصی خوشی از ایشان دارم و میتوانم به فهرست فعلی اضافه کنم. در کسوت دانشجوی جوان چندباری یا میزبانشان در دانشگاه شریف بودم یا برای دریافت راهنمایی به دفترشان رفتم و با خوشرویی و بزرگواری پاسخ سوالاتم را دادند. ولی اگر قرار باشد معیار سنجش اهمیت او را میراث علمیاش یعنی آنچیزهایی که نوشته - و میتوان امروزه با یک متدولوژی علمی معمول و استاندارد بررسیاش کرد - بدانیم من هر بار که به سراغ این آثار میروم ناامیدتر و حیرتزدهتر برمیگردم. حیرتزده از این حیث که از خودم میپرسم واقعاً این نوشتهها چه گره مهمی را گشوده و چه مشارکت علمی خاصی داشته است که نویسندهاش این قدر شایستهی تمجید باشد؟ ناامید از اینکه جامعهی علمی ایران با آثاری در این سطح این قدر به هیجان میآید. هیجانی که شاید بخشی از آن ناشی از مرتبط نبودن با جریان علمی اقتصاد توسعه در دنیا و الگوهای برتر این حوزه است که نتیجهاش این شده است که تولیدات علم اقتصاد در ایران حتی با کارهای اقتصاددان کشورهایی مثل ترکیه و کشورهای آمریکای لاتین هم قابلمقایسه نباشد.
به زعم من نقد عظیمی (کاری که متاسفانه بعد از مرگش هرگز صورت نگرفت) دو فایدهی مهم دارد: اول اینکه شخصیت و آثار بزرگنمایی شدهی او نمایندهی نادرستی از آن چیزی که علم اقتصاد توسعه هست و باید باشد را به جامعه و دانشجویان جوان معرفی میکند و در واقع انتظار جامعه از آثار اقتصاددانهای توسعه را در حد نوشتههای عظیمی پایین میآورد. فایدهی دوم نقد عظیمی درک بهتر سازوکارهایی در جامعهی ایران است که باعث میشود یک اقتصاددان نتواند نقش خود به عنوان یک دانشمند را بهدرستی انجام دهد. سعی میکنم در حد بضاعت علمی و حوصلهی یک مقالهی کوتاه به این دو محور بپردازم.
در سالهای گذشته به مناسبت همکاریام با نهادهای بینالمللی توسعه و تحصیلات و تحقیقاتم تماسهایی با نهادها و مطبوعات و متخصصان اقتصاد توسعه داشتهام و آثار متاخر در این زمینه را کمابیش مطالعه کردهام. به فهم من، آثار و روش کار عظیمی نسبت بسیار اندکی با آن چیزی که من از اقتصاد توسعهی مدرن میفهمم دارد. ممکن است هر دو طرف در دغدغهها و تا حدی در سوالات مشترک باشند ولی در روش کار بهکل متفاوت هستند.
به طور خیلی اجمالی جمعبندی من از اقتصاد توسعهی مدرن این است که این حوزه اولاً همانند سایر حوزههای علم اقتصاد بر تحلیلهای خرد (Micro) استوار شده است (مخصوصاً مباحث اقتصاد اطلاعات و نظریهی قراردادها). ثانیاً سوالاتش متمرکزتر و مرتبطتر با دستاوردهای سایر حوزههای اقتصاد (مثلاً اقتصاد نیروی کار، اقتصاد صنعتی، فاینانس، اقتصاد بینالملل، اقتصاد سیاسی، انتخاب عمومی و...) شده است و نهایتاً اینکه تحقیقات دادهای (Empirical) و تجربی (Experimental) در آن بهشدت جدی است. دقت داریم که این تحولات نزدیک به دو دهه است که در این حوزه علمی رخ داده است و لذا بخش مهمی از عمر حرفهای عظیمی با آن همپوشانی دارد ولی متاسفانه مقالات او کاملاً از این سنت گسسته است. ستایندگان او وقتی صحبت از تسلط او به آخرین مفاهیم اقتصاد توسعه میکنند فراموش میکنند که نشانهای به خواننده بدهند که نشان دهد مقالات او تا چه حد شبیه به مقالات رایجی که در ژورنالهای تخصصی این فیلد مثل Journal of Development Economics چاپ میشوند بودند و یا حتی از این مقالات تاثیر گرفته بودند.
خوب است در این جای مقاله مشخص کنیم عظیمی را در چه نقش و جایگاهی نقد میکنیم. دقت داریم که عظیمی یک مدیر دولتی یا یک کارآفرین خصوصی نبود. مدیر دولتی نبود که به صرف «اعتقادات» و «خصوصیات رفتاری و مدیریتیاش» به او امتیاز بدهیم. دوستی در همین سایت کارهای او را با محمد یونس (بنیانگذار بانک گرامین و برندهی جایزهی صلح نوبل) مقایسه کرده بود. این قیاس هم از دید من معالفارق است. عظیمی خودش را نظریهپرداز و دانشمند توسعه میدانست. تا جایی که از مفهوم رایج محقق و نظریهپرداز و دانشمند در هر حوزهای (از جمله اقتصاد توسعه) میفهمیم کار چنین فردی یافتن سوالات اساسی و تلاش برای ارائه پاسخهای علمی به این سوالات از طریق جمعآوری «داده» و شواهد و ارائهی تحلیلهای تئوریک است. او را باید با همان خطکشی بسنجیم که محققان دانشگاهی و مشاوران حوزهی اقتصاد توسعه را میسنجند. هر چند که معتقدم از دنیا رفتن او در میانهی تدوین برنامهی چهارم فرصت نقد کردن نتایج پیادهسازی سلایق او در نظام تدوین این برنامه را هم از ما گرفته است که خود مقالهی مستقل و مفصلی میطلبد.
نگاهی به مقالات او بیندازیم. رسم رایج هر مقالهی علمی و محققانه در هر رشتهای از جمله اقتصاد توسعه این است که یک سوال کلیدی و پازلوار کاملاً مشخص پرسیده میشود. در قدم بعدی توضیحات تئوریک مختلف (برای یک مقالهی اقتصادی توضیح تئوریک مبتنی بر مکانیسمهای اقتصادی) برای فهم مقوله تشریح میشود و سپس دادهها و اطلاعات مرتبط با دقت لازم تحلیل شده و نهایتا انواع تستهای پایداری (Robustness Checks) انجام میشود تا اطمینان از دقت نتیجه بیشتر شود. تا جایی که من گشتهام عظیمی حداقل در دههی هفتاد چنین مقالهای ندارد و اندکی تردید دارم که در دههی شصت هم مقالهی جدی داشته باشد. در عوض مقالههای او پر است از پاراگرافهایی که ادعاهای مهمی و بسیار اساسی در آنها مطرح میشود که سنجش صحت هر کدام نیازمند تحقیقات مفصل و دقیق است و متاسفانه حتی خود این ادعاها هم به اندازهی کافی شکافته نمیشود. درنهایت گاهی از یک پاراگراف به پاراگراف بعدی میرویم بدون اینکه رابطهی مستقیمی بین دو پاراگراف یا یک پاراگراف و تیتر مقاله وجود داشته باشد. گویی عظیمی دارد مجموعهای از شنیدهها و خواندههای نه چندان عمیق این طرف و آن طرف (و حوزههای مختلف علمی) را کنار هم در مقاله میآورد.
عظیمی تقریباً در هیچ کدام از مقالاتش روی ارائهی پاسخ «جزیی» به یک سوال مشخص تمرکز نمیکند. تمرکز بر سوال مشخص و محدود کاری است که هر اقتصاددانی مستقل از اینکه ذیل کدام یک از برچسبهای کذایی رایج در ایران (نئوکلاسیک، نیوکلاسیک، کلاسیک، کینزین، نهادگرا، رادیکال و ...) طبقهبندی شود انجام میدهد. برای اینکه مناقشهی بیهودهای پیش نیاید مثالی از طیف نزدیک به عظیمی را انتخاب میکنم. یک نفر ممکن است نتایجی که فریبرز رییسدانا در مقالاتش در باب مسایل شهری و فناوری و نیروی کار و الخ میگیرد را قبول داشته باشد یا نداشته باشد ولی رییسدانا حداقل برای منتقدینش چیزی برای نقد کردن دارد. دادههای مشخصی دارد و تخمینهایی میزند و به نتایجی میرسد. طبعاً هم مقالهاش نتیجهی مشخصی دارد و هم منطقاً میتوان نشان داد که آیا در جایی از مقالهاش دچار ضعف تحلیل شده است یا نه. مقالات عظیمی عمدتاً فاقد چنین ویژگی است و بیشتر جنبهی ارشاد و بیان نظرات شخصی آن هم در سطحی بسیار کلی را دارد. البته اقتصاددانان برجسته نهایتاً در سنین میانسالی از این نوع مقالات مینویسند ولی این کار را اولاً به موازات نوشتن مقالات فنیشان انجام میدهند (مشتاقان آمارتیا سن در ایران معمولاً فراموش میکنند که جایزهی نوبل اقتصاد به خاطر کارهای او در حوزهی انتخاب عمومی و تجمیع ترجیحات به او رسید) و ثانیاً مقالات خطابهایشان مرتبط و متکی با دهها تحقیق فنی است که خودشان و بقیه قبلاً منتشر کردهاند.
اگر عینک ارادت را کنار بگذاریم و با دیدهی نقد به مساله بنگریم به نظر میرسد که مقالات عظیمی نه عمق فلسفی و نظریهپردازی که کارهای کسانی مثل سیدجواد طباطبایی و حمید عنایت و داریوش شایگان دارد را دارا است، نه دقت فنی و نظم متدولوژیک کسانی مثل هادی و جواد صالحی اصفهانی و هاشم پسران در آن دیده میشود، نه استناد و دادههای نوشتههای رادیکالهایی مثل دیوید هاروی یا در مثال ایرانی سهراب بهداد را دارا است، نه قابل رقابت با مطالعات جزیی که اقتصاددانان حلقهی نیاوران در قالب کتابهای اقتصاد ایران منتشر کردهاند است و نه حتی قابل قیاس با نوشتههای اخیر حلقهی اقتصاددانان رادیکال ایرانی که متاثر از تحلیلهای انتقادی در حوزههای دیگر علوم انسانی هستند است. دقت داریم که عظیمی واقعاً یک اقتصاددان دگراندیش (یا حتی چپگرا) به معنی رایج کلمه هم نیست که عرصهی بازی را عوض کرده و بگوییم به خاطر تحلیل خاصی که از رابطهی قدرت و وضع موجود دارد سبک نوشتاری متفاوتی ارائه میکند. عظیمی ممکن است طرفدار تمام عیار بازار نبوده باشد ولی کمابیش اقتصاددانی استاندارد و تکنوکرات است. با همین شاخصهای معمول (مثل تولید ناخالص ملی) در مورد کیفیت عملکرد اقتصاد قضاوت میکند و مکانیسمهای معمول و استانداردی را (ولو اندکی متفاوت از مکانیسمهای صرفاً بازاری) توصیه میکند. مشکل اساسی او همین است که چارچوب فکریاش علم اقتصاد استاندارد است ولی به قواعد علمی نوشتن و تحلیل در این حوزه تن نمیدهد و راه سادهتری را انتخاب میکند. در مورد این راه سادهتر در ادامهی مقاله توضیح خواهم داد. تصریح این موضوع از این جهت اهمیت دارد تا برخی نخواهند با منتسب کردن او به جریانهای خارج از جریان اصلی علم اقتصاد به نوعی رویکرد «خطابهای» او در تبیین مسایل را یک امتیاز برایش به حساب بیاورند.
در ذیل مقالهای در همین سایت نوشتم که مقالهی اقتصادی برای اینکه اقتصادی و نه جامعهشناختی باشد باید در آن حداقل یک مکانیسم اقتصادی به چشم بخورد. دوستانی این طور برداشت کردند که چون مقالههای عظیمی فاقد این ویژگیها است پس حتماً جامعهشناختی است و درک بهتری از جهان واقع ارائه میکند، در حالیکه بهسختی میشود از گزاره بیانشده توسط من چنین نتیجهای در مورد کارهای عظیمی گرفت (صحبت من معطوف به شرط لازم بود و نه شرط کافی). تورقی در ژورنالهای معتبر جامعهشناسی و علوم سیاسی نشان میدهد که آنها هم همانند اقتصاد روی موضوعات دقیق وجزیی متمرکز هستند. اینکه عظیمی گاه اشارههایی به اصطلاحات علوم انسانی دیگر میکند دلیل نمیشود که واقعاً نوشتههایش استوار به نتایج یافتهها در این حوزههای علمی باشد. اگر همه چیزی که یک نفر لازم دارد به قولی "روشنفکر اقتصادی" باشد این است که از متدولوژی تحلیل اقتصادی عدول کند و به صورت مبهم و کلی به جنبههای اجتماعی مساله اشاره کند واقعن روشنفکر اقتصادی شدن نباید کار سختی باشد.
اجازه دهید جهت نقد را عوض کنیم. علی دینی تیراژ کتابها و حضور جمعیت فراوان در مراسم ختم عظیمی را نشانهای از موفقیت کارهای او برشمرده است. بر عکس او، اتفاقاً برای من احترام و ارزشی که دکتر عظیمی (و البته چند نفری دیگر مشابه وی در حوزههای علمی دیگر) در جامعهی ایران به دست آورده است خود «نشانه»ی یک مساله است. میپرسید چرا؟
نوشتههای عظیمی را به ترتیب تاریخی بخوانید. مشخصاً روی دو کتاب «مدارهای توسعه نیافتگی» و «ایران امروز در آیینهی مباحث توسعه» متمرکز شوید. در مقایسهی تطبیقی این دو کتاب بهوضوح خواهید دید که کتاب اول تا حدی فنیتر (به معنی عام کلمه و نه معنی دقیق آن) و کتاب دوم هر چه بیشتر خطابهای است. در کتاب اول نوشتهها تحلیلیتر و خردتر است و در کتاب دوم ابطالناپذیرتر شده است. سعی میکنم فرضیهای برای این روند ارائه کنم.
میدانیم که مرحوم عظیمی در سالهای آخر عمرش مبلغ قابل توجهی برای سخنرانیهایش دریافت میکرد که خود آن فینفسه هیچ اشکالی ندارد و امری مرسوم برای اقتصاددانها است. خاطرم هست که یک بار به دعوت گروهی که مسئولش بودم در دانشگاه صنعتی شریف در مورد توسعه صحبت کرد و صحبتش هم جذاب و روی جمعیت غیرمتخصص حاضر تاثیرگذار بود (محتوای این سخنرانی بعداً در کتاب ایران امروز در آیینهی مباحث توسعه چاپ شد). دوستی از یک شرکت صنعتی از آن مرحوم دعوت کرد تا همین سخنرانی را در شرکت آنها تکرار کند. نکتهی قابل توجه این بود که آن سخنرانی که به فهرست کردن ۱۵ عامل کلی در توسعهی کشورها میپرداخت هیچ نکتهی عملی برای مدیران یک شرکت صنعتی با ابعاد نه چندان بزرگ نداشت ولی با این حال شرکت علاقهمند بود تا هزینه را بپردازد و میزبان این سخنرانی باشد. درک این ماجرا البته خیلی پیچیده نبود. پول این سخنرانی از جیب شخص مدیران شرکت پرداخت نمیشد ولی لذت شنیدن یک سخنرانی جذاب و خاطرهی ملاقات با اقتصاددان توسعه معروف به شخص آنها میرسید. وقتی بعداً با تئوری عاملیت (Agency Theory) و مصرف مدیران از جیب سهامداران آشنا شدم این خاطره برایم زنده شد. میپرسید این خاطرهها چه ربطی به نقد آثار مرحوم عظیمی دارد؟
نکتهی خاطرهی قبلی این است که عظیمی اقتصاددان توسعه (و نه واقعاً یک اقتصاددان کاربردی به معنی دقیق کلمه) بود که در دههی آخر عمرش عمده درآمدش از طریق سخنرانی برای صنعت بخش دولتی و خصوصی تامین میشد و موضوع بخش مهمی از این سخنرانیها به اقتصاد توسعه مرتبط بود. این حقیقت البته نکتهی دردناکی است که به وضعیت کشور ما بر میگردد و لزوماً تقصیری متوجه آن مرحوم نمیکند. شاید اگر یک موسسهی تحقیقاتی قوی با حقوق مناسب وجود میداشت عظیمی هم تلاشهایش را صرف تولید خروجی علمی استاندارد و نه سخنرانیهای باب طبع مدیران صنعتی میکرد و ما امروزه شاهد دستاوردهای دیگری از او بودیم.
باز میپرسید اشکال بند قبل چیست؟ به هر حال او هم فردی بود مثل بقیه و به دنبال بیشینه کردن درآمدش بود. اشکال را وقتی متوجه میشویم که روی انگیزههای شرکتهای صنعتی و اتاقهای بازرگانی و امثالهم از دعوت از کسی با تخصص خاص حسین عظیمی بیشتر متمرکز شویم. از لذت شخصی مدیران صنعت که بگذریم یک کارکرد مهم دیگر دعوت از اقتصاددانانی از این جنس برای صنعت ایران توجیه دستیابی به حمایتهای دولتی و منابع مالی ارزان قیمت است. کدام مدیر صنعتی دوست دارد که پول بدهد و سخنرانی را دعوت کند که معتقد است که نرخ بهره باید با تورم تنظیم شود و صنعت باید در محیط رقابتی رشد کند و نمیتوان با ممنوعیت واردات تا ابد صنعت را محافظت کرد. در عوض سخنرانی که بیاید و در مورد نقش صنعت در توسعه و اهمیت کلیدی دولت در حمایت از صنعت در مراحل اولیه و رابطهی دانشگاه و صنعت و تعامل فرهنگ و صنعت و غیره سخنهای جذاب بر زبان براند هم محترم است و هم برای صنعت رانتدوست ایران سخت مفید! اگر موضوع کاملاً روشن نیست نوشتههای متاخرتر عظیمی را از این زاویه یک بار دیگر بخوانید (بهخصوص در زمینهی صنعت خودرو) .
این تعادل سخنرانی ـ دستمزد باعث میشود تا اقتصاددان توسعهی ما سطحی از نتایجی را تولید کند و به زبانی سخن بگوید که محبوب مدیران صنعتی باشد. منطقاً آن چیزی که رضایت مدیران صنعتی را بیشینه میکند لزوما آن چیزی نیست که محقق بیطرف و دقیق توسعه باید بیان کند و یا مورد انتظار جامعهی علمی و متخصصان توسعه است. این تضاد منافع (Conflict of Interests) امری بود که به نظر میرسد تاثیر مهمی روی کارهای متاخرتر عظیمی بر جای گذارده است.
خلاصه کنیم. میتوان از منش فردی و دغدغههای عظیمی تجلیل کرد ولی نمیتوان سبک کار و خروجیهای علمی او را به عنوان الگوی آرمانی یا حتی قابلقبول اقتصاد توسعه معرفی کرد. عظیمی بر اساس کیفیت مقالاتش نه در قیاس با اقتصاددانان معروف توسعه در کشورهای درحالتوسعه و توسعهیافته فرد برجستهای است و نه حتی در مقایسه با نسل جدیدتر اقتصاددانان ایرانی حرفهای مهمی دارد. البته از او انتظار معجزه نمیرفت. به هر حال او محصول نظام آموزشی و تحقیقاتی زمانهی خودش بود و شاید هر کس دیگری جای او بودعملکردی ضعیفتر تولید میکرد. ولی به هر حال این دلایل باعث نمیشود تا او را در حدی بیش از فردی دلسوز در جریان یک بازخوانی تاریخی از تحول علم اقتصاد در ایران جدی بگیریم.
* ممنونم از محمدرضا فرهادیپور به خاطر خواندن و بیان تذکراتی در باب محتوای این مقاله. بدیهی است که مسئولیت مطلب با نویسنده است.
حامد قدوسی
حامد قدوسی
منبع : سایت تحلیلی البرز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست