چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
صدای شعر و شمشیر
نمایشنامه «رودکی» بهعنوان نمایش برگزیده بیستوششمین جشنواره سراسری تئاتر فجر در بهمنماه پیشرو توسط انتشارات نمایش چاپ و منتشر شد.
در عین حال در بخش نمایشنامهخوانی این جشنواره، در روزهای نوزدهم، بیستم، بیستویکم و بیستوپنجم بهمن در تئاتر شهر و فرهنگسرای هنر (ارسباران) به کارگردانی ابراهیمیان در جدول اجراها قرار گرفت.
محمد ابراهیمیان در گذشته با نمایشنامه «لیلی و مجنون»، «حریر سرخ صنوبر»، «طوبی در جنگ»، «دیدار در دمشق»، «خدا در آلتونا حرف میزند» و «رودکی» و البته در «سه روز ابدی» ثابت کرده است که میتواند زبان را با زمان و موضوع بهکار ببرد و بیشترین مشارکت تماشاگر و خواننده نمایشنامه را با موضوع به اشتراک برساند.
همچنین در نمایشنامه «قزاقها» شکستن نرم زبان را از کلاسیک به محاوره امروزی متناسب با اقتضاهای روایت داستان بهکار گرفته است اما نمایشنامه «رودکی» که آخرین کار محمد ابراهیمیان است و میتوان گفت که میوه تلاشهای ۵۰ ساله وی درغور و تفحص در تاریخ ایران، عرفان ایران، ادبیات ایران و به موازی ادبیات نمایشی غرب از یونان پیش از میلاد مسیح تاکنون است، کاری با استانداردهای بالاتر از نمایشنامهنویسی مرسوم است. ویژگیهای این نمایشنامه چند محور را در بر دارد که به اختصار چنین است:
۱) برجستهکردن لحظههای دراماتیک شخصیت پیش و پس از آن «بزنگاه»، برآیند کلی و «سنتزی» که پدید میآید و متفاوت با کمیت و کیفیت (شخصیت، رویداد، بستر) پیشین است. رودکی عاشق، شاعر و قلندر با هدفی ساده از رودک عازم بخارا میشود تا معشوق خود (سلمی) را پیدا کند اما آنچه بهدست میآورد، یاد و خاطره عزیزان (بزرگمردان و ابرزنان) در خون نشسته و به تقدیر در شکسته است. چشمان به میل کشیده شده خویش و استخوانهای خردشدهاش در پیری و حسرت دیدار نگار است. بازگشت اوبه رودک و در راه دیدن سلمی پیر و شکسته که تنها میتواند دست نابینای او را بگیرد و او را به رودک برگرداند تا از خاک برآمدن و در خاک شدنش در رودک باشد که درمانی عین درد است. در همه درامهای کلاسیک ادبیات جهان، لحظات دراماتیک با امری ساده و پیش پا افتاده بروز میکند که شخصیت پای خود را بیش از گلیم خود دراز کرده و امری برگشتناپذیر روی میدهد.
۲) رودکی، نوشته محمد ابراهیمیان، دوبارهزایی رودکی است، رودکیای که قربانی میکند و قربانی میشود، رودکیای که محور انقلابها قرار گرفته، باد برانگیخته و شور آفریده بود، خود بر باد میشود و این یعنی هرگز بیگانگی پررنگ میان درامآفرین و متن وجود ندارد. رودکیای که ابراهیمیان معرفی میکند، در چهارراه پوستاندازی تاریخ ، سامانیافتن حاکمیت ایرانی که آل سامان بانیاش بودهاند و باز خود زیر فشار حاکمیت جان سخت عباسیان که به نام اسلام به ایران چنگ انداخته بودند، قربانی میشوند، رودکی نیز.
چراکه عباسیون و فریفتهشدهگانشان (قاضی، محتسب، امیر نوح و...) بر برانداختن امیر نصر سامانی، یورشهای وحشیانه به دوستداران اهلبیت عصمت وطهارت، در اقصینقاط ایران را از سر میگیرند و به نام قرامطه، باطنی، شاعی و... که با شعر رودکی دو هویت مکمل را همزمان پاس میدارند (دوستداری اهل بیت و ایرانیت بدون بیگانه) از دم تیغها بگذرانند. این شکست دوستداران اهلبیت، پل پیروزی برای ظهور تشیع در قرون بعد میشود.
۳) در آوردگاه دراماتیک رودکی (نه حتما همانگونه اتفاق افتاده است) و در زیر لایههای کلان متن نمایشنامه، خواننده و تماشاگر از روی نشانهها درمییابد که بشریت همیشه کودکی خود را تکرار میکند، همیشه بدویت در زیر پوستهای نازک پنهان شده است . از همین منظر است که سامانیان، سیاهجامگان را برمیاندازند و مدافعان ظاهر پرستی باطنیهای امروز را برمیاندازند.
۴) در نمایشنامه رودکی برخلاف وجه کلی شاهنامه که مبتنی بر «پسرکشی» است، ابراهیمیان اسطوره «پدرکشی» را که در نسلها تکرار شده، به نمایش میگذارد. امیر نصر بعد از جنگیدن با ۳ برادرش و به حاکمیت رسیدن، توسط پسرش «امیر نوح» کشته میشود. دختر سپهسالار که برای رسیدن به امیر نوح پدرش را لو میدهد، بهنوعی همین عمل پدرکشی را تکرار میکند. همچنین مردم در دستهبندیها بهراحتی موضع عوض میکنند و بیعتها عمر طولانی ندارند، تنها اهل ایمان ایمن از تهدیدها و وسوسهها هستند.
در نمایشنامه رودکی این امر مکرر در مکرر و در میان گروهبندیهای مختلف دیده میشود که هرکدام تعلیقی در روایت نمایش ایجاد میکنند و به پرکششکردن درام کمک کرده و آن را غنیتر میسازند. ابراهیمیان در نمایشنامه «خدا در آلتونا حرف میزند» هم سوگنامه پدرکشی را در قرن حاضر در میان سه نسل به نمایش گذاشته است.
پس درام «رودکی» نگاهی دوباره به تاریخ است، نگاهی که حاشیهنویسان بر دیوانهای شعرا و مشاهیر تاریخ ایران یا ندیدهاند یا نخواستهاند ببینند، چراکه راهنمای کار پژوهش آنان، مستشرقانی چون نیکلسون، فیتز جرالد، ادوارد براون و... بوده است. این نگرش در نمایشنامه «رودکی»، محققان امروزی را به بازبینی تاریخ و ادبیات و عرفان و معرفت ایرانی دعوت میکند.
۵) از مشخصههای بارز نمایشنامههای کلاسیک جهان، سلطه تقدیر بر اختیار آدمی است. جدای از نمایشنامههای شاخص یونان، شاهنامه فردوسی سراسر آزمون «رقص در زنجیر» انسان است. در نمایشنامه «رودکی» از «رابعه» تا «رودکی» «امیر نصر» تا «بلعمی» و ... بهرغم کارهای ابر مردانهشان، فواره پرسششان به «از خاک برآمدن و بر خاک شدن» ختم میشود.
در این میان آورندگان «کلمه [نخست کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و خدا کلمه بود] راهنمای نسلهای بعدی میشوند. رابعه در شعرهای عاشقانه و عارفانه خود تغزل و شعرغنایی را سامان میبخشد. رودکی ترانه و تصنیف را با شعر «قرنها بعد از باربد و ... دوره ساسانی» عجین میسازد و طراوت و لطافت روح آدمی و طبیعت را بنیان مینهد.
رودکی در معدود شعرهای بر جای ماندهاش حکایتگر چشماندازهای زیبایی در مقطعی خاص در ادبیات و روحیات ایرانی است که بعد از او با یورش مغولها و ترکها و ... شعر نیز صورتهای دیگری میپذیرد. در دوره فردوسی بازآفرینی اسطورههای ایرانی و در دورههای بعدی صوفیگری رمز گویانه را در پیش میگیرد. از منظر تاریخ ادبیات و نگاه اجمالی بر سبکهای شعر و موسیقی، نمایشنامه رودکی «دکترین» جدیدی را پیش میکشد که علاوه بر تاریخ و سلسله حوادث مربوط به آن روشی نوین برای تحقیق اهل پژوهش پیش روی میگذارد.
۶) نگاه تیز و موشکافانه ابراهیمیان به صحنه و با در نظر گرفتن تاثیرگذاری شدیدتر به تماشاگر، خواننده متن، حساب شده است. در صحنه هجدهم بعد از آنکه فاجعه روی داده است و امیر نصر و امیر بانو (همسرش) از شقاوت پسرشان «امیر نوح» و سیاس بودن قاضی که فتنهها را برانگیخته است و پسر، والدین کش شده است، روی جزا دادن قاضی متمرکز میشود. امیر نوح غذایی را که به دستور قاضی آشپز برای مسموم کردن پدرش (امیر نصر) پخته است به خود وی میخوراند
آشپز در مقام بیگناه جلوه دادن خود، با نشان دادن محتوای غذا که مغز و زبان و چشم بلعمی، نخشب، بومنصور چغانی، حسن ملک و ... است خود را «فرمانبر» معرفی میکند. به دستور امیر نوح نخست قاضی و سپس آشپز با خوردن تکهای از غذا هر دو میمیرند. صحنهای که در هنر و ادبیات «گروتسک» نامیده میشود که آمیزهای از دلشوره، هجو، مشمئزکنندگی، خندهدار و تهوعآور بودن است، در صحنه هجدهم به کار رفته است. مغاز و زبان و چشم ... اعدام شدگان را پختن و با آن در تدارک دسیسه برآمدن و بازگشت دسیسه به دسیسهسازان صحنهای کاملا گروتسکی است. ابراهیمیان در استفاده از این سبک در صحنهای در نمایشنامه اجرا شدهاش «طوبی در جنگ» نیز برای القای شدیدترین تاثیرات سود برده است.
۷) عشق و جنگ یا به اصطلاح تولستوی بزرگ «جنگ و صلح» دو روی سکه زندگی و تاریخند. در نمایشنامه رودکی عشق رابعه به بکتاش ـ عشق امیر بانو به امیرنصر ـ عشق ستاره (دختر سپهسالار) به امیر نوح و عشق رودکی به سلمی با صحنههای پرخشونت، نیرنگبازی و دسیسهسازی به موازی و در عرض هم رج زده شده است.
همانند قتل رابعه، بکتاش و حارث ـ قتل سپهسالار ـ قتل امیر نصر و امیر بانو و قاضی و آشپز که هر کدام در نوع خود خشونت عریان و وحشیانهاند. بنابراین ابراهیمیان با قاطعیت وضوح صحنهها، هرگز درام را به ملودرام نمیآمیزد و این یعنی شناخت کافی از نمایش از دوره یونان باستان تا نمایش در سالنهای پاریس، نیویورک، مسکو و ... هر جایی که تئاتر به معنای واقعی وجود دارد.
۸) نمایشنامه رودکی سندی قاطع بر یاوهگوییها است که هر روز به نام یکی از مشاهیر ایران فرهنگی با تحریک سران استعماری جهان، ادعایی را طرح میکنند. رودکی، مولوی و ... با زبان و فرهنگ فارسی و ایرانی و با تکیه بر اسطورهها و پشتوانههای معرفتی و ملی ایران درخشیدهاند و تاثیر پذیرفتهاند. این یادآوری لازم است که نمایشنامه «دیدار در دمشق» ابراهیمیان نیز همین موضوع را دارد و پاسخی قاطع به یاوهبافیهای بیگانه است.
۹) گرچه رودکی زمانی معشوق خود، سلمی را مییابد که نابینا شده و شکست خورده به روستای رودک برمیگردد، اما در نفس عمل، رودکی به کامروایی رسیده است. در بعد زیباییشناختی و هنری و ادبی نیز عشق بر نفرتها غلبه کرده و نام خوش بدنامیها را رسوا میسازد. در نمایشنامه رودکی عشقها به رغم ناکامیشان، درخشان و ماندگارند چرا که ودیعه الهی و عشق پاک را الگودهی میکنند و همین امر رنج زیستن را بر انسان آسانتر میگرداند.
۱۰) در هدفگذاری نهایی و جمعبندی کلی، نمایشنامه رودکی محل پیروزی شعر بر شمشیر است. فاتحان با شمشیر مغلوبان شمشیر میشوند، اما شعر رودکی (صحنههای هجدهم، نوزدهم و بیستم) پشتوانه زندگی نسل به نسل تا امروز میگردد.
در فردوسی قوام و دوام مییابد و در مولوی و سنایی و عطار و نظامی و سعدی و حافظ و ... تا به امروز ریشهدارتر میشود. هنوز هم شعر و ترانه رودکی خوانده و آواز میشود. هنوز هم در ادبیات معاصر و در کتابهای درسی «بوی جوی مولیان آید همی/ یاد یار مهربان آید همی...» به زبان نوسوادان ایرانی مترنم میشود. چرا که از جنس «کلمه» است و بر دل مینشیند و صاحب کلمه خداوند مهربان، دانا و حکیم است.
مجتبی حبیبی
منبع : روزنامه تهران امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست