یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

کاش دانشگاه مشکل داشت


کاش دانشگاه مشکل داشت
دانشگاه ایرانی، حال و روز خوبی ندارد. محل بحث و فحص و نظر ورزیدن نیست. پژوهش چشم‌گیری در آن دیده نمی‌شود. همیار صنعت کشور نیست. اینها نقدهایی است با صورت‌بندی‌های کلی، و جان می‌دهد برای جلسات آسیب‌شناسی و همایش‌های راهبردی. نگران نباشید! این کلیات را حتی می‌توان دقیق‌تر ساخت: دانشجویان درست درس نمی‌خوانند، همه به شب امتحان‌ها بندند، استادان بر درس‌هایی که می‌دهند مسلط نیستند؛ امکانات آموزشی و پژوهشی لازم در دسترس نیست؛ می‌توان این آسیب‌شناسی را حتی واقعی‌تر و ضمنا ترس‌ناک‌تر سازیم: دانشجویان دیر سر کلاس می‌آیند و کلی غیبت دارند، استادان هم ایضا دیر سر کلاس می‌روند، دستشویی‌ها، غذاخوری‌ها و خواب‌گاه‌های دانشگاهی اصلا وضع استانداردی ندارد... باز هم می‌توان ادامه داد: تخت‌ها جیرجیر می‌کنند؛ بچه‌ها شب‌ها مراعات نمی‌کنند و برق‌های راهروها و اتاق‌ها را روشن می‌گذارند، و اگر کمی سانسور بازی را کنار بگذاریم، حتی می‌توان به این نمونه هم اشاره کرد: دخترها و پسرها در دانشگاه، به جای بحث و درس، رویاهای دیگری در سر دارند... البته غیر از این که همه آمده‌اند تا مدرک بگیرند. بنا بر همین فاکت‌ها می‌توان فاتحه آکادمی را در ایران خواند و نسخه‌های دیگری برای‌اش پیچید.
چنین تحلیل‌هایی را این روزها، خیلی‌ جاها می‌شنویم. همه معتقدند، دانشگاه‌های ما کلا وضع خرابی دارند و از مقیاس‌های یک دانشگاه واقعی خارج شده‌اند. هم سنت‌گرایان و محافظه‌کاران و هم لیبرال‌ها و راست‌های مدرن در این بوق می‌دمند و بر این طبل می‌کوبند که «آه ‌و واویلا دانشگاه!» دسته نخست با این تذکار که «حوزه‌های علمیه ما، نسبت به دانشگاه‌ها و دانشکده‌های ما، کار علمی بیشتری می‌کنند»، نسخه می‌پیچند که بیایید ساختارهای آکادمیک‌مان را به ساختارهای حوزوی نزدیک کنیم!» آزادی‌خواهان وطنی نیز با این فرم مد روز‌تر (درباره ضایعات و نواقص دانشگاه ایرانی) غر می‌زنند که «رویکرد انتقادی در میان دانشگاهیان و در ذهنیت دانشگاهی ما جای‌اش خالی است» بنابراین، باز باید مدیریت‌ها را به دست این دوستان داد تا همه این گرفتاری‌ها و شوربختی‌ها رخت بربندد. این شباهت در نقد دانشگاه (از منظر نقص علم و تخصص) در میان دو گرایش سنتی و مدرن راست ایران ریشه‌ای و بنیادی است. از تفاوت فرمال در بیان این غرولندها باید درگذشت. هر دو سخت نگران‌اند که نخبگان، خوب پرورش نمی‌یابند و زمینه برای پرورش تخصص مهیا نیست.
این سخن را از دهان نهادهای دانشجویی هم می‌توان شنید. در گفتار آن دسته از فعالان دانشجویی نیز که اینک شور و شر هشته‌اند و عقلانیت و حقوق بشر پیشه ساخته‌اند، همین نقدها را می‌خوانیم و می‌بینیم؛ «جنبش دانشجویی باید مراقب باشد که دانشگاه ما دانشگاه شود.»؛ به زبان بی‌زبانی و البته به بیانی ساده‌تر، حرف آنها هم این است که به ساختارهای تدبیر و مدیریت آکادمیک از دریچه نقصان‌های علمی می‌توان گیر داد. البته این دم‌دستی‌ترین، بهداشتی‌ترین و بی‌ریسک‌ترین نوع نقدی است که می‌توان به واسطه آن، دانشگاه و ارباب آن را نواخت. تئوریسین‌های نزدیک به تشکل‌های حقوق بشری دانشجویی نیز نصیحت می‌کنند که هر چه بیشتر دانشجویان به نقد و نظر روی آورند، در انگاره آنها، دانشجویان و استادان باید دغدغه این را داشته باشند که عقلانیت علمی و ذهنیت انتقادی شکل بگیرد. دانشجویان مطابق این راهکار باید تفکر و روش استدلالی و عقلانی را در جامعه ترویج کنند و پیشتاز مطالبات علمی و تخصصی باشند؛ خلاصه همه نگران‌اند که دانشجو، خوب درس بخواند و دانشگاه علمی باشد.
آزادی‌خواهان وطنی البته این روزها همه پای درددل فعالان دانشجویی که می‌نشینند، تصریح می‌کنند: «به اعتقاد آنها، فضای فعالیت‌های دانشجویی بسته شده است و هزینه اینگونه فعالیت‌ها فوق‌العاده افزایش یافته است.» آنچه همه رویکردهای منتقد و آزادیخواه (در نقد وضع و روز دانشگاه) دارند، این دوستان همه با هم دارند؛ هم به علم و تخصص می‌اندیشند و از ضعف بنیه علمی و پژوهشی و شیوه تفکر در دانشگاه می‌نالند و هم به فکر گشوده شدن بندهای پای فعالان دانشجویی هستند.
از قضا مشکل همین جاست. نکته همین است که رخوت و رکود کنونی دانشگاه در میل سیری‌ناپذیر و دائمی رفرمیست‌های جوان به غیرسیاسی شدن دانشگاه ریشه دارد. به آسانی می‌توان روزهایی را به یاد آورد که تئوریسین‌ها و برنامه‌ریزان اصلاح‌طلب از دانشجویان می‌خواستند، به جای هیجان و شور جوانی، به اندیشه و تولید فکر روی آورند. همچنان که رقبای محافظه‌کارشان هم وظیفه جنبش دانشجویی را این می‌دانستند که نگران شغل، تشکیل خانواده و کمبود مسکن باشند. از قضا این روزها همه، در کلاس‌ها و راهروهای ورودی و خروجی دانشگاه فکر می‌کنند و نظر می‌دهند اما دقیقا درباره تشکیل خانواده و مدل ماشین.
سعی وافر و همت جانانه‌ای که همه جناح‌ها و بال‌های سیاست رسمی مصروف داشتند تا دانشگاه و دانشگاهیان از سیاست و (دقیقا از) هیجانات سیاسی فاصله بگیرند، سرانجام نتیجه داده است: اینک نه دانشگاه، دانشگاه است و نه دانشجو، دانشجو و نه استاد، استاد. مشکل اما این نیست که دُز تفکر و عقلانیت در خون دانشگاه پایین آماده است. راه‌حل این مکافات دامنگیر نیز این نخواهد بود که به جان و دل و ذهن و زبان دانشگاه، تفکر و تعلم تزریق شود. مسئله این است که تمامی دانشجویان اتفاقا دارند خوب فکر می‌کنند و البته درست برای نمره گرفتن و مدرک روی مدارک انباشتن؛ عقلانیت پیشه ساخته‌اند ولی در ردای بیزنس‌من‌های خرده‌پا و تازه‌کار. استادان هم خیلی خوب و منطقی راه موفقیت و پیشرفت را نشان می‌دهند اما از طریق برج‌سازی و کارشناسی شرکت‌های خصوصی.
در روزهای منتهی به انتخابات است که همه متوجه شده‌اند و نگران که مبادا، قشر دانشجو نتواند از عهده رسالت تاریخی‌اش (برای رساندن پیام اصلاح و مشارکت سیاسی) به بدنه مردم برآید. اما فقط در چنین بزنگاهی است که ناگهان چهره‌ها بر افروخته می‌شود و رگ‌های گردن برای انفعال دانشگاه بیرون می‌زند. اما نه در چنین لحظاتی، که درست زمانی باید به یاد رکود فضاهای آکادمیک افتاد که بی‌پروا قلم را برمی‌داریم و زعمای قوم را هشدار می‌دهیم که رادیکالیسم دانشگاه را فرا گرفته است؛ درست در همان خطوطی که می‌پرسیم «ما را چه به رادیکالیسم؟» دانشگاه هم به بن‌بست رهنمون می‌شد.
پیش‌فرض و تصور مسلط بر ذهن ناصحان دیروز و مشوقان امروز دانشگاه، درباره دانشجو سخت مسئله‌دار و از ریخت افتاده است. در این زمینه هم قرابت مشهودی برقرار است میان آزادیخواهان از قدرت رانده شده و محافظه‌‌‌کاران بر مسند نشسته. مقدمتا از این حیث که هر دو دانشجو را انباره علم و دانش و خادم فردای آبادی میهن می‌دانند. هر دو اعتقاد دارند، دانشجو به دانشگاه می‌رود، علم و تکنیک فرا می‌گیرد، شاغل می‌شود و دست به دست هم می‌دهند تا میهن خویش را آباد سازند. شاهد صدق این نسبت فقط این نیست که آنها هم (مثل بسیاری دیگر) تا گذارشان به دانشجو می‌افتد و اندکی سر و صدا و شلوغ‌کاری (همان شیطنت‌های بچه‌گانه) را می‌بینند، خاطرنشان می‌کنند که «ناسلامتی شما تحصیلکرده‌اید!» بلکه مهم‌تر و صد البته خطرناک‌تر این است که تا به دانشجویان تعلیقی، محروم از تحصیل یا حبس‌کشیده می‌رسند، ساختارهای انضباطی، قضایی و دولتی را موعظه می‌کنند که «ای دولتمردان (با تاکید بر دولت نهم) این دانشجویان، آینده‌سازان فردای این مرز و بومند؛ می‌خواهند درس بخوانند و به مردم کشورشان خدمت کنند!» در گستره درک این دوستان از حقوق بشر شهروندان، این حقوق در خدمت بهبود ساختارهای جمعی و توسعه و پیشرفت روزافزون است. آزادیخواهان وطنی هرگز از این در وارد نمی‌شوند که این حقوق، برای تضمین آزادی اراده هر فرد است. آزادی حتی برای اینکه از دانشگاه رفتن و مطالعه علمی هیچ هدفی و هیچ نیت جمعی‌ای در میان نباشد. وگرنه آزادی آکادمیک برای تسهیل پیش‌رفت و توسعه که در مناسب‌ترین شکل‌اش در گفتار دولتی مسلط کنونی تجلی یافته است؛ در پروپاگاندای دولتی پیشرفت علمی، مگر جز این چیزی سراغ داریم.
از دیگر سو، رفرمیست‌های جوان و راست‌های دولتی، در تصویر دانشجو و عنصر دانشگاهی هم رأی و چه بسا که هم سخن‌اند. در ادبیات هر دو سوی این قصه، وقتی دانشگاه خطاب قرار می‌گیرد، معلوم نیست با چه کسانی صحبت می‌شود، با تک‌تک دانشجویان؟
تصویر دانشگاه همچون مجموعی از تک‌تک اجزا و حاصل‌جمع یک به یک دانشجویان، از بنیان‌های سخن سیاست‌زدایی که برای دانشگاه نسخه می‌پیچد، از جناح‌ها و گرایش‌های مختلف.
اما در واقع کلیت دانشجو و دانشگاه تنها زمانی متجلی و قابل اشاره است که همچون جنبش دانشجویی یا همان امر مذموم «هیجانات یا تحرکات بی‌هدف» در صحنه حاضر می‌شود. دانشجو یا دانشگاه واقعی فقط در همان عده معدود ناراضی‌ای نمود می‌یابد که گاهی در صحن دانشگاه حاضر می‌شوند، و نه در توصیه‌های تخصص‌گرایانه و علمی. کسر شدن شور و اعتراض از فضای آکادمی، همان زخمی است که چهره دانشگاه را از فرم خارج ساخته است و دانشگاه را از محتوا تهی ساخته است. افزودن صفت نوستالژیک «ایرانی» به آکادمی نیست که حواس‌ها را به معضلات دانشگاه جمع می‌کند، این پافشاری و لجاجت دانشجویان متحصن یا معترض است که دانشگاه را باری دیگر برپا می‌دارد و به یاد همه می‌آورد که جایی در گوشه و کنار یا در وسط شهر، دانشگاهی وجود دارد و دانشجویی هست. همه در دانشگاه، خیابان، کارخانه و خانه به‌اندازه کافی فکر می‌کنند و عقل دارند، مشکل اما این است که در بحبوحه و از خلال تنش‌هاست که فکر و عقل انسانی می‌شود و آزادیخواه.
روزبه کریمی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید